به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 21
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 اسفند 96 [ 08:20]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    4,356
    سطح
    42
    Points: 4,356, Level: 42
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    68

    تشکرشده 183 در 65 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام. معمای قفس دیگه چیه؟
    بچه ها. من چی کار کنم؟
    نارضایتی ادم از خودش ادم رو به جنون میکشونه. من اینی که هستم رو دوست ندارم. نمیتونم چیزی رو تغییر بدم.
    صبح پا میشم تا شب خر میزنم. شب میخوابم دوباره روز از نو روزی از نو. آخرش که چی؟ قراره چی کار کنم؟ من که تو کار خودمم موندم.
    دلم میخواد بهم بگن کوله بارت رو جمع کن که فقط چند ماه دیگه فرصت داری
    اصن حوصله این حرفا رو که از زندگی لذت ببر و تنهایی واسه خودت خوشحال باش و ... رو ندارم.
    اینده مبهمه. چی میشه؟ چی کار میکنم؟ اصم باید چی کار کنم؟ ادم ها معمولا 70 سالگی اینا میمیرن. من حوصله خودم رو تا اون موقع ندارم. من دلم عمر کوتاه مفید میخواد نه مثل الان که صبح تا شب فقط میخونم و مینویسم و اخرش هم هیچی. اخرش هم برگردم برم سر یه کار صبح تا عصر. بعدم یه اقا پسر بعد از کلی سبک سنگین و مقایسه با دخترهای دیگه افتخار بدن ادم رو بپسندن چرا؟ چون دختره سرکار میره و فوق داره از فلان کشور و اگه بعدا بخوام میبرتم و ... بعدم بیفتی تو یه زندگی که حالا معلوم نیست پسره چه جوری از اب دربیادو ... تازه این بهترین حالته. واگرنه مجبوری صبح بری سرکار و عصر بیای تاپیک بزنی چه طور خواستگار جذب کنم و ...
    دلم کارهای بزرگ میخواد. دلم میخواد ماندگار بشم به خاطر یه کار مثبت. دلم میخوادیه کار مفید کنم و بعد تا 30 سالم نشده بمیرم یا که دلم میخواد یه عشق پیدا کنم که دلم به زندگی گرم باشه (منظورم خدا و اینا نیستاااا. عشقی که طرف رو ببینم و حسش کنم). من اصن دلم از این حرف های شما نمیخواد که تنها باش و شاد باش و بشین صبح تا شب عبادت کن و ...
    من دست خودم نیست زندگیم. من رو انداخته تو یک جریان و داره میبره. من دانشگاهم تموم شه دیگه هیچ دلخوشی ندارم. نمیتونم از تحصیلم باعث یه خیر بزرگ بشم. بلد نیستم. خروجی ندارم. میدونین؟ تو درسم موفقم. تو ثبت مقاله موفقم. اما این که یک کار ی کنم کارستون. یه کار که به درد ادم ها بخوره اصن بلد نیستم. خدا سر راه من هیچی نمیزاره. نه یک فرصت خدمت و نه یک پسر لایق و نه حتی یک پسر نالایق با همه ی صافی و سادگی و محبتی که تو درونم دارم نمیتونم یه عشق برا خودم پیدا کنم.
    کلا هیچ کاری تو زندگیم نه برای خودم و نه برای بقیه نکردم. خدا حتی یه بیماری چیزی به من نمیده بمیرم راحت شم.

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 اسفند 96 [ 08:20]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    4,356
    سطح
    42
    Points: 4,356, Level: 42
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    68

    تشکرشده 183 در 65 پست

    Rep Power
    29
    Array
    به منم کمک کنین
    منم مثل من تنها و سانازم. از هیچی دنیا خوشم نمیاد. منم دلم میخواد شب بخوابم و صبح پا نشم دیگه. زدم به بیخیالی. بهترین دوره ی زندگی هر ادمی جوونیشه. من 23 سالمه اما جوون نیستم و وااای از این عمری که فقط میخوای بگذره. فقط نشستم ببینم چی میشه. درس میخونم و کار میکنم تا بگذره. هیچ امید و اینده ای نمیبینم. تنهایی درد بزرگیه. نیاین بگین از تنهاییت لذت ببر و حرف های تکراری هااا. شماها متوجه نمیشین. همه تون یا کسی رو تو زندگی تون دارین یا کلی خواستگار که بهونه ای ندارین بگین تنهایین. وقتی پست های من تنها و ساناز (شکست عشقیش رو نمیگم. خستگی اش رو میگم. بازم دمش گرم یه عشقی داشته. من که با در و دیوار حرف میزنم و فحش میدم ) رو میخونم میفهمم چی میگن. اخه دیگه چه قد بزنم به بیخیالی؟ عمرم گذشت. کی جاهای خوبش میرسه؟ داغ دلم تازه شده.
    زندگی رو نباید بهش بگن زندگی باید بگن مردگی مزخرف تر و مسخره تر از این دنیا و رسومش و دار و ندارش وجود نداره. حالم بهم میخوره
    من تنها راست میگه. خدا یار ادم های خوشبخته و خوشبخت ترشون میکنه از سهم زندگی برای ادم های تنها و خسته ور میداره و میده به خوشبخت ها که هزار تا کشته مرده دارن. تا هم میای حرف بزنی بهت میگن بورسیه گرفتی دیگه چی میخواااای؟ با زحمت خودم گرفتم انگار حق یکی دیگه رو خوردم.
    من دیگه نمازام یکی در میون شده. داره اصن ارتباطم با همه چیز قطع میشه. اگه تونستین برای منم دعا کنین.
    دعا کنین خدا هر چی هر چی زودتر یه همدم و همراه خوب و تک برای تمام زندگیم بده.

  3. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 22:58]
    تاریخ عضویت
    1390-1-26
    نوشته ها
    770
    امتیاز
    14,787
    سطح
    78
    Points: 14,787, Level: 78
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 69.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    4,357

    تشکرشده 4,467 در 859 پست

    Rep Power
    122
    Array
    اینکه خودت رو بشناسی و بدونی به چه تیپ آدم هایی علاقه داری،
    بعد بگردی پیداش کنی(یا پیدات کنه)،
    بعد بهش علاقمند بشی(یاعلاقمندش کنی)،
    بعد باهاش ازدواج کنی،
    کار قوف العاده پیچیده و دشواریه،
    کار هر کسی نیست،
    دختر و پسر هم نداره،
    الان خیلی از پسرا هستن که این مشکل رو دارن، همین جا هم خیلی نمونه تاپیک داریم.

    ازدواج کردن خیلی کار سختی نیست ولی ازدواج کردن با اون کسی که باید، کار سختیه،
    این رو باید بپذیری.

    اینکه تعداد خواستگارهات زیاد باشه یا خیلی خواستگاری رفته باشی هم خیلی دردی رو دوا نمی کنه، به جز اینکه یه اعتماد به نفس کاذب به یه عده میده.
    مهم اینه که نهایتا با کسی که متناسبت هست ازدواج کنی.
    وقتی متوجه باشی که این انتخاب، انتخاب ساده ای نیست و ممکنه پروژه دشواری باشه، کمتر بی صبری میکنی.

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    چند بار دیدم که دائم اصرار داشتی که سختگیر نیستی و هرکسی رو میپذیری.
    من فکر میکنم اگر معیارهای مشخصی نداشته باشی، آدم های متفاوت و حتی متناقضی رو جذب میکنی،
    و این باعث میشه، اون کسی که واقعا متناسب شما هست، جذب شما نشه، یا فرصت متمایزی نداشته باشه و دفع بشه.
    هرچقدر معیارهات شفاف تر، منطقی تر، واقعی تر و منحصر به فردتر باشه، احتمال اینکه با آدم دلخواهت آشنا بشی بیشتره.

    نمی دونم چقدر درست فکر میکنم، ولی فکر میکنم مشکل اصلی شما نداشتن معیارهای صحیح هست.

    ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    این نوع پست هایی هم که میذاری خیلی بهت کمکی نمیکنه.
    همه ما خیلی وقت ها آرزوی مرگ کردیم یا خیلی کارای دیگه هم کردیم!
    ولی اینکه بیای و افکار منفی خودت بنویسی، جز تثبیت کردنش چیز دیگه ای نصیبت نمیشه.
    بعید میدونم به دلسوزی یا همدردی رایگان دیگران نیازی داشته باشی.
    پیشنهاد میکنم مشکل واقعیت رو شناسایی کنی و در مورد اون مشورت بگیری.

    موفق باشی
    وقتی تو نیستی
    نه هست های ما
    چونانکه بایدند
    نه بایدها . . .

    هر روز بی تو
    روز مباداست!



  4. 3 کاربر از پست مفید meysamm تشکرکرده اند .

    shivaram (جمعه 22 خرداد 94), tanin-91 (پنجشنبه 21 خرداد 94), یه دختر سرگردان (پنجشنبه 21 خرداد 94)

  5. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 فروردین 97 [ 15:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-17
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    8,056
    سطح
    60
    Points: 8,056, Level: 60
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 832 در 244 پست

    Rep Power
    72
    Array
    چرا اینقد ناامیییییید دوستم؟؟؟

    تو الان واقعا فکر کردی اینا که زیاد خواستگار دارن ستاره سهیلن؟؟بابا الان که دیگه فقط کافیه تو مسجدی چیزی بری می بینی دست هر کسی یک لیسته!!!کافیه شمارت دست یکی

    از اینایی که معرفن بیفته بعد دیگه روزی نیست کسی زنگ نزنه.حالا واقعا اسم این هست خواستگار؟؟؟تازه توی این موردها در بعضی موارداینقد بی احترامی زیاد به دخترا می شد

    که کلا ادم قید ازدواجو می زنه...اینکه فقط بیان و وضع مالیتونو بررسی کنن شد خواستگار؟؟؟یا اینکه اینقد از سر تا پاتو نگاه کنن که ادم به خودش شک می کنه!!

    من الان 4 5 ماهه کسی رو راه ندادم به خاطر این شرایط..اینقد با روح و روانم بازی شد بعضی وقتها..ولی خب به خدا گفتم به خودت واگذار می کنم..فکر کردی اگه خدا بخواد واسش

    کاری داره واقعا؟؟؟از جایی که فکرشو نمی کنی برات جور می کنه..از وقتی بی خیال شدمو به خدا واگذار کردم دیگه دلم قرصه..

    ببین من همیشه قبلا می گفتم اینکه می گن به صلاحت نبوده نشده همش حرفه و..ولی امروز باچشمای خودم دیدمو برام اتفاق افتاد.

    چند وقت پیش یک جایی ثبت نام کردم قبول نشدم و کلی نا امید شدمو به خدا غر زدم..امروز یک جایی مصاحبه رفتم چند لول از اون یکی بالاتر قبول شدم..

    خب شاید یک دلیل به تاخیر افتادن ازدواجمون این باشه..شایدم مثلا اگه الان کسی رو پیدا کنی دیگه نتونی کامل به درست برسی و موفق نشی..

    بهترین کار همینه که توکل کنی و بزاری هر موقع صلاحت بود اتفاق بیفته

  6. 3 کاربر از پست مفید SOGAND. تشکرکرده اند .

    shivaram (جمعه 22 خرداد 94), tanin-91 (پنجشنبه 21 خرداد 94), یه دختر سرگردان (پنجشنبه 21 خرداد 94)

  7. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 تیر 94 [ 17:55]
    تاریخ عضویت
    1391-10-29
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    3,271
    سطح
    35
    Points: 3,271, Level: 35
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    195

    تشکرشده 268 در 91 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام
    چند وقت پیش تو تلوزیون یه برنامه نشون میداد.یه خانومی تو آلمان درس میخونده و اونجا با یه پسر آلمانی آشنا میشه.این آقا پسر 5 سال مدام از این خانوم خاستگاری میکنه و این خانوم جواب منفی میداده بهش.به خاطر اختلافات فرهنگی و کشورهای مختلف و ...
    این خانوم الان یه کارآفرین نمونه تو کشوره.شاید فکر کنی حتما دختره خیلی زیبای بوده که همچین شوهری گیرش اومده.ولی وقتی در کنار همسرش قرار میگرفت مثل این بود که یه مادر و پسر کنار همن!خیلی از معیارایی که الان تو جامعه ما میبینی ملاک شده مثل قد بلند و رنگ پوست فلانو چهره خاص،این خانوم شامل هیچ کدوم نمیشد.ولی اعتماد به نفسی داشت که شوهرش میگفت وقتی باهاش آشنا شدم و صحبت کردیم گفتم این همون زنیه که میتونم باهاش خوشبخت شم.حتی به خاطرش اومد ایران زندگی کرد.واقعا مرحبا داشت اون آقا.خیلی خوشم اومد ازش.اگه اون دختر با اون همه توانایی میومد اینجا و براش معرف خاستگار میفرستاد اولین چیزی که بهش توجه میکردن قد و سایز و رنگ و مو و...بود.
    اسمت شیواست؟من شیوا صدات میکنم:دی
    شیوا من وقتی تاپیکاتو میخوندم خیلی تعجب میکردم!تو موقعیت خوبی داری ولی ناراضی هستی!منم همسن تو هستم.منم از تنهایی رنج میبرم.منم نسبت به آینده گاهی ناامید میشم ولی یه سری آرزوهای کوچیک تو ذهنم دارم که همونا منو سرپا نگه میداره.آرزوهایی که وابسته به شوهر و درس و دانشگاه نیست.فقط علایق خودمه که تو ذهنم نگهشون داشتم واسه روزایی که ناامیدم بهشون فکر کنم و به امید اون روزای قشنگ که میخام واسه خودم بسازم،روزای سخت الانو تحمل کنم.

    در مورد ازدواج منم با نظر سوگند هم عقیده شدم!یعنی شرایط اینو ایجاد کرد.من یه زمانی طرفدار ازدواج سنتی بودم(البته خیلی وقت پیش)ولی الان به قدری نسبت به این ازدواج حساسیت پیدا کردم که به مادر گفتم اگر همچین اشخاصی زنگ زدن دیگه راه نده!چون تا به الان هر مورد سنتی پیش اومده اولا باعث شده کلی وقت و انرژیم هدر بره .و ثانیا بعضی از این افراد طوری رفتار میکنن که انگار اومدن بازار برده فروشا برده انتخاب کنن!با هر بار اومدن و رفتنشون کلی روحیه ام ضعیف میشد.و دیگه به این نتیجه رسیدم ک یا کسی رو به طور معجزه آساییی میبنم و از هم خوشمون میاد:))) یا تا آخر عمرم مجرد بمونم بهتر از اینه که با رفت و آمد هرکسی خودم رو ناراحت دلشکسته کنم.
    تو موقعیت خوبی داری.از من میشنوی یکی رو از اون ور آب پیدا کن :دی اینجا خبری از شوهر دلخواه نیست:))

  8. 2 کاربر از پست مفید tanin-91 تشکرکرده اند .

    shivaram (جمعه 22 خرداد 94), یه دختر سرگردان (پنجشنبه 21 خرداد 94)

  9. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 اسفند 96 [ 08:20]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    4,356
    سطح
    42
    Points: 4,356, Level: 42
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    68

    تشکرشده 183 در 65 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سوگند جان و طنین جان ممنون از دلگرمی هاتون.
    اره طنین جان اسمم شیواست.
    اقا میثم از شما هم ممنون. میشه راهنماییم کنین چه مشکلیم رو پست بزارم؟
    --------------------------------------------------------------------------------------------------------
    اینکه خودت رو بشناسی و بدونی به چه تیپ آدم هایی علاقه داری،
    --------------------------------------------------------------------------------------------------------
    برای این باید بگم که فکر میکردم میشناسم اما الام میبینم نه. اصلا نمیشناسم. اصن همه چیزم به هم خورده. روحیه ام هر روز متغیره. یه روز بی هیچ دلیلی خوشحالم و فرداش فقط میخوام بمیرم باز هم به هیچ دلیلی. یه روز فکر میکنم مذهبی ام. فرداش با خدا قهر میکنم و از ادم های مذهبی متنفر میشم. یه روز تحصیلاتم برام خیلی مهمه. فرداش برام بی ارزشه, ... اصن ثباتم به هم خورده.

    این که چه تیپ ادمی رو علاقه مندم, مثل همه یک سری معیار های مهم تو ذهنم هست مثل اخلاق, خانواده, تحصیلات, شغل, ...
    اما این که دقیقا چه تیپ رو مثل شخصیتم شده, هر بار تغییر میکنه و ارزش معیار ها هم همراهش تغییر میکنه.

    با خودم و فکرم خیلی درگیرم. فقط وقتی درس میخونم یا دارم پروژه انجام میدم ارامش دارم. یه ذره بیکار باشم اصن ارامش ندارم.
    --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    بعد بهش علاقمند بشی(یاعلاقمندش کنی)
    من فکر میکنم اگر معیارهای مشخصی نداشته باشی، آدم های متفاوت و حتی متناقضی رو جذب میکنی،
    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    من اصل مشکلم همینه. من دنبال تعداد بالای خواستگار نیستم. اصن خود در گیریم هم به خاطر همین مشکله. این که این

    دختری که 23 سال یه شکل بوده به شکل قبل بی ثباتیش بوده هیچ وقت دیده نشده. هیچ وقتی کسی جذبش نشده. هیچ

    تیپ ادمی. نه ادم نا متناقض نه ادم متناقض. نه کسی برای دوستی. نه کسی برای ازدواج. هیچی. برای همین بهم خورده

    ام. من میبینم این ادمی که هستم با هر چیزی که تا به حال داشتم و کسب کرده ام. هر چیزی, قیافه مدرک موفقیت علمی

    هنری ورزشی اخلاق تیپ زدن در واقع با تمام زور زدنم این ادم هیچ وقت به چشم کسی نیومده. برای همین شخصیتم به

    هم ریخته. باید عوض شم طوری بشم که دیده بشم اما بلد نیستم. به خیال خودم خوش لباسم خوش قیافه ام یا خوش

    اخلاقم اما انگار نیستم چون اگر بودم یک نفر تو طول این زندگی یه توجه کوچیک میکرد. اما مشکلم اینه که این طوری که

    هستم تمام چیزیه که بلدم. چون تو تغییر و تبدیل به یک دختر ادم جذب کن ناموفقم برای همین به هم خورده همه چیزم.

    اومدم عوض شم خودمم یادم رفت چه جوری بودم! میگن کلاغ اومد راه رفتم کبک رو یاد بگیره راه رفتن خودش رو هم یادش

    رفت. اما از من قبلیم هم دلخوشی ندارم. کلا ارامش درونیم بهم خورد سر این قضیه. یه کلام رو هواااام. امیدوارم تونسته

    باشم خوب بگم که متوجه بشین. اگه تو یه جمله بخوام بگم اینه که هیچ وقت از طرف هیچ جنس مخالفی به هیچ طریقی دیده نشم و اومدم طوری بشم که دیده بشم الان بهم ریخته ام و گم شده ام و نمیخوام مثل قبلم هم بشم.
    بازم ممنون.

  10. 2 کاربر از پست مفید shivaram تشکرکرده اند .

    meysamm (شنبه 23 خرداد 94), یه دختر سرگردان (جمعه 22 خرداد 94)

  11. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 اسفند 96 [ 08:20]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    4,356
    سطح
    42
    Points: 4,356, Level: 42
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    68

    تشکرشده 183 در 65 پست

    Rep Power
    29
    Array
    راستی طنین میشه بیش تر توضیح بدی راجع به این:

    منم همسن تو هستم.منم از تنهایی رنج میبرم.منم نسبت به آینده گاهی ناامید میشم ولی یه سری آرزوهای کوچیک تو ذهنم دارم که همونا منو سرپا نگه میداره.آرزوهایی که وابسته به شوهر و درس و دانشگاه نیست.فقط علایق خودمه که تو ذهنم نگهشون داشتم واسه روزایی که ناامیدم بهشون فکر کنم و به امید اون روزای قشنگ که میخام واسه خودم بسازم،روزای سخت الانو تحمل کنم.

    مثل چی؟ منم دنبال یه همچین چیزایی هستم. یه امید و هدف خوب و لذت بخش که فقط بستگی به خودم داشته باشه نه به فرد دیگه ای که نگران باشم اگه اون فرد نباشه چی؟ مثلا این که یه کار بزرگ انجام بدم تو دنیا تغییر ایجاد کنه. یا یهو یه کار موندگار. من از وضععیت الانم خوشحالم خدا رو شکر اما میدونی یک سال دیگه فقط از درسم مونده و این یک سال مثل برق میگذره. کلا این جا زمان زود میگذره. من اون موقع دیگه هیچی دلخوشی ندارم. یعنی سال دیگه این موقع پایان دلخوشی هامه؟ فکر میکنم که اشکال نداره بعدش یه کار بزرگ میکنم یا بازم برا خودم موقعیت جور میکنم اما اگه میخواست بشه تو این سال ها میتونستم دیگه نه؟ من برای اینده خیلی نگرانم. راستش خوشم نمیاد برگردم صبح برم سرکار عصر بیام خونه و این بشه زندگی. یا دوست ندارم بعد درسم بمونم و صبح برم سر کار باز عصر بیام خونه. میدونی؟ ادم تا قبل رو به پایان بودن درسش هی امید داره و هدف که حالا ارشد میخوام حالا دکتری میخوام. اما بعدش چی؟ بعدش هیچ انگیزه و هدفی ندارم.

    اینده مبهمه و قشنگ به نظر نمیرسه. میشه بگی تو چی کار میکنی که نگران تموم شدنش نیستی؟ روزای قشنگی که میگی یعنی چه روزایی؟
    ممنون.


  12. کاربر روبرو از پست مفید shivaram تشکرکرده است .

    یه دختر سرگردان (جمعه 22 خرداد 94)

  13. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 تیر 94 [ 17:55]
    تاریخ عضویت
    1391-10-29
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    3,271
    سطح
    35
    Points: 3,271, Level: 35
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    195

    تشکرشده 268 در 91 پست

    Rep Power
    29
    Array
    شيوا بايد بگردي ببيني غير از درس و کار چه چيزايي خوشحالت ميکنه؟ مثلا من يه ليستي تهيه کردم از چيزايي که دوس دارم تا وقتي زنده ام انجام بدم.من عاشق گل و گياهم،هميشه دوس داشتم يه گلخونه واسه خودم داشته باشم با کلي گل.از الانم اين کارو انجام ميدم.مثلا دوس دارم بعد از درسم رو گلها مطالعه کنم و توي يه گلخونه کوچيک واسه خودم گل پرورش بدم.تووی همون گلخونه هم بشینم و مطالعه کنم و چای با نبات بخورم:)) يا مثلا خيلي به هنر و مد و دکوراسيون علاقه دارم.جزء کارهايي هستن که من هرچقد واسش وقت بزارم خسته نميشم.مثلا گاهي خودمو يه طراح لباس تصور ميکنم:دي يا يه طراح دکوراسيون.جز ء اصلي ترين کارهايي که واسه بعد از درسم در نظر دارم اينه که برم دنبال هنر. يا طب سنتي!اينم خيلي دوس دارم.شايد يه روزي هم تونستم در اين مورد اطلاعاتمو بالا ببرم. از کوهنوري و طبيعت گردي هم خيلي خوشم مياد.يکي از آرزوهاي شايد دست نيافتني شايد هم دست يافتنيم اينه که بتونم کشورهاي مختلفو ببينم از نزديک. منم ازینکه صبح زود برم سرکار و شب برگردم خوشم نمیاد.ولی برای اینکه بتونم پول جمع کنم و به آرزوهام برسم شاید مجبور شم برم سراغ شغل هایی که برام جذاب نیست. من اگه بخام همه این کارهارو انجام بدم باید عمر نوح داشته باشم:))) و برای انجامشون هم هیچ نیازی به شوهر نیس:)) بعضی روزای سخت به مرگ فکر میکنم با خودم میگم خب اگر هم بمیرم هیچ اتفاق خاصی نمیوفته.ولی الان که زنده هستم لابد دلیلی داشته دیگه.یعنی خدا هم فرصت محقق کردن آرزوهامو بهم داده.اگر هم روزی خدا تصمیم گرفت عمرم تو این دنیا تموم شه بازم ناراحت نمیشم.چون مثل اینه که خدا بهم بگه :عزیزم دیگه کافیه.تو همه تلاشتو کردی.حالا وقت استراحه:دی (چقددد خودمو تحویل گرفتم:)))

  14. 2 کاربر از پست مفید tanin-91 تشکرکرده اند .

    shivaram (یکشنبه 24 خرداد 94), یه دختر سرگردان (جمعه 22 خرداد 94)

  15. #19
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 11 خرداد 03 [ 20:56]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,165
    امتیاز
    90,563
    سطح
    100
    Points: 90,563, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,836

    تشکرشده 6,813 در 2,382 پست

    Rep Power
    0
    Array
    [QUOTE=shivaram;384855]به منم کمک کنین
    منم مثل من تنها و سانازم.



    زیباترین روزگار ، روز رسیدن به خداست
    رمضان ، بهترین بهانه ی ، نزدیکی با خداست.



  16. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    shivaram (یکشنبه 24 خرداد 94), یه دختر سرگردان (جمعه 22 خرداد 94)

  17. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 اسفند 96 [ 08:20]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    4,356
    سطح
    42
    Points: 4,356, Level: 42
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    68

    تشکرشده 183 در 65 پست

    Rep Power
    29
    Array
    من نمیدونم چرا نمیتونم تو حال و احوال یاران همدردی پیام بزارم. اما حرف هام رو این جا میزارم. امیدوارم همه و به خصوص مصباح الهدی بخوننش.

    اول از دوستام و اقا میثم میخواستم خواهش کنم پست هام رو بخونن لطفا و برام نظرهاشون رو بزارن. خیلی خوشحال میشم.

    دوم از مصباح تشکر کنم چون میدونم تو حرم به یاد منم بوده و من رو هم دعا کرده و ازش خواهش کنم که نره. مصباح لطفا نرو. من دارم دوستهام رو این جا هم یکی یکی از دست میدم و تنهاتر میشم. کیت کتی حالش خوب نیست. مینوش رفته. فرشته اردیبهشت ازدواج کرده و سرش شلوغه. عمو پارسا هم رفت. تو هم میخوای بری؟

    سوم این که دیشب یه خواب عجیب دیدم. من خواب زیاد میدیدم. اما چند وقتی بود که دیگه نمیدیدم. اما این چند وقته خیلی وقت ها دیگه نماز نمی خوندم. یه خط در میون شده بود. حال نداشتم و قهر بودم با خودم و خدا. دیشب تو خواب خودم رو روی تخت خواب دیدم و بعد دیدم دست ها و پاهام ازم جدا شدن و خودشون رفتن وضو گرفتن. بیدار شدم دیدم اگه نجنبم نماز صبح قضا میشه. زود دست به کار شدم و یه نماز مشت زدم به بدن.

    چهارم این که برای امتحانام خیلی خیلی دعا کنین. دعا کنین عالی بشه نتیجه ام و حالم رو امتحانام تاثیری نداشته باشه.

    ممنون
    --------------------------------------------------------------

    راستی باغبان من اصن منظور پست هایی که برام میزاری رو نمیفهمم. میشه واضح تر صحبت کنی؟

    ممنون
    ----------------------------------------------------------------
    طنین باید بگم که ممنون که اینجایی. چه قدر خوب میشد تو دنیای واقعی هم دوستم بودی. حس میکنم که چه قدر بهم نزدیکیم و شبیه. این خیلی حس خوبیه.

    ممنون
    ویرایش توسط shivaram : یکشنبه 24 خرداد 94 در ساعت 02:22

  18. کاربر روبرو از پست مفید shivaram تشکرکرده است .

    tanin-91 (دوشنبه 25 خرداد 94)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چه جوري از شوهرم پول بگيرم. راهكار بگيد لطفا
    توسط negad در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: جمعه 19 خرداد 96, 18:07
  2. احساس ترس و زندگی پوچ
    توسط alireza45 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 29 خرداد 95, 03:08
  3. در خواست مداوم پول از طرف خواهر شوهر !!!
    توسط lia در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: یکشنبه 31 خرداد 94, 11:02
  4. مشکل پوچی
    توسط gsboon در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 خرداد 94, 18:03
  5. پول عامل همه مشکلات
    توسط عارف در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 40
    آخرين نوشته: یکشنبه 22 دی 87, 22:43

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.