به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 60
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    قبل از اینکه تصمیم جدایی بگیری اول مشکلاتت رو با همسرت دونه دونه بنویس شاید راه حلی باشه
    یادت باشه جدایی آخرین راه حله
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  2. 2 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 12 خرداد 93), هم آوا (دوشنبه 12 خرداد 93)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 23 مهر 95 [ 00:34]
    تاریخ عضویت
    1392-10-10
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    2,154
    سطح
    28
    Points: 2,154, Level: 28
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مردای امروزه زنها رو به مرگ میگیرن که به تب راضی بشن انقدر اذیت میکنن که راضی بشی به طلاق توافقی و اصلا به این مسئله توجه نمیکنن که مهریه دینی است بر گردنشان ٰ با یه مبلغی شایدم هیچی سریع تمومش میکنن من متخصص یا مشاور نیستم و نظر خودم رو میدم ٰ نسترن جان باید طرفت رو بهتر محک بزنی صمیمانه بشین باهاش حرف بزن غرور و این چیزام بزار کنار حداقل یکبار دیگه قبل از جدایی برای زندگیت تلاش کن والا تو قانون ما این زنه که بعد طلاق آسیب جدی میبینه و بعد طلاق دوران تجردش به مراتب خیلی بیشتر از مرداست .

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها
    درود دوستان عزیز

    بانو هم آوا و quercus لطفا در دادن نظر بیشتر دقت کنید پیشگویی نکنید

    http://www.hamdardi.net/thread-154.html

    قرار نیست چون یکنفر کار اشتباهی انجام داد به بقیه هم تعمیم(این برچسب را بزنیم) بدیم این مورد را

    با این نوشته بانو بینهایت هم موافقم

    اتفاقا اگر تصمیم نهایی تون به جدایی شد حق و حقوقتون را کامل دریافت کنید .
    برای تصمیم گیری ات چه برای جدایی چه برای ادامه اصلا وابدا به اینکه دوشیزه نیستی نباید فکر کنی .


    ولی اول باید دید ایشون راههای ممکنه را طی کردن و اگر بعد راهنمایی مشاورین و بکار بردنشان به نتیجه نرسیدند تصمیم بگیرند برای گرفتن طلاق.لطفا صبور باشید بانو

    - - - Updated - - -

    بنظرم بهتره بیشتر تلاش کنید حداقلش اینه بعدا کمتر اذیت میشید
    آفای خاله قزی کدوم حق و حقوق / باور کن تعداد مردایی که مهریه زن رو تمام و کمال پرداخت کردن به تعداد انگشتان دستم نیست / مردا فکر میکنن مهریه و ... فقط برای دوران جدایی و طلاقه تازه هزار نیرنگ و... بکار میبرن که زن به هیچ کدوم از حق و حقوقش نرسه یا میگن مهریه میدیم ولی طلاق نمیدیم تا موهات بشه مثل دندونات کدوم حق و حقوقققققققققققققققققققققق قققققققق

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 تیر 93 [ 19:31]
    تاریخ عضویت
    1393-2-26
    نوشته ها
    42
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 43 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از همه دوستان خوبم ممنونم که وقت گذاشتن تاپیکم رو خوندن و نظرشون رو گفتن.
    بله من ساکن تهرانم و ایشون شمال. از آشناهای دورمون بود...
    هم آوا و quercus عزیز کاملا حرفتون رو قبول دارم و راستش تا الان هم بخاطر همین مساله ی رابطه بود که به طور جدی به جدایی فکر نمیکردم سرخیلی چیزا هم کوتاه اومدم اما مشکل اینجاست که با کوتاه اومدن من و سازگار شدنم مشکلی حل نشد و هربار یه مشکل جدید پیش اومد هرچقدر که بیشتر همدیگرو میشناسیم انگار مشکلامون بیشتر میشه.
    ------------

    به همین دلیل الان دقیقا به حرفی که بانو بی نهایت میگن رسیدم،یعنی میگم با وجود این همه مشکل و درگیری به چه امیدی عروسی بگیریم؟؟؟؟وقتی اینقدر ناراحتم ؟؟وقتی اینقدر بحث و دعوا و کشمکش داریم که هیچکدوم رو نتونسیتیم حل کنیم به این امید که شاید درست بشه بریم زیر یه سقف؟؟؟؟هم آوا جان جدایی اصلا برام آسون نیست و خیلی فکر کردم و یه مدت طولانی گذشت که تونستم بطور جدی بهش فکر کنم . واقعا داررم عذاب میکشم اینقدر با مشاورا و افراد گوناگون هم مشورت کردم آخرشم خودمم که باید تصمیم بگیرم ولی هنگ کردم اصلا نمیدونم.
    یعنی چون رابطه داشتیم اینکه عروسی بگیریم و بعد جدا بشیم بهتر از اینه که الان که هنوز عروسی نکردیم نقل مکان نکردیم و زیر یه سقف نرفتیم جدا بشیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بارها به این مساله فکرکردم.....نمیدونم....
    -------و بیشتر از همه از این موضوع ناراحتم که اون بخاطر همین مساله که رابطه داشتیم فکر میکنه در هر صورت من کوتاه میام و میتونه مثل یک دیکتاتور رفتار کنه.... این موضوع خیلی عصبانی و ناراحتم میکنه درصورتی که من نمیخواستم قبول کنم اما اصرارای مکرر و زیادش بود که اجازه نداد تا عروسی صبر کنیم...البته میدونم خودم بودم که آخرش قبول کردم اما حق نداره الان اینطوری رفتار کنه ...فکرمیکنم به خانوادش هم گفته که وقتی اومدن اینجا اینقدر پررو بودن و هرچی خواستن گفتن...
    اصلا احترام نذاشتن آخه چطور میتونم اینا رو فراموش کنم و کوتاه بیام و برگردم سر زندگیم؟؟؟؟؟؟ الان کل فامیل هم میدونن...... اگه سر این موضوع از این خواسته های مهمم بگذرم تا آخر عمر دیگه باید کوتاه بیام....
    تازه اصلا بگم بیخیال اخلاق و رفتار و سبک زندگی(مشروب و خانواده و فرهنگ و ........)،اصلا بگم با اینا میسازم ، با مسایلی که همیشه برام خیلی مهم بودن و جزو آرمان های زندگیم بودن چه کنم؟مثل ادامه تحصیل ارشدم توی تهران،اشتغالم و ........ وابستگی شدیدش به پدرش و همیشه زیر دست بودن پدرش رو چیکار کنم؟ اینکه نمیخواد مستقل باشه رو چیکار کنم؟
    -------
    آخه افسردگی نمیگیرم برم شمال و از همه چیز کوتاه بیام و فقط تنها وظیفم این باشه که خانم خوبی باشم و خونه داریمو بکنم؟؟؟ و به همه چیزش عادت کنم؟؟؟
    اون دقیقا مثل پدرشه،ببخشید اینو میگم اما یه دیکتاتور کامله...حتی نمیشه باهاش حرف زد درمورد مشکلات.....
    --------------
    بخدا منم نمیخوام زندگیمو از دست بدم،2ساله که گدشته از نامزدیمون،جدایی سخته واسم........دل منم میخواد حل بشه اما میدونم که نمیشه....خیلی سعی کردم اما نمیشه.....

    - - - Updated - - -

    از زندگی موفق عزیز و خاله قزی گرامی هم ممنونم که وقت گذاشتید. بله حق با شماست باید بیشتر فکر کنم ازهم پاشیدن یه زندگی و اینکه بگم همه چیز تمومه به این راحتیا نیست......میدونم.......
    از خدا میمخوام کمکم کنه تصمیمی که توی این شرایط بهترینه رو بگیرم......
    شاید رفتارهای منم گاهیی اوقات درست نبوده اما من واقعا همیشه میخواستم باهاش خوب رفتار کنم،اون هم با من مشکلی نداشت و این ناراحتم میکنه این مسایلی که بنظر من خیلی خیلی مشکلات بزرگی هستند برای ایشون اصلا مهم نیست اصلا اجازه نمیده درموردشون با هم صحبت کنیم تا یه مساله ای پیش میاد که مطابق میلش نیست به جای حل کردن ازش فرار میکنه.... اما آخه اینها مسائل کوچیکی نیستند که بخوام به این راحتیا ازش بگذرم......

    --------------
    پیش مشاور که رفتم گفت خیلی از مسائل هستند که ممکنه بعد از ازدواج با تدبیر و تلاش بشه حلشون کرد،بعضی از اخلاق ها و کمی اصلاح کرد،گفت هیچ زن و شوهری کاملا مثل هم نیستند اما مشکلات شما چیزی نیست که خیلی راحت بشه ازش گذشت و بگی همش حل میشه،گفت اینها مسائلی هستند که خیلی باید درموردشون صحبت کرد،فکر کرد و...........
    اما مساله اینجاس که نمیشه باهاش حرف زد یک ذره هم نمیخواد انعطاف نشون بده،مثلا سر مشکل محل زندگی عین جملات و حرفای پدرش رو تکرار کرد و تا آخر سر همون حرف میمونه و حاضر نیس درمورد مسائل صحبت کنیم....

  5. 4 کاربر از پست مفید نسترن س تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 12 خرداد 93), هم آوا (دوشنبه 12 خرداد 93), بی نهایت (دوشنبه 12 خرداد 93), سعیداطی (دوشنبه 12 خرداد 93)

  6. #14
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نسترن جان،

    شما موقع انتخابت درست فکر نکردی. با پسری ازدواج کردی که شغلی نداشته و کنار پدرش بوده و گفته اگه کاری تهران پیدا شد، می آم تهران.
    تهران که این همه جوان و تحصیلکرده بیکار داره، کار پیدا کردن راحت نیست که. ایشون هم که قولی نداده. گفته اگه شد.

    اشتباه از خود شما بوده. کسی که بیکار هست و پدرش تامینش می کنه، مسلم هست که وابسته به پدرشه و گوش به حرفش.

    یعنی چون رابطه داشتیم اینکه عروسی بگیریم و بعد جدا بشیم بهتر از اینه که الان که هنوز عروسی نکردیم نقل مکان نکردیم و زیر یه سقف نرفتیم جدا بشیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بارها به این مساله فکرکردم.....نمیدونم ....
    فکر نمی کنم به این دلیل که رابطه داشتین؛ لازم هست عروسی بگیرید و بعد جدا بشید.
    هزینه های روحی و مالی این کار خیلی زیاد هست. شما جهیزیه تهیه کنید، عروسی بگیرید، ... در تمام این مدت هم به قصد جدایی دارید می رید ... می دونید چقدر فشار روحی داره این کار؟ خودت را داغون کنی که؟؟؟؟؟؟

    در مورد این که رابطه داشتین و خانواده نمی دونن، زیاد نگران نباشید. دختر7 هم به تازگی جدا شده و همین مشکل را داشت.
    توضیح نداد که چطور شد. ولی خب اکثر خانواده ها حدس می زنن که بعد از دو سال عقد، ممکنه رابطه کامل بوده.
    به این دلیل لازم نیست خودت را اذیت کنی. اونها احتمالا می دونن.

    تنها فرق درخواست طلاق بعد عروسی این هست که اگر خیلی زرنگ باشی
    و بتونی با وکیل و ... هماهنگ کنی، شاید بتونی به نقش بازی کردن و خورد کردن اعصابت و دو سال دادگاه بازی، بخشی از مهریه ات را بگیری.

    اما اگر الان درخواست طلاق داشته باشی،
    تقریبا باید توافقی جدا بشین. مگر این که همسرت راضی به دادن مهریه باشه.
    اگر نخواد بده، شما که دلیل محکمه پسند برای جدایی ندارید، ایشون هم که می تونه درخواست تمکین بده و ... تقریبا راه به جایی نمی بری.


    اگر امیدی به بهتر شدن زندگیتون داری
    یا فکر می کنی بعد از عروسی و با هم زندگی کردن می تونی روی مشکلاتت بهتر کار کنی و حلشون کنی، عروسی بگیر.
    اما برای راحت تر شدن مراحل طلاقت، این کار رانکن.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  7. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 12 خرداد 93), بی نهایت (دوشنبه 12 خرداد 93)

  8. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    اگه میشه یه خلاصه از مشکلاتتون رو با مثال بگید
    چیزی که من تاحالا متوجه شدم مشروب خوردن بودن که واقعا باعث ناراحتیتون شده
    مشکل بعدیتون اشتغال شاست آیا قبل ازدواج در موردش صحبتی نکردید ؟
    مکان زندگی که کجا باشه رو قبلش توافق نکرده بودید ؟
    و شغل همسرتون ؟
    در مورد توافقات قبلی چیزی نگفتید
    شاید به صلاح زندگیتون باشه که جایی که می گه زندگی کنید خیلی ها هستن بعد از ازدواج به شهر همسرشون نقل مکان می کنن و زندگی خوبی هم دارن
    اوضاع شغل و استخدام تو کشور ما الان خوب نیست و اگر احساس می کنه پیش پدرش درآمد بهتری داره خب چی میشه بذار شروع از این نقطه باشه و کمکش کن در اینده پیشرفت داشته باشه و وارد شغلی بشه که همیشه آرزوشو داشت . قرار نیست که همشه تو همین شغل باشه .
    شما هم می تونید ادامه تحصیل داشته باشید چه تو شمال چه در آینده تو تهران
    همسرتون رو درک کنید و بهش فرصت بدید تا از لحاظ مالی تثبیت پیدا کنه بعدها هم فرصت ادامه تحصیل خواهید داشت
    رو آوردن آقایون به مشروب میتونه به خاطر مشکلات زندگی هم باشه سعی کن به جای اینکه به جدایی فکر کنی همین انرژی رو صرف بهتر کردن زندگیت کنی .
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  9. 2 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 12 خرداد 93), شیدا. (دوشنبه 12 خرداد 93)

  10. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 تیر 93 [ 19:31]
    تاریخ عضویت
    1393-2-26
    نوشته ها
    42
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 43 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شیدا جان ممنونم عزیزم بله درست میگید من موقع جواب دادن تصمیم اشتباهی گرفتم اما اینطور نبوده که ایشون بگن کار ندارن اون موقع گفتن خودمون شرکت داریم، خیلی زود قراره برم توی شرکت خودمون که محلش و همه چیزش مشخص هست کار کنم میدونستم شرکت باباشه اما گفتم وقتی توی شرکت کار کنه و خودش درامد داشته باشه چه اشکالی داره برای باباش باشه. وضع مالی باباش هم خیلی خوبه فکرمیکردم این میره توی شرکت کار میکنه و تلاش میکنه،، نگو اصلا اینطور نبوده،اینا فقط محل شرکت رو مشخص کرده بودن و هیچ اقدامی نکرده بودن،الان که 2ساله نامزدیم هیچ شرکتی در کار نیست، بالخره راه میفته ولی شاید تا 10سال دیگه هم راه نیفته، اشتباه بزرگی کردم گول حرفاشونو خوردم توی همه ی مسائل حرفها و قولهای زیادی دادن و الان زدن زیر همه چیز،تقصیر خودمه چون آشنا و قامیل دور بودن و بابام هم فکر میکرد آدمای خوبین همه حرفاشون رو بدون چون و چرا قبول کردیم نگو همش فیلم بوده......
    زندگی موفق عزیز مشکلات اصلیمون:
    1. تفاوتهای خیلی خیلی زیادی از نظر خانواده ها داریم، یکیش همینکه همینطور که خودتون عنوان کردید اونها توی مهمونیها و عروسی ها کل خانوادشون مشروب میخورن،پدرش همیشه مست میکنه،خود نامزدم هر روز یه بار قهوه خونه میزه ،رفیق بازه و هرشب بعد از کار با دوستاش بیرونه تا دیر وقت(اکثرا) مشروب خوردنش هم بخاطر مشکلات زندگی نیست بخاطر اینه که توی خانوادش و کل فامیلشون و تمام دوستانش این یه امر خیلی خیلی عادی و معمولیه(اونجا یه شهر مرزیه آذربایجانه و اکثریت مردمش اینطورین) درحالی که به من قول داده بود و شرط ازدواجم همین بود که دیگه نخوره اما بعد از یه مدت زد زیرش و متوجه شدم تو مراسم میخوره....... حتی پدرش که میدونه من خیلی به این مساله حساسم جلوی من بهش تعارف میزنه میگه بزن بالا..........درصورتی که همشون میدونن چقدر ناراحت میشم.. میخوان من عادت کنم به این موضوع......(درمورد همه چی میخوان من عادت کنم و کوتاه بیام چون خانم های خودشون اینطورین)
    ---------
    2. درمورد محل زندگی هم گفته بودم میخوام بیای تهران اما شرط نکرده بودم اونم گفته بود اگه کارپیدا کنم از خدامه بیام اما حتی1بار نیومد اینجا دنبال کار بگرده حتی1بار براش خودم کارپیدا کردم اما نیومد. هربار که رفتم شهرشون و محیطش رو دیدم بیشتر از اونجا بیزار شدم وقتی میرم اونجا میمونم تنها جایی که منو میبره یه جا مثل قهوه خونه ست....خونه هرکدوم از دوستاش میریم میارن یه قلیون میزارن وسط میکشن.... دوستاش اصلا در شان اون نیستن خودشو اگه ببینید متجه میشید چی میگم....اما وقتی با اوناست عین اونا رفتار میکنه.....
    تازه همیشه میگه بخاطر تو خیلی مراعات میکنم(نمیدونم اگه مراعات نمیکرد چیکار میخواست بکنه....از اول باید بهم میگفت اینطورین......)
    --------------
    تا 1سال اصلا نمیگفت نمیام تهران میگفت میام دنبال کار اما بعد یه مدت به صراحت گفت نمیام از اولش هم میدونستی من شمالم
    ---------
    3. درمورد اشتغالم گفته بودم میخوام بعد تحصیلم کار کنم حتما اونم گفته بود مشکلی نداره فقط باید محیطش خوب باشه اما بعد عقد زد زیرش گفت امکان نداره بزارم کار کنی،فقط پیش خودم وقتی که شرکت زدیم(که گفتم شاید تا 10سال دیگه هم کاری شرکتی که میگن درست نشه)
    ---------
    4. درمورد تحصیل از روز اول گفتم بعد از لیسانس هم میخوام ادامه بدم اونا هم گفتن چه بهتر،اصلا تا دکترا بخون،دعوای این سریمون هم از اینجا شروع شد که یه رتبه خیلی خوب آوردم توی ارشد و تهران قبول میشم وقتی بهش گفتم اصلا خوشحال نشد، بعد من ازش خواستم با توجه به اینکه اونجا هم فعلا کار درست حسابی نداره حداقل این 2سال رو بیاد اینجا هم دنبال کار بگرده و 2سال اینجا باشیم...میتونست حداقل تلاشش رو بکنه اما عصبانی شد گفت چند بار بگم نمیشه..
    گفت رفت وآمد کنیم واسه درست اما میدونم این رو هم نمیذاره الان این رو گفت که فقط عروسی رو بگیریم تموم شه بره تا بعدا دوباره زیر حرفش بزنه،تازه رفت وامد هفته ای یه بار بیام برم اینه همه راهو(7ساعت)مگه میشه؟؟؟
    همیشه تحصیل و اشتغال و اینا خیلی واسم مهم بوده،تازگیا حرفای جدید میزه میگه حتی رانندگی هم نمیخوام بکنی،-
    -------
    شغلش الان کار توی املاک باباشه که میدونم درامد خودش نیس و باباشه که تعیین میکنه چقدر پول(توجیبی!)بهش بده
    5. به این نتیجه رسیدم که کاملا وابسته به پدرشه و بدون اون هیچ کاری نمیتونه بکنه،فعلا که پول توجیبیشم از باباش میگیره.....تمام نظرات و تفکرات پدرش رو داره....
    اخلاقش هم خیلی تنده و تا میام باهاش درمورد مساله ای حرف بزنم از کوره در میره
    میخواد بدون چون و چرا همیشه ی همیشه حرف، حرف خودش باشه و اصلا نظر مخالفم رو هیچوقت عنوان هم نکنم......
    همه ی این مشکلات به کنار... طرز برخورد خودش و خانوادش با این مشکل آخر هم به کنار..که واقعا خیلی بد بود.....

    -----الانم تقریبا 1ماهه قهریم با خانوده اومدن صحبت کنیم باباش هرچی دلش خواست گفت، جلوی روی ما همه حرفایی که زده بودن و قولهاشون رو انکار کرد. خیلی بی احترامی کرد،آخرش منظورشو اینطوری رسوند که زودتر خبر بده ادامه یا جدایی؟!!!! خودش هم یطوری رفتار کرد که انگار اصلا براش مهم نیس این رابطه حفظ بشه یا از هم بپاشهعین جملات پدرش رو حفظ کرده بود و تکرار کرد،خیلی طولانی میشه اگه همه رو بگم خلاصه به این نتیجه رسیدم از خودش هیجی نداره و هرچی پدرش بگه همونه.....
    ----------
    دلم میخواد زندگیمو حفظ کنم جدایی سخته واسم،از طلاق میترسم... اما با این همه مشکل که مهماش همینا بود و بی احترامی خانوادش که اصلا نمیتونم فراموش کنم میشه؟؟؟؟ هرچی بیشتر فکرمیکنم به این نتیجه میرسم این انتخاب درست نبود.......

  11. 2 کاربر از پست مفید نسترن س تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 12 خرداد 93), سعیداطی (دوشنبه 12 خرداد 93)

  12. #17
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود دگربار بانو

    نقل قول از بانو فرشته مهربان

    شما محکم و جدي شرط مشاوره را تا اصلاح مسائل و تضمين ثبات و تشخيص اينکه مي توانيد زندگي مفيدي با هم داشته باشيد را قرار بده و بگو تا زماني که به کمک مشاور مسائلمون حل نشه و به نقطه روشني نرسيم حاضر به عروسي نيستم و کلا نياز دارم به کمک يک مشاور بفهميم که آيا با هم مي توانيم زندگي مناسبي داشته باشيم يا خيز . شما نياز مبرم به مراجعه حضوري هردو به مشاور داريد

    موفق باشي

    - - - Updated - - -

    یه چیز ته دلم مونده خدا خیرت بده شما اصلا تحقیق کردین در مورد خودشو خانوادش؟!
    با وکیل حتما مشورت کن برای گرفتن مهریه هم اقدام کن حتما سعی کن حداقل از موضع قدرت وارد بشی که زیاد دور برش نداره فکر کنه همه چیز دستشه و هرکاری بخواد میتواند انجام بدهد.

    درست یا غلط نمیدونم ولی میگن از ترک ها دختر بگیر ولی بهشون دختر نده بعضی اخلاقا نهادینه شده دیگه نمیشه کاریش کرد یا ترک کردن اون عادت ها خیلی طول میکشه عرق میخوره یعنی نمازم نمیخوانه و توی مسائل دینی هم ضعیفه.
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط khaleghezey : دوشنبه 12 خرداد 93 در ساعت 16:11

  13. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 تیر 93 [ 19:31]
    تاریخ عضویت
    1393-2-26
    نوشته ها
    42
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 43 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خاله قزی گرامی کاملا صحیح می فرمایید ،باید هردو بریم مشاوره. دفعه ی پیش بهش گفتم بیا بریم مشاوره گفت نمیام ما مشکلی نداریم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!جالبه نه؟؟؟؟؟ من به خاطر این مشکلات دارم به جدایی فکر میکنم اما اون اینا رو مشکل نمیدونه...... اما این سری بهش نگفتم که بریم مشاوره راستش نزدیکه1 ماهه که نه حرف زدیم نه چیزی... و اینکه از نظر من رفتار خودش و برخوردش باعث قهرمون شد و اینکه خودش گوشی رو قطع کرد من نمیخوام اصلا بهش زنگ بزنم تا خوددش بزنه(البته اگه بزنه!) دفعه پیش هم که قهر کردیم من بهش زنگ زدم این دفعه دیگه نمیخوام کوتاه بیام...
    راستش خاله قزی ما تحقیق کردیم اما انگار اصلا کافی نبود،میدونم حتما الان میگید با این همه تفاوت و مشکل چرا از اول نفهمیدی؟!!! اما از هرکسی درموردشون پرسیدیم تعریف کردن خودمون هم دورادور میشناختیمشون(البته باید بگم خیال میکردیم میشناسیم) راستش چندماه اول هم مشکل خاصی نداشتیم یعنی هنوز نشناخته بودمش خودش رو یطور دیگه نشون میداد هرچی میگفتم میگفت باشه.اما بعد از عقد همه جی عوض شد..
    موقع خاستگاری خانوادش بدجوری ما رو تو منگنه گذاشتن که زود جواب بدیم(اون هم قضیه ای بود واسه خودش)،خیلی اشتباه کردم خودم میدونم واقعا ناراحتم ...خودم همیشه اعتقاد زیادی داشتم که دوطرف کامل باید هم رو بشناسن بعد تصمیم بگیرن....همیشه اطرافیان و دوستام رو نصیحت میکردم اصلا باورم نمیشه نمیدونم چی شد که اینقدر زود جواب دادم..همش به این موضوع فکرمیکنم این روزها.......... چیزی که من از زندگی میخواستم این نبود.
    ---------------
    بله عرق میخوره نماز هم نمیخونه............. و من از این بابت خیلی ناراحتم
    راستی ما خودمون اصلیتا ترک هستیم اما چون تهران بودیم من با این مدل رفتارها آشنایی نداشتم نمیدونستم اینا اینطورین........ خیلی سبک زندگیمون با هم فرق داره.........
    بعضی از دوستان میگن با توجه به اینکه شما رابطه داشتین با یه خانمی که چند ساله ازدواج کردین فرقی ندارید با اینکه زیر یه سقف نرفتید،میدونم،اما ما که زمین تا آسمون با هم فرق داریم،خوشبختی رو تو چیزای متفاوتی میبینیم، گاهیی اوقات میگم همون بهتر همینجا تموم بشه،میگم بیخیال آینده بسه این همه عذاب کشیدن....
    ----------------------------------------
    من خیلی دختر شادی بودم اما از وقتی نامزد شدم همش دغدغه دارم همش دارم با مشکلات دست و پنجه نرم میکنم.......
    من دختر مادی گرا یا پرتوقعی نیستم تنها چیزی که از نامزدم میخواستم مردی بود که به فکر زندگی باشه بهم احترام بذاره و بدونم میتونم بهش تا آخر عمرم تکیه کنم،اعتماد کنم........اما انگار خیلی توقع زیادی بود..........
    ----------------------------

    قرار بود من یه هفته ای خبر بدم ادامه یا جدایی؟اما نه تنها اصلا دلم نمیخواد من بهش زنگ بزنم بلکه نمیدونم اگر هم اون یا خانوداش زنگ زدن چی بگم .چون هنوز از تصمیمم مطمعن نیستم.میدونم که همینطوری کوتاه نمیتونم بیام و از طرف دیگه جدایی هم.............
    -----------------------------

    راستی این که درمورد مهریه گفتین اقدام کنم و با وکیل صحبت کنم منظورتون وقتیه که کاملا مطمعن بشم که تصمیم به جدایی دارم دیگه؟؟؟؟
    --------------
    راستی دوستان مشاور خیلی خوب کسی میشناسه که برم پیشش؟؟میخوام واقعا خوب و متخصص باشه،
    مشاوری که پیشش میرفتم یه مدت نیست ومن الا ن واقعا به مشاوره حضوری نیاز دارم...

    ویرایش توسط نسترن س : دوشنبه 12 خرداد 93 در ساعت 17:11

  14. #19
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    منظورم تلاشتون را انجام بدید زیر نظر مشاور نتیجه نگرفتید با وکیل مشورت کنید سرخود اقدام نکنید

    خوب بالا هم نوشتم اشتراک آزاد بزن با مشاورین سایت مشورت کن



    http://www.hamdardi.net/payments.php

    حق اشتراک يکماهه انجمن آزاد 10000 تومان
    حق اشتراک 3ماهه انجمن آزاد 28000 تومان
    ولي بهتره که سه ماهش را پرداخت نماييد
    چنتا حسن داره.1.بصورت انلاين مشاوريد سايت در اختيار شما هستن و لازم نيست وقت بگيريد يا از منزل خارج بشيد.2.قيمت مناسب نسبت به بيرون 3. از همه مهمتر حداقل خيالت راحته سايت داراي مشاورين متخصص و باتجربه اي هستش
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  15. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 30 خرداد 94 [ 14:17]
    تاریخ عضویت
    1393-3-08
    محل سکونت
    یزد
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    2,211
    سطح
    28
    Points: 2,211, Level: 28
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    262

    تشکرشده 312 در 141 پست

    Rep Power
    32
    Array
    سلام خانومبه نظرم به حرف آقای خال قزی گوش بدهتا نرفتین یه مشاوره ی خوب طلاق نگیربه نظرم این بهترین راههدختر آخه این چی داشته که زنش شدی؟تو که تو تاپیکات فقط از بدیاش گفتیبالا اخره یه چیزی داشته که میگی دوسش داریاگه بتونی ادامه بدی خیلی خوب میشهنمی دونم هر چی خودت صلاح می دونیخونه ی آخر حواست باشه یه سری آبرومند درگاه خدا هستن که دست هیچ کسو رد نمی کنن اگه می خوای ادامه بدی از حضرت زهرا سلام الله علیها کمک بگیرزندگی هیچ کی مثه اون نبودیا علی


 
صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به طلاق گرفتم درسته تصمیمم؟
    توسط amir59 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 مهر 95, 22:38
  2. تصمیمم نهایی من ... 6 سال تا تصمیم گرفتن طول کشید
    توسط she در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مرداد 95, 18:31
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 شهریور 93, 18:36
  4. موندم چه تصمیمی بگیرم؟ کمک کنید...............
    توسط yase sefid در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 شهریور 92, 10:55
  5. چه تصمیمی بگیرم؟
    توسط arah در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 08 تیر 92, 17:52

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:33 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.