به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 91

موضوع: دیگه تمومم 2

  1. #11
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.

    میگم منظورش این بوده، چون قبلا اصلا این جور رفتاری نداشت. برای تست و اینا لفتش میداد ولی اگر حتی توی جلسه بود و رد تماس میداد سریع پیام میداد که جلسه هستم و خودم تماس میگیرم. یا اگر پیام میدادم تا آنلاین میشد جواب میداد. حتی بچش که به دنیا اومده بود و یه هفته مرخصی بود و سرش شلوغ بود، اگه زنگ میزدم جواب نمیداد ولی رد تماس نمیداد.

    من میدونم. بهم دیگه اعتماد نداره و ازم ناراحت و عصبانیه. واحدهای ترم دومم رو که چون امتحانشون رو نداده بودم و میخواستم حذف کنم، خیلی کمکم کرد. حتی پروپوزالم رو چون باید آخر شهریورِ تابستون بعد از ترم 2 ارایه میدادم ولی چون تازه اواخر شهریورش اقدام کردم برای حذف درسایی که خردادش نرفته بودم سر جلسه، و وقتم کم بود توی ادیتش کمکم کرد خیلی.

    البته اذیتهای الکی هم میکرد. مثلا داده های یکی از تست ها، به طور خام به درد نمیخورد و باید یه سری محاسبات جایگشتی روش انجام میشد و چون برای هر نمونه بیشتر از 200 تا داده داشتیم، باید براش کد برنامه نوشته میشد. کد آمادش رو داشتن و همه ی اونایی که توی کارشون اون تست رو انجام میدادن استاذاشون کد اماده رو بهشون میدادن. ولی استاد به من میگفت خودت باید کدش رو بنویسی. پارسال فقط یک ماه من درگیر نوشتن کدش بودم. یعنی برای داده هایی که بقیه نهایتش یک ساعت وقتشون گرفته میشد، من یک ماه درگیر بودم. کدش خب سخت بود. از این اذیتا میکرد گاهی.

    ولی هیچوقت اینجوری نبود که این جوری جواب تماسم رو نده.

    راستش پروژم هم پروژه درخواستی وزارت دفاع بود. و هزینه بر هم بود. فکر کنم توی دادن جواب به اونجا هم براش با کم کاریم مشکل ایجاد کرده باشم.

    اصلا نمیدونم بهش چی بگم. مطمینم ازم دلخوره. بعدم چرا باید بیاد برای کسی که کمتر از یک ماه وقت داره، اعتبار خودش رو زیر سوال ببره و اجازه دفاع بده؟

    من تو ذهنش بد سابقه شده ام. اون از ترم دومم، اون از دیر ارایه دادن سمینارم، چون واحدای ترم دومم هم حذف شد(اما حذف ترم نکردن و ترم محسوب شد برام) ، من تا ترم 4 واحد درسی داشتم. ترم چهار هم برای اولین بار توی عمرم درس افتادم و مجبور شدم ترم 5 بگیرمش. ملت ترم 4 دفاع میکنن میرن، من تا ترم 5 واحد داشتم. اون از دو هفته یه بار رفتنان بعد از عید، اینم از دو سه ماه اصلا نرفتنام. معلومه دیگه بهم اعتماد نمیکنه. البته خودمم به خودم اعتماد ندارم و توی هیچی ثبات ندارم.

  2. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    hamed-kr (پنجشنبه 05 مهر 97)

  3. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    367
    Array
    پوه عزیز، زندگی تو در پایان نامه ات و یا حتی ازدواجت خلاصه نشده.
    این همه انرژی برای یک پایان نامه؟!!!
    اصلا نشد که نشد به جهنم.
    مهم تر از هر چیزی خودت هستی. آرامش تو.
    نعمت هایی که خدا بهت داده و از آنها غافلی.
    پدر و مادری که در کنار تو هستند هر چند گاهی نمی توانند درکت کنند اما هستند. محل امنی که خیلی ها در آرزوی آن هستند.
    سلامتی و زیبایی، نه عیبی داری نه بیماری لاعلاجی و نه خانواده مشکل داری که نتونی سرت را از خجالت آنها در جامعه بالا بگیری؟ با این حال هستند افرادی که با خانواده نامناسب از ظرفیت های درونی خودشان به نحو احسن استفاده کرده اند.
    درسته این پایان نامه خیلی روی تو فشار آورده و باید تلاشت را بکنی که از آن گذر کنی اما زندگی تو و شادی تو و آرامش تو نباید در چنین مسایلی خلاصه بشه.
    تو دختر باهوش و با استعدادی هستی ولی کمال گرایی و انتظارات زیادی که از خودت داری موجب شده تو خودت را به زنجیر بکشی.
    خودت را از این همه ایده آل نگری رها کن و از آنچه داری لذت ببر.

  4. 2 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    hamed-kr (پنجشنبه 05 مهر 97), Pooh (پنجشنبه 05 مهر 97)

  5. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 99 [ 20:16]
    تاریخ عضویت
    1393-9-19
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    4,510
    سطح
    42
    Points: 4,510, Level: 42
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    120

    تشکرشده 32 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    اگه رهاش کنید و ارشد رو نگیرید، چی می شه؟ خیلی مهمه؟
    آخه کار که پیدا نمی شه! ارشد گرفتن چه دردی رو دوا می کنه؟
    به جاش کاری که دوست دارید رو انجام بدید بهتر نیست؟ یا حداقل رشته ای رو که دوست دارید بخونید..
    این همه زجر و سختی برای چی آخه؟ مگه ما چند سال در دوران جوونی زندگی می کنیم که بخواییم خودمونو وادار به انجام کارهایی کنیم که دوست نداریم و رغبت به انجامشون نمی کنیم؟ و همش استرس و فشار روحی و ....!؟

    یکی از اقوام ما خارج از کشوره در یک کشور اروپایی.. می گه اصلا اینطور نیست که مثل ایران همه برن دانشگاه و الکی خودشونو مشغول درس و مدرک کنن!! بعد از دبیرستان میرن دوره های فنی و حرفه ای که علاقه دارن رو می گذرونن و بعدش در اون زمینه وارد بازار کار می شن.. البته می گفت کسایی هم که واقعا عاشق درس و دانشگاه و تحصیل هستن هم میرن دانشگاه درس می خونن و مدرک می گیرن و ...

    یعنی اینکه خلاصه مجبور نیستید حتماً خودتونو گیرِ این ارشد کنید! یه راه دیگه انتخاب کنید.. راهی که دوستش دارید.. مثلاً یه رشته دیگه.. یه گرایش دیگه.. یا حتی یه شغل و کار دیگه.. یه هنر دیگه ای.. ورزش یا هرچیز دیگه ای..

    خلاصه اینکه ریلکس باشید.. هر تصمیمی دوست دارید بگیرید .. هرکسی هم غر زد و خواست ناراحتتون کنه که چرا ادامه ندادی، اصلا محلشون نذار.. ریلکس باش.. هرکاری دوست داری و به قول معروف باهاش حال می کنی رو انجام بده..

    حالا این نظر من بود، دوستان نیان بریزن سرم بگن این چه پیشنهادی بود! :))

  6. 2 کاربر از پست مفید maryam988 تشکرکرده اند .

    hamed-kr (پنجشنبه 05 مهر 97), Pooh (پنجشنبه 05 مهر 97)

  7. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    پوه عزیز
    بنظرمن تا اینجا حتما کلی هزینه و زمان گذاشتی هرطور شده تلاشت رو بکن که تمامش کنی. پایان نامه اگه شروعش کنی بنظرم ۱ ماه یا حتی دو ماه میتونی تمامش کنی.. فقط سعی کن از یه سایتی که چکیده پایان نامه هارو توش قرار میدن حتما استفاده کنی. الان اسمش یادم نیست ولی میتونی تا ۱۰ صفحه از پایان نامه های مرتبط با موضوعت رو بخری. حتما استفاده کن برای بخش های مقدمه میتونه خیلی کمکت کنه. در مورد استادتم خوب طبیعیه از دستت ناراحت باشه مخصوصا که خودش هم پیگیری کرده. چرا پیشنهاد من رو انجام ندادی. توی ایمیل کاملا براش شرح بده و حتی بال و پر بده که دچار افسردگی شده بودی و انگیزه ای نداشتی و.. . بعدش پیگیر باش و چند باری زنگ بزن به فواصل مختلف یا قبلش پیام بده بگو استاد میتونم باهاتون تماس بگیرم.. اگه جرات روبرو شدن باهاش رو داری مستقیم برو دفترش.ولی بنظرمن حیفه راحت ازش نگذر تو که تا اینجاشو اومدی.. مخصوصا دانشگاه سراسری هم باشی بهرحال برلی نتیجه کارت مدرکت مهمه وگرنه انگار که نصفه رها کردی و بعدها حسرتش رو میخوری.

  8. 2 کاربر از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده اند .

    hamed-kr (پنجشنبه 05 مهر 97), Pooh (پنجشنبه 05 مهر 97)

  9. #15
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    ممنون خانم بی نهایت. ولی اخه اگه نشه چجوری سرم رو توی خانواده و فامیل بالا بگیرم؟ ماشالله فامیل ما هم که گیر. من خودم فقط احوال دیگران رو میپرسم ولی نمیپرسم چی کار میکنی؟ فامیل ما هی از مامان و بابا میپرسن چیکار میکنه پوه؟ دفاع کرد؟ سر کار رفت؟ و... اخه یکی نیست بگه شما مگه فوضول زندگی بقیه اید؟ بابا و مامان هم خب بنده خداها نمیدونن چی جواب بدن و میگن پروژه اش سخت بوده و طول کشیده. ولی میفهمم اذیت میشن.

    بعد از اون دعوای اخرم با مامان و بابا، خیلی رفتارشون تغییر کرده و بهم گیر نمیدن و کنترل نمیکنن. ولی خب دیگه ضایعه که این مدت کم کاری کرده ام. قبلاها بابا اگه ازم ناراحت میشد اخم و تخم میکرد و جواب سلام نمیداد و... اما بعد از دعواهه، با اینکه میدونم درونا ناراحته که چرا دنبال کارام نیستم، ولی اخم نمیکنه بهم. توی خودش میره ولی بدخلقی با من نمیکنه. حتی قشنگ میگه سلام بابا جون. اما میفهمم نگرانه.

    دیروز صبح زود بلند شده بودم و رفتم یه دوش گرفتم و داشتم اماده میشدم برم که مامان بیدار شد. با تعجب پرسید کجا؟ گفتم یه سر میرم دانشگاه. یهو چشاش برق زد. گفت اره مامان، برو، مهر شد دیگه.

    دیروز 7 شب رسیدم خونه. همیشه بابا که از سر کار میاد من براش چایی میبرم و اینا. دیروز که رسیدم بابا چایی ریخت اورد داد دستم. بابا خیلی عاطفیه ولی اصلا اهل ابراز شفافش نیست. این چایی که اورد برام، به معنی تشویق و تشکرش از این بود که رفتم دانشگاه.

    با این اوصاف اگه نشه، چجوری تو چشم مامان و بابا نگاه کنم؟

    من درس رو دوست دارم. ولی از هر چیزی که براش زمان و چارچوب خاص بذارن کلافه میشم. یعنی اگه به خودم باشه کارهام رو دلم میخواد تفریحی و سر حوصله و اونجوری که خودم دلم میخواد انجام بدم و تحت فشار بودن کلافم میکنه.

    زن ایرانی عزیز، منابع رو دارم و خونده ام در طول این دو سال. چهار پنج تا کتاب و حدود 100 تا مقاله و ده تایی پایان نامه خونده ام. ولی مشکل این بود که کارم آزمایشگاهی و ساخت بود و باید نمونه ها ازشون تست گرفته میشد تا داده داشته باشم که تحلیل کنم. جواب تستها خیلی طول کشید. بعدم توی یه تست مهمش خوب جواب نداده بود.
    کمتر از یک ماه وقت دارم. نمیدونم چی بشه. دارم انجامش میدم و تا حالا 108 صفحه شده، ولی هنوز کلی از داده ها تحلیل نشده.

    اگر نشه تمدید سنوات کنم، نمیرسم تمومش کنم. :(((

  10. 2 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    hamed-kr (پنجشنبه 05 مهر 97), maryam988 (پنجشنبه 05 مهر 97)

  11. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 99 [ 20:16]
    تاریخ عضویت
    1393-9-19
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    4,510
    سطح
    42
    Points: 4,510, Level: 42
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    120

    تشکرشده 32 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    سلام.
    ممنون خانم بی نهایت. ولی اخه اگه نشه چجوری سرم رو توی خانواده و فامیل بالا بگیرم؟ ماشالله فامیل ما هم که گیر. من خودم فقط احوال دیگران رو میپرسم ولی نمیپرسم چی کار میکنی؟ فامیل ما هی از مامان و بابا میپرسن چیکار میکنه پوه؟ دفاع کرد؟ سر کار رفت؟ و... اخه یکی نیست بگه شما مگه فوضول زندگی بقیه اید؟ بابا و مامان هم خب بنده خداها نمیدونن چی جواب بدن و میگن پروژه اش سخت بوده و طول کشیده. ولی میفهمم اذیت میشن.

    بعد از اون دعوای اخرم با مامان و بابا، خیلی رفتارشون تغییر کرده و بهم گیر نمیدن و کنترل نمیکنن. ولی خب دیگه ضایعه که این مدت کم کاری کرده ام. قبلاها بابا اگه ازم ناراحت میشد اخم و تخم میکرد و جواب سلام نمیداد و... اما بعد از دعواهه، با اینکه میدونم درونا ناراحته که چرا دنبال کارام نیستم، ولی اخم نمیکنه بهم. توی خودش میره ولی بدخلقی با من نمیکنه. حتی قشنگ میگه سلام بابا جون. اما میفهمم نگرانه.

    دیروز صبح زود بلند شده بودم و رفتم یه دوش گرفتم و داشتم اماده میشدم برم که مامان بیدار شد. با تعجب پرسید کجا؟ گفتم یه سر میرم دانشگاه. یهو چشاش برق زد. گفت اره مامان، برو، مهر شد دیگه.

    دیروز 7 شب رسیدم خونه. همیشه بابا که از سر کار میاد من براش چایی میبرم و اینا. دیروز که رسیدم بابا چایی ریخت اورد داد دستم. بابا خیلی عاطفیه ولی اصلا اهل ابراز شفافش نیست. این چایی که اورد برام، به معنی تشویق و تشکرش از این بود که رفتم دانشگاه.

    با این اوصاف اگه نشه، چجوری تو چشم مامان و بابا نگاه کنم؟

    من درس رو دوست دارم. ولی از هر چیزی که براش زمان و چارچوب خاص بذارن کلافه میشم. یعنی اگه به خودم باشه کارهام رو دلم میخواد تفریحی و سر حوصله و اونجوری که خودم دلم میخواد انجام بدم و تحت فشار بودن کلافم میکنه.

    زن ایرانی عزیز، منابع رو دارم و خونده ام در طول این دو سال. چهار پنج تا کتاب و حدود 100 تا مقاله و ده تایی پایان نامه خونده ام. ولی مشکل این بود که کارم آزمایشگاهی و ساخت بود و باید نمونه ها ازشون تست گرفته میشد تا داده داشته باشم که تحلیل کنم. جواب تستها خیلی طول کشید. بعدم توی یه تست مهمش خوب جواب نداده بود.
    کمتر از یک ماه وقت دارم. نمیدونم چی بشه. دارم انجامش میدم و تا حالا 108 صفحه شده، ولی هنوز کلی از داده ها تحلیل نشده.

    اگر نشه تمدید سنوات کنم، نمیرسم تمومش کنم. :(((

    سلاام. من فکر می کردم علاقه نداری به درس و دانشگاه!! چه توصیه هایی هم می کردم :))

    با این توضیحاتی که دوستان و خودت گفتی، اینکه هم دانشگاه دولتی هستی و هم به نظرم رشته خوبی داری درس می خونی، خب پس واقعا حیفه..

    درمورد استادت هم اگه گیر باشی و سمج باشی باهات بالاخره راه میاد و راهنمایی می کنه.. انشاالله البته :)

  12. 2 کاربر از پست مفید maryam988 تشکرکرده اند .

    hamed-kr (پنجشنبه 05 مهر 97), Pooh (شنبه 07 مهر 97)

  13. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 دی 98 [ 13:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-15
    نوشته ها
    382
    امتیاز
    12,547
    سطح
    73
    Points: 12,547, Level: 73
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 303
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    894

    تشکرشده 1,236 در 375 پست

    Rep Power
    99
    Array
    سلام
    حرف خانم بی نهایت درسته که بدون فوق لیسانس دنیا آخر نمیشه -یکی از دوستان فوق رو دست می نداختیم میگفتیم فوقش لیسانس داری!!!- ولی فکر می کنم با توجه به رضایت و خوشحالی پدر و مادر تون اگر تلاش تون رو بکنید که کارتون رو تمام کنید ان شاء الله که برکتش رو توی زندگی تون ببینید.

    حتی اگر تا حدودی هم شرایط تون توی نگاه استادتون تغییر کرده سعی کنین با نشون دادن تغییر و جدیت خودتون نظر ایشون رو برگردونید. ایشون رو سعی کنین حضوری ببنید و ضمن توضیح شرایط تون ازشون کمک بخواید و با جملات مثبت سعی کنین ایشون رو به ادامه ترغیب کنین ،که استاد کمک کنین کاری نیمه کاره نمونه ،نمی دونم بگین شما جای برادرم بهم کمک کنین-این یکی فقط پیشنهاد بود- و...

    بعدش هم برین دانشگاه یه کم با اون دختر پررو ها بگردین یه کم روتون زیاد بشه !!!-یه کمی اش رو شوخی کردم!!!

    به هر حال خیلی بیشتر از این ها به خودتون حق بدین ،این جور هم نیست که همش بدهکار هستین و هیچ حقی ندارین ، درکنار زحمت هایی که کشیدن استادتون هم توی اون مورد ها کم کاری کردن و روال منطقی حرکت شما رو سخت کردن ، پس شما حداقل به خودتون حق بدین که بتونین بگین من که اون قدر ها هم کم کاری نکردم حالا شاید استاد حق به جانب باشه ، اگر نتونم اشتباهات استاد رو به خاطر شرایطم مستقیما بگم حداقل حق خودم رو هم زایل نکنم که انگار تمام کم کاری ها از جانب من بوده.

    چرخ برهـــم زنـم ار غیر مــــرادم گردد
    من نه آنم که زبونی کشم از دور فلک


    موفق باشین.

  14. کاربر روبرو از پست مفید hamed-kr تشکرکرده است .

    Pooh (جمعه 06 مهر 97)

  15. #18
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    ممنون از همگی.
    ولی همه دارن یه جوری میگن که انگار امیدی ندارن درست بشه و دارن دلداری میدن.

  16. #19
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    دلیلش چیه که من تا حس یه کاری رو نداشته باشم، نمیتونم اصلا خودمو مجبور کنم به انجامش؟
    تازه دو سه هفته اس یکم حس کار کردنم اومده. و توی این مدت سرعتم خوب بوده. مثلا یه کتاب چهار پنج ماه پیش خریده بودم در زمینه موضوعم، ولی اصلا حس اینکه سراغش برم رو نداشتم. دیروز غروب شروعش کردم، تا الان 170 صفحشو خوندم و نمات خوبی برای تحلیلهام پیدا کردم..

    یعنی من اگه اراده و حوصلم همیشه همینقدر بود، انیشتین میشدم.

    برای سمینارمم دیر حسش اومد. ولی خوب شد ارائم. یادمه بعد از سمینار استاد بهم میگفت تو وقتی بخوای کار کنی خیلی خوب کار میکنی، ولی نمیدونم چی مشکل چیه که کار نمیکنی... حتی همون روز در ادامه حرفاش بهم گفت : تو زبانت خوبه، بیانت خوبه، مفهومو زود میگیری، اما چرا وقت کم میذاری رو نمیدونم. اگر مشکلی هست که مانع میشه از کار کردنت و قابل گفتنه، بهم بگو اگر کمکی از دستم بربیاد انجام میدم.
    منم فقط سرمو انداخته بودم پایین و داشتم از خجالت آب میشدم و گفتم :" نه آقای دکتر. چیزی نیست."

    کاش همون موقع گفته بودم گاهی طولانی میریزم به هم. :((((

  17. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (جمعه 06 مهر 97)

  18. #20
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    با توجه به اینکه استاد در دو ماه اخیر هم زنگ زده بود هم پیام داده بود هم سراغم رو از بچه ها گرفته بود و من هیچ کدوم رو جواب نداده بودم، خیلی بهش بی احترامی کرده ام. فکر کنم بیشتر از اینکه از کم کاریم ناراحت باشه، از بی احترامی و جواب ندادنم ناراحته.

    به نظرم اول باید این رو از دلش در بیارم و این کار بر پیش بردن کارهای خودم و کمک خواستن ازش اولویت داشته باشه. حتی اگه کارای دفاعم و سنوات جور نشه، باید این کار رو انجام بدم.

    من نیتم بی احترامی نبود. ولی در شرایطی که اونقدر به هم ریخته بودم که سفارش قرص برنج داده بودم و خیلی داغون بودم، نمیدونستم جواب بدم چی بگم بهش. و گرنه اصلا نیت بی احترامی نداشتم.

    با یکی از اشنایان که خودش هم استاد دانشگاست، رفتار خودم و بازخورد استاد رو مطرح کردم. اونم تایید کرد که خیلی بد رفتار کرده ای و بهش بدجور بی احترامی کرده ای. میگفت براش هدیه ای یا گل بخر ببر و برو عذرخواهی کن از رفتارت و از دلش در بیار.

    من تا حالا هدیه به هیچ اقایی جز بابام و برادرهام ندادم. اصلا روم نمیشه :(( به نظرتون درسته هدیه بگیرم براش؟ کلا من یکم رسمی و خشکه رفتارام توی محیط دانشگاه و اینا. بعدشم پروژم رو با پژوهشکده گرفتم، اونجا همه آقا هستن و من تنها خانم اونجا بودم. همینجوری عادی عادیش فضا برام سنگین بود و توی ازمایشگاه بین اون همه آقا یکم معذب بودم. حالا فکرش رو میکنم گل بخواد دستم باشه برم اونجا، روم نمیشه اصلا.

    ممکنه لطفا راهنماییم کنید. الان واقعا عذرخواهی از استاد و رفتار بدم رو از دلش در اوردن، برام اولویت داره به راه افتادن کارای دفاعم. خداییش خیلی پرروییه که بلند شم برم بعد از اون بی احترامی و جواب ندادنام، ازش کمک هم بخوام.

    اصلا نمیدونم برم چی بگم و چی کار کنم و چه جوری رفتار کنم. تا حالا فکر میکردم بهونه بیارم که حالم بد بوده و نشده کار کنم و عقبم و اینا و حتی فکر میکردم چهارتا چاخان سر هم کنم بگم مثلا فلان مشکل رو داشتم یا مریض بودم و اینا. ولی الان فکر میکنم باید بدون چاخان و کاملا صادقانه فقط به نیت عذرخواهی برم پیشش.

    خودم فکر میکنم برم اتاقش( با هدیه یا بدون هدیه اش رو نمیدونم) و در بزنم و جواب که داد در رو باز کنم ولی نرم تو، و بپرسم اجازه میفرمایید بیام تو؟ احتمالا تحویل نگیره و تو هم باشه ولی نمیگه نه. بعد برم چند قدم جلوتر( به نظرم پرروییه برم خیلی نزدیک میزش یا برم بشینم) و احوالش رو بپرسم. احتمالا باز سرد و سر بالا جواب بده. و بعد بگم آقای دکتر خیلی عذر میخوام جواب تماسهاتون رو ندادم. ببخشید. بعد یکم مکث کنم ببینم عکس العملش چیه؟ احتمالا همون موقع نمیگه خواهش میکنم و اشکالی نداره. به احتمال زیاد شروع میکنه به سرزنش و تذکر اینکه شما کار رو ول کردی و رفتی و پیگیر کار نیستی و اینا. ( البته امیدوارم حرف بزنه. چون اگه توی این قسمت باز سرد و سر بالا حرف بزنه و بی تفاوتی نشون بده، دیگه نمیدونم چجوری ادامه بدم به حرف). بعد من بگم بله، ببخشید باید پیگیر کارهام میشدم ولی در شرایط روحی بدی بودم و نمیدونستم چه جوابی بهتون بدم. نیت بی احترامی نداشته ام. ببخشید. معذرت میخوام. و الان هم برای عذرخواهی از رفتارم خدمتتون رسیده ام....اما بعدش رو نمیدونم چی بگه اصلا.

    به نظرتون اینجوری پیش برم خوبه؟ چی بگم؟ میشه شما هم نظرتون رو بگید؟ پیش بینی هاتون رو هم در مورد جوابای استاد بگید بهم لطفا.

    اگه اول برم پیش مدیر گروه و اونو واسطه کنم چطور؟ کار درستیه؟

    هدیه بردن چی؟ خودم از اینکه جنبه چاپلوسی پیدا کنه رفتارم خوشم نمیاد. روم هم نمیشه اینجوری هدیه بدم. قبلاها فکر میکردم بعد از دفاع به عنوان رسم تشکر براش یه آثار هنری هدیه بگیرم. ولی الان و در این وضعیت روم نمیشه.
    به نظرتون هدیه لازمه؟ اگه لازمه چی بگیرم؟ حالا باز اگه رشته های انسانی بودیم انتخاب هدیه راحت تر بود. الان نمیدونم اگه هدیه توی این شرایط لازمه، چجور هدیه ای بگیرم.

    کسی اینجا استاد دانشگاه هست؟ اگر جای استاد من بودید و دانشجوتون این رفتارا رو کرده بود، چجوری می بخشیدینش؟

    آقا حامد، واقعا من توی بعضی چیزا باید یه کلاس آموزش پررویی برم....


 
صفحه 2 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:49 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.