نوشته اصلی توسط
روناک محمدی
همگی ممنونم
فکور جان خانوادم نمیزارن وگرنه چند بار همسرم بهم پیشنهاد داد که بیام بریم بیرون حرف بزنیم و....اما خانوادم میگن مگه ما اینجا چغندریم یا بی صاحابی تو خانواده داری و ماهم شرایطی داریم اول باید بیاد اینجا خرف بزنه بعدشم با همون بار اول نمیزاریمت برگردی اگه رفتی قیدمونو بزن بینشون گیر کردم ازطرفی بهش گفتم با خانوادم صحبت کن گفت باشه با بابا صحبت میکنم اما اینکارو نکرد منم راه های ارتباطیم رو قطع کردم شاید بخودش بیاد و بفهمه داره از دستم میده نگران بشه و بیاد جلو و قدمی برداره....از نظر کار کردن نمیزاره کار کنم ولی من خودم خیلی دوست دارم همسرم میگه من ۱۴روز نیستم ۱۴روزیکه هستم میخام تو مدام کنارم باشی حق کار هم چون دوستم داشت و نمیخاست از دستم بده پذیرفت اما ازم قول گرفت ازش استفاده نکنم ولی با درس خوندنم مشکلی نداره میگه بیا اینبار دوتامون باهم بخونیم تو برو ارشد من میرم واسه کارشناسی اما فکر میکنم ارگانهای دولتی بزاره کار کنم ولی هر جایی نمیزاره میگه کمرم نبریده خودم کار میکنم اما شاید به مروز زمان بزاره چون قبلا داشت سرد میشد و میگفت ارگان دولتی بود برو
سلام
من که اخرش نفهمیدم فاز خانواده شما چی هست
از یک طرف میگن نرو پیش خواهرت که تشویقت نکنه به طلاق از این طرف میگن نباید با شوهرت حرف بزنی برای آشتی
خانواده شما مثلا چه شروطی دارن
مثلا یک فرد معتاد میخواد به داماد نصیحت کنه که ترک اعتیاد کن
یا مثلا برادرهای شما که خودت میگی پدرت راه میره و گندهایی که زدن رو پاک می کنه میخوان داماد رو سر به راه کنن
اینکه شما بخوای برگردی یا نخوای و اینکه اون زندگی مشترک به درد شما میخوره یا نه رو من نمیدونم خودت میدونی و تصمیم با خودته
ولی این رو می دونم که اون زمانی میاد با خانواده شما صحبت می کنه که حداقل مطمئن باشه شما خودت میل به برگشت داری
شما که همه راههای ارتباطی رو بستی و این یعنی اینکه شما میل به برگشت نداری از طرفی بار اول نیست که اومدی قهر که بلند بشه سراسیمه بیاد دنبالت
وقتی بهت پیام می داد میتونستی ازش بخوای بیاد با خانوادت حرف بزنه
مثلا با بستن راههای ارتباطی میخواستی به چی برسی؟
شما حتی اگر در حال طلاق هم باشی هنوز مجبوری با این آدم تعامل کنی پس هیچ توجیه منطقی برای بستن همه راههای ارتباطی وجود نداره
از طرفی میگی به خدا توکل کردم هر چی اون رقم بزنه از این طرف نه جواب شوهرت رو دادی و نه حتی راهی برای ارتباطش باقی گذاشتی
خانواده شما هم چندان منطقی به نظر نمیرسن که بخوای بر اساس نظرات اونها قدم برداری
خودت فکر کن
اگر نمیخوای برگردی که محکم بهش بگو نمیخوام برگردم
اگر هم میخوای برگردی حداقل جوابشو بده و بگو حالا که به حرفهاش فکر کردی میخوای یه فرصت دیگه به زندگیت بدی که البته شما هم شرایطی داری اولیش این هست که بیاد با خانوادت صحبت کنه
دومیش هم اینکه اگر بخوای بری مهارتی یاد بگیری یا حتی بخوای بری سر کار مانعت نشه میتونی دلیلش رو هم حفظ روحیه و سرگرم شدن عنوان کنی
این شروط رو قاطعانه بذار و البته به اضافه شرایط دیگه ای که خودت احتمالا بخوای
اینکه همه راههای ارتباط رو بستی به نظر من خیلی خیلی بچه گانه و بی منطق هست
حتی اگر نخوای برگردی هم باز باید صحبت کنی و توافق کنی
مگه اون پسر تو کوچه و خیابون بوده که مزاحمت ایجاد کرده باشه و به این شکل بخوای از شرش راحت بشی که برداشتی راههای ارتباطی رو بستنی و فکر کردی اینجوری همه چیز حل میشه
همیشه همه اون برداشتی که شما توی ذهنت هست رو نمیکنن
شما مثلا میخوای بترسونیش که دیگه داره شما رو از دست میده ولی اون به این تفکر میرسه که فلانی انقدر از من متنفره که حتی حاضر نیست پیامم رو بخونه و به این شکل اون هم احساسش رو به مرور از دست میده
پرواز کن آنگونه که می خواهی
وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند
علاقه مندی ها (Bookmarks)