به نظر من که سریعتر به فکر ازدواج باشید و از خانواده جدا شوید . حتی توی یه اتاق اجاره ای زندگی کنید ولی با خیال راحت . به خدا خیلی ارزش داره . حیف نیست جونی تونو اینجوری خراب کنید
تشکرشده 121 در 55 پست
به نظر من که سریعتر به فکر ازدواج باشید و از خانواده جدا شوید . حتی توی یه اتاق اجاره ای زندگی کنید ولی با خیال راحت . به خدا خیلی ارزش داره . حیف نیست جونی تونو اینجوری خراب کنید
تشکرشده 12 در 7 پست
این حرفی که زدی تکین جان عملی نیست مگه میشه الان با اینکه همسرم خیلی دستش برای خرید بازنیست و اصلا کم نمی ذاره بازم توش حرفه مگه می شه همینجوری رفت خودم راضی بودم جشن نگیرم اما هیچ کدوم از خانواده ها قبول نمی کنن اونا هم بچه اولشونه منم همینطور بچه اولم اگه این ارو بکنم بیشتر آسیب می بینیم
تشکرشده 12 در 7 پست
خیلی دلم میخواد مدیر همدردی هم به من کمک کنن اما مثل اینکه سرشون حسابی شلوغه
تشکرشده 574 در 212 پست
مهسان عزیز!نوشته اصلی توسط mahsan
منم طبق همین به ظاهر صلاح و مصلحت اندیشیها راه درستم گم کردم و برای اینکه مثلا جلوش کم نیارم و محکم باشم کاری کردم که با اون اوضاعی که گفتم دلخوریش بیشتر بشه!البته بعضی وقتا هم درست بود سختگیریام یا پافشاریام روی بعضی مسائل ولی میدونی که وقتی اعصاب آدم به هم میریزه همه چی قاطی میشه!
اونا خودشون نمیدونن از جون زندگی چی میخوان ما را هم میخوان مثلا راهنمائی کنن !
بازم برات آرزوی صبوری کنم و میخواهم که اجازه ندی کسی تو روابطی که دارین دخالتی بکنه که بعدها تو زندگیتون تاثیر منفی بگذاره
موفق باشی!
تشکرشده 926 در 486 پست
اکر شما و شوهرتان باهم عقد شرعی شده اید،اختیار شما دست ایشان است و باید دستتان را بکیرد و ببرد در یک حتی شده در لانه ای یا اینکه هر چه زودتر ازدواج کنید.نه درباره شوهرتان،اما یک پسر تا استقلال و تمکن نسبی مالی نیافته نباید فکر ازدواج را نماید و از طرفی باید گزینش در ازدواج شامل دستکم شش ماه تا یک سال رابطه+تحقیق+شناخت دختر و پسر از هم و نیز هم کفو بودن در ظاهر و باطن و از دیدگاه فرهنگی،دینی،اقتصادی و طبقه اجتماعی و . . . باشد.
مادر شما روشن است که از شوهرتان فعلاً بدش می آید و شاید به دلیل دوری دختر دیگرش نمی خواهد شما ار از دست دهد تا تنها شود و برادرتان هم که هنوز بچه است و دارد مثلاً غیرتی بازی در می آورد.شما این دو را نمی توانید عوض کنید و تنها راه مستقل شدن شماست و اینکه همسرتان دستتان را بگیرد و بروید سر خانه و زندگی تان.
اگر نه آش همین آش است و کاسه همین کاسه.
تشکرشده 281 در 126 پست
اقای گرد افرید باور کنید گاهی اوقات واقعا نمی شه رفت سر خونه زندگی خود آدم. از طرف دیگه هم زمانی که دوستی نمی شه بیشتر از یک حد طولانیش کنی والا 100 تا فکر هم خانواده دختر می کنند و هم پسر.نوشته اصلی توسط گرد آفرید
یعنی نه می شه دوست باقی موند نه عقد کرده!!!
من هم دقیقا الان همین مشکل رو دارم. نه راه پس دارم نه راه پیش.
هر چی دودوتا چهارتا می کنم نمی شه بروم سر خونه خودم. از طرفی مامانم این ها هم واقعا دارن اذیتم می کنن...
تشکرشده 12 در 7 پست
بله جناب گرد آفرید من 3 ماهه که عقدم اما به قول نازنین غ عزیز میشه همینجوری رفت سر خونه زندگی من کوهه مشکلم مامانم نمی تونه یکدفعه جهاز واسم درست کنه بدبختی این ماجرا را هم من باید ساپورت کنم چون سر کار می رم مامانم و همه توقع دارن من خودم جهازم و درست کنم با اینکه ما 1 خانه دیگه داریم اما به نظر مامانم نمی شه اونو هم فروخت و خورد چون دو تا دیگه بچه داره بیچاره بچه های اول هرچی بدبختیه مال اونهاست بی تجربگی و.... خسته شدم ازاین و اون پول قرض کردم تا 4 تا تیکه چیزی خریدم تا مامانم یک چیزی می خره 100 بار تو سرم می زنه که جنس خوب خریدم گرون خریدم ال بل .... به قرآن خسته شدم 1000 بار بهش پول قرض دادم تا ازش 1000 تومن میگیرم زود میخواهد نقدش کنه خیلی دلم میسوزه
مشکل مامانم اینه که بین من و خواهرم خییلی فرق میذاره با اینکه خواهرم زورگوئه و به زور همه چیزو و گرنترین چیزها رو می خره اما بازم مامانم با شرایطی که داریم واسش همه چیز می خره اما من تا جورابه پامو از وقتی می رم سر کار خودم می دم روحم خیلی خسته شده نمی دونم کار و رفتار من درسته یا خواهرم خسته شدم
تشکرشده 281 در 126 پست
چقدر مثل همیم. منم خسته ی خستم. کارم- خانوادم- خانواده همسرم و حتی گاهی همسرم...نوشته اصلی توسط mahsan
دلم می خواد بروم تو جنگل. همون جایی که شادی رفت. دلم می خواد یک مدت از همه و همه جدا بشوم. خودم باشم و خودم...
تشکرشده 45 در 28 پست
mahsan عزيز
اولا اين رو بگم كه همگي ما هم زمان عقد اين مشكلات رو داشتيم شايد بدتر از مشكل شما رو پس زياد خودت رو داغون نكن.
من يه راهي رو كه تجربه كردم بهت ميگم اگه مايل بودي امتحان كن خيلي غير منطقيه اما خوب جواب ميده.با نامزدت مثل هميشه باش بگو بخند اما نه جلوي خانوادت.
سه چهار روز ديگه هم به مادرت خيلي محكم بگو كه ميخوايي طلاق بگيري !!! اگه از شما هم پرسيد چرا بگو چون شما ميگيد كه هيسرم شهرستاني و پول نداره ميخوام طلاق بگيرم و اينبار ميذارم شما برام يه شوهر پول دار پيدا كنيد ((به خدا جواب ميده))
تشکرشده 281 در 126 پست
نوشته اصلی توسط taravat
واقعا؟؟!!! جدی منم بگم؟؟؟ جدی جدی جوای می ده؟؟؟
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)