نوشته اصلی توسط
niloofarjan
سلام ویولت جان، من تا حدودی حال همسرت رو میفهمم چون شوهر من مثل خود شماست البته با توضیحاتی که خودت دادی اینطور برداشت کردم. همسر من اضطراب مداوم ، افسردگی، حمله های اظطرابی شدید و ترس از بیماری داره، تو این چند سال که باهاش زندگی کردم میتونم بگم حتی یک روز آروم و بی دردسر نداشتم چون همیشه درگیر مشکلات همسرم بودم. با من رفتارش همیشه مهربان و محترم بوده، به من هیچ بدی نکرده، به خانوادم احترام کامل میزاره و خیلی هم دست و دلباز هستش ولی زندگی کردن باهاش بسیار سخته و من هم احساس میکنم دیگه بیمار شدم. من هم به خاطر مشکلات روحی همسرم نتونستم بچه دار بشم چون اون توان پذیرش مسیولیت و مشکلات و درگیریهای بچه رو نداره. بعد از مدتی ادم احساس میکنه تبدیل شده به یک پرستار خصوصی که کارش فقط سرویس دادن به همسرش هست بدون اینکه این رابطه متقابل باشه. روزهایی بود که شوهرم روزی 3 بار حمله اضطرابی شدید میگرفت و من باید آرومش میکردم، روزای سختی بود. رابطه جنسی هم صفر چون همسرم نمیخواد و تمایلی نداره... تو این شرایط من بعد از یک دوره طولانی تلاش برای درمان همسرم با دارو و روانشناس و غیره دیگه بریدم و تصمیم گرفتم جدا بشم و اقدام هم کردم و چون خارج از ایران زندگی میکنیم احتیاجی به رضایت همسرم نبود و خودم یکطرفه میتونستم اقدام به جدایی کنم. همسر منم مثل شما به شدت مخالف بود ولی فرق من با شما این بود که من از خونه نرفتم و همینجا موندم، ازون به بعد همسرم خیلی تغییر کرد و بهتر شد انگار یک تلنگر بود بهش... من هم دیگه پیگیر طلاق نشدم وای واقعا دچار یک حال بدی هستم چون میدونم هیجوقت زندگی نرمال نخواهم داشت و همه عمرم باید همسرم رو تر و خشک کنم و مراقبت کنم... شرایط سختی هستش میدونم ولی اولین قدم برای اینکه به هسمرت نشون بدی داری تغییر میکنی اینه که وابستگی شدید نشون ندی تماس نگیری حالت خوب باشه ناله نکنی فعان نکنی... امیدوارم متوجه منظورم باشی چون تجربش رو دارم میگم... امیدوارم هر چی خیره برات بیش بیاد
نیلوفرجان مقایسه شما با صاحب تاپیک درست نیست و اشتباه هست در واقع شما را باید با همسر ویولت مقایسه کرد ، ویولت دقیقا شرایط همسر شما را داره و همسرش هس که از پرستار خصوصی بودن برای یه عمر خسته شده و دیگه تحمل ادامه دادن را نداره همسرشه که میخواد از این زندگی فرسایشی بیاد بیرون همین تصمیمی که شما در مورد زندگی با همسرت گرفته بودی
اما همسر شما سعی کرد و خودشو عوض کرد تا شما را داشته باشه چون میدونست واسطه کردن پدر و مادرا و بقیه بزگترا فایده نداره و البته نتیجه این تغییر رفتارش را هم دید و تونست شما را نگه داره امیدوارم ویولت هم بتونه خودشو تغییر بده تا نتیجه بگیره
خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد
علاقه مندی ها (Bookmarks)