به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 23
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 دی 93 [ 22:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-08
    نوشته ها
    661
    امتیاز
    3,788
    سطح
    38
    Points: 3,788, Level: 38
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,635

    تشکرشده 911 در 430 پست

    Rep Power
    78
    Array
    سلام
    شما از اول همه ماجرا رو نگفتين.
    با صحبتهاي الانتون واينكه دروغگو بودن همون بهتر كه ازش جدا بشيد.
    اما بهتر از اينا اين بود كه همون اول قبل عقد ميرفتين مشاوره.حتما همونجا بهتون ميگفتن كه اين آدم به دردتون نميخوره.
    واسه ازدواج بعدي چشمو گوشتونو خوب خوب خوب باز كنيد.
    اميدوارم به آرامش برسيد وخوشبخت بشيد.

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 23:35]
    تاریخ عضویت
    1392-5-18
    نوشته ها
    88
    امتیاز
    1,388
    سطح
    20
    Points: 1,388, Level: 20
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 91 در 49 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    البته بایداینم بگم من الان اصلا دنبال یه رابطه ی جدیدنیستم.......
    این حرفی که زدم مربوط به دو یا سه سال آیندست...اینکه گفتم میخوام عاشق بشم....

    اتفاقا الان اصلا نیازبه حضورکسی توزندگیم ندارم چون تقریبا تونستم آدم مستقلی باشم و سعی کردم رابطمو روی خانوادم متمرکز کنم....

  3. کاربر روبرو از پست مفید fatima86 تشکرکرده است .

    roze sepid (یکشنبه 27 مرداد 92)

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 23:35]
    تاریخ عضویت
    1392-5-18
    نوشته ها
    88
    امتیاز
    1,388
    سطح
    20
    Points: 1,388, Level: 20
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 91 در 49 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    چرا هیچ کس بهم راهکار نمیده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    اصلا من میرم پیش مشاور حضوری ...اینجافقط وقت هدر دادنه

  5. کاربر روبرو از پست مفید fatima86 تشکرکرده است .

    roze sepid (یکشنبه 27 مرداد 92)

  6. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 دی 93 [ 22:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-08
    نوشته ها
    661
    امتیاز
    3,788
    سطح
    38
    Points: 3,788, Level: 38
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,635

    تشکرشده 911 در 430 پست

    Rep Power
    78
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط fatima86 نمایش پست ها
    چرا هیچ کس بهم راهکار نمیده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    اصلا من میرم پیش مشاور حضوری ...اینجافقط وقت هدر دادنه
    لطفا سوالهاتو يكي يكي بپرس تا همه بتونن كمك كنن.

  7. کاربر روبرو از پست مفید roze sepid تشکرکرده است .

    faghat-KHODA (یکشنبه 27 مرداد 92)

  8. #15
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 10 آبان 92 [ 13:08]
    تاریخ عضویت
    1391-12-29
    نوشته ها
    196
    دستاوردها:
    500 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    285

    تشکرشده 366 در 142 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط fatima86 نمایش پست ها
    اصلا شوهرم روبانفرقبلیم مقایسه نمیکردم ...بخدا...اصلا...من خودم نفرقبلی روکنارگذاشته بودم چون آدم سالمی نبود...وبرای نجات ازش به امام رضا متوسل شدم...
    نقل قول نوشته اصلی توسط fatima86 نمایش پست ها
    اما شوهرمم خوب نبود...خیلی پایین تراز اون بود....مثه بچه ها بود...اصلا نمیتونم روحیات شوهرمو قبول کنم..دونقطه ی کاملا متفاوت....و وقتی پیشش بودم یک هزارم آرامشی که ازنفرقبلیم داشتم نداشتم...نه اینکه دلم پیش اون باشه...نه اصلا الان دیگه اصلا بهش فکرنمیکنم
    شما رو نمی دونم، ولی ما به اینا می گیم مقایسه!


    نقل قول نوشته اصلی توسط fatima86 نمایش پست ها
    الان میخوام دوتاش روفراموش کنم ویه زندگی جدید روواسه خودم درست کنم
    این دو تا، صد تا هم بشه، وضعیتت تغییری نمی کنه. مشکل طرز فکر و تصمیم گیریت هست نه آدم هایی که باهاشون رابطه داری. دو تا بشه صد تا، صد و یکیم رو به جای یک نفر با صد نفر مقایسه می کنی و وضعیتت به مراتب بدتر از الان میشه.

  9. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 23:35]
    تاریخ عضویت
    1392-5-18
    نوشته ها
    88
    امتیاز
    1,388
    سطح
    20
    Points: 1,388, Level: 20
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 91 در 49 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    من یه حرف دارم...باوجوداینکه شوهرمن اصلا مناسب من نبود وماهیچ سنخیتی باهم نداشتیم ..اما بازهم من نمیتونم سهم خودم روتوی این مشکل نادیده بگیرم...
    من نتونستم همسرخیلی خوبی برای شوهرم باشم....
    میدونم بجای حل کردنه مسئله صورت مساله روپاک کردم...اما این ازدواج از اولم محکوم به طلاق بود...
    کاری به طرف مقابلم وبد بودن یا خوب بودنش ندارم مهم اینه که من نتونستم مثه مورد اول به شوهرم عشق بورزم....نتونستم...
    الانم بعد ازیه رابطه ی شکست خورده ویه ازدواج ناموفق میخوام خودمو جمع وجورکنم...همین

    سردرگم شدم...دیگه به همه بدبین شدم...دیگه اعتماد ندارم به هیچ کس...ازآدما بدم میاد..حتی نمیتونم به بچه ی دوساله ی خواهرم محبت کنم....
    سنگ شدم...هروقت خواستم بلندبشم یه آدم خورده بهم که زمینم زده...کمرم شکسته زیر بار این همه بی انصافیه آدما....
    من به شوهرم وخانوادش اعتماد کردم ولی نشدتو زندگیم یه بار اعتمادبکنم وصداقت ببینم...
    همین چیزا سردم کرده...زندگی بایه آدم عصبی وتند مزاج ازمن یه آدم عصبی ساخته ....یه نفرکه روزی چندبار به یه تازه عروس بگه میرم سرت زن میگیرم..به مادرم وخانوادم توهین کنه.بهم بگه زندگیای کارمندی فقیرانست..من پدرومادرم کارمندن...هرروز به خاطر مسائل زناشویی سرکوفت بشنوم....حتی حاضرنشد برام مراسم عروسی بگیره میگفت تو دوسال عقد خرجت کردم بسه واست...

    واسه دختری که شوهر قانونیش این باشه وعشقشم اون باشه چی میمونه؟؟؟؟
    حرکتام وراه رفتنم مثه پسرا شده...ازبس مجبور بودم جلوی شوهرم وایسم...به قول معروف جلوش فلدر بازی درمیاوردم تا ازم بترسه
    حتی تکه کلامهای بدش وفحش هایی که میداد شده ورد زبونه من....
    باوجودزیبایی ظاهریم اما خودم حس میکنم هیچ ظرافت رفتاری واسم نمونده...هیچ هیچ
    مثه یه مرد شکست خوردم...شونه هام واسه گریه ی همه هست اما هیچ کس نمیتونه آرومم کنه...گریه ندارم...
    وقتی شوهرم اومدتو زندگیم گفتم این ناجیه منه...اما اون ازپس ه خودشم برنمیومد
    زندگی ازمن یه آدمی ساخته که بیش ازحدروی خودم تکیه میکنم که این برای زندگی من مشکل ساز شده حتی توی رابطم باشوهرم من باید تواین رابطه مثه ستون بودم درحالیکه سقفم بوده....همیشه این منم که باید آروم بکنم که باید منطقی باشم که باید محکم باشم ازاینا خسته شدم هر چیزی اعتدالش خوبه حتی محکم بودن...
    من الان باید بخندم...هیچ کس نباید گریه ی منوببینه...ازاینکه بگم بریدم میترسم...
    من دانشجوی کارشناسی بودم و سه سال از چهارسال دانشجوییم صرف یه عشق شد...واقعا انقدر محو دوست داشتنش بودم که توی کوچه های دانشگاه که راه میرفتم حس میکردم بوی عطرش میاد... همه جا بوی اون میداد...دنیا بوی اونو میداد...شاید بگم منو تسخیرکرده بود... مشکلش این بود که مسلمون نبود ومن اینو ازاول نمیدونستم وبعدازاینکه فهمیدم خیلی تلاش کردم که روش کارکنم...اما نشد...نه اینکه رابطه ی ما وحس من یه طرفه باشه نه...واسه خودمون شده بودیم لیلی ومجنون اما مجنون بخاطر نداشتن تعهد دینی تعهد اخلاقی خاصی هم نداشت ومیخواست منو به سمت خودش ومذهبش بکشونه که تونستم کنارش بزارم...یادم نمیاد هیچوقت تو زندگیم انقدر زیر پتو گریه کرده باشم...هیچ وقت...وبدیش این بود که کسی محرم همه ی درد من نیست..هیچ کس
    بعد ازاینکه تونستم کنارش بذارم ...امام رضا کمکم کرد خودم نمیتونستم ..معجزه شد...بعد خواستم خودمو بالا بکشم وشروع کردم به درس خوندن و تلاش کردن تا اینکه دو ترم گذشت واون دیگه نبودآخرای ترم بود که من افتادم توی دانشگاه وکمرم شکست وچندلحظه یادمه که نفس نداشتم ....نمیدونم چی شد ولی دلم دوباره شکست...دیگه نتونستم بلندشم...دیگه بعدش نتونستم بلندبشم واسه یه دختر 22 ساله یکسال یک جانشینی وخوابیده غذا خوردن ودرس خوندن خیلی سنگین بود...من هنوزم نمیتونم هرکاری بکنم...دوباره درسام عقب افتاد وده ترمه شدم و تابستون ترم 9 بود که شوهرم اومد خواستگاریم اونم که دیگه واسه من خط خورد...من ترم 9 تو دانشگاه موندم وبعد از اون انصراف دادم دیگه موندن اونجا برام سخت بود من 1000 کیلومتر ازخانوادم دور بودم و انصراف دادم وبهم مدرک کاردانی دادن ولی بعدش ناراحت نشدم گفتم دوباره بلندمیشم
    اما انگاربلندشدن به ما نیومده ...رفتم کنکور کاردانی به کارشناسی شرکت کردم وتوی شهرشوهرم قبول شدم والان بعد دو ترم درس خوندن بخاطر طلاقی که میخوام بگیرم دوباره انصراف دادم وفعلا بعد 6 سال دوران دانشجویی فقط مدرک کاردانی دارم و از شوهرم طلاق گرفتم وکارم ندارم....

    چه جوری حس کنم خوشبختم وهیچ اتفاقی نیفتاده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    سوال من اینه

  10. #17
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 شهریور 00 [ 00:15]
    تاریخ عضویت
    1390-2-04
    نوشته ها
    909
    امتیاز
    16,852
    سطح
    83
    Points: 16,852, Level: 83
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 498
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,315

    تشکرشده 3,200 در 813 پست

    Rep Power
    116
    Array
    فاطمه عزیز

    پستهات را در تاپیکهای دوستان خوندم و به نظر من دختر عاقل و فهمیده ای هستی.

    مطمعنم اگر کمی فکر کنی و خودتت رو دوست داشته باشی ور جایگاه یک مشاور خودتت را دریابی و از عقلت برای

    خودتت مشاوره بگیری بجای احساست حتما موفق میشی.

    چیزی که فعلا به ذهن من میرسه اینه که اگر واقعا قصد و نیت جدا شدن داری چرا میخواهی دانشگاهت رو هم رها کنی.....

    درسته که باید بری شهر اونا ولی این دلیل نمیشه که مدزک نگرفته بیای.

    بهترین کار اینه که خیلی محکم و قاطع تصمیم بگیری واحدهای باقیمونده را پاس کنی...

    هم سرت گرم میشه و اینقدر افکار مزاحم سراغت نمیاد.

    . هم احساس سرخوردگی بعد از 6 سال نمیکنی تازه انگیزه ای میشه که سریعتر سفره این کارشناسی را جمع کنی یک بسم الله بگو و با ساکن شدن در خوابگاه یک یا 2 ترم اینده رو بگذرون.

    درمورداون اون دوست قبلی و نامزد الانت هم اگر مصمم به جدایی هستی با توکل برخدا و انجام فعالیتهای درسی

    و کار و فعالیت زیاد و ورزش و تفریح و ... سعی کن هر دوشون را کامل فراموش کنی.

    خدا را چه دیدی شاید با گذشت زمان چیزهایی نصیبت بشه که ارزش این سختیها و این تلاشها را داشته باشه.

    با توکل به خدا از همین فردا شروع کن

  11. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 23:35]
    تاریخ عضویت
    1392-5-18
    نوشته ها
    88
    امتیاز
    1,388
    سطح
    20
    Points: 1,388, Level: 20
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 91 در 49 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    باتشکرازهمدردی شما...

  12. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 23:35]
    تاریخ عضویت
    1392-5-18
    نوشته ها
    88
    امتیاز
    1,388
    سطح
    20
    Points: 1,388, Level: 20
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 91 در 49 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    بچه ها یکی کمکم بکنه من هرکاری میکنم شوهرم واسه طلاق توافقی نمیاد الان دوهفتست که منو معطل خودش کرده ...میخوادتمام طلاها و وسایلا و خرجهایی که برام کرده رو حتی خرج دانشگاه ازم بگیره به اضافه ی گوشی ومهریه و همش...

    تازه هر روزم زنگ میزنن خودمو خانوادمو تهدید میکنن...ماهم بایدچیزی نگیم ...چون میخوایم توافقی جدابشیم....
    حالم از هرچی شوهر کردنه بهم میخوره...

    نمیدونم دقیقا حق وحقوقم چیه...دردش میدونین به چیه...به اینه که دیگه دختر نیستم...دارم از زور میمیرم....

  13. #20
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array
    سلام فاطیما جان
    عزیزم یک موردی هست که می خوام بهت بگم
    اول از اینکه من خودم بهمن جدا شدم اینو دارم میگم که فکر نکنی نفسم از جای گرم بلند میشه
    تو همدردی پست هاتو می خونم و می خواستم بگم بعضا ما در زندگی در مواجه شدن با مسائل به قدری در مشکلات دست و پا می زنیم که نیاز به یک چشم سوم داریم که کمکمون کنه ( و میدونم که میدونی و واسه همین اینجایی )
    پست هات پر آشفتگی و نگرانی و اضطراب هست. احساس می کنم هر لحظه یک فکری به سراغت میاد و به هم میریزی. چرا از مشاور کمک نمی گیری؟ یا حداقل یه روانپزشک که برای مدت محدودی قرص ضداضطراب بهت بده که یه کم آروم بگیری و بتونی درست فکر کنی.
    همسرتون طوری که من خوندم آدم متعادلی نیستند و نباید توقع داشته باشی که تو این مورد هم متعادل و متمدنانه برخورد کنه. تا اونجایی که یادمه همسرتون مشکل جسمی هم داشت ( گیج رفتن سرش ) و خانواده ش نمی خوان شما رو از دست بدن. رفتار عمومیشون هم عجیب وغریبه ( دروغ گفتن درمورد اینکه ایشون سکته کرده )
    بنابراین در پروسه طلاق باید صبر و حوصله به خرج بدی واز کوره در نری ( میدونم که پا در هوا بودن چقدر سخته )
    درمورد حق و حقوقت سایت های مشاوره حقوقی هست و می تونی بخونی ؛ مثل حق مهریه عندالمطالبه و نفقه و ...
    درمورد دختر نبودن هم اول باید با خودت کنار بیای
    من توصیه نمی کنم رابطه در دوران عقد را
    ولی الان کاری هست که شده و کار غیر شرعی و غیر قانونی نکردی ، این هم نمیتونه یه آتو دست همسرت باشه. مگر اینکه خودت اینطور فکر کنی و به اون این احساس را بدی که از این بابت شرمسار و نگرانی. اگر خودت این مسئله را حل شده بدونی و راحت برخورد کنی مطمعن باش ایشون هم انقدر روی این مسئله مانور نمی ده
    The Happiness of Your Life Depends on The Quality of Your Thoughts

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  14. 2 کاربر از پست مفید نیلا تشکرکرده اند .

    roze sepid (چهارشنبه 30 مرداد 92), sanjab (چهارشنبه 30 مرداد 92)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.