سلام
علی رغم تلاش موفقیت آمیزی که در این دوهفته داشتم باید بگم زندگی ام در دوروز اخیر بایک چالش جدید و جدی تر مواجه شده:
من جاری دار شدم.
و هروقت خانواده همسرم به عروس جدید محبت می کنند من یه حس بدی پیدا میکنم. هرچه محبت بیشتر باشه من ناراحتیمو نشون میدم طوری که خیلی میرم توی خودم. ! این یه ضعف بزرگ هست برام.
و فکر میکنم خیلی خیلی سخته.
دوستای من ،فکر میکنم دیگه جذاب و دوست داشتنی نیستم ،فکر میکنم دوران من به سر اومده ،فکر میکنم دیگه تموم شدم.
همینکه خانواده همسرم در مورد عروس جدید چیز خوبی بگن انگار من دارم تموم میشم براشون .این در حالی هست که در گذشته از من تعریف می کردند و الان هم پاش بیفته تعریف خوب ازم میکنند. اما من طاقت شنیدن تعریف و تمجید عروس جدید رو اصلا ندارم.
فکر میکنم خیلی این مسأله عمیق باشه در من.
این شاید یک نوع انحصارطلبی یا تمامیت خواهی باشه.
انقدر ناراحتم که دوست دارم هرچه زودتر از پیش خانواده همسر بریم تا بیش از این ناخالصی هام برام عیان نشه. تا احساس حقارت نکنم.
هر دم ازین باغ بری می رسد...تازه تر از تازه تری می رسد.
اندکی صبر، سحر نزدیک است.
علاقه مندی ها (Bookmarks)