به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 39
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 16:08]
    تاریخ عضویت
    1388-12-07
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    3,414
    سطح
    36
    Points: 3,414, Level: 36
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 11 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان عزیز دارم به تک تک جملاتی که می گید عمیق فکر می کنم
    و حتی اونایی که مهم می بینم می نویسم که بیشتر تمرکز کنم و به خودم جواب بدم

  2. 4 کاربر از پست مفید setayeshebaran تشکرکرده اند .

    roze sepid (پنجشنبه 06 تیر 92), کامران (سه شنبه 04 تیر 92), میشل (دوشنبه 03 تیر 92), بی دل (سه شنبه 04 تیر 92)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 مهر 92 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    140
    امتیاز
    645
    سطح
    12
    Points: 645, Level: 12
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 202 در 91 پست

    Rep Power
    26
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط setayeshebaran نمایش پست ها
    دوستان عزیز دارم به تک تک جملاتی که می گید عمیق فکر می کنم
    و حتی اونایی که مهم می بینم می نویسم که بیشتر تمرکز کنم و به خودم جواب بدم
    سلام دوست من.
    عزیزمی :) ( من خانمم البته همه فکر می کنن اقام )
    ببین دوست من شما باید چند کار جدی رو انجام بدین
    1) شناختتون رو از بیماری زیاد کنین . خ خ خ طوری که چیزی باقی نمونده باشه و با در نظر گرفتن همه چیز بتونین تصمیم بگیرین.

    2) شناختتون از طرفتون رو زیاد کنین. ایا ایشون انسان صبور و با امیدی هستن. ایا حاضرن در صورت انتخاب شدن از جانب شما تمام تلاششان رو بکنن و هیچگاه نا امید نباشن و به خاطر شما از خودشون و روحیه شون مراقبت کنن.

    3) بیایید خوبیهای زندگی با ایشون و تمام بدیها و سختیهای ممکن رو در نظر بگیرین. تمام محدویتهایی که براتون داره رو در نظر بگیرین و تمام فرصتهایی که براتون می اره. من خانمی رو می شناختم که به خاطر بزرگی طرفش زندگی کوتاه با این اقا رو پسندید.
    4) شما چطور ادمی هستین. ایا منطق بر احساستون غلبه داره یا برعکس. ایا به حدی رسیدین که تصمیمی که می گیرین رو با تمام جوانبش در نظر بگیرین. ایا اگه فردا روزی 1 میلیون ادم به شما گفتن چرا این راه رفتی چرا انتخابش کردی دودل نمی شی. در نظر داشته باشین شما دارین انتخاب می کنین و منتی متوجه ایشون نخاهد بود. شما می تونی از زندگیش بری بیرون اما اگه موندین نباید مشکلاتش رو بیشتر کنین. می تونین؟ اینها در پشت خودشون یه احساس عشق پایدار می خاد تحملش رو دارین؟
    5) سعی کنین در این راه گرفتار احساسات نشین. به خاطر دلسوزی همسر ایشون نشین چرا که شاید باهاش بتونی شروع کنی اما نمی تونی ادامه بدی
    6) چه همسر ایشون بشین چه نه به ایشون کمک کنین که بیماریشون رو بپذیرن و انقدر به خاطر چیزی که رخ نداده نگران نباشن. وکلا انقدر روی بیماریشون فوکوس نکنن. ازشون بخاین به جای شما تصمیم نگیرن بهشون خاطر نشان کنید که انسان هستن و حق زندگی دارن
    چون می دونید که معلوم نیست فردایی که مثلا من سالم ایا هنوز سالم هستم ایا سرطان و...و... نگرفتم ایا بر اثر یه حادثه ......نشدم
    توکل بر خدا رو فراموش نکنین
    هر قدیسی گذشته ای و هر گنهکاری آینده ای دارد.....اسکار جووون
    ویرایش توسط چنار : دوشنبه 03 تیر 92 در ساعت 22:01

  4. 8 کاربر از پست مفید چنار تشکرکرده اند .

    majid_k (سه شنبه 04 تیر 92), roze sepid (پنجشنبه 06 تیر 92), setayeshebaran (چهارشنبه 05 تیر 92), فکور (پنجشنبه 06 تیر 92), کامران (سه شنبه 04 تیر 92), میشل (دوشنبه 03 تیر 92), بی دل (سه شنبه 04 تیر 92), باران بهاری11 (دوشنبه 03 تیر 92)

  5. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 18 اردیبهشت 95 [ 21:42]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    181
    امتیاز
    3,890
    سطح
    39
    Points: 3,890, Level: 39
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,697

    تشکرشده 825 در 209 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام
    علاوه بر حرفهای بچه ها مطلب دیگه ای هم اضافه میکنم..
    ستایش باران جان همونطور ک اشاره کردی مشکل ایشون از ترس و استرس دوباره پیش اومدن اسپاسمه.. اگ ایشون پیش روانشناس برن بهشون راهکارهایی میدن ک مدام افکار مشکلشون نیاد سراغشون و در واقع مشکل به حداقل میرسه یا درحین پیش اومدن بتونن کنترل کنن..
    درمورد اصول تغذیه و خواب هم با پزشک طب سنتی مشورت کنن..
    این مطلب رو حتما بهشون بگید چه جوابتون مثبت باشه چه منفی..

    هرگزرفتاری یا حرفی نداشته باشین ک حس ترحم ازش دریافت بشه دردناکترین مسئله، ترحم هست..

    و راجع به دور از جونشون مرگ و زندگی هم واقعا ببینید خطر احتمالیش چقده..

    درمورد اطلاعات بیماری هم نرید سرچ کنید وقت بگیرید و با پزشک مغزواعصاب صحبت کنید..در مورد همه چی برسید حتی انتقال ژن..


    روحیات خودتون رو بررسی کنید و ببینید تحمل نیش و ترحم اطرافیان رو دارید..

    مشاوره حضوری حتما برید.. بهتره زودتر تکلیفتون معلوم شه تاخیر بیشتر لطمه ی بیشتری به هردوتون و خیلی خیلی بیشتر برای ایشون داره..


    تنها خداست ک میداند بهترین در زندگانی شما چگونه معنامیشود من آن بهترین را برای هر دوی شما آرزو دارم
    ویرایش توسط باران بهاری11 : دوشنبه 03 تیر 92 در ساعت 23:47

  6. 7 کاربر از پست مفید باران بهاری11 تشکرکرده اند .

    asemani (سه شنبه 04 تیر 92), majid_k (سه شنبه 04 تیر 92), roze sepid (پنجشنبه 06 تیر 92), setayeshebaran (چهارشنبه 05 تیر 92), کامران (سه شنبه 04 تیر 92), میشل (دوشنبه 03 تیر 92), بی دل (سه شنبه 04 تیر 92)

  7. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 16:08]
    تاریخ عضویت
    1388-12-07
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    3,414
    سطح
    36
    Points: 3,414, Level: 36
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 11 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان عزیز
    از همتون ممنونم
    توی این دو روز فقط رسیدم مطالبتون رو بخونم و بنویسم اما متاسفانه هنوز دقیق بهشون فکر نکردم
    بی دل عزیز ! من هیچ وقت در طول این مدت دلم برای م . ه نسوخته و احساس ترحم نداشتم بهش ، هیچ وقت حتی این فکر به ذهنم هم نرسید که آخی ، الهی ، چرا باید اینطوری باشه ، چرا درد می کشه ، و .... حتی وقتی که پیش خودم درد کشیده فکرمو مشغول کرده و در یا آن همه آینده و شرایط این چنینی رو در زندگی تصور کردم
    پس از این جهت ، مطمئنم که حسم بهش حس ترحم نیست ، بلکه محبته
    سعی کردم هر وقت خواسته تنها باشه ، تنهاش بزارم ، حتی وقتی که ازش دورم ، حتی دیگه نه زنگ میزنم بهش نه اس ام اس می دم ، چنین ساعت بعد یا ختی شده روز بعدش فقط اول با یه اس ام اس از حالش خبردار میشم و با توجه به نوع جواب دادنش می فهمم که آیا وقتشه که دوباره بهش نزدیک بشم یا نه

    این جمله شما :
    البته در طی زندگی مطمئنم زمانی خواهد رسید که حتی ایشان توی دردهاش شما را صدا بزند اما شما حوصله اینکه جوابش را بدهی هم نداشته باشی چون به وضعیت موجود عــــــادت میکنی.
    رو درک می کنم و قبول دارم ، اما عمیق که بهش فکر می کنم ازش میی ترسم . می ترسم که روزی برسه که نسبت به این حالش بی تفاوت باشم ، اما به خودمم می گم که نه اینطور نمی شم ، چون من تجربه بودن یک بیمار توی خونواده رو داشتم ، پدرم 2 ماه سخت بیمار شد البته همین بیماری موجب مرگش شد
    :( و من در طول این دو ماه داشتم از جونم مایه می زاشتم که همه جوره دور و بر بابا باشم و نمی خواستم حتی لحظه ای فکر کنه که تنهاش گذاشتم ، البته بقیه هم همینطور بودن اما من ، من خیلی حساس و وابسته هستم و اگرلحظه ای توی نگاه بابا غم رو می دیدم دور از چشمش زار زار گریه می کردم ، همه می دیدن که من چقدر دارم عذاب می کشم . سعی میکردم به وضعیت نرمال برگردم اما خب دیدن اینکه بابا دیگه اون بابای گذشته نبود عذابم می داد . الان هم اشک تو چشام جمع شده ! نه دیگه اشکام جاری شد !!!!
    به این خصوصیت اخلاقیم هم فکر می کنم ! که من واقعا حساس و وابسته هستم و این منو می ترسونه . می ترسم مقاومت و تحملم کم باشه ! و کم بیارم !!! باید یاد بگیرم چه مهارت هایی نیازه !!
    م . ه مشکلشو پدیرفته و نیازی نیست من در این مورد کاری انجام بدم
    خودش ، اوایل که این مشکل براش ایجاد می شه ، برای پذیرفتن این قضیه خیلی عذاب کشیده ، خیلی ، و با کمک یک روانشناس که خودشو مدیونش می دونه تونسته با قضیه کنار بیاد
    میشل عزیز :
    من تا حدودی در مورد سایر خصوصیات اخلاقی و رفتاریش فکر کردم ، نمی تونم بگم همه چیزش برام قابل قبول بوده ( که اگر اینطور بود باید به خودم شک می کردم که خیلی غیر واقع بینانه نگاه می کنم ) اما می تونم بگم که در مورد همون شناخت نسبی که در از برخی از خصوصیات ایشون به دست آوردم ، مشکلی نداشتم و قابل پذیرش بوده
    من هنوز شناختم در مورد خودم و خواسته هام کامل نیست ، تکلیفم رو با خودم مشخص نکردم هنوز ! رو این بخش خیلی باید کار کنم که ان شاله به کمک شما عزیزان از پسش بر میام
    میشل جان ! نمی تونم بگم که این موضوع بیماری کل فکر منو مشغول کرده اما متاسفانه درصد بیشتری رو به خودش اختصاص داده و همین باعث شده که کمتر بتونم رو چیزای دیگه مانور بدم ، و باید به مسائل دیگه هم دقیقا همینطور نگاه کنم که به این موضوع نگاه کردم !
    اینکه ایشون دارن افراط می کنن یا نه رو ، دیگران هم بهم گفته بودن ، اما خودم نظرم این نیست . م . ه داره چشم و گوش منو باز می کنه که اول این موضوع رو واسه خودم هضم کنم و سر سری و احساسی از کنارش رد نشم . نظرش اینه که من دارم احساسی تصمیم می گیرم
    به عزت نفس خودم و ایشون باید بیشتر فکر کنم ، لطفا بیشتر توضیح بدین
    اینکه ایشون توی برنامه های گروه کمتر ظاهر شدن یکی به علت اینه که حجم کارشون این اواخر خیلی زیاد بوده و می تونم بگم شبانه روزی بوده
    توی پرانتز بگم که توی کار ما در دنیای IT استرس و مسئولیت زیاده ، ایشون هم مدیر یک شرکت بزرگ هستن که شعبات مختلف داره در کل استان ها و بحث ارتباطات و نگهداری و امنیت اطلاعات در اون بسیار اهمیت داره و on call بودن در این کار خیلی مهمه ، اگر جایی به مشک بر بخوره حتی اگر شب باشه یا روز تعطیل ، باید درست بشه
    همین فشار کار که این چند ماه اخیر بیشتر شده بود ، یاعث شده بود که انرژی زیادی صرف کنه ، یک انسان سالم رو خسته می کرد چه برسه به م . ه ( البته خدا رو شکر توانش زیاده و اصلا دوست نداره در برابر مشکلش کم بیاره و همیشه وقتی بهش می گم استراحت کن ، میگه گر من می خواستم وایسم و نرم جلو و پیشرفت نکنم ، خیلی وقت پیش این مشکل زمینم زده بود )

    و چون احساس می کرد که توان بدنش کم شده می ترسید در برنامه چند روزه کوهنوردی بدنش کم بیاره
    این توضیح رو دادم که دو بار د اون برنامه 3 روزه مشکل پیدا کرده بود اما خب کم نیاورده بود

    asemani عزیز میزان تحملم رو همونطور که در بالا گفتم ... ، سخته که بدونم تحملم چقدر خواهد بود ، آیا کم میارم یا نه !!! تو این مورد بیشتر کمکم کنید
    majid_k عزیز ممنون
    چنار عزیز ، می دونم که همه جوانب رو در نظر نگرفتم ، گاهی احساس بر منطقم پیروز می شه ، بین این دو تا جنگه همش ، آخرشم هیچ کدوم بر دیگری پیروز نمی شن
    دوستم بهم می گفت صورت مسئله رو پاک نکن ، عوضش نکن ، فراموشش نکن ، حلش کن ، اما نمی دونم چه جوری !!
    بابان بهاری عزیز ممنونم ، پیش دکتر رفتن و پرسیدن و فهمیدن پبشنهاد خوبیه ببینم می تونم اینکارو بکنم بیا نه !

    فعلا تونستم جواب صحبت های شما رو بدم ، خودم هنوز حرف جدیدی واسه گفتن ندارم
    بازم ممنونم از همه

  8. 3 کاربر از پست مفید setayeshebaran تشکرکرده اند .

    roze sepid (پنجشنبه 06 تیر 92), کامران (جمعه 07 تیر 92), میشل (جمعه 07 تیر 92)

  9. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 16:08]
    تاریخ عضویت
    1388-12-07
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    3,414
    سطح
    36
    Points: 3,414, Level: 36
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 11 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان کجایید ؟!!

  10. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 تیر 93 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1392-2-30
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    828
    سطح
    15
    Points: 828, Level: 15
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    49

    تشکرشده 43 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ستایش باران عزیز

    فقط تجربه خودم را می نویسم:

    من : شرایط خودم را سنجیدم، نه ترحمی داشتم نه دلم به حال طرف مقابلم سوخت اما ...(من هیچ مشکلی نداشتم چون خودم قبول کردم ولی طرف مقابلم به خاطر اینکه من چیزی نمی گفتم من را خیلی عذاب داد و بهم می گفت چرا چیزیز نمی گی، چرا ساکتی، چرا قبول کردی، ... آنقدر چرا گفت که دیگه به خودم شک کردم که چرا بیخودی خوبم و ... متاسفانه جدایی. پایان سخت و دردناک برای من، ایشان و خانواده ها، همه)
    شما : شرایط خودت را چند بار به خوبی و در تنهایی واسه خودت بنویس .... مثل صبر و تحملت در شرایط مختلف با ایشان، دیدار فامیل و دوستان و رخدادن چنین حالتی، برخوردهای عصبی ایشان و ناراحتی و درک متقابل شما

    من : طرف مقابلم اصلا درباره مشکلش با خودش به جایی نرسید و در مواقع مشکلاتش، من را نتونست تحمل بکنه پس باز هم من بیشترین زیان را دیدم
    شما: ببین ایشان اصلا میتونه شما را قبول بکنه و بعدها در شرایط حساس به جای اینکه بگه خودت خواستی، باهات همراهی کنه و خیلی زود از حالت های بد خارج بشه نه اینکه شما را فراموش بکنه و فقط به خودش فکر کنه

    نمی دونم چی برات خوبه ولی از خدا می خوام برای شما و تمام دخترا و جوانای سرزمینم، سلامتی و شادی را آرزومندم

    البته اگر دوباره بخواهم شخصی را انتخاب کنم هرچند به خودم ایمان دارم اما...... خواسته و ظرفیت بالا و تحمل بالای طرف مقابل برام اهمیت بیشتری داره

  11. 2 کاربر از پست مفید رها92 تشکرکرده اند .

    setayeshebaran (یکشنبه 09 تیر 92), میشل (جمعه 07 تیر 92)

  12. #17
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام ستایش جان.

    اینطور که من می بینم، تو همه ابزارهای لازم برای یک انتخاب درست رو داری. هم از نظر فکری و هم از نظر عاطفی.

    من حرف دیگه ای برای زدن ندارم. تا جائیکه فکر من قد می ده، دوستان در مجموع همه گفتنی ها رو گفتن (البته با توجه به ظرفیت و شناخت یک فضای مجازی). بقیش دیگه با خودته.

    مشاوره حضوری هم می تونه بیشتر کمکت کنه.

    خوب به حرفایی که گفته شد فکر کن، به احساس و منطقت هم احترام بگذار، و با استفاده از همه اینها شرایط رو بررسی کن. یادت هم باشه ازدواج همیشه با درصدی از ریسک (ناشی از تغییرات افراد در آینده) همراهه. باید با شناخت درست خودت و طرف مقابلت، این درصد رو به حداقل برسونی، اما درعین حال باید از وسواس اجتناب کنی. متاسفانه همین وسواس باعث می شه خیلی وقتا موقعیت های نسبتا مناسب برای تشکیل خونواده رو از دست بدیم.

    البته من شناخت دقیقی از زندگی و رابطه تو ندارم، و نمی تونم با اطمینان بگم که دچار وسواس شدی یا نه، یا احساسی شدی یا نه، و ... اما تا جائیکه من می بینم دچار هرکدوم از اینها هم که شده باشی، فرصتش رو داری که اصلاح کنی و با دید باز همه چی رو نگاه کنی و تصمیم بگیری.

    برات آرزوی موفقیت می کنم عزیزم.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  13. 3 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    setayeshebaran (یکشنبه 09 تیر 92), کامران (جمعه 07 تیر 92), بی دل (یکشنبه 09 تیر 92)

  14. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 16:08]
    تاریخ عضویت
    1388-12-07
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    3,414
    سطح
    36
    Points: 3,414, Level: 36
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 11 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزان
    ببخشید که نبودم
    چند روزی نشستم همه چیزو واسه خودم نوشتم ، از همه مطالب شما عزیزان ، از تک تک جملاتتون نت برداشتم
    بعد سعی کردم واسه خودم سوال طرح بکنم
    سوال هامو نوشتم ، دیدم چقدر سوال بی جواب دارم
    مهم تر از همه اینو باید بدونم :
    آیا اگر منن تصمیمم رو بگیرم و همه مهارت ها رو یاد بگیرم و تمامی شرایط رو بپذیرم آیا حاضره باشه یا نه
    م . ه همش به من گفته بخاطر تو می ترسم ، شرایط تو رو در نظر می گیرم و ...
    باید بهش بگم که اصلا خودشو جای من نزاره ، اون خودش باشه ، من هم خودم
    هر کدوم جای خودمون فکر کنیم
    اول باید این رو بدونم
    سوال های دیگه هم فعلا در مورد شناخت خودمه ، تو این مرحله هم ضعیف عمل کرده بودم
    اینو هم باید بفهمم

    رها جان ، واقعا ممنونم ، به حرفات خیلی فکر خواهم کرد
    بیشتر به کمکت احتیاج دارم
    میشل عزیزم ممنونم
    اجازه میخوام یه کم بیشتر فکر کنم
    دلیل اینکه این موضوع یه کم زمان بیشتری می بره اینه که من و م. ه واقعا چند هفته به چند هفته با هم حرف می زنیم و خیلی کم با هم هستیم

  15. 2 کاربر از پست مفید setayeshebaran تشکرکرده اند .

    میشل (چهارشنبه 12 تیر 92), بی دل (یکشنبه 09 تیر 92)

  16. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آذر 96 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1390-10-21
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    5,696
    سطح
    48
    Points: 5,696, Level: 48
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    108

    تشکرشده 352 در 163 پست

    Rep Power
    38
    Array
    [خانم ستايش
    سلام و آرزوي خوشبختي برات دارم نكته اي در جمعبندي نظرات دوستان بنظرم رسيد كه شايد بكارتون بياد اينكه:
    اين انتخاب بيشتر بستگي به شخصيت و توان و ديدگاه شما دارد. اينكه به م ه گفتي بايد تو بجاي خودن تصميم بگيري و من هم بجاي خودم در حين كوتاه بودن خيلي مفهوم ريشه اي و عميق دارد و هر كس جوابگوي انتخاب خوش خواهد بود و تقصير يا ترحم به گردن ديگري نمياندازد؟
    اما انتخاب تو : انشاالله كه اتفاق بدي براي آقاي م ه نيافتد و سالم و سرحال زندگي عادي داشته باشه ولي شما بايد در نظر بگيري:
    1- زندگي و تحمل زندگي با همين شرايط م ه كه تا آخر زندگي تگرار و بعضاً ممكن است تشديد و طاقت فرسا شود. كه معمولاً غير قابل تحمل نيست و مشكل خاصي ايجاد نميكند .و بايد اين شرايط براتون عادي و قابل انتظار باشد بدون دلهره و نگراني دوره هاي بيماري را تحمل كنيد.
    2- كه مهمتر است و به هر احتمالي بايد در نظر بگيريد كه ممكن است تقدير شمارو تنها بگذارد آيا استقامت و توانايي لازم براي تداوم عادي زندگي و حتي فكر كردن به زندگي جديد را داريد و براتون حل شده و عادي است يا نه همه چيتان را بهم خواهد ريخت كه در اين صورت درصد ريسك تون خيلي بالا خواهد رفت
    من تجربه اي از يكي از دوستان دارم كه الان سنشون بالاي -- است و از 20 سال پيش اين حالتها را گاه و بيگاه داشته و اوضاع جسميشو بهم ميريزه ولي داره تحمل ميكنه و زندگيشو ميكنه و... فقط ثبات و ظرفيت و توانايي تو در تحمل جدايي و زندگي در حال است كه ميزان ريسك پذيري شمارو مشخص ميكنه و گرنه همه ما در هر شرايطي مجبوريم زندگي كنيم.
    3- يك نكته اساسي و كمكي اينكه در اين مورد احساسات رو بزار كنار و با يكي دو نفر از افراد كامل خانواده مشورت بگير و تابع نظرات جمعيشون باش اين راحتتره....

  17. کاربر روبرو از پست مفید حسين40 تشکرکرده است .

    setayeshebaran (چهارشنبه 12 تیر 92)

  18. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 آبان 92 [ 23:37]
    تاریخ عضویت
    1392-4-10
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    597
    سطح
    11
    Points: 597, Level: 11
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    64

    تشکرشده 101 در 50 پست

    Rep Power
    21
    Array
    ستایش جان... عزیزم درد و اسپاسم تظاهرات بالینی بیماری هستند نه خود بیماری... آن چیزی که مهمه اینه که مشخص باشه چه چیزی این حالتها رو ایجاد می کنه. گاهی مشکلات تیروئید، گاهی بیماری های مزمن سیستم عصبی -عضلانی، گاهی تومرهای سیستم عصبی مرکزی، که هزاران اسم تشخیصی می تونن داشته باشند اینجا مطرح می شود. وقتی دارن به شما میگن خطر خدای نکرده از دست رفتن هست باید اینو جدی بگیری عزیزم. ببین بعضی از بیماری ها نهایتا با فلج کردن عضلات تنفسی افراد باعث از دست رفتنشون میشوند. یا بنا به دلایلی عفونتهای ریوی بسیار شدید باعث خطرات جانی می شود.
    اما بعضی وقتها این شرایط منجر به خطر جانی نمی شود. ولی مشکلات جسمی برای افراد ایجاد می کند. گاهی عملکرد جنسی افراد مشکل پیدا می کند. گاهی توان حرکت را از فرد می گیرد...
    خوب اینا در باب اینکه اطلاعات پزشکی دقیق مدنظرت باشه و فرق بین تظاهرات بالینی یک بیماری مثل درد و اسپاسم عضلانی و خود بیماری منشا را بشناس. اما در باب اینکه یک چیزی حدود 700 میلیون نفر آدم در دنیا با مشکلات جسمی و ذهنی دارن زندگی می کنن و خانواده دارن و این نشون میده که زندگی در این شرایط ناممکن نیست عزیزم. اما بستگی داره به شخصیت و باورهای خودت. ببین عزیزم هستند خانمهایی که با همسر جانباز ضایعه نخاعیشون که حتی رابطه زناشویی باهاشون ندارن یعنی نمی تونن داشته باشن دارن زندگی می کنن. اینقدر مردها هستن که دارن با همسر میتلا به ام اس زندگی می کنن. می دونی می خوام چی بگم؟ همه اش به خودت ربط داره عزیزم. اینکه چقدر قوی هستی... چون زندگی همینجوریشم سخته حتی اگر همسرت سالم هم باشه زندگی اینقدر جا برای غافلگیری داره که نگو! اما خوب عشق، توکل به خدا، باورهای آدما اینا همه اش حامی آدمهایی هستند که انتخابهای اینطوری دارند. من ازت خواهش می کنم بری و با همسر یک فرد بیمار یا دارای مشکل جسمی یا روانی یک صحبت دوستانه کوتاهی داشته باشی قبل از اینکه بخوای هر تصمیمی بگیری. ولی در نهایت هر تصمیمی برای زندگیت بگیری باید بپذیری رندگیت اینه و یه تفاوتهای واضجی با زندگی باقی زنها داره و بعد سعی کنی نقش خودتو زیبا بازی کنی. برات آرزوی موفقیت دارم

  19. 2 کاربر از پست مفید مهرانا9 تشکرکرده اند .

    setayeshebaran (چهارشنبه 12 تیر 92), یکی مثل شما (چهارشنبه 12 تیر 92)


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: جمعه 29 خرداد 94, 23:53
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 18 مهر 93, 22:24
  3. دخالت خانواده در امور شخصی
    توسط roze-zard در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 25 مرداد 91, 01:39
  4. کمک فوری:دزدیه شدن وب کم شخصی و تهدید به برقراری رابطه
    توسط sema در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 14 خرداد 91, 02:03
  5. انتخاب شغل و دغدغه های شخصی
    توسط محمد ضا در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 08 بهمن 86, 16:49

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:43 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.