متشکرم
بجای این طرز فکر باید ببینید چرا به اینجا رسیدید. شش سال زندگی مشترک زمان کمی نیست، فارغ از اون شش سال دوستی که بحساب نمیاریم.
واقع بینی باشین و وقتی این بینش رو داشته باشین احساسات جای خودشون رو به منطق خواهند داد. دو سه ماهی هست که همسرتون ناامید شدن و شما تقریبا یکماهه تلاشتون رو شروع کردین...
آیا شما خودتون از نوجوانی که یکسال درس کافی نخونده ، انتظار دارین در کمتر از یکماه نمرات خوبی بگیره یا کادر آموزشی ازش توقع قبولی و رفتن به کلاس بالاتر رو داشته باشن؟
پس دانش آموز باید تلاشش رو بکنه و در امتحاناتش سربلند بیرون بیاد تا اعتماد بقیه رو جلب کنه و مورد توجه قرار بگیره. تا توانایی هاش دیده بشن و اشتباهات و کم کاری هاش کم کم فراموش بشن.
برای شما هم بهتر هست احساسات خودتون رو کنترل کنین و بجای تمرکز روی همسرتون و و رفتاراش و آشتی و جدایی و ... مثل همین یک ماه اخیر تمرکز خودتون رو بر رفع عیوب وضعف ها و کاستی ها قرار بدین.
نباید این تلاش به این معنی باشه که من باید هر چه زودتر به نتیجه ی دلخواه برسم، بلکه با حفظ خونسردی و آرامش بجای تسلیم شدن آسیب ها رو مرمت کنین.
گریه گردن هم کار درستی نیست ، بجای گریه کردن خاطرات خوب و خنده دار مشترکتون رو بازگو کنین و بهش بگین که در هر زمانی منتظر شنیدن حرفاش هستین . یادآوری کنین همسرتون و زندگیتون رو بیش از هر چیزی دوست دارین.
* بهیچ عنوان حرف های منفی نزنین و توی صحبت هاتون مدام ( تو ) رو بکار نبرین. تو بودی، تو کردی، تو اینطور، تو اونطور و ...
* بهیچ عنوان بحث نکنین و از فضای ملتهب دور بشین ، مثلا برید تو آشپزخونه
* بهیچ عنوان اظهار عجز نکنین و وابستگی و التماس رو با رفتار و گفتارتون نمایش ندین.
فقط به انتهای مسیر موفقیت نگاه کنین و سعی کنین جاده رو ادامه بدین.
علاقه مندی ها (Bookmarks)