تشکرشده 2,222 در 906 پست
amin COD (سه شنبه 30 اردیبهشت 99)
تشکرشده 25 در 16 پست
pooh عزیز
ممنون بابت اطلاع رسانی در مورد آزمون سازمان سنجش
ولی فکر نکنم از پس کتاب هاش بر بیام
یجورایی دیگه از دزس خوندن بیزارم...خودمو خیلی از درس متنفر کردم
درس های رشته کامپیوتر هم کم نیست...برنامه نویسی فقط سه سال طول کشیده براشون
ولی نمی دونم...شاید هم همین کار رو کردم
(راستی یه سوال حاشیه ای ریز من نمفهمیدم شما پسری یا دختر؟)
خانم سحر بهاری عزیز
ممنون بابت نظرتون
برای درس که باید بگم همونطور که به pooh گفتم زیاد دیگه نمی تونم طرف درس برم...بالاخره هر کسی سه سال هر روز به کتاب هاش فحش بده یجورایی از درس زده میشه
ولی خب باید بگم من درسم تموم شده اگه بخوام رشتمو عوض کنم لازم نیست واحد ها رو از اول بخونم فقط باید رشتمو تغییر بدم
که اینجوری بد تر یه سال دیگه هم باید توی خونه بمونم که دیگه قطعا دیوونه میشم
برای هنر هم همون موقع میتونستم برم ولی جدا از حرف پدر و مادرم به این دلیل گذاشتمش کنار چون پول زیادی می خواد...یعنی برای شروع پول زیادی می خواد و خیلی هم طول می کشه تا ادم به درآمد برسه...و راحت بگم من پول زیادی ندارم...ولی به هر صورت حق با شماست کلاس های هنری نیاز به تحصیلات دانشگاهی نداره
و این مورد سربازی هم چیزیه که من خیلی سرش حرص می خورم
چون پارسال خودمو یک دل کردم که برم و سنم هم تازه 19 ساله بودم یعنی تا میومدم بیرون 21 سال داشتم و تازه امریه آتش نشانی جور کرده بودم که بیوفتم شهر خودمون از صبح تا ظهر ولی خب خونوادم نذاشتن و الان هم سنم رفته بالا هم دیگه غیبت خوردم و بهم امریه نمیدن
این یکی از بزرگترین چیز هاییه که خیلی در موردش حرص میخورم ولی نمی تونم چیزی بگم
چون دقت هم بکنید خیلی زندگیم رو تحت تاثیر قرار میده مثلا اینکه بیام بیرون 22 ساله ام و شانس استخدام در دستگاه های دولتی مثل اموزش و پرورش رو از دست میدم یا اینکه اگه رفته بودم از ظهر تا شب آزاد بودم و میتونستم کلی کار انجام بدم ولی الان اگه برم قشنگ دو سال وقت تلف کردنه
واسه همینه که گیج شدم و دلم می خواد چند وقت از خونه دور باشم
gholam1234 عزیز
حق با شماست سربازی خصوصا برای من که دیپلم دارم خیلی سخت میگذره
و سر همین شونم به فکر معافی افتادم ولی پزشکم گفت که نمیشه
ولی بعدش فهمیدم که معافی اصلا به درد نمی خوره چون چه شرگت های خصوصی و چه دولتی اصلا استخدامت نمی کنن
تشکرشده 2,636 در 1,206 پست
متشکرم
و دو ساال دیگه میگین اون زمان ۲۰ سالم بود و ده سال دیگه میگین کاش وقتی ۲۰ سالم بود... . شما باید یه جایی به این افکار معیوب خاتمه بدین.
اگر با مشاوره تحصیلی مجربی مشورت کنین و درس بخونین این فرصت رو فکر میکنم پیدا کنین که خانوادتون مایل بشن به اینکه در هنر استعدادهای خودتون رو محک بزنین. اما اگر درس خوندن رو متوقف کنین ، از اون طرف ماجرا خانوادتونم ممکنه مانع شکوفایی شما بشن.
برای هنر هم با افرادی که در اون زمینه موفق هستن مشورت کنین تا بتونین با هزینه ی کم استارت کار رو بزنین.
اگر هم بی هدف سربازی برید و برگردید باز همچنان سردرگم خواهید ماند. پس باید جوری برنامه ریزی کنین که قبل و بعد سربازی هدف ها و رؤیاهای شما آسیب نبینن. از طرفی سربازی رو تجربه ای برای مسئولیت پذیری، تجربه ای برای منضبط بودن و قوی تر شدن بدانید.
بیرون از خانه اون آرامشی که نیازش دارین نیست، بلکه آسیب ها و مشکلات جدیدتری در قالب های پر زرق و برق منتظر شما هستن و بنظرم اگر فعلا به همین مشکلات داخلی و غلبه بر اونها بسنده کنین بهتر هست.
amin COD (چهارشنبه 31 اردیبهشت 99)
تشکرشده 25 در 16 پست
ممنون از نظتون
فکر کنم اولین کارم باید این باشه که تکلیف درس و سربازیمو روشن کنم...حالا خودم هم نمی دونم چطوری
فعلا که واقعا سردرگمم
واقعا نمی دونم اصلا دیگه چی می خوام که از کجا شروع کنم
تشکرشده 2,636 در 1,206 پست
از همینجایی که دارین مشاوره میگیرین شروع کنین.
یکسری راهنمایی لازم رو شدین، حالا نوبت کمک گرفتن از مشاوره تحصیلی و مشاوره برای نظام وظیفه هست.
بعد این مشورتا با یک برنامه منظم و خاص پیش میرین. نگران نباشین میتونین با حوصله و تلاش به اهدافتون برسین. باید تا فرصت های بعدی از دست نرفتن تلاش کنین که از این وضعیت بلاتکلیفی خارج بشین.
آدم های موفق افرادی هستن که بعد از شکست های مختلف و ناکامی ها دست از تلاش نکشیدن و باز در مسیر اهدافشون قرار گرفتن .
از طرفی با ترس از تغییر مواجه بشین و قدم در راهش بگذارین، اما چطور؟
* اندیشه ها و تلقین های مثبت داشته باشین.
* از تغییرات کوچک شروع کنین.
* در زمان حال زندگی کنین. ما انسانها نه میتونیم جلوتر از زمان بریم و نه میتونیم به عقب برگردیم . پس باید برای امروز ، برای حال خوش امروز تلاش کنیم تا گذشته ی قشنگی بسازیم و منتظر آینده ای پر از روزهای خوش باشیم.
* زندگی نامه ی افرادی رو که پس از بحران ها و شکست های پیاپی به موفقیت رسیدند رو بخوانید.
تشکرشده 25 در 16 پست
ممنونم از حرفاتون یکمی حالم بهتر شد
ولی هنوز سردرگمم...منظورم اینه که من دیگه هدف خاصی ندارم...کل تلاشمو گذاشته بودم روی مبارز شدن و ورزش که این رو هم دیگه نمی تونم انجام بدم
حالا نمی دونم اصلا چی می خوام...علاقه ای به رشته خاصی ندارم که برم سمت اون...شاید قبلا کامپیوتر یا موسیقی دوست داشتم ولی الان اونا رو هم دوست ندارم
فکر کنم باید برم دنبال اهداف جدید...درسته؟...ولی خب میگم نمی دونم چی
چی بگم
Pooh (یکشنبه 04 خرداد 99)
تشکرشده 2,636 در 1,206 پست
خواهش میکنم
ببینیم علت اینکه برخی اهداف در نظر ما کمرنگ میشن چی هست؟!
* یکسری از اهداف بنظر غیر واقعی، بزرگ، غیر عملی و یا خیلی کوچک هستن.
مثلا؛
_ من تا یکماه دیگه باید، باید چاق تر بشم.
_ من باید تا آخر امسال یه رستوران بزرگ فلان منطقه دایر کنم.
و ...
و چون این انگیزش ها احساسی هستن با اولین موانع یا گذشت یمدت در نظر انسان رنگ میبازن. این انگیزش ها دائمی نیستن چون در مسیر عمل فرد در انجام اونها احساس ناتوانی میکنه. در مقابل برخی اهداف خیلی کوچک هستن و نمیتونن اون اشتیاق لازم رو در ما ایجاد کنن و نمیتونن ایجاد چالش کنن. اینها هم بسرعت رنگ میبازن.
* مورد بعدی ترس هاست که بالاتر عرض کردم. ترس ها وقتی بوجود میان که انسان دچار عدم آگاهی هست. همین سردرگمی های شما باعث دامن زدن به ترستون میشه.
لازمه کنار گذاشتن ترس ها " آموختن " هست. مثلا شما حتما دیدین بعضی افراد با خزندگان خطرناک سر و کار دارن ولی ظاهرا نمیترسن! چون به مهارت و دانش خاصی رسیدن که میدونن چطور باید با این ها رفتار کرد ولی برای ما که راهش رو بلد نیستیم ترسناک هست . پس هر چه دانش و مهارت در مورد هدفتون بیاموزید ترس هاتون برای ورود بهش افت پیدا میکنه.
از طرفی ترس از شکست خوردن هم مطرح هست، مثلا برخی افراد با یکبار شکست از اهدافشون عقب نشینی میکنن. در اینجا اراده خیلی مهم هست اینکه واقعا انسان برای رسیدن به موفقیت مصمم باشه. باید تلاش کرد و بعد از شناسایی عیوب اونها رو برطرف کرد.
* متعهد بودن در زمینه ی دست یابی به هدف هم یکی دیگر از موارد مهم هست، اینکه شما باید اهدافتون رو از ذهنتون خارج کنین و اون رو در دنیای بیرون برای دیگران شرح بدین. اجازه بدین اونها در جریان قرار بگیرن و یک نوع مسئولیت پذیری درونتون شکل بگیره . وقتی من در ذهنم مثلا بگم میخوام برم نقاشی رو یاد بگیرم ممکنه بعد از مدتی دیگه سراغش نرم، اما وقتی خانواده یا دوستانم رو در جریان قرار بدم اونها از من میپرسن خب ؟ نقاشی رو چکار کردی و منو هول میدن به سمت هدفم که رهاش نکنم.
* در مسیر دست یابی به اهدافتون سعی کنین از مشاوره در اون زمینه بهره بگیرین. مثلا من دوست دارم نقاش موفقی بشم حالا باید از کسانی که نقاشی رو بصورت حرفه ای پی میگیرن مشورت بگیرم. با پرسش و پاسخ های مختلف متوجه بشم باید از چه مسیری وارد بشم تا دچار سردگمی، ترس و یأس نشم.
* مطلب بعدی توقف افکار منفی و افراد منفی هست. شما باید مراقب تأثیر چنین افرادی روی تصمیماتتون باشین. اونها به دلایل مختلف سعی میکنن شما رو در راه رسیدن به هدفتون متوقف کنن.
برای کنترل افکار منفی هم این لینک رو ببینین.
http://www.hamdardi.net/thread-31154.html
* آخریشم که فکر میکنم قبلا توضیح دادم، هدف ها باید یکی دو تا نباشن که اگر بهشون نرسیدین دچار ناامیدی بشین، حداقل پنج هدف تو زندگیتون باید داشته باشین.
← در حال حاضر اهداف شما گذراندن سربازی _ادامه تحصیل باشه ، هر دوی اینها مهم هستن. بدون حل مشکل سربازی یا بدون تحصیل در آینده نمیتونین به اهداف دیگیری برسین. چون تمام انرژیتون رو باید صرف مشکلات حاصل از این دو کنین. وقتی این ها رو بتونین کم کم حل کنین فکرتون آزاد میشه و این انگیزه رو پیدا میکنین سراغ علاقه مندی هاتون برین.
بازم تکرار میکنم شما جوان هستین و تا فرصت دارین بلند بشین و کارهای نیمه تمام رو تمام کنین. اجازه بدین در سن ۳۰ سالگی وقتی به گذشته فکر میکنین احساس پشیمانی و حسرت نداشته باشین و بتونین در مسیرهای دیگر زندگی با خیال راحت قرار بگیرین.چاره این نیست مکانتون رو تغییر بدین یا پیش آدمای دیگه باشین، چاره جنگیدن و تلاش دوباره برای موفقیت هست.
amin COD (شنبه 03 خرداد 99), gholam1234 (جمعه 02 خرداد 99), بالهای صداقت (یکشنبه 04 خرداد 99)
تشکرشده 25 در 16 پست
ناراحتم وقتی میبینم شما با گفتن این مطالب می خواهید به من کمک کنید و من اصلا حواسم جای دیگه ایه
دیروز اراده رو جمع کردم گفتم زنگ میزنم آتش نشانی برای امسال امریه بگیرم
تا زنگ زدم گفت دیگه دیپلم امریه نمی کنیم...امشب هم مهمونی داشتیم.. و صاف همه شروع کردن راجب به خاطرات سربازیشون صحبت کردن
و حرص من بیشتر شد ولی خب من میرم توی خودم...به کسی کار ندارم...مثلا اینجوری چطور به فکر گذشته نیوفتم؟؟وقتی که می تونستم برم سربازی و الان یک سال برای زندگیم جلو باشم...که البته خیلی بیشتر از یک سال...چون می افتادم توی شهر خودمون و عصر ها می تونستم به کار دیگه ای مشغول بشم
اینجور چیزاست که اعصابمو داغون می کنه و نمی تونم کاری کنم به جز خود خوری
مطلبی که راجب افکار منفی گذاشتید رو خوندم...فقط حس میکنم دو مورد رو یکمی دارم...تفکر باید گونه و تفکر همه یا هیچ...اون هم توی بعضی از چیز ها...ولی راه حلی براشون نداده بود...فقط یه راه فرار کوچیک داده بود...که خلاصش میشه حواستون رو پرت کنید
وژدانن من چطور حواسمو پرت کنم؟؟وقتی بیست و چهار ساعته توی خونه ام ور دل پدر و مادرم؟؟
واقعا حرفتون در مورد ترس درسته...البته من ترس نداشتم یه ذره احرام گذاشتم...اگه پارسال توی روی خونوادم و پدرم وایساده بودم یا چهار سال پیش نمیزاشتم توی انتخاب رشتم دخالت کنن قطعا الان وضع بهتری داشتم
و اینی هم که مگید اهدافتون رو به بقیه بگید بر عکس چیزیه که من شنیدم...فکر حدیثش از امام صادق (ع) بود که فرموده اند: در مورد اهدافتون با کسی صحبت نکنید که باعث تباهی اون هدفه (بعید میدونم دقیق نوشته باشم یا اصلا از امام صادق (ع) باشه )
در مورد مشاوره هم وقتی من هدفی ندارم راجب چی با کی صحبت کنم؟؟؟
این که میگید بیست سالته و جوونی این دو اهداف رو برس و رو برو دنبال بقیه خب تا بخوام به این ها برسم که همون میشم سی سال...دو سال سربازی و میشم 22 ساله...6 سال هم لیسانس و فوق لیسانس میشم 28 ساله...توی 28 سال دنبال چی برم؟
این چند وقته فقط کارم شده بغض و حسرت و خواب...هی فیلم های مبارز های آزاد رو میبینم و حسرت...سربازی دوستامو میبینم و حسرت...خونوادم راجب به افراد دیگه و موفقیت هاشون صحبت می کنن و من حسرت...روز ها عین ثانیه دارن رد میشن و من هیچ
نمی دونم شاید هم خودم نمی خوام خوب بشم...شاید تا اخر همینطور بمونم...نمی دونم
Pooh (یکشنبه 04 خرداد 99)
تشکرشده 1,419 در 465 پست
سلام آقا امین. من خودم اینقدر در زندگی دلمشغولی دارم که فرصت نمی کنم اینجا کسی رو راهنمایی کنم. اما وقتی تاپیکت رو خوندم توی حرفات، خودم رو دید. و تصمیم گرفتم در یک پست اون چه که تجربه در زندگی بهم یاد داده بهت بگم.
1. وقتی 30 سال به بالا بشی می فهمی 20 سالگی یعنی شروع، یعنی کللللللی وقت. پس حماقت محضه اگر با این فکرا که وقتم رو از دست دادم و عقب موندم و .... بخوای همین فرصت طلایی رو بسوزونی. روی کلمه حماقت تاکید دارم.
2. از امروز اگر حتی یک لحظه دیگه بخوای برای فرصت ها و روزها و سالهای از دست رفته قبلی زندگیت(البته به قول خودت) حسرت بخوری، مطمئن باش سال های پیش رو را هم از دست میدی، حتی خیلی زودتر از اون چه که فکرش رو بکنی.
3. برای تصمیم گیری خیلی معطل نکن، هر چیزی وقتی واردش بشی، خودش میشه راهنمایی که راه رو برات روشن تر میکنه. اگر بخوای مدام از اشتباه کردن بترسی، اون وقته که اتفاقا بیشتر عقب میمونی و مسیری که زودتر در 2 یا 3 سال میتونی طی کنی به خاطر به تعویق انداختنت، میشه 10 سال یا حتی بیشتر.
4. زندگی یعنی حرکت کردن، یعنی تجربه کردن، یاد گرفتن و بعد رشد کردن. سرزنش کردن خودت یا دیگران، فقط باعث گول زدن خودت میشه و بعدها این تویی که حسرت از دست دادن عمر با ارزشت رو میخوری چرا؟ چون عمر خودت رو صرف آب ریخته و سرزنش و شکایت کردن از خودت و دنیا کردی.
5. کاش بدونی در بهترین و طلایی ترین روزهای زندگی خودت هستی که میتونی از لحظه به لحظه اش استفاده کنی و کلی رشد کنی. کاش بدونی چه چیزها که نمیدونی و میتونی یاد بگیری، کاش بدونی چقدر میتونی برای خدا بنده بدرد بخوری باشی. چقدر می تونی اثرگذار باشی.
6. رشته ریاضی برای کنکور، رشته های کامپیوتری رو بیشتر ساپورت میکنه و حتی تنوع رشته کنکور زیادی هم داره.
7. اگر واقعا به هنر علاقه داری، رهاش نکن و هر طور شده براش کاری انجام بده، نیمه وقت کاری جور کن تا پولش هم جور بشه. منفعل نباش، پول ندارم و نمی تونم خیلی قطعیت نداره. چون راه های زیادی هست که میشه پولش رو جور کرد مثل سرکار رفتن ، وام دانشجویی و ... علاقه به نظر من مهمه، چون موتور انگیزه و حرکته.
8. شاید شعار به نظرت بیاد اما خیییییلی مهمه و اونم اینکه میگن اگر زندگی بهت لیموترشی داد سعی کن ازش لیموناد بسازی. من فهمیدم که غر زدن و راکد بودن، یعنی از دست دادن توانایی و قدرت حرکت، یعنی عقب گرد.
9. امین فکر میکنم که خیلی باهوش و توانمندی، حواست باشه شیطون اطراف افرادی مثل تو زیاد پرسه میزنه تا خودت رو صرف حرص خوردن و ترس و ناامیدی کنی، تا نتونی رشد کنی تا وقتت رو تلف کنی چون میتونه الکی الکی ناامیدت کنه. تا به هدر بری...
10. خدا رو همیشه در نظر داشته باش. باهاش دوست باش.
موفق و سربلند باشی.
amin COD (یکشنبه 04 خرداد 99), gholam1234 (شنبه 03 خرداد 99), Pooh (یکشنبه 04 خرداد 99), بالهای صداقت (یکشنبه 04 خرداد 99), سحر بهاری (شنبه 03 خرداد 99)
تشکرشده 3,095 در 1,314 پست
سلام. اقا امین، با حرف های زحل گرامی صد در صد موافقم.
منم تاکید کنم روی مورد سومی که ایشون فرمودن. معطل نکن.
و غلاوه بر اون زود ناامید نشو. تا مانعی دیدی بر سر راه هدفت، از هدف دست نکش. بلکه دنبال راه حل و راههای دیگه برای رسیدن بهش باش.
خیلی وقتها نیروی اراده میتونه از خیلی سدها رد بشه. یکی از دوستانم تعریف میکرد که خواهرش معماری دوست داشته قبول بشه. ولی یه رشته دیگه قبول میشه. با درخواست از سازمان سنجش و یه سری مراحل اداری و نامه نگاری، تونسته بود تغییر رشته بده و بره معماری.
یا یکی از دوستان خودم.کلیت قانون اینه که در مقطع تحصیلات تکمیلی هیچگونه انتقالی نمیشه گرفت. دوست من از یه دانشگاه دیگه با به گرایش دیگه، اومد دانشگاه ما. با شروع یه درخواست و پیگیری شرایط لازم براش.
منظورم اینه که راههای دیگه رو هم برایرسیدن به هدف امتحان کنید و زود از هدفتون دست نکشید.
ضمنا اگر امریه ندادند، ایا به تعویق انداختن بیشتر سربازی رو به صلاح میدونید؟
amin COD (یکشنبه 04 خرداد 99)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)