سلام من مردی هستم حدود 30 سالمه به خاطر مشکلات اخلاقی و عاطفی همسرم واختلاف فرهنگی مجبور شدم بعد از ده سال زندگی مشترک ازاون جدا بشم .مدرک تحصیلی من فوق لیسانسه احساس میکنم آدم متعادلیم دوست دارم با همه خوب برخورد کنم.از پرخاشگری ودرگیری خیلی بدم میاد ولی همسرم اینطور نبود حتی باکوچکترین حرف از جانب من ناراحت می شد و پرخاش می کرد احترام منو نداشت اوایل زندگی تظاهر به خودکشی می کردوتا همین اواخر از چوب و لوله جارو برقی و چاقو برای مقابله بامن استفاده می کرد ومنم که از درگیری بدم میومد دوست نداشتم با کسی در گیر بشم میرفتم داخل اتاق و در و میبستم.ومنم به خاطر کارهای اون خیلی مضطرب میشدم حتی بعضی وقتها دلم می شکست واشک از چشمام سرازیر می شد وقتی که بیرون از منزل میرفت به همه میگفت مشکل از اونه منو کتک میزنه به من توهین میکنه در صورتیکه موقعیکه اون حرف زشت میزد من ساکت بودم یا بهش تذکر میدادم ووقتی که احساس می کردم دیگه طاقت ندارم میزدم از خونه بیرون.خیلی احساس کمبود محبت میکردم و به خاطر همین سعی میکردم گذشت کنم و ارتباط از جانب من آغاز بشه تا این حسمو بتونم با محبت کردن به اون ارضا کنم.وشروع میکردم با اون خوشو بش کردن و.... ولی اون منو خسته کرده بود نه روش ابراز محبت می دونست نه طاقت ارتباط عاطفی منو داشت اگه به بدنش دست میزدم میگفت نکن اگه بوسش میکردم میگفت اصلا این بوسها برام ارزشی نداره نکن بر و عقب واقعا گیج شده بودم اصلا جواب محبتهامو نمی داد از سر کار میومدم خونه اصلا از سرجاش بلند نمی شد یه سره دراز میکشید جدول حل می کرد.با من مثل سیب زمینی بر خورد میکرد از نظر مالی براش کم نمی ذاشتم و...
به خاطر تین مشکلات افسردگی گرفتم حدود 2 سال قرص سیتا لو پرام استفاده می کردم.م
من آدمی هستم که تو روابط اجتماعیم خیلی موفقم خیلی با محبتم کمک به بندگان خدار و خیلی دوست دارم بسیار با گذشتم اگر از کار کسی ناراحت بشم سریع اونو فراموش میکنم به ندرت عصبانی میشم چون دوست ندارم با عصبانیتم به کسی آزار برسونم خیلی دوست دارم اخلاقم روز به روز بهتر بشه به خدا خیلی توکل میکنم شناخت خوبی از خودم دارم ومیدونم از زندگی چی میخوام تو زندگیم هدف دارم وادم با اراده ای هستم دست به هر کاری میزنم مخصوصا مسائل علمی خیلی موفقم
در ضمن با یه خانمی آشنا شدم جهت ازدواج اون 28 ساشه دوست دارم تجربه جدیدی از زندگیمو با اون شروع کنم ومشکلات زندگی گذشتمو نمی خوام وارد زندگی جدیدم کنم چون اون تا بحال ازدواج نکرده مجرده ومی دونم با یک امیدو آرزو میخواد با من ازدواج کنه از طلاقم حدود یه ماه گذشته.اصلا تعلق عاطفی دیگه به همسر قبلیم ندارم به نظر شما با این خصوصیات میتونم این خانم رو خوشبخت کنم در ضمن این خانم هم مثل خودم فوق لیسانس داره.در مورد همه چیز م صادقانه بهش اطلاعات دادم.
سوالاتم
چه چیزهایی رو باید در زندگی آیندم رعایت کنم با توجه به ازدواج قبلیم؟
آیا مشاوره قبل از ازدواج برامون لازمه چون میدونم از نظر اخلاقی و عاطفی بهم میخوریم؟
با اضطرابم چه کار کنم چون از ازدواج کردن یکم ترس دارم؟ با توجه به خصوصیاتی که از خودم گفتم به نظر شما اخلاقم برای زندگی مشترک خوبه؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)