[quote=مصباح الهدی;318669]سلام رها جان
این جملات یعنی چی؟
همش میگه من واسه خانوادت فیلم بازی میکنم فک نکن اگه میگم میخندم واقعیه..من اونارو از زندگیم حذف کردم اصلا واسم مهم نیستن بهشون فکرم نمیکنم
موضوع خاصی بین خانواده شما و همسرت پیش اومده؟
بهم میگه همش باید ازم بخاطر کمک هایی خونوادم بهمون میکنن تشکر کنی.حداقل ماهی یکبار واسم یاد آوری کن و بگو دستشون درد نکنه این کارو کردن اون کارو کردن و یادت باشه که خانواده خودت واسمون هیچ کاری نکردن و هیچوقت تعصب خانوادتو نکش اونا تورو نمیخوان....
خانواده همسرت چه کارهایی برای شما کردن؟
خانواده خودت چه کاری می تونستن برات بکنن و دریغ کردن؟پدر مادر من هیچی واسم کم نذاشتنکمک مالی هم بهمون کردن اما شوهرمن اینا رو سعی میکنه یادش نمونه که بتونه همش بهم سرکوفت بزنه و رو سرم منت بذاره.ببینید تو این 5سال که باهمیم هرجا که رفتن خانواده شوهرمو هم با خودشون بردن چون تنهان و زیاد با کسی رفت و آمد ندارن میومدن دنبالشونو حتی 2ساعتم شده میرفتن بیرون و بر میگشتن.چرا اینا دیده نمیشه. شوهر من تا خودش نخواد نمیبینه من هرکاری کنم اون خودشم باید بخواد.
یعنی چی را بهش یاداوری کنی؟دوس داره همش باهاش از گذشته حرف بزنم در مورد پیشرفتایی که داشتیم.بهش بگم که از خانوادت ممنونم که اینقد بهمون کمک کردن و از این خرفا البته هرچی بوده قرض گرفته بعد بهششون پس داده.یکی دو بار واسه دانشگاه گرفته شاید یه بارم واسه چیز دیگه اما زیاد نبوده اما دوس داره کمک اونارو زیادش کنه
از رابطه خودت و خانواده همسرت برامون بگو.پدر شوهر و مادر شوهرتون چه طور هستن؟ببینید من به علاوه پدر شوهر مادر شوهرم یه خواهرشوهر مجرد سن بالا هم دارم که هرچی دو س داره بهم میگه اما بهش بگی بالا چشمت ابرو کلی بهش بر میخوره و قهر میکنه حالا فکرشو کنید با این حساب یک سالم باهاشون زندگی کردم البته خودمون خونه داشتیم و همه چیز به راه بود اما خب اونجا بودیم اما اشتباه بزرگی بود چون دخالت تو زندگیمون زیاد بود .خیلی چیزا واسمون شد وظیفه.منو رو خودشون حساس کردن.با اینکه من خیلی شیطون بودم و واسه اینکه همه در سکوت نباشن کلی باهاشون شوخی میکردم و میخندوندمشون ...پدر شوهرم تا به الان هیچ بی احترامی بهم نکرده و منم همینطور خیلی هم دوسش دارم.مادر شوهرم هم به خودم هم به خانوادم توهین میکنه مثلا یه فحشی هس به مامانم میگه اوایل خیلی واسم سخت بود اما بعد که به مامانم گفتم گفت اشکال نداره به من میگه دیگه تو چرا هرس میخوری اهمیت نده خودش خسته میشه....به من تیکه میندازه منم اهمیت نمیدم. امادر کل رابطشون با من خیلی بهتره تا با دوتاجاریه دیگم منو دوستم دارن و مثل نوه خودشون میدونن.تمام رازهاشونو هم بهم میگن .کلی پیشم دردو دل میکنن.وقتی مامانم زنگ میزدو دعوتمون میکرد مادر شوهرم میگفت خودت برو دیگه"..."کجا بیاد دیگه.این خیلی واسم سخت بود.منم میگفتم جفتمونو دعوت کرده تنها دعوتم نکرده که
- - - Updated - - -
نوشته اصلی توسط
روشنک
matlabeto koondam vaghean narahat shodam.un kolan etemad be nafseto gerefte,
benazare man hatman motaleato ziad kon va be ye moshaver morajeee kon
ishala ke hame chiz dorost mishe
ممنون روشنک عزیز پیش مشاور میرم میگه نسبت بهت احساس مالکیت پیداکرده و این خیلی بده باعث میشه دو شخصیتی بشی. و از این حرفا
علاقه مندی ها (Bookmarks)