به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 65
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 23 مهر 95 [ 20:44]
    تاریخ عضویت
    1395-4-14
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    762
    سطح
    14
    Points: 762, Level: 14
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    24

    تشکرشده 75 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما نه تنها الان که تا چندین سال بعد هم در موقعیت ازدواج نخواهید بود.ازدواج به بلوغ و پختگی نیاز داره که شما فاقدش هستین.تا زمانی که رو خودتون کار نکردین و کسی رو وارد زندگی تون نکنین و بهش آسیب نزنین.زندگی این دختر عرصه آزمون و خطای شما نیست.دلسوزی برای ایشون هم بی معناست.شما همین الان هم بیشتر درگیر خودتون هستین تا اون دختر.

  2. 4 کاربر از پست مفید sphinx تشکرکرده اند .

    Amina (شنبه 19 تیر 95), fahimeh.a (شنبه 19 تیر 95), maryam240 (یکشنبه 20 تیر 95), بارن (شنبه 19 تیر 95)

  3. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    شما میفرمایید شغل پر درامد و موقعیت خوب دارید. چهار سال هم هست که کار میکنید. معلوم نیست چه کاری، که مهمتر از زندگیه.
    بعد وقتی دخترخانم به هر نحوی از شما می‌خواد که پا پیش بزارید. خانوادش هم راضی هستن. ولی شما بعد از چهار سال! اصـــــــرار دارید که شرایط فراهم نیست.
    حالا اگه واقعا فکر میکردید شرایطش رو ندارید چطوری رفتید خواستگاری؟!
    با خودتون هم روراست نیستید یا فقط این توجیهات رو اینجا نوشتید؟
    این خانم از لحاظ ظاهر و "محجوب" بودن؛ با خواسته شما متفاوت هستن؟ این چیزیه که الان فهمیدید؟ یا اونطور که من حدس میزنم انتظار یه دختر آفتاب مهتاب ندیده داشتید و تازه فهمیدید برعکسش شده؟

    اون دختر نجات پیدا کرده. فقط هنوز داغه نمیفهمه. خانمتون هم شاید کاری کرده که تاوانش اینه و اگر نه؛ خدا راه درست رو نشونش میده اما قطعا اگر باهاتون بمونه و یه آدم عادی باشه، نمیزاره لذتی از حضورش ببرید.

  4. 6 کاربر از پست مفید mahasty تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (شنبه 19 تیر 95), maryam240 (یکشنبه 20 تیر 95), nardil (شنبه 19 تیر 95), کایا (جمعه 25 تیر 95), آیـدا (سه شنبه 21 فروردین 97), ارغنون (پنجشنبه 22 مهر 95)

  5. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 تیر 97 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    7,253
    سطح
    56
    Points: 7,253, Level: 56
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 309 در 147 پست

    Rep Power
    46
    Array
    سلام
    بنده چند خط نظرمو نوشتم در مورد اتفاقاتی که گفتید اما قبل ارسالش هرچی فکر کردم نتونستم عمق این اتفاق و عواقبش رو برای اون خانم و همسرتون رو واقعا درک کنم پس سکوت میکنم و نظری نمیدم
    بسیاری از دوستان شما رو مذمت کردن بخاطر این رفتارتون که البته حق داشتن اما اینو میدونم که اینکار دردی رو از شما دوا نمیکنه
    پس فقط در مورد شخصیت خودتون نکاتی میگم دوستان درباره زندگی زناشوییتون نظر میدن ایشالا
    شما با این تفاسیر باید انسان خود محور و خودخواهی باشید که بخاطر رسیدن به امیالش حاضره چشمش رو روی هر چیزی ببنده و هر هنجاری رو زیر پا بزاره
    بنظر ادمی عجول و دمدمی هستید که تصمیماتتون بدون اینده نگری و مصلحت اندیشیه
    الانم درگیر عذاب وجدان و سردرگمی شدید و شاید بزودی این حسم جای خودشو به یه حس دیگه مثل خشم و انتقام بده و باز یه روی دیگه از خودتون نشون بدید
    پس لازمه یکم روی خودت و کنترل احساساتت کار کنی و قبل از اتخاذ هر تصمیمی تمام جوانب رو بسنجی و هیچوقت مبنای تصمیمات مهم زندگیت رو احساسات زودگذر قرار ندی
    از خدا براتون طلب بخشش دارم
    موفق باشید

  6. 4 کاربر از پست مفید amf66 تشکرکرده اند .

    maryam240 (یکشنبه 20 تیر 95), nardil (شنبه 19 تیر 95), کایا (جمعه 25 تیر 95), بارن (شنبه 19 تیر 95)

  7. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آذر 96 [ 09:06]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    136
    امتیاز
    3,315
    سطح
    35
    Points: 3,315, Level: 35
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 225 در 72 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام من مصداق بارز زندگی شما هستم
    وقتی که 21سالم بود پسر یکی از اقوام بهم ابراز علاقه کرد اوایل میگفتم سرکاری و بیخیالش بودم میگفتم میخواد سر به سرم بذاره اما وقتی دیدم چقدر بهم محبت میکنه عاشقش شدم و خودم چون فکر میکردم سرکارم.گذاشته به خواهر و.مادرم گفتم خواهرم ده سالی ازم بزرگتر بود و.مجردرابطه خوبی با خواهرم نداشتم همش تحقیرم میکرد و نمیذاشت ارامش داشته باشم اما وقتی که این پسر وارد زندگیم شد من مردانه پاش وایستادم خواهرم همه اقوام رو خبر کرد و ابروم رفت اما فامیلمون نذاشتند که ما باهم ازدواج کنیم مادرش و پدرش مخالف بودند چون میگفتند اگه دختره سالم بود باهات دوست نمیشد
    اما ما دوست نبودیم عاشق هم بودیم گذشت و پسره وقتی دید که خانوادشو نمیتونه راضی کنه بهد یکسال و نیم رابطمون رو خراب کرد اس میدادم التماسش میکردم نره به خاطر اینکه منو نخواست درسمو رها کردم.و توی دوره لیسانس
    من شکستم چقدر التماسش کردم.چقد دعا و چله گرفتم خانوادش منو بخوان من شدم 24 ساله اون شد 29ساله

    میگفت فاطمه من دارم میرم خواستگاری دختره18 سالشه
    اما چون پسره قیافش داغون بود هیچ دختری نمیخواستش و چون زیر سلطه مادرش بود از دختر های فامیلمون خواستگاری کرده بودند که جواب رد دادند و به گوشم رسید قلبم شکست

    خلاصه اون تمام کرد.و وقتی شنیدم زن گرفته سه روز هیچی نخوردم حتی اب
    روزگارم سیاه شد گریه میکردم

    از اون زمان تا الان حتی یه خنده از ته دل نزدم
    گذشت اون خبر خوشبختیش میرسید ومن داغونتر میشدم نه اینکه حسودی کنم نه فقط میگفتم خوشبحالذدختری که الان دست عشق من توی دستاشه

    گذشت گذشت چه گذشتنی خدا میدونه چشمام نمره اش شد پنج تمام کور شده بودم

    اما الان من جای خانوم شما هستم با کسی ازدواج.کردم که سرد و بی روح و بی احساس که دلش قبلا پیش دختر خاله اش بوده ومن
    کم و بیش فهمیدم به من نگفتند دلش جاهای دیگه بوده و بهش ندادند

    من الان فقط یه انسان مرده متحرکم داغونم.داغون

    من نمیخواستم باهاش ازدواج.کنم وقتی سردیش رو دیدم به زور مامانم زنش شدم

    چون برای خودمم مهم نبود چی میشه دلش پیش کسی دیگه هست من عشق سابقم رو فراموش کردم

    داشتم جون میگرفتم ریشه میکردم کم کم شوهرم که اومد ریش هامو کند جوانه های امیدمو کند من الان مثل یه گل طبیعی خشکم

    اگه اینبار یکی بیاد دستم بزنه پودر میشم پودر نابود

    من.نمیدونم بایید به شما چی بگم

    خانوم شما داره مثل من واسه زندگیش واسه به دست اوردن شما تلاش میکنه

    شوهرم حتی دست منو.توی خیابان نمیگیره و به فاصله نیم متر از هم راه میریم

    من خیلی تلاش کردم.نشد

    اشتباه محض پسری که توی 32 سالگی مادر و خواهرش بیان زن براش بپسندند میشه عاقبت من

    وقتی میریم جایی وقتی مهر محبت زوج ها به هم رو میبینم داغون.میشم

    امیدی ندارم به این زندگی

    شوهری که تا الان بهم هزار تومان نداده شوهری که وقتی ازم.بخواد پول بگیره بهم میگه فاطمه جون

    شوهری که وقتی بخواد پولی که ازمن گرفته رو تشکر بکنه میگه فاطمه جون. عزیزم

    این زندگی من چقدر شبیه زندگی دخترهای هست که شما باهاشون بودی

    من کسی ام که هم نامزد شما و هم خانوم شما رو درک میکنم

    منم کسی ام که نابود شدم چون26سالم بود و.خواستگار درست و حیابی نداشتم مجبور شدم که به این شخص بله بگم

    اما پاش وایستادم اما شوهرم بهم میگه ::من عاشق یه دختر افغانی بودم میخواستم بگیرمش
    شوهرم لج باز
    بی منطق
    حساس
    یکدنده
    من پنج ماهه که من زنش شدم با اینکه هیچی برام نکرده هنوز ازم طلبکاره

    الان من بی تفاوت شدم بهش

    اون زنگ نمیزنه اس نمیده مگه بی پول باشه یاد بانک سیارش میفته

    من بهش زنگ.میزنم دلم براش تنگ.نمیشه چون عادت کردم بهش زنگ بزنم

    چرااااااا؟؟

    من گناهم این بود که اون زمان که خواهرم مجرد بود من رو نذاشت ازدواج.کنم

    خواستگار میومد کم محلی میکرد

    من چوب عقده های همه اطرافیانم رو خردم

    چرا؟؟؟؟؟!!!؟

    مگه من احساس نداشتم مگه من قلب نداشتم

    با کسی ازدواج.کردم.که نه پس اندازی نه خونه ای نه ماشینی هیچی حتی شغلش هم نداشت

    من پاش وایستادم اما اون چی چرا با من ازدواج کرد

    چرا از من فاصله میگیره

    چرا منو ادم حساب نمیکنه

    چرا این همه خون به دلم کرد

    چرا عیدمو عزا کرد

    چرا

    چرا شما اینکارو کردی چرا الان که میدونی اشتابهاتت رو جبران نمیکنی

    من حتی طلاهای که بهم دادند جمعا شد3 میلیون دادم به مادر شوهرم پولی که سر عقد فامیلهام دادند با شاباش دادم.به مادر شوهرم

    گفتم اگه میترسه طلاها رو بردارم.خیالش راحت باشه

    اگه بگه طلاق بگیریم میگم باشه بریم هیچی نمیخوام هیچی نداره که بخوام حتی حلقه و انگشتر نامزدی رو دادم بهشون

    چه ارزشی دا ه چه ارزشی وقتی اول زندگی نامزدی و عقد اینطوری باهام باشه بعدش که معلوم

    میرفتم.خونشون مثل جغد زل میزد به تلویزیون هیچوقت به صورتم نگاه نکرد هیچوقت باهاش حرف میزنم یکی در میون.جوابمو میده

    خدایا گناه من چی بود که این سرنوشت برام پیش اومد چرا منو به عشقم نرسوندی کت اون بدبختم میکرد راضی بودم

    خدایا .....

    الان شما چرا دو نفر رو بدبخت کردید چرا پای عشقت نموندی چرا به زنت علاقه ناشتی عقدش کردی

    چرا الان چی ماها باید بگیم خودت بگو خودت بگو چی دوست داری از ما بشنوی؟؟؟؟؟؟؟!!!

  8. 8 کاربر از پست مفید عروس خوشبخت تشکرکرده اند .

    maryam240 (یکشنبه 20 تیر 95), nardil (شنبه 19 تیر 95), yalda.n (شنبه 19 تیر 95), ارغنون (پنجشنبه 22 مهر 95), بارن (شنبه 19 تیر 95), زانکو (شنبه 19 تیر 95), سرشار (شنبه 19 تیر 95), صبا_2009 (شنبه 19 تیر 95)

  9. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    42
    Array
    من با sphinx موافقم. شما توانایی زندگی مشترک رو ندارید. با توجه به روحیاتتون و اینکه می گین اون خانم هم معیارهای شما رو نداره و خودتون هم میلی به ایشون ندارید، بهترین راه جدایی قبل از عمیق تر شدن رابطه است. البته به شرطی که واقعا حق و حقوق ایشون رو کامل ادا کنید نه اینکه ایشون رو انقدر اذیت کنید که مجبور بشن از مهریه شون بگذرند.

    این رو هم بگم که تجربتا کش دادن ازدواج های این طوری ثمری نداره. تو همین فروم چند تا تاپیک مشابه مشکل شما بوده و هرچقدر هم که یک طرف گذشت کرده و برای حفظ زندگیش تلاش کرده فایده ای نداشته چون دو طرف باید برای حفظ زندگی تلاش کنند و تلاش و عشق یک طرفه فایده ای نداره.

  10. 3 کاربر از پست مفید Amina تشکرکرده اند .

    maryam240 (یکشنبه 20 تیر 95), sphinx (شنبه 19 تیر 95), بارن (شنبه 19 تیر 95)

  11. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 96 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1394-7-06
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    3,017
    سطح
    33
    Points: 3,017, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 127 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array
    با درود
    خیلی ناراحت شدم برای خودم دیدم همه دارن ازنامزد اولتون دفاع میکنن، من با اینکه در شرایط مشابه ایشون هستم، فقط توهین و تحقیر خوردم تو همین سایت!

    شما اگه دلت میسوزه به خال خانوم دومی، باید ازش جدابشی و برگردی پیش کسی که بهش خیانت کردی ، و تلاش کنی روی لجبازیت کار کنی تا زندگیت از هم نپاشه
    کاری که شما کردی، خیانت به نامزد اولت محسوب میشه، حتی اگه دوست دخترتم بود، باز هم خیانت محسوب میشد ، چون شما قول ازدواج دادی بهش،باهاش رابطه داشتی، به مدت طولانی، و حقِ این اشتباهو نداشتی
    و حالا که این اتفاق افتاد برای انکه به آرامش برسی ، دست از لجبازیت بردار،از مشاور کمک بگیر
    احساس مسئولیت داشته باش

    به احتمال خیلی زیاد، شما کمبودی در کودکی داشتی ، که الان به لجبازی با عشقت تبدیل شده، و احتمال خیلی زیاد، میخواستید جلب توجه کنید
    زندگی من میتونه آیینه ای برای شما باشه، من حال اون خانومو کاملا میفهمم
    شما از زندگی من عبرت بگیر، راهی که همسر من رفت رو نرو ، وقتی میگید خاستگار میاد براش روانی میشید، یاد خودم و" روانی بازی های" همسرم میفتم، خب دختر خاستگار داره، یه چیز طبیعیه!!! اما شما میخواهید که تمام و کمال برای شما باشه ، به شدت هم روش حساس هستید ، از کار و زندگی می افتید، دائم حواستون بهش هست ، و اگر ازدواج کنه، شما یه لجبازی دیگه میکنید، ازین بدترشو
    و خانومی که الان باهاش هستید هم طبیعتا از خداشه که اون نامزد اولیتون باشما نباشه، پس تواین راه بیشتر به خراب شدن خودش و شما و اون خانوم کمک میکنه !
    بنده همه اینهارو تجربه کردم با گوشت و استخوان ، متاسفانه

    همسرم سرِ لج، بهم خیانت کرد، با اینکه برگشت پیش خودم، اما آسیب های جبران ناپذیری زد به زندگیم
    نامزد اولتون ضربه مهلکی خورده، و الان داره تو تنهاییش عذاب میکشه و داغونه و امیدوارم مث من دچار بیماری های روحی و جسمی نشه

    اون خانوم و شما، با کسان دیگه ازدواج کنین، روحتون پیش همه، جسمتون پیش کسای دیگه
    پس کاری کنید که روح و جسمتون باهم باشه
    خانوم دومی هم با کسی باشه که دوسش داره خیلی بهتره تا با شما
    شما با دست کشیدن از لجبازی، زندگی و اینده 3 نفر و نسل های آینده شونو نجات دادی

    شما اصلا باهاش رابطه جنسی نداشته باش و سریعا تا اتفاق غیر قابل جبرانی نیفتاده، ازش جدا شو
    ضررمالی هم بشه خسارت اشتباهت...

    وقتی بهش فحش داد، شما خوشحال شدی که این خانوم فهمیده یا ناراحت؟
    معمولا حس رضایت دست میده به آدمهای لجباز که 2 نفرو به جون هم میندازن
    البته بعدا که حرصشون خوابید پشیمان میشن که عشق واقعیشونو ناراحت کردن و فکروذکرشون پیش اونه
    شما هم وقتی حرصتون خوابید، تازه فهمیدید که چه آشوبی به پا کردی
    اگز روی این اخلاق و کمبودتون کار بشه، مشکلتون حل میشه
    ویرایش توسط delkhaste : شنبه 19 تیر 95 در ساعت 04:16

  12. 2 کاربر از پست مفید delkhaste تشکرکرده اند .

    maryam240 (یکشنبه 20 تیر 95), بارن (شنبه 19 تیر 95)

  13. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:44]
    تاریخ عضویت
    1395-2-21
    نوشته ها
    176
    امتیاز
    4,752
    سطح
    44
    Points: 4,752, Level: 44
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 319 در 122 پست

    Rep Power
    42
    Array
    سلام
    با سرزنش چیزی درست نمیشه. اشتباهات وحشتناکی مرتکب شدی اما الان در جایگاه فعلی هستی پس به جای سرزنش و زانوی غم بغل گرفتن، بآید از ابزار عقل استفاده کنی.

    ببین دوست عزیز، تجربه بشری نشون داده اگه صدها سال هم بگذره نمیتونی عاشق همسر فعلیت باشی. چون از دو جا تحت فشاری: 1-عاشق دختر قبلی هستی، 2-عذاب وجدان داری. این دو تا نمیذاره عاشق همسرت باشی.

    بهتره تا خانوم باکره هستن و تا وارد زندکی نشدی ازش جدا بشی. برای این که بیش از این در حقش نامردی نکرده باشی، حق و حقوقش رو بدی.

    در مرحله بعد، شروع به خودسازی کنی. زمانی که کامل خودت رو ساختی، عیوبت رو برطرف کردی و به معنای واقعی، "مرد" شدی، به نامزد سابقت به عنوان یک گزینه برای ازدواج فکر کنی.

  14. 3 کاربر از پست مفید سوشیانت2 تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (شنبه 19 تیر 95), maryam240 (یکشنبه 20 تیر 95), بارن (شنبه 19 تیر 95)

  15. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 96 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1394-7-06
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    3,017
    سطح
    33
    Points: 3,017, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 127 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array
    شما با جدیت تصمیم بگیر و حتما تلاش کن ازین گرداب رهابشی
    کاراز کار نگذشته، تا دیر نشده و خسارت جبران ناپذیر دیگه ای زده نشه ازین خانوم جداشو
    چون شما تمام فکروذکرت پیش اونه، حتی اگه ازدواج کنه، بیشتر لج میکنی و اینیکی خانوم به نوعی وسیله میشه که باهاش با نامزد قبلیت لج کنی

    بعد حتما با مشاور حرف بزن، در راه بهبود رابطه تون با نامزد قبلیتون
    ایشون هم باید کمک و همراهتون باشند برای حل مشکلتون
    شما اگه تنهایی بخوای مشکلتو حل کنی، نمیتونی
    استرس و اضطرابی که از نبودن ایشون داره، مانع میشه
    چون این حالات شما فقط در ارتباط با ایشون بروز میکنه ، باید خودشون در روند درمان حضور داشته باشند و پشتوانه شما باشند
    و البته نباید لجبازیشان را تکرار کنند

    درمورد نفرین هم که گفتید ،من خودم اعتقادی نداشتم ،اما تجربه ش کردم... دراوجِ عذابی که بهم وارد شده بود، وقتی از شدت گریه تشنج میکردم ازخدامیخواستم نجاتم بده و چندبار هم نفرین کردم ، بدونِ اینکه خودم خبرداشته باشم، هی بلابود که سرِ همسرم، اون زن، خانواده هاشون و کلا هرکسی که نقشی داشته تواین خیانت به من می آمد
    قصد ترساندن شمارو ندارم، ولی انگار وقتی یه دلو اینجوری میشکونی،که از زندگی سیر میشه، یه جوری خدا انتقامشو میگیره...
    ویرایش توسط delkhaste : شنبه 19 تیر 95 در ساعت 05:05

  16. 2 کاربر از پست مفید delkhaste تشکرکرده اند .

    ارغنون (پنجشنبه 22 مهر 95), بارن (شنبه 19 تیر 95)

  17. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 دی 96 [ 00:34]
    تاریخ عضویت
    1394-12-24
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    2,794
    سطح
    32
    Points: 2,794, Level: 32
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    20

    تشکرشده 180 در 88 پست

    Rep Power
    31
    Array
    واقعا که...با زندگی و آبروی هر دو نفر بازی کردید حالا هم نمیدونید چکار کنید؟شما 35 ساله نیستین،5 سالتونه انگار.بچه 5 ساله است که سر لج و لج بازی و بدون فکر کردن به عواقب کارش دست به عمل میزنه.حالا هم خط موبایل را عوض کن و با عشق قبلیت که عشق نبوده وگرنه این بلا را سرش نمی آوردی کاملا قطع ارتباط کن.برای اون دختر شما دیگه مرد زندگی نمیشی.برگردی هم نمیتونه بهت اعتماد کنه.عقد کردی شما!!!متوجهی چه مسئولیتی پذیرفتی؟؟؟؟خانمت را بردار برید مشاوره شاید کمک حرفه ای بتونه کاری کنه بتونی این زندگی را حفظ کنی.

  18. کاربر روبرو از پست مفید kaspian تشکرکرده است .

    fahimeh.a (شنبه 19 تیر 95)

  19. #20
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    با سلام
    شما موقعی که مجرد بودید و شرایط خوبی داشتید خانوادشون قبولتون نکردن
    حالا بعد از خیانت و مطلقه بودن مطمئنید بهتون دختر می دن ؟
    این همه عزت و احترام که تو خانواده همسر فعلی تون دارید چی ؟
    فکرشو کردید ؟
    کاش قبل از هر تصمیمی عمیق تر فکر کنیم
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  20. کاربر روبرو از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده است .

    fahimeh.a (شنبه 19 تیر 95)


 
صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 مهر 95, 22:29
  2. منو زن داداشام دوستیم دوست دوست
    توسط ارشیدا در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 11 آذر 91, 11:00
  3. دوست داشتن دختری که با پسر دیگری است و می گوید مرا دوست دارد
    توسط mehdi1369 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 28 آبان 90, 11:29
  4. من دوست پسر دوست صمیمیم رو دوست دارم
    توسط MisS AviatoR در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 28 اسفند 89, 12:00

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.