--------------------------------------------------------------------------------
شما هر چی میخوای اسمشو بذار، قاعده 2، 2 تا 4 تا، منت کشی یا هرچیز دیگه.... الآن دیگه چندان مهم نیست.
قضیه اینه که خانواده های مذهبی که خدا و پیغمبر می شناسند، معتقدند دختر باید بشینه خانم وار، سر و سنگین تا یکی بیاد و پاشنه در را از جا بکنه و اگه دختر خانم پسندید بله بگه. تازه این خوب خوبشونه! اکثرا معتقدند به همون ضرب المثل قدیمی "دختر پُل و مردم رهگذر" و اساسا هیچ اشکالی هم در این حرف نمی بینند. یکی از رفقای ما میگفت: "وقتی میرم کفش بخرم، یه کفش را دوست دارم و یکی را نه. وضع ما هم حالا به همین جا رسیده. ما شدیم عین یه جفت کفش. طرف که میاد خواستگاری اگه خوشش بیاد و خونه و زندگی را بپسنده و از قیافه و قد و قواره ما خوشش بیاد با کلی ناز و ادا جواب ما را می پرسه!" نمی دونم این فکر درسته یا نه ولی متاسفانه شبیهش را توی جامعه امروزی زیاد می بینیم. من قبول دارم که مرد باید ناز دختر را بکشه، منتش را بکشه، خودش را جلوی دختر کوچک کنه تا شاید دختر جواب مثبت بهش بده اما یه سری مطالب دیگه را هم قبول دارم که یه جورایی با این مساله در تضاده.
اگه خواستگاری دختر از پسر عزت نفس دختر را پایین میاره و موجب حقارت دختر میشه پس چرا زمان پیامبر توی مسجد پیامبر ـــ همون پیامبری که برای احیای کرامت انسانی مبعوث شد و جلوی دخترش تمام قد می ایستاد و دست دخترش را می بوسید ـــ خانم بلند میشد و می گفت: یا رسول الله من یه دختر مجردم. دوست دارم ازدواج کنم؟؟؟ من میگم اگه پیامبر در این کار حقارتی برای خانم می دید، اجازه اش را نمی داد. توی قرآن گفته: و أنکحوا الأیامی منکم و الصالحین من عبادکم و إمائکم ببینید توی این آیه هیچ فرقی بین دختر و پسر نذاشته. نگفته فقط من عبادکم، اماء یعنی کنیز دختر عباد یعنی غلام و نوکر پسر، شرط ازدواج این جا فقط یه چیزه: صالح بودن. چرا از دین دور شدیم؟
قبل از اینکه شعیب به موسی بگه میخوام زنت بدم، دختر شعیب به باباش گفت بابایی! این پسره را به کارش بگیر. یعنی یه جورایی داشت به باباش میگفت بابا این پسره خوب پسریه من حاضرم زنش بشم!
یا أبت استأجره أن خیر من استأجرت القوي الأمین.
آقای قرائتی در تفسیر آیه بعد همین آیه یعنی همون که دکتر حمید مطرح کردن میگن: پیشنهاد ازدواج از جانب پدر دختر مانعی ندارد. ولی ما چی کار می کنیم؟؟؟ چرا از دین دور شدیم؟
اما حالا و در شرایط امروزی:
با وضعی که ما در جامعه امروزیمون به وجود آوردیم عملا هیچ کدوم از این کارها قابل قبول نیست! چون اگه دختر خودش پا پیش بذاره و به یه نفر بگه که من شما را پسندیدم. با من ازدواج می کنید؟ پسره یا بهش بی محلی میکنه و اگه خیلی پسر خوبی باشه سرش را زیر میندازه و میگه نه! اگه هم بخواد جنتلمن بازی دربیاره فقط از روی ترحم و دلسوزی جلو میاد. کلی هم بعدا منت میذاره. بابای دختره هم که اصلا حرفشو نزن. طرف اید بره کلی سرخ و سفید بشه تا بتونه مثلا به بابای پسره بگه دختر من آمادگی ازدواج داره! من میخوام پسر شما را بگیرم!!! پیغمبری هم دیگه نیست که بشه به دامنش متوسل شد و گفت یا رسول الله من شوهر میخوام! تا اون هم یکی را انتخاب کنه و بگه برو با این ازدواج کن! پس تکلیف چیه؟؟!!
من فقط یه پیشنهاد میتونم بدم که نه سیخ بسوزه نه کباب! تنها راهش در جامعه امروز که از دین راستین و اسلام ناب محمدی و دستور العملهای زیباش برای ازدواج کناره گرفتن اینه که دختر چشمش را ببنده تا عاشق نشه!! دندون رو جیگر بذاره و عفاف پیشه کنه و از خدا بخواد که مرد مورد نظرش را با ویژگی هایی که دوست داره براش بفرسته. از خدا بخواد که عاقبت بخیرش کنه! من همش توی دلم میگم ای کاش خدا که میدونست یه روزی ما به چنین جایی میرسیم، دخترا را اینقدر احساستی و دل نازک خلق نمی کرد. نمی دونم شاید هم اشکال از فکر منه. ولی به هر حال توی جامعه امروزی دختر جماعت نمی تونه بره خواستگاری، به نفعش هم هست که نره تا لا اقل توی دلش این قوت را داشته باشه که من براش نامه فدایت شوم نفرستادم، خودش منو می خواست، خودش اومد خواستگاری، خودش عاشق شد. (البته اگه مرد بتونه عاشق بشه!!!!!!!)
خدا عاقبتمون را به خیر کنه!
علاقه مندی ها (Bookmarks)