سلام
شما و خانواده تون در خارج کردن این زندگی از مسیر عادیش سهیم بودین.
با خونه و ماشین دادن به شما، با گرفتن مهریه تون در زمانی که زندگی مشترکتون ادامه داره ( می دونم قانونی و شرعیه، اما عرف جامعه این نیست)
شاید همسرتون از ازدواج با زنی از طبقه ی اقتصادی بالاتر خودش را ناخواسته و به اشتباه در مسیر بدی قرار داده
اما خانواده ی شما هم به خاطر این که دوست ندارن دخترشون تو خونه ی کوچیک باشه، مستاجر باشه، بی ماشین باشه یا ...
اما در عین حال داماد تحصیلکرده یا با سطح اجتماعی بالا یا ... می خواستن، این ازدواج را قبول کردند.
منظورم اینه که همه ی تقصیرها گردن شوهر شما نیست.
دو طرف سبک سنگین کردید و این ازدواج سرگرفت.
همسرتون از شما بدش نمی آد، اما از مسیری که توش افتاده ناراحته
با عنوان کردن این که تو کار نمی کنی یا بابات بهت بدهکاره (!!)، چرا پولمون را نمی ده (!) می خواد غرور شکسته ی خودش را ترمیم کنه
همونطور که خودت می گی پدرت حتی شما که دخترش هستی را با داد و بیداد و تحقیر ساکت می کرد
این جور آدمها با رفتارشون یا کلامشون هم معمولا بقیه را تحقیر می کنن
من فکر می کنم شوهر شما توسط خانواده تون تحقیر شده که اینقد سعی در تحقیر شما داره.
متوجه می شم چرا فکر می کنی نصف خونه را بهش بدی و مهریه ات را برگردونی، حالش بهتر می شه
چون خودت بهتر می فهمی چه چیزی اطرافت در جریانه، اما دست و بالت بسته است
شاید اگه این اشتباه رخ نمی داد و شما همچنان مهریه ات را روی کاغذ داشتی و نصف خونه هم به نامت نبود الان رابطه ات با همسرت بهتر بود (همون فکری که خودت می کنی)
اما الان موضوع خیلی پیچیده شده. گام به عقب برداشتن هم شاید آسون نباشه.
خواستم بگم با این همه نگاه منفی به همسرتون موافق نیستم.
بهتره یه کم فکر کنی چطوری از این مسیر بیرون بیایید.
توی یه مسیری قرار گرفتید که هر دو توش سهم داشتید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)