به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 12 نخستنخست 1234567891011 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 114
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 03:27]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    4,003
    سطح
    40
    Points: 4,003, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 58 در 44 پست

    Rep Power
    28
    Array
    حقیقتش اینکه خیلی دوسش دارم قلبن و اون هم همینطور اما من تمام تلاشم رو کردم که ترک کنه ولی نمیتونه یا نخواسته نمیدونم ولی کنار نذاشته.دلمم براش میسوزه.الانم که اومدم قهر با خانوادشم قطع رابطه کرده و تنهاست که میگفتن تنهایی براش سمه.نمیدونم واقعا دیگه چکارکنم.گاهی اوقات عذاب وجدان میاد سراغم که چرا تنهاش گذاشتی .شاید تو چون زوم کرده بودی روش اینحور شده.شاید تو اگه کمتر قهر میکردی اینحور نمیشد بقوله خودش که میگه من کلا بخاطر شغلم ۶ماه در سال خونم.که از اون ۶ماه تو هر سال ۴ماهش قهری و نیستی...گاهی هم میگم ولش کن تو تلاشت رو کردی مسئول زندگی و خطاهای اون که نیستی و مجبور نیسای بسوزی پاش که بعدشم بچه بیاد بینتون و عذاب بیشتری بکشی...واقعا روزهای سخت و سنگینی هسان این روزا.از طرفیم خانوادم میگن اصلاح پذیر نیست و فقط با برگشتت و فرصا دادن و دلسوزی واسش تو تباه میشی.باز اینجا که میام خیلی اروم میشم یجورایی راهم رو پیدا میکنم و بهتر میتونم فکر کنم و تصمیم بگیرم....میگم نکنه ازش جدا بشم پشیمون بشم یا نکنه برگردم باز بیشتر پشیمون بشم و حسرت امروزم رو بخورم....خیلی خسته شدم و از نظر روحی اصلا حال خوبی ندارم .کاش این تردید ها ازم دور بشه و این روزها بگذرن .....به خواهرم میگم از خود گذشتگی داشت دربرابرم خیلی تلاش میکرد شده قرض کنه اما من چیزی کم نداشته باشم و از بجا دیگه خرابش میکرد میگه این خوبی رو هر مردی داره و .....دوستان ارتباطتون رو باهام قطع نکنید.شما لینجا ادمهای خارج از گود هستین و بی طرف بدون دلسوزی واسه من یا اون بهم میگید چکار کنم و تنها امیدم اینجاست که بیام و پیامهارو بخونم اروم بشم .واقعا جدایی سخته اونم از کسی که با تمام وجودت دوسش داری و دنیات بوده....کاش منم یه روزنه کوچیک و امید داشتم.کاش میتونستم باورش کنم .نمیتوووونم دست خودم نیست دیگه بهش اعتماد ندارم هربار اعتماد کردم جوابمو با بدی داده....

  2. کاربر روبرو از پست مفید روناک محمدی تشکرکرده است .

    Ye_Doost (یکشنبه 05 شهریور 96)

  3. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    میگند آزموده را آزمودن خطا است.
    شما این شخص رو بارها آزموده اید و هر بار جواب منفی گرفته اید. به نظرم مشکل شما ندانستن جواب سوالات تون نیست چون خیلی خوب می دونید راه درست چی هست. شاید ترس از آینده خودتون و یا تاسف از گذشته و شاید هم دلسوزی. تردید شما هر علتی داشته باشه این واقعیت رو تغییر نمیده که شما چه بخواهید و چه نخواهید فقط یک راه حل صحیح و قابل انتخاب دارید و آن جدا شدن از این شخص است. اگر راه دومی باقی می بود می گفتم آن را امتحان کنید. ولی راه و انتخاب دیگه ای وجود نداره.
    ذهن و فکرتون رو درباره گذشته ببندید و بدونید اون شخص دیگه برای شما در بهترین حالت غریبه و در بدترین حالت خطر است.
    تردید و دست دست کردن چیزی رو عوض نمی کنه. طلاق تون رو بگیرید و به فکر آینده تان باشید.

    موفق باشید

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 03:27]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    4,003
    سطح
    40
    Points: 4,003, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 58 در 44 پست

    Rep Power
    28
    Array
    بله درست میگیدYe_Doost.تصمیمم رو که گرفتم وکیلمم اقدام کرده و دنباله کارامه فقط خودم قلبم دوسش داره که اونم امیدوارم به مرور کمرنگ بشه و از بین بره و بتونم فراموشش کنم چون اینجور واقعا اذیتم ولی موقته و این دوران سپری میشه.باید در وهله اول دلم واسه خودم بسوزه.حرفاتون درسته کاملا ولی خب میگم حس دلسوزی و علاقم بهش سستم میکنه.اما دیگه به برگشت فک نمیکنم و ما همه چی میایستم.کاش خدا تو این روزا بیشتر قبل هوامو داشته باشه و کمکم کنه و از این اوضاع و روزها نجاتم بده.بازم ازتون ممنونم که پابه پام هستید و مشاوره میدید و راه رو نشونم میدید خیلی محکم میشم و خیالم راحت میشه .چون تو شرایطی هسام که نیاز دارم کسی باهام حرف بزنه و درست و غلط رو نشونم بده ...ازتون واقعا ممنونم

  5. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 03:27]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    4,003
    سطح
    40
    Points: 4,003, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 58 در 44 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام به همگی.امیدوارم روز خوبی داشته باشید
    دوستان همسرم دیشب بهم‌پیام داد و شروع کرد التماس کردن و اینکه دیگه تحمل ندارم دوریت رو تو رو خدا یه فرصت دیگه بهم بده و....بعدشم که من دید جوابش نمیدم و فقط پیاماشو میخونم گفت ا۱لا تو فکر کردی کی هستی که اینهمه ادعا داری مگه چیز از من لرتره هرچی بیشار میام طرفت بیشتر خودتو میگیری و غرورت بیشتر میشه منم ادمم شخصیت و غرور دارم بس کن دیگه گند یچیزی رو در نیار کی میخوای دتست از این بجه بازیهات برداری بعدشم‌ گفت خودتی و یه لیسانس به همون مینازی و....بعد کلی زنگ زد تو واتساپ البته و میگفت من شوهرتم حق نداشتی خطتو خاموش کنی و عوض کنی من باید شماره جدیدت رو داشته باشم تا صبح یریز زنگ میزد بعد ۲۲بار جوابش دادم‌گفتم چته جی میخوای مگه نگفتم کاری باهات ندارم و مزاحمم نشو تا زمان دادگاه .یعنی باید واتساپمم پاک کنم از دست تو؟شروع کرد گریه کردن و باز التماس کردن گفت توروخدا بام اینکارو نکن نمیتونم دیگه کشش دوریتو ندارم بخدا خودمو میکشم اما طلاقت نمیدم .بعد قط۵ کردم باز تا ۷۰مرتبه تا خود صبح زنگ زد ولی من نتم رو خاموش کردم و خوابیدم.تا صبح که ما شدم دیدم نوشته رفتی؟برو اینم سر بقیه .عد صدا فرستاد که خودمو میکشم تمام رگامو میزتم فیلمشم برات میفرستم بعدشم یه وصیتنامه فرستاده بود از طرف خودش...بنظرتون ممکنه بلایی سرش بیاد؟من میخام ازش جدا بشم ولی دلم‌نمیخواد کسی آسیب ببینه دوست ندارم اذیتش کنم بخدا .همش به این فکر میکنم نکنه بخاطر من جیزیش بشه ....شاید اونم داره سعی میکنه بهم عذاب وجدان بده و با احساسم بازی کنه ....بنظرتون من کار اشتباهی کردم و باید جوابش میدادم؟یکم توهین و بی احترامی میکرد یکم التماس و گریه ...

  6. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط روناک محمدی نمایش پست ها
    سلام به همگی.امیدوارم روز خوبی داشته باشید
    دوستان همسرم دیشب بهم‌پیام داد و شروع کرد التماس کردن و اینکه دیگه تحمل ندارم دوریت رو تو رو خدا یه فرصت دیگه بهم بده و....بعدشم که من دید جوابش نمیدم و فقط پیاماشو میخونم گفت ا۱لا تو فکر کردی کی هستی که اینهمه ادعا داری مگه چیز از من لرتره هرچی بیشار میام طرفت بیشتر خودتو میگیری و غرورت بیشتر میشه منم ادمم شخصیت و غرور دارم بس کن دیگه گند یچیزی رو در نیار کی میخوای دتست از این بجه بازیهات برداری بعدشم‌ گفت خودتی و یه لیسانس به همون مینازی و....بعد کلی زنگ زد تو واتساپ البته و میگفت من شوهرتم حق نداشتی خطتو خاموش کنی و عوض کنی من باید شماره جدیدت رو داشته باشم تا صبح یریز زنگ میزد بعد ۲۲بار جوابش دادم‌گفتم چته جی میخوای مگه نگفتم کاری باهات ندارم و مزاحمم نشو تا زمان دادگاه .یعنی باید واتساپمم پاک کنم از دست تو؟شروع کرد گریه کردن و باز التماس کردن گفت توروخدا بام اینکارو نکن نمیتونم دیگه کشش دوریتو ندارم بخدا خودمو میکشم اما طلاقت نمیدم .بعد قط۵ کردم باز تا ۷۰مرتبه تا خود صبح زنگ زد ولی من نتم رو خاموش کردم و خوابیدم.تا صبح که ما شدم دیدم نوشته رفتی؟برو اینم سر بقیه .عد صدا فرستاد که خودمو میکشم تمام رگامو میزتم فیلمشم برات میفرستم بعدشم یه وصیتنامه فرستاده بود از طرف خودش...بنظرتون ممکنه بلایی سرش بیاد؟من میخام ازش جدا بشم ولی دلم‌نمیخواد کسی آسیب ببینه دوست ندارم اذیتش کنم بخدا .همش به این فکر میکنم نکنه بخاطر من جیزیش بشه ....شاید اونم داره سعی میکنه بهم عذاب وجدان بده و با احساسم بازی کنه ....بنظرتون من کار اشتباهی کردم و باید جوابش میدادم؟یکم توهین و بی احترامی میکرد یکم التماس و گریه ...
    متاسفانه همیشه این مسایل هست. نباید توقع دیگه ای داشته باشید. برگردید درست میشه؟ دفعه اوله؟ دومه؟
    اگر هنوز تردید دارید با خانواده و مشاور خانواده و مشاور درمانی معتادین مشورت کنید. تماس های پی درپی ایشون رو به خانواده تون بگید و بگذارید اون ها جواب بدند.
    ویرایش توسط Ye_Doost : دوشنبه 06 شهریور 96 در ساعت 21:12

  7. کاربر روبرو از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده است .

    sia518 (دوشنبه 06 شهریور 96)

  8. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 03:27]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    4,003
    سطح
    40
    Points: 4,003, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 58 در 44 پست

    Rep Power
    28
    Array
    نه برگردم درست نمیشه.این بار سومه میام قهر.من‌مشاوره حضوری هم رفتم گفتن ممکنه زمانی خوب بشه ولی شخصیتش دیگه همینه و انتظار نداشته باش بعد ترک یا حین ترک و قطع مصرف ادم ایده آلت بشه و ....من خانوادم کاملا در حریانش هستن و میگن جوابشو نده تا کارای دادگاهیت میگن جدا بشو.اینم بگم از طرفی شرایط خونه پدرم بخاطر خانوادم که خیلی متعصب هستن واسم سخته.گیر دادنهای مامانم که حتی نمیزاره خونه خواهرم برم و بخوام بمونم شر درست میکنه اصلا شرایط روحی منو درک نمیکنه واقعا از این وضع اونم تو این شرایط خسته شدم حتی بهش گفتم مامان بزار جدا بشم هر جقدر خ استی گیر بده ولی الان واقعا جای فشارا و نرفا و رفتارای تورو ندارم توروخدا یکم درکم کن.من از اون فرار کردم تو داری از اون بدتر میکنی.یبار هم که بحثم باهاش اوج گرفت گفتم اگه یروز برگردم به همه میگم مسببش تویی چون خیلی داری بهم فشار میاری و اذیتم‌میکنی با سخت گیریهات....تو این زمینه راهنماییم کنید لطفا واقعا شرایط و اخلاقاش بهم فشار میاره.الان مثلا دعوتم تولد دوستم‌بهش گفتم با اجیم میرم که خیالتم راحت باشه میخوای هم خودت بیا ببین شب میمونم خونه اجیم فردا میام همش میگه باید برگردی و....خیلی بهم ریختم .حرفای پدرم خیلی برام سنگینه همش بهم‌میگی تو مطلقه هستی و ....خیلی کم میارم چون از هر طرف بهم فشار وارد میشه.چند بارهم مشاوره گفت با پدرمادرت صحبت میکنم یکم درک کنن و کنارت باشن نه مقابلت تا اینکه بزووور مامانمو بردم فقط مدرم نیومد باهاش کلی صحبت کرد اما میگه عقاید خودمو دارم ....چکار کنم

  9. کاربر روبرو از پست مفید روناک محمدی تشکرکرده است .

    Ye_Doost (چهارشنبه 08 شهریور 96)

  10. #17
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 18 شهریور 96 [ 00:43]
    تاریخ عضویت
    1396-5-31
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    289
    سطح
    5
    Points: 289, Level: 5
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 14 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    روناک جان من الان قریب به دوساله خونه پدری زندگی میکنم،وقتی پیام آخرتو خوندم حس کردم یه مروری از خاطراتم شد.واقعیت اینه که پدر و مادرت تغییر نخواهند کرد باید اینو بپذیری و یه مدت هر حرفی میزنن بدون چونه زدن انجام بدی بعد که اعتمادشون جلب بشه خودشون باهات راه میان،من هم تمام این چیزا رو تجربه کردم هر روز دعوا میکردم روزی هزار بار به رفتن از اون خونه فکر میکردم ولی بعد که نشستم فکر کردم دیدم علاوه بر انرژی منفی که اونها بهم میدن خودم هم خودمو رنج میدم،حرفاشونو جدی نگیر ظاهرا بشنو و عمل کن تا دوز حساسیتشون بیاد پایین،بالاخره پدر و مادر صلاح بچه شونو میخوان،دوبار تولد نری و خونه تنها بشینی مادرت هودش بهت پیشنهاد بیرون رفتن و تفریحو میده،من قبلا بیرون میرفتم مادرم میگفت کجا میری برات حرف در میارن،ولی الان صبح که میاد تو اتاقم ازم میپرسه امروز بیرون میری میگم نه کجا برم!درواقع جای سوالاتمون عوض شده

  11. کاربر روبرو از پست مفید zhilaebrahimi تشکرکرده است .

    Ye_Doost (چهارشنبه 08 شهریور 96)

  12. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 03:27]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    4,003
    سطح
    40
    Points: 4,003, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 58 در 44 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام ژیلا ابراهیمی جان.بله درسته ولی من تو شرایطی هستم که واسم هضم این حرفا و طعنه ها خیلی سخته و میدونم کارم اشتباه اما وقتی واقعااا کم میارم فکر برگشت میکنم.نمیدونم این روزها چرا انقدر سخت و بد دارن واسم میگذرن از طرفی تو کارای دادگاهیم گره افتاده .شوهرم همش گریه و التماس یا تهدید و با روانم بازی میکنه.تو خوابمم نمیدیدم به اینجا رسیده باشم.راستش رو بخوای من واسه قرار از ممنوعیت ها و این گیر های خانواده و تعصبات بیجاشون فکر ازدواج افتادم و فک میکردم با ازدواج درست میشه و میرم گفتم هرچقدر هم زنرگیم سخت باشه بهتر اونجاس و خودم‌میسازمش .هیچی واسم کم نمیزارن ها اصلاااا ولی گاهی خودخواهی و حرفاشون اذیتم میکنه. که اونم طرز تفکرشونه و نمیتونم تغییرش بدم.میدونم روشم و ازدواجم خیلی اشتباه بود اما فکر اینکه دوباره برگشتم اینجا خیلی اذیتم میکنه.اونم اینکه انتخاب خودم بوده و همش میگن خودت کردی و .....یکم درک این شرایط و پدر و مادرم که شاید حق هم داشته باشن واسم سخته

  13. کاربر روبرو از پست مفید روناک محمدی تشکرکرده است .

    nasimmng (سه شنبه 07 شهریور 96)

  14. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 فروردین 99 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-9-13
    نوشته ها
    282
    امتیاز
    9,239
    سطح
    64
    Points: 9,239, Level: 64
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    454

    تشکرشده 159 در 63 پست

    Rep Power
    46
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط روناک محمدی نمایش پست ها
    سلام ژیلا ابراهیمی جان.بله درسته ولی من تو شرایطی هستم که واسم هضم این حرفا و طعنه ها خیلی سخته و میدونم کارم اشتباه اما وقتی واقعااا کم میارم فکر برگشت میکنم.نمیدونم این روزها چرا انقدر سخت و بد دارن واسم میگذرن از طرفی تو کارای دادگاهیم گره افتاده .شوهرم همش گریه و التماس یا تهدید و با روانم بازی میکنه.تو خوابمم نمیدیدم به اینجا رسیده باشم.راستش رو بخوای من واسه قرار از ممنوعیت ها و این گیر های خانواده و تعصبات بیجاشون فکر ازدواج افتادم و فک میکردم با ازدواج درست میشه و میرم گفتم هرچقدر هم زنرگیم سخت باشه بهتر اونجاس و خودم‌میسازمش .هیچی واسم کم نمیزارن ها اصلاااا ولی گاهی خودخواهی و حرفاشون اذیتم میکنه. که اونم طرز تفکرشونه و نمیتونم تغییرش بدم.میدونم روشم و ازدواجم خیلی اشتباه بود اما فکر اینکه دوباره برگشتم اینجا خیلی اذیتم میکنه.اونم اینکه انتخاب خودم بوده و همش میگن خودت کردی و .....یکم درک این شرایط و پدر و مادرم که شاید حق هم داشته باشن واسم سخته
    سلام عزيزم
    اميدوارم خوب باشين
    من پيام هاتون رو پي گيري ميكردم
    اميدوارم هرچه زودتر به آسايش برسين
    خواستم درمورد خونواده خودتون باهاتون همدردي كنم
    من اصلا با خونوادم نميسازم. از طرفي از اينكه همسرم بهشون توهين كنه بشدت ناراحت ولي وقتي پيششونم همش دعواس بخاطر مشكلات پيش اومده
    از خدا ميخام به همه كمك كنه

  15. کاربر روبرو از پست مفید nasimmng تشکرکرده است .

    zhilaebrahimi (چهارشنبه 08 شهریور 96)

  16. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 03:27]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    4,003
    سطح
    40
    Points: 4,003, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 58 در 44 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام nasimmng عزیز.ممنون بابت همدردیت .منم حس شمارد میفهمم.ولی هیچموقع حتی تو بدترین شرایط نزارید همسرتون بخودش اجازه بده به خانوادتون توهین کنه این نظر شخصی منه.من با وجود اینکه خیلیییی مشکل داشتم تو زندگی مشترکم ولی هیجموقع نمیذاشتم حتی اسمشون رو بیاره و تا میخواست وسط بحث و دعوا اسمشونو بیاره حرفشو قطع میکردم و میگفتم حرمت خودت رو نگه دار مشکلت با منه با من حرف بزن ولی قرار نیست به خانواده ها توهینی بشه و این شد جز اصول زندگیم.بابت دعای خیرتون و اینکه پیگیر تاپیک های من هستین و میخونین هم مرسی عزیزم.امیدوارم خدا به شما هم کمک کنه .

  17. کاربر روبرو از پست مفید روناک محمدی تشکرکرده است .

    nasimmng (چهارشنبه 08 شهریور 96)


 
صفحه 2 از 12 نخستنخست 1234567891011 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اعتیاد برادر
    توسط negin_winter در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: پنجشنبه 03 اسفند 96, 02:48
  2. با اعتیاد همسرم به قلیان چگونه برخورد کنم؟
    توسط سینان در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 11 آذر 91, 13:14
  3. اعتیاد شوهر خاله ام
    توسط الف-ح در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 10 آذر 91, 15:52
  4. مشکل با اعتیاد پدر دختر مورد علاقه ام(کمکم کنین)
    توسط pesare_baran در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 07 آذر 91, 12:38

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.