این مقاله را برای یکی از بچه های همدردی فرستادم ..... شاید بد نباشه اینجاهم بگم .......
سلام بر پرندگان مهاجر
از بچگی عاشق آسمون بودم ، آسمون با ستاره هاش حس خوبی بهم میده - برای همین دوست داشتم خلبان بشم....
پس از گذراندن مراحل سخت آن - در یک قدمی آرزوهم بودم ، ولی ..........پدرم بهم گفت تو خیلی شبیه عمویت هستی - اگر وارد ارتش بشی زود از پیش ما میری ... عموت خیلی زود از پیش ما رفت ...دوست ندارم توام بری........
خیلی سخته سال ها چیزی دوست داشته باشی ،ولی رهایش کنی............ ولی من عاشق کارهای سختم.
رفتم سربازی .......تو سربازی درس خوندم همزمان با پایان سربازیم تو دانشگاه تو شهرستان قبول شدم ....... داشتم می رفتم ثبت نام کنم .... ولی یه روز برادرم حالش خیلی بد شد - بردیمش بیمارستان - دکترا گفتن دیگه
نباید شیرینی بخوری........و یا اگر میخوری باید حساب شده بخوری......... خیلی سخته اینو به یه بچه ی ده ساله بگی.......... برادزم خیلی بهم وابستس ، برای همین از دانشگاه انصراف دادم تصمیم گرفتم در کنار برادرم باشم...
الان دیگه خیلی از نظر درونی قوی شده ....و مریضی ای که داره نعمت خدا میدونه .........فقط یه جمله بهش گفتم : هر چه از دوست رسد نیکوست.........
خوب امیدم را از دست ندام ، تصمیم گرفتم درس بخونم تو تهران قبول شم......... ا سال بعد تو دانشگاه خوبی قبول شدم............ 4 ترم مخفیانه می رفتم دانشگاه فقط برای امتحان دادن.........می دونی برا چی ؟
چون وجودم باعث میشد خانم ها اذیت شن........ به قول بچه های همدری خخخخخخخخ................. یه روز یه خانمی بهم گفت تو چرا به من نگاه نمیکنی .... همش سرت پایینه ..........خانم خوبی بود ....... شرایط ازدواج را نداشتم...دیدم وجودم داره باعث
وابستگی میشه ...
تو یه شب بارانی رفتم بیرون - از خودم سئوال کردم ...... آیا باید درس را ادامه بدی ...... نتونسم به سئوالم جواب بدم.... ماه ها گذشت ، دیگه جوابش را پیدا کردم.... درس را تا موقعی که زندم ادامه می دم ولی دانشگاه را نه ...
چوت تو ریاضیات و برنامه نویس قوی بودم ( با زحمت زیاد) ، تصمیم گرفتم مسیر جدیدی را انتخاب کنم ....
من غازها را خیلی دوست دارم ........ می دونی چرا؟ چون به شکل دسته های وی شکل پرواز میکنند........فرمانده جلو پرواز میکنه .... برا اینکه بگه من نامید نیستم دنبال من بیاید... یه جورایی فداکاره...
غاز هایی که در طرفین هستند با پرواز کردنشون باعث میشن نیروی باد را کم کنند - و این به مسیر دراز پرواز کمک میکنه ......وقتی فرمانده خسته میشه .. جاشو عوض مکنه .... غاز سرحال تری جاشو میگره....
وقتی غازی مجروح و خسته میشه از دسته جا می مونه --- فرمانده سرعتش را کم میکنه و میگه دو نفر بره کمکش .... وقتی غاز خوب شد سه تایی به دسته ملحق میشن ....... می بینی غروری ندارند......
فیلم ارباب حلقه ها را حتما دیدی .... وقتی پسرک حلقه دستش میکرد ...شیاطین اونا نمیدیند ولی حسش میکرند.
با ذکر خدا حلقه را دستت کن - یواش یواش برو . با کلیدی که خدا بهت میده قفست را آزاد کند ... اون موقع دیگه آزادی... وقتی آزاد شدی به سمت پرند های مهاجر پرواز کن .... پرنده ها تو را به سمت سرزمین رویا ها سوق مید هند
وقتی رسیدی احتمالا تصمیم میگری باغبان بشی........... وقتی باغبان شدی سلام منو به یار برسان.
می بینی همه غم و غصه دارنند.....کسی که غم و غصه نداشته باشه باید باید یه جا کارش ایراد داشته باشه........ بر خلاف نظر روان ناشناسان .
در جایگاهی نیستم نصیحت کنم - بشتر همدردی می کردم ......( خانم دکتر)
مسیر قشنگی در پیش داری ، موید باشی.
گرچه ، برگشتن ز عمر رفته نتوان داشت چشم چشم های عمرم ، همش منتظر یار بماند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)