سلام
باز هم سلام
تسلیم
جدایی ما ممکن نیست. هم ایشون به من علاقه دارن . هم من به ایشون.
در حال حاضر کل خانوادش میدونن. اما میگن اول داداش بزرگش باید زن بگیره. این که بهانس یا نه نمیدونم.
ایشون هم با مادرش قهره . من بهش گفتم یه مدت قهر کن تا به خودشون بیان. به هر حال ما کوتاه نمیایم.
ما کاملا به درد هم می خوریم تو این مدت خیلی حرف زدیم.
عقاید نظرات رفتار مون به هم میخوره.
من آدمی هستم که زود عصبانی میشم اما ایشون خونسرده . مواقعی که عصبانیم می تونه یه مسکن خوب برام باشه . منو متقاعد کنه. به قول معروف به دلم نشسته. ایشون هم معتقده سن و سال دلیل خوشبختی نیست. مهم تفاهمه که ما داریم.
خانواده من هم با سن و سالش مشکل ندارن. میگن مهم اینه که بتونید با هم زندگی کنین . اجازه ندین اختلاف پیش بیاد.
مادر ایشون میگن زوده و پا پیش نمیزارن. پدر ایشون هم گفتن درآمدت کمه . شاید بهانست!!!
به هر حال هر 2 تا مون منتظر روزی هستیم که با هم ازدواج کنیم.
ضمنا به هم شدیدا عادت کردیم.
من دگر به پایان نیندیشم!!!
اونم نمیخواد با من خداحافظی کنه !!!
امکان نداره. نمی تونیم
اگه می تونید یه راه حل بدین که مادرش راضی شه نه اینکه بگید بی خیال شیم!!!
ممنونم
علاقه مندی ها (Bookmarks)