به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 53

موضوع: همکلاسی

  1. #41
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    90,341
    سطح
    100
    Points: 90,341, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,823

    تشکرشده 6,799 در 2,375 پست

    Rep Power
    0
    Array


    مرحله ی دوم :


    مرحله دوم ، انگیزه هست .بیشتر ماها .واقعا دوست داریم عوض بشیم – اما نمی توانیم خودمان را وادار به تغییر کنیم .
    تغییر به توانمندی نیاز ندارد ،،،تغییر به انگیزه نیاز دارد .
    مثلا اگر کسی اسلحه روی سر من بگذرد و بگوید – بهتر هست افسردگی را رها کنی و از همین حالا شاد باشی مگرنه شلیک می کنم ،،،مطمن باشید براش پشتک هم می زنم – چه برسه به خنده :)
    اما مشکل اینجاست که تغییر اغلب یک ضرورت نیست .ما باید حس ضرورت را در خودمان بسیار شدید کنیم و خود را مجبور سازیم تغییر کنیم .
    دو قدرت در زندگی ما وجود داره : ( دو تا انگیزه )
    قدرت درد – قدرت لذت
    مثلا :از یک طرف ، می خواهیم تغییر کنیم ،،،نمی خواهیم به خاطر سیگار کشیدن سرطان بگیریم ، نمی خواهیم به خاطر چیزی که در گذشته مان رخ داده است در بقیه عمرمان احساس افسردگی داشته باشیم ،،،از طرف دیگر ،، از تغییر می ترسیم و با خود می گوییم :اگر سیگار کشیدن را ترک کنم ، چه اتفاقی می افتد ؟
    اگر سیگار را ترک کنم لذت آن را از دست می دهم .
    هنگامی که همچنین سوالاتی از خودمان می پرسیم – یعنی سئوالاتی تو ام با درد و لذت ،،، در واقع مغز خودمان را لای منگنه می گذاریم - این کار ما باعث میشه مغز مطمئن نباشه !

    راه حل چیست ؟
    یکی از کارهایی که افراد را تغییر می دهد ، رسیدن به آستانه ی درد است .
    یعنی تجربه ی درد ، به اندازه ای که بدانیم اکنون باید تغییر کنیم .
    یعنی باید به نقطه ای برسیم که مغز ما بگوید :" آن را تحمل کردم – دیگه بسه - نمی توانم این گونه زندگی کنم ""
    اما ما این چنین شرایطی را تحمل کردیم ،،،، چرا ؟
    شاید به خودمان بگوییم که شرایط بهتر می شود - شاید اتفاق خاصی بیافتد ،،
    اما ...
    کاری برای بهتر شدن آن انجام ندادیم .
    اگر آن قدر رنج کشیده ایم ، پس چرا آن شرایط را ترک نکرده ایم ؟
    با وجود آنکه شاد نبوده ایم .
    مثلا طرف میگه :
    "" آره من الان خوشحال نیستم ، اما اگر اکنون این فرد را ترک کنم و هرگز کسی را پیدا نکنم ، آن وقت چه می شود ؟
    حداقل الان می دونم چگونه به رنجی که می کشم بپردازم ! ""
    این نوع تفکر مانع بروز تغییرات در افراد می گردد .


    همان طور که بیان شد ، باید ما خودمان را به آستانه درد برسانیم ، به طوری که به خودمان بگوییم دیگه بسه – من باید تغییر کنم .
    ما در صورتی نغییر می کنیم که ، تغییر را ضرورت بدانیم .
    وقتی ما خودمان را می خواهیم آزاد کنیم از مشکلاتی مانند :افسردگی – نگرانی – ترس و ......باید عمیقا حس کنیم که نیاز به تغییر داریم .
    اگر چند بار کوشیده ایم تغییری ایجاد کنیم – اما هر بار شکست خورده ایم باید بدانیم که درد ناشی از شکست به حد کافی قوی نبوده است،،، و ما هنوز به آستانه ی درد نهایی نرسیده ایم .

    سئوال : به نظر شما کدام یک از عامل های زیر باعث میشه ما در آستان ی درد ( هدفی برای تغییر ) قرار بگیریم :

    1) استاندارهای زندگی خودمان ( عامل درونی)

    2) عامل بیرونی مثلا : خانواده – دوست - کشور – و ......

    بزرگ ترین اهرمی که می تونیم برای خودمان درست کنیم درد و رنج درونمان هست – نه بیرون ار وجودمان ،،
    دانستن اینکه تا کنون نتوانسته ایم مطابق استاندارها یمان زندگی کنیم ، خود بزرگ ترین رنج است ،، چون فرد ار درون کاملا تحت فشار هست .
    اگر عامل و فشار بیرونی ( مثل خانواده و دوست و .... ) را فرد اعمال کنیم – باعث میشه که فرد مقاومت کنه ،،، ولی عامل درونی قدرت بیشتری دارد .
    ولی خب چرا ما تغییر نمی کنیم ؟
    چون تغییر را درد می دونیم ،،نه لذت،،در حالی که تغییر لذت بخش هست .


    باید دو جور سئوال پرسیده بشه که انگیره ایجاد کنه :
    سئوال دردی
    به عنوان مثال :
    اگر تغییر نکنم چه بهایی را باید بدهم ؟
    اگر تغییر نکنم به چه گرفتاریهایی دچار میشوم ؟



    سئوال لذت بخش
    اگر تغییر کنم چه احساسی نسبت به خودم خواهم داشت ؟
    اگر واقعا تغییر کنم چقدر شاد تر خواهم بود ؟
    باید هر دو سئوال را از خود بکنیم و پاسخ خوب براش پیدا کنیم . .



    مثال :
    ما الگوی نگرانی داریم – اگر بخوایم از این دو مرحله استفاده کنیم :
    مرحله اول : باید به خودمان بگوییم ،،به جای نگرانی چه چیزی می خواهم ؟ ( خواستن )سپس باید در این زمینه تعهدی برای خودمون ایجاد کنیم .



    مرحله دوم : باید نگرانی را به آستانه درد برای خودمان برسانیم مثلا بگوییم که:
    نگرانی زندگیمان را ویران می کند .
    این سئوال ، احساس درد را در ما بوجود می آورد


    حالا با سئوال لذت بخش :
    اگر نگران نباشم و به جاش شاد باشم چه چیزی بدست می آوریم ؟
    جواب : مثلا اگر شاد باشم پوست صورتم زیباتر می شود
    و ......




    با این سئوالات و جواب ها ،،متوجه میشیم که نگرانی ، ما را به جای خطرناکی می رسانه ،،،و می دانیم که اگر نگران باشیم باید چه بهایی بپردازیم .
    و اگه به جای نگرانی شادباشم ،،چه چیزهایی به دست می آورم .
    قانون (80 و 20 ) در این جا هم کاربرد داره – یعنی :
    بیست در صد در هر تغییر ، دانستن نحوه ی انجام آن است ، اما 80 درصد آن دانستن دلیل انجام آن هست
    اگر ما دلیل کافی و خوب داشته باشیم برای تغببر یک الگو منفی ،،،،می توانیم معجزه کنیم .
    ویرایش توسط باغبان : یکشنبه 12 تیر 01 در ساعت 09:46

  2. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    بانوی آفتاب (پنجشنبه 16 تیر 01)

  3. #42
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    90,341
    سطح
    100
    Points: 90,341, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,823

    تشکرشده 6,799 در 2,375 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مرحله ی سوم


    افسردگی و نگرانی عامل هایی هستند که آرامش ذهن را می گیرند ،،، افسردگی تمرکز بر رویدادهای گذشته است، که آرزو می کنید می توانستید آنها را تغییر دهید،،،،و نگرانی تمرکز بر رویدادهای آینده است که کنترلی بر آنها ندارید .مرحله سوم ، قطع الگو افکار ( توقف فکر ) هست .
    ما باید الگو نادرست را قطع کنیم .
    برای کسب نتایج جدید در زندگی مان ، نمی تونیم فقط خواسته هایمان را تشخیص بدیم – این فقط مهم نیست !
    می توانیم برای ایجاد تغییر ، انگیزه ی زیادی به دست آوریم ،، اما اگر همان کارهای قبلی را انجام دهیم و همان الگو های نامناسب ،را دنبال کنیم – زندگیمان تغببر نمی کنه .


    **اگر به الگوی رفتاری یه مگس در اتاقی که پنجره آن بسته توجه کنیم :
    می بینیم که این مگسه مثلا - داره با کله هی میره تو شیشه :)
    مگس دنبال نوره - به سوی پنجره پرواز میکنه و بارها و بارها خودش را به شیشه می کوبد،،،حتی ممکن هست ساعت ها این کار را کنه ،،
    اگر بخواهیم حرکت مگس را به برخی از الگوها ی خودمان تشبیه کنیم ،،،اینکه ما نمی توانیم از پنجره بسته بیرون برویم !
    حتی اگر ما قدرت ( مشخص بودن خواسته + تعهد ) و انگیزه داشته باشیم . ( مرحله 1 و 2)
    ما باید روش خودمان را عوض کنیم ( در واقع الگوی غلط را قطع کنیم )
    مثلا اون مگسه دیگه با کله هی نره تو پنجره ! ( روش منفی و غلط خودش را ادامه نده )
    این خودش یه قطع الگو هست .
    خداوند پدیده های آفرینش را خلق کرده برای انسان،،، که ما با دیدن آنها تفکر کنیم ،،،زیرا همه چیز برای انسان آفریده شده است ،،و ما باید نهایت استفاده را بکنیم .


    هنگامی که مغز خود را برای توقف الگویی ( هر فکر یا رفتاری ) تمرین می دهید، تکنیک نوشتن یکی از ارزشمندترین گزینه ها محسوب می شود.
    اگر در تمام طول شب مغز شما درباره موضوعی فکر می کند و شما را بیدار نگه می دارد،،،، آن را روی کاغذ بنویسید.
    این کار به مغز اجازه نفس کشیدن می دهد و دیگر نیازی نیست برای به خاطر سپردن جزئیات انرژی مصرف کنید.
    برای این که توجه مغز را به سوی یک موضوع جلب کنید، نوشتن یکی از بهترین گزینه ها است ،، زیرا به مغز می گویید این موضوع به اندازه ای مهم بوده است که آن را یادداشت کرده اید،،،
    با این روش مغز به جای این که نگران شود یا مجبور به یادآوری چیز مهمی برای نگران شدن باشد،،،اکنون در وضعیت هشدار قرار می گیرد تا منابع را برای حل کردن این مشکل گرد هم آورد،،،،
    *** بر روی یک برگه ی سفید افکار غیر منطقی، استرس آمیز و بی فایده ی را که به عادت تبدیل شده و توقف آنها برای شما سخت است، را بنویسید.
    در مورد هریک از این افکار استرس آمیزی که نوشته اید این سوال ها را از خود بپرسید:
    آیا این افکار غیر واقعی هستند؟
    آیا این افکار مانع پیشرفت و موفقیت من شده اند؟
    آیا افکارم باعث نا امیدی من شده است؟
    آیا این افکار برای من غیر قابل کنترل هستند؟
    آیا این افکار با تمرکزم و آنچه که خواهان انجام آن هستم، تداخل ایجاد می کند؟
    آیا این افکار باعث ناراحتی من شده اند؟
    آیا من بدون این افکار شادتر و آسوده تر خواهم بود؟
    اگر پاسخ های شما به این سوالات بله باشد، نشان دهنده این است که شما انگیزه لازم را برای توقف نگرانی فکر دارید،،،
    یعنی مرحله 1 و 2 را به خوبی گذرانده اید و آمادگی خوبی برای قطع الگو دارید .




    ادامه مبحث قطع الگو :
    مثلا ما داریم با چند نفر صحبت می کنیم – و بحث داغ هست - یدفعه یکی از دوستان از راه می رسه و سلام میده ،،،ما باهاش سلام علیک میکنیم ،،،
    وقتی که می خواییم وارد بحثی که داشتیم انجام میدادیم بشیم ،، میگیم ببخشید : " کجای بحث بودیم ؟ "
    این نمونه کلاسیک یک الگوی قطع هست.
    ما باید برای خودمان – برای رفتارمان – برای احساسمان هم همین کار را کنیم !
    ما باید اون الگوی احساس منفی را از خود قطع کنیم .


    به عنوان مثال کسی که میخواد سیگار استفاده کنه ، قبل کشیدن اون سیگار یه حس مثبتی برای خودش ایجاد می کنه ،،،هیچ وقت فکر نکنم کسی به خودش بگه : ای بابا باید برم دوباره سیگار بکشم ... یعنی اون فرد یه لذتی در ذهنش احساس میکنه ! - ما در مرحله سوم باید این الگوی احساسسی ، رفتاری ، ذهنی ، را قطع کنیم – حالا چطوری قطع کنیم :
    مثلا وقتی فکر اون الگوی منفی میره تو ذهنش ( هر فکر منفی ای یا عادات منفی ای ) : مثلا 10 تا نفس عمیق بکشد - یا مثلا 20 تا دراز تشست بره ،،، یا دستشو بذار جلوی بینیش بگه عجب هوایی ،،،یا محیط را ترک کنه و ....
    از طرفی ما باید اون تصویر لذت از عادت منفی خودمون را از ذهنمون تغییر بدیم !
    اگه ما الگوی های عادات منفی خودمون را به شکل خوب در آوریم نمی تونیم تغییر ایجاد کنیم و الگوها را قطع کنیم .
    به عنوان مثال اگر سیگار را در ذهنمان هلو یا نون خامه ای فرض کنیم - هیج وفت نمی تونیم این الگو را بین ببرین - باید اون تصویر را در ذهنمون عوض کنیم .

    ویرایش توسط باغبان : یکشنبه 12 تیر 01 در ساعت 11:22

  4. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    بانوی آفتاب (پنجشنبه 16 تیر 01)

  5. #43
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    90,341
    سطح
    100
    Points: 90,341, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,823

    تشکرشده 6,799 در 2,375 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مرحله ی 4 :


    ما وقتی الگوی منفی خودمان را قطع کردیم – باید یه جایگزین هم پیدا کنیم ،،،

    بسیاری از ماها به نقطه ای می رسیم که باید تغییر کنیم - یعنی تغییر در ما ، یه ضرورت میشه ،،،چون الگوهای قبلی مان برای ما رنج آور بود.

    ما حتی بعضی موقع ها ، الگوهای خود را قطع می کنیم و دیگر به کار نمی بریم ،،، اما پس از این کار ، چیزی نداریم که جایگزین الگوی قدیمی خود کنیم .

    اگر الگوهای قدیمی مان را به درستی بشکنیم ، ذهنمان به صورت اتوماتیک به دنبال جایگزینی می گردد تا احساسات مورد نظرمان را به ما ارائه دهد .

    یه جایزگین مثبت در برابر اون الگوی منفی ای که قطع شده ،،،می تونه مطالعه کتاب و شعر باشه - می تونه یاد گرفتن مهارت خاصی باشه - می تونه پیاده روی و ورزش باشه - می تونه کمک کردن به دیگران باشه - می تونه قرآن خواندن باشه و....


    ویرایش توسط باغبان : یکشنبه 12 تیر 01 در ساعت 10:50

  6. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    بانوی آفتاب (پنجشنبه 16 تیر 01)

  7. #44
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    90,341
    سطح
    100
    Points: 90,341, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,823

    تشکرشده 6,799 در 2,375 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مرحله ی 5 :


    باید الگوی جدیدی که جایگزین کردیم ، شرطی کنیم ( تکرار کنیم )
    با شرطی کردن الگوی جدید ، می توانیم مطمئن باشیم که تغییری که ایجاد کرده ایم، پایدار و هماهنگ می شود .
    ساده ترین راه شرطی کردن یک رفتار ، آن است که آن را بارها و بارها تکرار و یا انجام بدیم تا یک مسیر عصبی برای آن ایجاد شود .
    باید گزینه ی قدرتمند پیدا کنیم ( برای الگوی قدیمی و منفی خودمان ) - اگر این کار را کنیم ذهنمان این گزینه را به عنوان راه جدید انتخاب می کند ،،، سپس باید آن الگو را تکرار کنبم .
    اگر این کار را انجام ندهیم به الگوی قدیمی خودمان بر می گردیم !
    نکته مهم این است که ذهن نمی تواند تفاوت بین آنچه که واقعا تجربه می کنیم و آنچه تصور می کنیم قائل شود و تشخیص دهد.
    خب حالا باید برای تقویت رفتار جدیدمان ، یک برنامه ریزی زمانی داشته باشیم .
    باید از خودمان سئوال بپرسیم :
    چگونه می توانیم برای موفقیت خودمان به خود پاداش دهیم ؟ ( وقتی که رفتار جدید را داریم انجام و تکرار می کنیم )
    فردی که سیگار میکشه نباید منتظر باشه بعد از یک سال نکشیدن سیگار به خودش پاداش بدهد ،،،
    او اگر یک روز هم سیگار نکشید باید به خودش پاداش دهد ،،،
    مثلا بره جلوی آینه بگه : تو موفق شدی - آفرین !
    بهترین کار این است که ما یک سری هدف کوتاه مدت در نظر بگیریم و وقتی به آن رسیدیم به خودمان پاداش دهیم .
    این کار باعث میشه ابن سیستم ها ی عصبی ما فکر کنند : تغییر == پاداش .
    اگر ما به دلفین ها توجه کنیم - در می یابیم که - اگر بهشون بد نگاه کنیم - به اونها شلاق بزنبم - چیزی یاد نمی گیرند،،
    در واقع تغییر را قیول نمی کنند ،،،
    ولی اگر به دلفین ها پاداش بدیم برای هر دستور - بهت لبخند می زند .
    سیستم عصبی ما هم همین طور است :
    اگر این سیستم تصور کند برای هر تغییر پاداش می گیرید - خب ، براش لذت بخش خواهد بود !
    هر الگو و هر رفتاری که جایگزین الگوی منفی قبلی خودمان می کنیم ، باید تکرار بشه ،،
    در واقع ما با این کارمان ، الگوی جایگزین شده را تقویت می کنیم ،،چیزی را که نتوانیم تقویت کنیم ، سرانجام از بین خواهد رفت .
    می توانیم با تقویت مثبت ، رفتار خود و حتی دیگران را تقویت کنیم ، و هر بار که رفتار مورد نظرمان را ایجاد کردیم به خودمان پاداش دهیم .
    ممکن است این پاداش یک هدیه و یا یک گفته تحسین آمیز باشه .
    چیز که خیلی مهم هست ، ما در جایزه دادن به خودمان ، تنوع ایجاد کنیم ،،در واقع یه برنامه ی متغیر تقویتی ،، طوری که سیستم عصبی ما این تنوع را احساس کنه .







    در مورد دلفین ها

    در ابتدای تمرین پرش دلفین ها ، مربیان منتظر می شوند تا دلفین خودش در آب بپرد،،،
    آنها حیوانات را کمک می کنند تا کاری را به درستی انجام دهند،،
    سپس به عنوان پاداش ، یک ماهی در اختیار آنها می گذارند .
    در واقع ، هر بار که دلفین خودش در آب بپرد و در قبالش مربی به او پاداش داد ، این پیوند عصبی در ذهن دلفین ایجاد می شود که اگر در آب بپرد ، یک ماهی می گیرد !
    در واقع مربیان می خواهند به دلفین بگن اگر دلفین خوبی باشی،،کاری که بهت می گم را انجام بدی ،،،یه ماهی بهت می دم :)
    در واقع این احساس لذت را برای دلفین شرطی می کنند .
    در نهایت ، مربی در صورتی به دلفین جایزه می دهد که بالاتر بپرد ،،
    او کم کم با ارتفای استاندارد ، رفتار دلفین را شکل می دهد .
    نکته مهم در این جا این است که : اگر همیشه به دلفین جایزه داده شود، ممکن است او به جایزه عادت کند،،،و دیگر نتیجه ی مورد نظر را به وجود نیاورد .
    پس در آینده ،،،، گاهی بعد ار اولین پرش ، پنجمین پرش یا بعد از دومین پرش به دلفین جایزه داده می شود ،، بدین ترتیب دلفین هرگز مطمئن نیست که به کدام پرش جایزه تعلق می گیرد !
    این باعث میشه دلفین همیشه تلاش کنه !
    این رفتار شبیه رفتار قمار بازهاست ،،،
    وقتی که افراد قمار می کنند و برنده می شوند ، از برنده شدن لذت فراوانی می برند .
    در واقع یه هیجانی ، آنها را به جلو سوق می دهد ، اما وقتی مدتی برنده نمی شوند حس قوی تری برای برنده شدن پیدا می کنند ،،،
    احتمال برنده شدن مجدد ، قمار باز را به جلو هدایت می کند .!
    به این دلیل است که افرادی به مدت چند ماه به یک عادت بد نمی پردازند ( سیگار – قمار و .....) ، یک باره تصمیم می گیرند فقط یک بار امتحان کنند ،،
    در واقع الگویی که قصد دارنند ترک کنند را تکرار ، و ترک آن را بسیار مشکل تر می سازند !
    اگر این گونه افراد یک سیگار بکشند ، سیستم عصبی شان را تحریک می کنند . بدین ترتیب سیستم عصبی آنها،،منتظر ست که در آینده چنین پاداشی را دریافت کند !
    این یعنی تقویت منفی - جایزه منفی و ....
    ما باید در جایزه دادن به خودمان ( مثبت ) متنوع باشیم ،، در واقع خودمان را سوپرایز کنیم .

    **اگر به دلفین ها فقط در پرش دهم جایزه بدیم،،

    دلفین در 9 پرش اول تلاش زیادی نمی کند،،

    ولی اگر در پرش اول و دوم – سپس پنجم – سپس دهم و...
    اون موقع دلفین همیشه تلاش میکنه !
    ویرایش توسط باغبان : یکشنبه 12 تیر 01 در ساعت 11:06

  8. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    بانوی آفتاب (پنجشنبه 16 تیر 01)

  9. #45
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    90,341
    سطح
    100
    Points: 90,341, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,823

    تشکرشده 6,799 در 2,375 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مرحله ی 6 :


    مرحله ی آخر امتحان کردن است !

    در علم ( زبان شناسی – عصبی ) یه واژه ای هست به نام " پیشرفت آتی "
    یعنی باید میزان پیشرفتتون را بررسی کنید .
    اگه پیشرفت مثبت بود یعنی 5 مرحله قبل را به درستی پیش بردید ،،،و اگه خیر باید دوباره مراحل را چک کنید و بررسی کنید تا کجاها اشتباه انجام شده .
    به این سیستم می گوییم سیستم اکولوژی ،،،
    در واقع باید اکولوژی تغییری که اعمال کرده ایم را امتحان کنیم .

    اکولوژی == تحقیق نتایج

    یعنی تغییراتی که اعمال کرده ایم ، چه تاثیری داشته ؟

    باید مطمن باشیم ، الگوی جدید ، مناسب هست .




    ...............................



    خانم بانوی آفتاب گرامی
    علاوه بر موارد فوق این تاپیک ها را مطالعه بفرمایید
    خیلی کمکتون می کنه .



    غربت انسان ( با نگاه مولانا )

    مفهوم رضایت از زندگی در مثنوی مولوی با استفاده از روان‌شناسی مثبت‌گرا

    قناعت

    روان درمانی توانمند - مدار

    سایه های شخصیت ما (با نگاه سعدی)



    ...............................



    با توکل به خدا ، تلاش ، برنامه صحیح و کمک از مشاوران حتما میتونیم مسائل را بهبود و حل کنیم .
    به شرطی که بخوایم و در مسیر بهبودی حرکت کنیم .
    ان شالله یه روز بشه که به خودتون بگید این مسائل را حل و بهبود دادم .
    نشه و چند سال بگذره و باز در نقطه اول کارمون باشیم .
    زمان واین عمر میگذرد ،،،
    همه ما رهگذریم
    از عمر استفاده کنیم .
    ان شالله اگه عمر اجازه داد و توفیق داشتم و دوباره به تاپیکتون سر زدم ، تونسته باشید به لطف خدا این مسائل را بهبود داده باشید و صد البته حل کرده باشید .
    مطمئن هستم اگه در مسیر درست تلاش کنید و به خدا توکل کنید و اون را محبوب واقعی بدونید ،،، تمام مشکلات را حل می کنید .
    دنیا و این زندگی دنیوی را با تمام رنگ ها و جلوه هاش ،،، زیاد سخت و جدی نگیرید .
    هدف و مقصد اصلی جای دیگری ست .
    موفق باشید خانم بانوی آفتاب .
    در پناه حضرت حق
    :)
    ویرایش توسط باغبان : یکشنبه 12 تیر 01 در ساعت 11:49

  10. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    بانوی آفتاب (پنجشنبه 16 تیر 01)

  11. #46
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 18:08]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    168
    امتیاز
    12,832
    سطح
    73
    Points: 12,832, Level: 73
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,836

    تشکرشده 281 در 127 پست

    Rep Power
    39
    Array
    سلام خیلی ممنونم بابت راهنمایی هاتون..



    من راهنمایی ها و توصیه ها و صحبت هایی که گفته بودید رو خوندم و واقعا ممنونم.


    موضوعی هست که هر از چند وقت یه کم ذهن من رو به خودش درگیر می کنه..


    درس و دانشگاهم اردیبهشت ماه تموم شد و یک سر رفتم ایران و بعد برگشتم و الان دارم یه کم روی مهارتهای مورد نیاز رشته م کار می کنم که انشاالله بتونم یه کاراموزی پیدا کنم و مرحله بعد از اون هم پیدا کردن کار


    همش توی خونه هستم و هم خونه ای ها 3 تا دختر خوب ایرانی هستن. توی خونه باهم صحبت می کنیم، بعضی وقتها با هم برای خرید کردن بیرون میریم یا مغازه ها رو می بینیم و..


    ولی جایِ خالیِِ یه شریک عاطفی رو خیلی احساس می کنم بعضی وقتها..


    من توی ایران دوست پسری نداشتم هیچوقت. حدود 2 سال پیش که با یه آقا پسر همکلاسی که تاپیکش همینه و درموردش گفته بودم، باهم دوست شدیم و بعدش هم که مثل اینکه مناسب هم نبودیم و اون رفت و بخاطرش این تاپیک همکلاسی رو نوشتم.




    این روزها بعضی وقتها خیلی دوست دارم یه شریک عاطفی بود که باهاش حرف می زدم، حامی و پشتیبانم بود، باهاش درد و دل می کردم، غُر می زدم، گله و شکایت می کردم و ... و اون به حرفام گوش میداد، نصیحت می کرد، دعوا می کرد یا هر صحبت دیگه ای :((


    خانواده و همخونه ای هام رو دوست دارم، با مامانم و خواهرم صحبت می کنم.. ولی جایگاه و حسِ خوبِ داشتنِ یه شریک عاطفی به نظرم خیلی خوب و آرامش بخشه و خیلی نبودش رو احساس می کنم و دوست داشتم یه نفر بود..


    و اینکه اصلا و ابدا به خاطر مسائل جنسی نیست! . دوست دارم یکی بود که حضور فیزیکی نداشت و فقط هر از گاهی باهم تلفنی صحبت می کردیم یا پیام می دادیم..


    کسی که حامی و تکیه گاه باشه.. مشوق باشه.. با محبت باشه.. نگران من باشه ، به من توجه کنه .
    حتی به نظرم عشق خیلی باعث ایجاد انگیزه و محرک توی زندگی می شه..







    اینجا پسر ایرانی تعدادشون کمه و دوست دختر هم دارن و کلا من ازشون خوشم نمیاد.
    پسر خارجی هم هست ولی همه شون قطعا فقط در فکر دوستی زودگذر هستن و من اصلا نمی تونم با خارجی ها احساس صمیمت و راحتی داشته باشم.


    من قبل از اون اقا پسر که درموردش این تاپیک رو ایجاد کردم، هیچوقت هیچ دوست پسری نداشتم و خودم نمی خواستم ک داشته باشم


    الان هم دوست ندارم با پسری دوست بشم برای مدت موقت و دوستی های زودگذر و بی پایه و اساس


    دوست دارم یکی باشه که جزئی از زندگی من باشه و منم جزءِ مهمی از زندگیش باشم، برای هم مهم باشیم..


    به هم کمک کتیم، به هم روحیه بدیم.. همدیگه رو دوست داشته باشیم..




    درسته من الان باید بیشترین وقت و تمرکزم رو روی آموزش و کسب مهارت کنم که بتونم کار پیدا کنم.. ولی بعضی وقتا نبود یه شریک عاطفی رو توی زندگیم خیلی احساس می کنم.. :((






    ممکنه راهنمایی کنید که چطور می شه این خلاء احساسی رو پر کرد و نادیده گرفت؟

  12. #47
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 18:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    498
    امتیاز
    11,849
    سطح
    71
    Points: 11,849, Level: 71
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 201
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    120

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    85
    Array
    یه فیلمی در مورد دهخدا درست کرده بودن
    یه دختره بود تو فیلم که سالها منتظر بود دهخدا بیاد بگیرتش

    یه همسایه داشتیم خونه ما بود داشتیم فیلم میدیدیم
    یه جمله گفت هرگز یادم نمیره

    گفت
    "چقدر داره عشق گدایی میکنه "

    واقعا شوکه شدم از حرفش
    این وصف حال شماست

    تو اون فرد رو بزارش کنار
    حتما آدم مناسب وارد زندگیت میشه

  13. کاربر روبرو از پست مفید حیاط خلوت تشکرکرده است .

    بانوی آفتاب (یکشنبه 02 مرداد 01)

  14. #48
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 18:08]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    168
    امتیاز
    12,832
    سطح
    73
    Points: 12,832, Level: 73
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,836

    تشکرشده 281 در 127 پست

    Rep Power
    39
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط حیاط خلوت نمایش پست ها
    یه فیلمی در مورد دهخدا درست کرده بودن
    یه دختره بود تو فیلم که سالها منتظر بود دهخدا بیاد بگیرتش

    یه همسایه داشتیم خونه ما بود داشتیم فیلم میدیدیم
    یه جمله گفت هرگز یادم نمیره

    گفت
    "چقدر داره عشق گدایی میکنه "

    واقعا شوکه شدم از حرفش
    این وصف حال شماست

    تو اون فرد رو بزارش کنار
    حتما آدم مناسب وارد زندگیت میشه


    سلام.. ممنون بابت پیامتون.

    ولی حقیقتش من اون فرد رو تا حدود زیادی از فکر و ذهنم دور کردم و خیلی وفته که حس بی تفاوتی نسبت به اون آدم پیدا کردم و دیگه بهش فکر نمی کنم..

    حتی شخصی که دوست دارم به عنوان شریک عاطفیم توی زندگیم داشته باشم، شبیه به اون آقا پسر اصلا نیست..
    چون واقعا اون خیلی منو دوست نداشت و اون روزها خاطره های خوبی نبود که الان بخوام دوباره تکرار بشن..




    راستش اینجا و کلا توی اروپا تعداد ایرانی ها خیلی زیاد نیست. یعنی زیاد هست ولی به صورت پراکنده هستن و اینطور نیست که آدمای زیادی اطرافت باشن که شانس این رو داشته باشی که بتونی با آدم های زیادی در ارتباط باشی و آشنا بشی و آیا آشنایی تون منجر به رابطه جدی بشه یا نه..

    تا قبل از این، که محیط دانشگاه بود باز بهتر بود،
    ولی باز همون محیط دانشگاه هم زیاد جالب نبود و بیشتر ارتباط ها بر اساس دوستی های زودگذر بود و کلا اون چیزی که من دنبالش بود رو پیدا نکردم و نبود یا نشد..

    توی محیط های کاری هم که خیلی خیلی کم پیش میاد که یه فرد ایرانی هم توی مخیط کاریت باشه.. حالا اگه یه درصد هم باشه، خیلی کم ممکنه پیش بیاد که مناسب هم باشید..


    نمی دونم..
    شاید با گذشت زمان نبودِ شریک عاطفی و خلاء احساسی رو بتونم باهاش کنار بیام

  15. #49
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 14:19]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,439
    امتیاز
    288,087
    سطح
    100
    Points: 288,087, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,614

    تشکرشده 37,113 در 7,018 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام
    اگر ما مشکل را درست تشخیص ندهیم. طبیعی هست هر راه حل و درمانی حتی اگر صحیح به حل مشکل ما نخواهد انجامید.
    شما نیاز به مشاوره حضوری و تخصصی دارید تا کاستی ها، ضعف ها، نیازها، اهداف ، انگیزه ها و شخصیت خود را بهتر بشناسید. تا برای آرامش و رشد و بهبود شرایط خود روش صحیح را انتخاب کنید.

    ببخشید فقط برای نزدیک شدن به ذهن مثال ذیل را می زنم امیدوارم حمل بر گستاخی و جسارت بنده نکنید:
    سوال شما مثل اینست که فردی بگوید، احساس خستگی و کلافگی دارم نیاز دارم به یک مواد مخدر کم خطر که فعلا با این وضعیت کنار بیام.

  16. 3 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    Mvaz (دوشنبه 03 مرداد 01), بانوی آفتاب (دوشنبه 03 مرداد 01), سحر بهاری (دوشنبه 03 مرداد 01)

  17. #50
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 18:08]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    168
    امتیاز
    12,832
    سطح
    73
    Points: 12,832, Level: 73
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,836

    تشکرشده 281 در 127 پست

    Rep Power
    39
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها
    با سلام و احترام
    اگر ما مشکل را درست تشخیص ندهیم. طبیعی هست هر راه حل و درمانی حتی اگر صحیح به حل مشکل ما نخواهد انجامید.
    شما نیاز به مشاوره حضوری و تخصصی دارید تا کاستی ها، ضعف ها، نیازها، اهداف ، انگیزه ها و شخصیت خود را بهتر بشناسید. تا برای آرامش و رشد و بهبود شرایط خود روش صحیح را انتخاب کنید.

    ببخشید فقط برای نزدیک شدن به ذهن مثال ذیل را می زنم امیدوارم حمل بر گستاخی و جسارت بنده نکنید:
    سوال شما مثل اینست که فردی بگوید، احساس خستگی و کلافگی دارم نیاز دارم به یک مواد مخدر کم خطر که فعلا با این وضعیت کنار بیام.

    سلام وقتتون بخیر

    درسته، ممنون بابت راهنمایی تون.

  18. کاربر روبرو از پست مفید بانوی آفتاب تشکرکرده است .

    Mvaz (دوشنبه 03 مرداد 01)


 
صفحه 5 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.