به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 47
  1. #11
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    بازم سلام
    این تاپیک هم مثل زندگی من سرد شده ، خوبی اینجا اینه که میتونم راحت حرف دلم رو بزنم.
    این روزها توی خونه ما همش سکوته، سکوت و سکوت و سکوت.
    اگر من حرف بزنم که جوابی سربالا و یا گاهی جواب کامل داده میشه، اگر نزنم که از خداشه، صبح ها که دیگه خونه صبحونه نمی خوره، شب ها بیرون شام میخوره و جالبه که همش هم دعوت دوستاشه، ساعت 12 به بعد میاد. ازش که نمی تونم بپرسم کجا بوده چون به آقا برمیخوره و فکر میکنه دارم کنترلش می کنم. بعد تلاش دو سه هفته ای دو سه شب خوب بود ولی اون روز که بخاطر پنهون کاریش دلخور شدم و از صورتم ناراحتیم مشخص بود ، باز همه چی برگشت سر خونه قبلش، بام همون آش و همون کاسه.
    همه میگن به چشم بیمار بهش نگاه کن، تا کی؟ آخه این چه بیماریه که فقط در برابر همسرش فعال میشه؟
    من که یه فرصت یکساله به این وضعیتمون دادم حدود سه چهار ماهش که رفته تا بعدش هم خدا بزرگه...
    قراره هفته بعد بریم مشهد. حال و هوای اونجا آرومم می کنه.
    هر چه پیش آید خوش آید.

  2. 2 کاربر از پست مفید دلسا تشکرکرده اند .

    ammin (چهارشنبه 10 مهر 92), asemani (دوشنبه 18 شهریور 92)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 تیر 99 [ 14:44]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,678
    سطح
    58
    Points: 7,678, Level: 58
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 116 در 79 پست

    Rep Power
    29
    Array
    دلسا با گفتگو صمیمانه گفتگوی صمیمانه حداقلش رابطتتون درست میشه
    دلسا دق کردی از تلاش یه طرفه مردی از بس تو این سایت دنبال راه حل گشتی و چه بسا شبهای که حتی با فکر خرابتر و شاید نا امیدتر برگشتی
    خسته شدی از انتظار...
    دلسا اون ترو دعوت به گفتگو نمیکنه شاید هم تا آخر عمر نخواد حرفات بشنوه

    دلسا تو کم حرفت زدی
    اون آز اول هم زیاد خونه نمیمونده و. اوایل هم خودت میگی زیاد مشکل نداشتی پس الان هم شاید اصلا نمیفهمه که حق نداره اینقدر تنهات بذاره میگه او هم با بچه و مادر سرگرمه
    تو تا حرف نزنی از تک تک نگرانیات و... درست نمیشه نه روحیت نه رفتارش(ببخش نا امیدت میکنم)

    بگو با اسرار بگو که میخوام کنارت باشم بگو رابطه میخوامم(مگه شرم داره شوهرته وظیفشه)اگه یادش نیست بگو حضورت میخوام بگو تو این دنیا فقط تو ارومم میکنی
    بگو وقتی نیستی نگرانی مییاد سراغم
    بگو. وقتی خوابی چش ات می بوسم بگو تحمل نبودنت ندارم بگو ذهنم از بس فکرهای همه جور داخلش میآد و تو هم نیستی که آرام باشم. منفجر میشه(نگو مقصری بگو تو محل ارامشمی که همه مشکلات فراموش میکنم)
    بگو که تو که نیستی. میگم شاید با من مشکل داره بعد میگم اگه مشگل داشت مثلا همه چیز را مهیا نمیکرد(چندین خصوصیت مثبتش بگو)
    بگو بگو به خدا تو کم حرف میزنی. کم که مبادا بد بگی ناراحت بشه.... نگو بدتر خودت داغون میکنی...... تا حالا حداقل تو انرژی برا ارتباطی داشتی اینقدر ناراحت شدی که شاید دیگه رفتار تو هم بد بشه
    دلسا؟؟؟؟
    دلسا. دوست دارم مشکلت را بهشب. تند نگو
    بگی نیت خیر بگیریم. این زیارت را....

    - - - Updated - - -

    دلسا بگو دلت براش تنگه بزار مشکلتون دوتای نیمه حل شده باشه که وقتی میرید مسافرت با دیدن هر زن شوهرا اونا رو خدای خوشبختی و خودت را بد بخت تریننانی بزا بفهمه دلسا من حاضر تو نحوه گفتگو کمکت کنم اما... دلسا ترو خدا. یک تنه زیاد نمیتونی.... جرات به خرج بده بگو دوسش داری بگو برا مادرت خیر میخوام که پسر مومنی تربیت کرده ولی. من پر از نبودنتم من شاید کاری کردم که ناخودآگاه رنجاندمت

  4. 2 کاربر از پست مفید hana 68 تشکرکرده اند .

    ammin (چهارشنبه 10 مهر 92), asemani (جمعه 22 شهریور 92)

  5. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    سلام دوستان من بازم اومدم با همون نگرانی ها با همون اضطراب ها . همون نگرانی هایی که حتی توی مشهد هم دست از سرم بر نداشتن (یا شاید من ازشون دست نکشیدم)
    توی سفر بازم خوب بود کمی بیشتر از اینجا باهام حرف میزد که اونم چون فقط من بودم .
    اون هیچ توجه و علاقه ای به من نداره دیگه اینو باور کردم.
    قبل از سفرمون داشت بهتر میشد از لحاظ فیزیکی (بعد از حدود 1سال منو بوسید!!!!!) ولی باز از وقتی که برگشتیم بازم همون آش و همون کاسه. خسته شدم از اینهمه تنهایی و نگرانی.
    چند شب پیش بهش گفتم خیلی وقته که دلم برات تنگ شده. یه نچ بلند گفت و به روی خودش نیاورد. دو شب پیش بازم بهش گفتم میه دستتو بهم بدی؟ گفت میخوام بخوابم.
    اون خودشو از من دریغ می کنه.
    امروز عصر نشسته بودیم که دوستش باهاش تماس گرفت (با این دوستش هم رابطه جنسی داشته که به قول خودش بیش از ده سال بوده)
    گویا ازش خواست که امشب برن بیرون. چون لابلای حرفاش شوهرم بهش گفت یعنی خونه خالی ای چیزی نیست بریم اونجا؟
    با خنده و شوخی فراوان که از اون بعید بود جوابشو داد و گفت حتما هستم و قطع کرد. و فوری و با عجله فراوان رفت حمام و صورتشو اصلاح کرد و کلی به خودش رسید و رفت بیرون. هنوزم نیومده و منم دارم با اشک این نوشته ها رو می نویسم.
    دیگه موندم هرچی من تلاش می کنم و اون دور تر میشه.
    مشاورم هم تاکید داره که فعلا به هیچ عنوان باهاش حرف نزن.
    بیش از سه ماه میشه که با هم رابطه نداشتیم.
    اون هم از جدایی بدش نمیاد. این وسط دخترمون شبیه یه نخ شده که ما رو به هم وصل کرده . وقتی می بینمش آب میشم. من مسئول اونم و نتونستم یه زندگی با آرامش رو بهش هدیه بدم. الان که هنوز کوچیکه و چیزی نمیدونه و زندگیمون در حال حاضر در سکوت سپری میشه ...

  6. #14
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 19:47]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,972
    امتیاز
    33,707
    سطح
    100
    Points: 33,707, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,401

    تشکرشده 6,419 در 1,797 پست

    Rep Power
    0
    Array
    واقعا متاسف شدم نمیدونم چی باید بگم.گاهی اوقات میگن رهاکن تا بدست بیاری،حالا که ظاهرا کارخاصی از دستت ساخته نیست.تمام اضطراب و نگرانیتو رهاکن.بعضی وقتا فکرمیکنم اگه قراره واسه خونه ای دوقاشق مرباخوری اضطراب واسترس باشه تا کارهاشونو درست انجام بدن وقتی یکی دوقاشق روسرمیکشه اون یکی بیخیال ترمیشه.اگه گاهی اوقات اینجوریه نمیدونم رازش چیه،میدونم سخته شرایطی که هستی.چون ازشوهرت انتظار داری،ولی کلا تمام انتظاروتشویشت ورهاکن،بذار روحت آرام وآزادباشه،شایداتفاق جدیدی افتاد.
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.
    ویرایش توسط ammin : چهارشنبه 10 مهر 92 در ساعت 23:01

  7. 5 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    hana 68 (پنجشنبه 11 مهر 92), malakeh (یکشنبه 21 مهر 92), Opal (پنجشنبه 11 مهر 92), گل آرا (جمعه 12 مهر 92), شیدا. (چهارشنبه 10 مهر 92)

  8. #15
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    دلسای عزیز،

    خیلی از زنها هستند که تنها زندگی می کنند. یا ازدواج نکردند یا جدا شدند یا همسرشون فوت کرده ...
    حالا که همسرت اذیتت نمی کنه ولی کاری هم بهت نداره،
    یه مدت اصلا فکر کن نیست. تو هم کاری بهش نداشته باش.
    می دونم سخته که باشه و فکر کنی نیست. ولی چاره چیه؟

    یه مدت بی خیالش شو.
    به مشاوره ات ادامه بده.
    می تونی در خودت توانایی و زمینه لازم برای جدایی را ایجاد کنی.
    مثلا دنبال یک کار باشی یا یک سرمایه گذاری کوچیک انجام بدی که بتونی از نظر مالی مستقل بشی و ...

  9. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    گل آرا (جمعه 12 مهر 92)

  10. #16
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    ممنون آقا امین
    دیگه خیلی وقته دلم واسه خودم نمیسوزه . نمیتونم مجبورش کنم که دوستم داشته باشه و یا به زور نگهش دارم. با وجودیکه هنوزم دوستش دارم ولی اگر اون وقتی که بهش دادم تمام بشه و مطمئن بشم دخترم رو به خودم میده میزارم و میرم.
    همش حس می کنمبا اون زنی که قبلا بهش فکر می کرده (طبق حرفای خودش توی اون سایت) در ارتباطه. آخه مگه میشه یه مرد هفته ها و ماه ها به زنش دست هم نزنه و درخواستش رو هم رد کنه؟
    البته اینم بگم که اغلب شبا زودتر میاد خونه. اخلاقش که خیلی آرومتر شده. با دخترمون بیشتر بازی می کنه.
    با تمام این وجود این چیزا راضیم نمی کنه. چون همش توی خودشه. همش میخواد تنها باشه. آهنگ غمگین گوش میده.
    یادم به عصر میفته که چقدر خوشحال بود که دوستش باهاش تماس گرفت ...

  11. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 تیر 99 [ 14:44]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,678
    سطح
    58
    Points: 7,678, Level: 58
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 116 در 79 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام دلسا به مشاورت ادامه بده 1480هم مشاور تلفنی میتونی در تماس باشی از مادرش نمیتونی بخوای بدون اینکه بفهمه تو بهش گفتی باهاش حرف بزنه. خودت بری جلو و بگی که به نیاز جنسی (عاطفی نگی)کی باید پاسخ بده چی میگه و ازش بخواهی راه حل بدت چه میگه دلسا چند سالتونه؟

  12. کاربر روبرو از پست مفید hana 68 تشکرکرده است .

    ammin (پنجشنبه 11 مهر 92)

  13. #18
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 19:47]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,972
    امتیاز
    33,707
    سطح
    100
    Points: 33,707, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,401

    تشکرشده 6,419 در 1,797 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سعی کن درموردش بدبین تر نباشی.امشب اخبارشخصی رو نشون داد که ازبیمارستان بدون اجازه رفته بود بیرون وکسی ازش خبرنداشت اشتباهی یکی دیگه رو که کاملاشبیه ش بود داشتند دفن میکردند شناسنامش رو هم باطل کرده بودندودکتراهم تائیدکرده بودند اون شخصه اماباکمال تعجب فردموردنظر زنده وسالم برگشت خونه.میدونم خاطراتش رونگاه کردی وچیزای دیگه ولی یک مؤمن متعهد شده براساس نشانه های قوی وانکارناپذیر درمورد دیگران قضاوت کنه.گاهی اوقات رفتارها مبهم هست،وما اصلامجبور نیستیم قضاوت یانتیجه گیری کنیم...توی کتاب مقدس به مواردی اشاره شده که مردان به زنانشان پشت میکنن واین مردان روموردمواخذه قرارمیده البته مصداق شوهرشما ضعیف تراز اوناست چون نگفته بهت پشت میکنم.منظورم اینه که چنین مواردی پیش بینی شده وشایدگذراباشه.مهم اینه شما ودخترت به لحاظ روحی آسیبی نبینیدوازطرف دیگه شوهرت روابدا تحقیرنکن...من درک میکنم که موردشما به آسونی یک مجرد نیست.چون شما انتظار داریدولی بهترین کاراینه اجازه ندی حس یأس وافسردگی برشماغلبه کنه وبه"سهم خودت"بهترین کاری که ازت ساختست انجام بدهی نتیجه باخدا.
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.
    ویرایش توسط ammin : پنجشنبه 11 مهر 92 در ساعت 00:59

  14. 2 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    گل آرا (جمعه 12 مهر 92), شیدا. (پنجشنبه 11 مهر 92)

  15. #19
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    سلام
    شیدا جان از لحاظ مادی فعلا نمیتونم دنبال کار باشم هرچند توی شهر کوچیک ما کار پیدا نمیشه اگرم باشه واسه دو شیفت 200 تومن اصلا برام ارزشی نداره دخترم فعلا کوچیکه.
    از لحاظ عاطفی هم که فعلا مستقل شدم دیگه. اون نمیدونه که من درونم چه غوغاییه. به روی خودم نمیارم.
    حنا جان
    با مادرش که اصلا نمیتونم صحبت کنم چون سن و سالش کمی بالاست و کم حوصله است و هم اینکه به شدت منفعله. و میگه حوصله داد و بیدادی پسرش رو نداره. در حدیه که اگر مثلا از یه پسریش چیزی بخواد به خانمش میگه.
    امین آقا
    گویا شوهر منم اون بیمار سالمی بود که برگشت خونه.
    چون ساعت 11 و نیم یا شاید 12 بود که برگشت خونه. و خوابید. خدا رو شکر می کنم که برگشت.
    موقع خواب هم بهش گفتم دوست دارم کنارت باشم ولی اون خودشو به نشنیدن زد و خوابید.
    خیلی سخته بخوای تمام نیازاتو سرکوب کنی. کاری که شوهر من داره می کنه و به تبعیت از اون منم دارم همین کارو می کنم تا کمتر اذیت بشم.
    من خیلی نسبت بهش حساس و بدبین شدم. چند باری شده که من دلم هزار راه رفته ولی بعد فهمیدم که جای بدی نبوده و من هم خیالم راحت میشد و هم اینکه ناراحت میشدم که چرا این جور فکرا رو درباره شوهرم داشتم.

  16. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 11 شهریور 93 [ 17:24]
    تاریخ عضویت
    1392-6-25
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    1,184
    سطح
    18
    Points: 1,184, Level: 18
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    246

    تشکرشده 257 در 104 پست

    Rep Power
    26
    Array
    دلسا جان، واقعاً قابل درکه چقدر سخته شرایطتت و تو چقدر دختر مقاومی هستی. خدا کمکت کنه عزیزم. دلسا جان اگر هزینه عضویت سایت را بدی مدیران و کارشناسان به سوالاتت جواب می دن.
    دلسا تو می دونی شوهرت همجنسگرای b (مفعول) هست یا همجنسگرای t (فاعل) ؟
    دوش شراب ریختی، وز بر ما گریختی
    چون خمشان بی گنه روی بر اسمان مکن


 
صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.