با سلام خدمت همه دوستان گرامی
من در مورد مشکلاتم خلی فکر کردم. با چند نفر صحبت کردم و حتی مشاوره رفتم. خلاصه بعد از این صحبتا خیلی انرژی گرفتم. مهمترین نکته ای هم که تو همه حرفا بود این بود آدم نباید ناامید باشه و خودش رو دست کم بگیره. خلاصه کلی انرژی مثبت گرفتم. خانواده هم به هر صورت نگرانی هایی داره که طبیعی هست. شاید اگر من هم جای اونها بودم همین نگرانی ها رو داشتم. فکر می کنم مشکلات خودم باعث شده خیلی به خانواده بدبین بشم و فقط نقاط سیاه زندگی رو ببینم. این در حالی هست که وقتی دقت کنم متوجه می شم خیلی برام زحمت کشیدن. مشاورها و دوستانم بهم گفتند همین که در زندگیت به موقعیت فعلی رسیدی یعنی تلاش کردی و موفق شدی. پس اگر باز هم تلاش کنی قطعا موفق می شی. خیلی ها بودن در شرایط بدتر از تو که تلاش کردن و از صفر زندگیشون رو ساختن. نمونش یکی از آشناها بود که در میانسالی و با چندتا بچه ورشکست شد و خونه زندگیش رو از دست داد. اما الان دوباره زندگیش رو ساخته و بچه هاشم بزرگ شدن می رن دانشگاه. بلایی که اگر سر من می اومد خودکشی می کردم. اما من که سنی ندارم و هنوز جوون هستم. من تصمیم دارم یدون توجه به گذشته و مشکلات به امید خدا کارم رو پیش ببرم.
مشکلاتم از زمان ارتباطم با اون خانم تشدید شد. شاید چون قبلش با دخترها ارتباطی نداشتم در اولین تماس با یک دختر خودم رو باختم. تمام اهداف زندگیم رو فدای یک رابطه پوچ و بی هدف کردم. الان خداروشکر می کنم که اون رابطه تموم شد. من دیگه ارتباطم رو به طور کامل با اون خانم قطع کردم. شماره تلفنش رو پاک کردم. تمام عکس ها و هر نوشته ای که به هر نحوی با ایشون مرتبط بود رو از بین بردم. هیستوری گوشی و تمام مکالمات قبلی در تلگرام و اینستا رو پاک کردم که دیگه هرگز یادش نیفتم. الان احساس می کنم باری از روی دلم برداشته شده و احساس آرامش می کنم. چون تمام خاطرات و راه های ارتباطی رو از بین بردم و مطمینم اگر یه زمانی خدای ناکرده دوباره حماقت کنم و بخوام برم سمتش نمی تونم باهش تماس بگیرم. به قول دوستان و مشاورم دختر خوب زیاد هست. مشاورم هم به من گفت تو آدم سخت کوشی بودی که به اینجا رسیدی پس به یک دختر سخت کوش نیاز داری که در کنارش با هم پیشرفت کنید. دختر خوب هم زیاد هست. واقعا من چقدر احمق بودم که فکر می کردم بهتر از اون دختر خانم قبلی کسی تو دنیا وجود نداره. فقط خدارو شکر که دوباره گرفتار نشدم.
فعلا که اولویت زندگیم شده کار. اول تلاش می کنم تجربه کاریم رو گسترش بدم و اگه شد یک کار بهتر گیر بیارم. دوم روی استارتاپم کار می کنم که یه جور کار فرهنگی هم هست که به خیلی از جوونای همسن و سال خودم کمک می کنه تا مهارت های خودشون رو افزایش بدن. با توکل به خدا کارم رو پیش می برم و مطمینم به نتیجه می رسم. چون هدفم خدمت به جامعه هست. امیدوارم باقیات الصالحاتی برای آخرتم باشه. دیگه مهاجرت هم از اولویت زندگیم رفت کنار. برام مهم اینه که در این شرایط کار مفیدی برای این سرزمین انجام بدم. مهاجرت در واقع نوعی فرار از واقعیات و مشکلات زندگیم محسوب میشه. پس بهتره تلاش کنم تا مشکلات خودم رو بشناسم و با اونها مبارزه کنم. و این وسط به چند نفر دیگه هم کمک کنم تا با هم پیشرفت کنیم. حالا در این بین اگر دختر خوبی هم پیدا شد که با هم تفاهم داشتیم ازدواج می کنم و امیدوارم ثمره این زندگی خدمت و کار مفیدی برای این جامعه بشه.
خب دوستان از همتون ممنونم. مخصوصا از اونهایی که گفتن. برو مشاوره. ای کاش زودتر یه مشاوره درست و حسابی می رفتم. خب دیگه. از امروز زندگی جدید من با امید به خدا شروع شده. یک یا علی گفتیم و عشق آغاز شد...
علاقه مندی ها (Bookmarks)