سلام علیکم و رحمة الله
در قسمت متولدین امروز ، تولد اقای مدیر ثبت شده
اقای مدیر تولدتون مبارک باشه از خداوند عمر طولانی و با عزت و زندگی و آرام و شاد درکنار خانواده برای شما خواستارم
هدیه من به شما صلوات + آیت الکرسی
التماس دعا از همه ی خوبان
تشکرشده 983 در 394 پست
سلام علیکم و رحمة الله
در قسمت متولدین امروز ، تولد اقای مدیر ثبت شده
اقای مدیر تولدتون مبارک باشه از خداوند عمر طولانی و با عزت و زندگی و آرام و شاد درکنار خانواده برای شما خواستارم
هدیه من به شما صلوات + آیت الکرسی
التماس دعا از همه ی خوبان
Mvaz (جمعه 02 اردیبهشت 01), افسونگر (یکشنبه 04 اردیبهشت 01), شمیم الزهرا (جمعه 23 اردیبهشت 01)
تشکرشده 983 در 394 پست
سلام خوبین . عبادت تون قبول باشه
ماه رمضونم داره تمام میشه چه حیف ...
پیشاپیش عید فطر رو خدمت تون تبریک عرض می کنم
روز معلم هم که نزدیکه . خدمت معلمین عزیز همدردی و آقای مدیر تبریک عرض می کنم
یادش بخیر اون قدیما چقدر برای روز معلم ذوق داشتیم حالا یه جوراب زنانه یا ظرفی چیزی برای معلم مون میخریدیم و بهشون هدیه می دادیم و کلی کیف می کردیم . حالا بماند این وسط حسرت هم میخوردیم که بعضیا کادوشون بهتر از ما بوده
التماس دعا
gholam1234 (دوشنبه 12 اردیبهشت 01), Mvaz (شنبه 10 اردیبهشت 01), شمیم الزهرا (جمعه 23 اردیبهشت 01)
تشکرشده 983 در 394 پست
راستی اینم بگم تو برنامه زندگی پس از زندگی به حق الناس خیلی تأکید شده من این برنامه رو که می بینم خصوصا قسمت حق الناس وحشت تمام وجود منو میگیره... دیگه از همسر و فرزند و همه ی اعضای خانواده م و بستگان همسرم حلالیت گرفتم
اومدم اینجا به شما هم بگم اگر کسیو رنجوندم ، اسباب زحمت شدم ، دل کسیو به درد اوردم خواهش میکنم از من بگذرید . اگر هم از من دلخور هستید حتما به من بگید تا ازتون عذرخواهی کنم و در جبران براتون دعا و قرآن بخونم .
gholam1234 (دوشنبه 12 اردیبهشت 01), Mvaz (دوشنبه 12 اردیبهشت 01), شمیم الزهرا (جمعه 23 اردیبهشت 01)
تشکرشده 2,219 در 904 پست
سلام، خوبین دوستان؟ نماز روزه ها قبول درگاه باریتعالی. عیدتون مبارک. یکی از بهترین حس ها، حس موقع عید فطره.
داشتم به این فکر میکردم که چقدر روز به روز ، روزه گرفتن سخت میشه. سر کار که هستی، خیلی کم روزه میگیرن متاسفانه (عملا هیچکی نمیگیره و همه ناهار رو تپل میزنن)....حالا من با اینشم مشکلی ندارم، مشکل اینجاست که در پوشش شوخی و شوخ طبعی! انواع اهانتها رو به اسلام هم میکنن، روز آخری بفرض یکی از دوستان اومد و زمان اعلام عید فطر رو به شکل توهین آمیزی به ماها که روزه میگریم ارتباط داد و مثه بچه کوچیکا شروع کرد به تیکه انداختن. خب متاسفانه مام که رفتار جراتمندانه و اینجور چیزا رو توش ضعیفیم، نمیتونیم جراتمتدانه جوابشون رو بدیم، مام شروع میکنیم به مقابله به مثل، مام شروع میکنیم به تیکه انداختن. خواستم بگم روز آخری با این اتفاق کامم تلخ شد... یکی نیست بهش بگه مرد حسابی من نه فاز شوخیم با شما یکیه، نه سن و سالم. چرا چرند میگی که باز چرت و پرت بشونی! نمیدونم چی بگم...
عیدتون مبارک.
Mvaz (دوشنبه 12 اردیبهشت 01), شمیم الزهرا (جمعه 23 اردیبهشت 01)
تشکرشده 2,351 در 551 پست
سللام عزیزان خوبین؟
چقدر دلم براتون تنگ شده
همه یکباره کمرنگ شدین. الهه زیبا، پاییزه، میشل، فرشته،بی نهابت، فکور ، فرشته مهربان، بالهای صداقت، اقایون mvaz, mreza momadrezaو gholamووو
لااقل از خودتون هرازگاهی یک پیامی بذارید بگید چه میکنید حالتون چطوره
راستش من مدتیه خواستم تاپیک بزنم اما پشیمون شدم چون دیگه دوستان فعال نیستن دیگه پاسخ نمیدن یا کم میدن و کلا تالار در پاسخ دهی به مراجع در رکود ناراحت کننده ای هست...
این مدت خدا برام برنامه ویژه ای رو شروع کرد... جاییکه فکرشم نمیکردم منم مثل خیلیا درگیر این امتحان سخت بشم...
هنوزم باور نمیکنم در جه مسیری افتادم خیلی اوقات انکارش میکنم، گاهی درش غرق میشم و ناامید میشم.... به تعادل نرسیدم
نمیتونم توکل کنم اونقدررر عمیق که دیگه به نتیجه فکر نکنم و فقط تلاش کنمو خودمو نتبجه رو به خدا بسپارم.... ایمانم ضعیف نشده فقط فهمیدم که ایمانم ضعیف بوده...
ویرایش توسط شمیم الزهرا : جمعه 23 اردیبهشت 01 در ساعت 00:53
Mvaz (جمعه 23 اردیبهشت 01), طنین باران (جمعه 23 اردیبهشت 01)
تشکرشده 983 در 394 پست
سلام
شمیم عزیز ، نا امید نشو ، تاپیک بزن ان شاءالله دوستان آنلاین میشند . آقای مدیر هم حضور دارند کمک تون می کنند .
ان شاءالله خداوند گره از مشکلاتت رو باز کنه و به آرامش برسی
Mvaz (جمعه 23 اردیبهشت 01), شمیم الزهرا (جمعه 23 اردیبهشت 01)
تشکرشده 6,903 در 1,648 پست
سلام عزیزم، حال من خوبه، کارهای عادیِ یک انسان طبیعی روانجام می دم و یه زندگی معمولی رو می گذرونم. اما سطح شادی و رضایتم از این چیزیکه هستم و این زندگی ای که دارم بالاتر از یک انسان طبیعیه.
همه چیز هم به نظرم عادی و طبیعی میاد. نه درد و رنج آدم ها، نه فقرشون، نه مرگشون، ناراحتم نمی کنه.
به نظرم همه چیز سر جای خودشه.
تو تعریف کن. درگیر چه امتحانی هستی؟ چه اتفاق غیرقابل باوری برات افتاده؟
هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...
شمیم الزهرا (دوشنبه 26 اردیبهشت 01)
تشکرشده 2,351 در 551 پست
سلام عزیزم
حال تورو خیلی دوست دارم. یکی از افرادیکه واقعا مشتاقم از نزدیک باهاش ارتباط داشته باشم شما هستی
گفتن اخرش شاید نیاز به یک پیشینه داشته باشه، پیشینه ای که حتی همین هم پیشزمینه امتحانیه که درش هستم.
من تک دختر و فرزند آخر هستم، از بچگی دوست داشتم خواهر داشته باشم و هرچی بزرگتر میشدم بیشتر دلم خواهر میخواست. خودم تو ذهنم و در کنارش اطرافیان میگفتن دختر میاری واست خواهر میشه...
جقدر در ذهنم با دخترم روزها داشتم... استخر تفریح مهمونی زنونه... همو ارایش میکردیم و باهم صمیمی بودیم مثل دوتا دوست...
فرزند اولم پسر شد
فرزند دوم ذوق دختر داشتن در من دوباره زنده کرد و در سونو سیزده هفته دکتر بهم گفت دختر دار شدی...
لباسای خوشگل رنگی میخریدم... حس اینکه کنار دخترم باشم روح تازه در من داده بود...
به دنیا اومدو ی دختر ناز ظریف که اصلا شبیه من نبود...
همه چی عادی بود هیچی غیر طبیعی نبود.. پسرم همش میگفت مامان خواهری کی بزرگ میشه؟ منم میگفتم عزیز دلم خیلی زود بزرگ میشه و باهات بازی میکنه... اما انگار زمان نمیگذشت... داداشش مرتب میگفت چرا خواهرم بزرگ نشد ولی انگار داشت درست میگفت خواهرش بزرگ نمیشد...
و این دردناکترین چیزی بود که فهمیدیم... هرچی دخترم سنش بیشتر میشد اختلاف رشدش با سنش بیشتر میشد... کاش میشد تو دوماهگی بمومه اونوقت همه چی طبیعی میموند....
بازهم باور اینکه دخترم طبیعی نیست نداشتم تااینکه کرونا گرفتیم و دکتر اطفال که بردم یکدفعه به ذهنم زد بپرسم دخترم شش ماهشه ولی تالان چیزی دستش نگرفته، غلط نزده نمیشینه،صداش میزنم برنمیگرده، چشامو نکاه نمیکنه...
و اولین بار که دلم ریخت اونحا بود دکتر ...
و بعد ازون دکتر رفتیم دکتر رفتیم، ام آر آی، نوار مغز، ای بی آر، تست های بینایی، آزمایش های خون، ادرار....
برعکس مامانم که منتظر بود جواب ای بی آر خوب بیاد من منتظر بودم بگن گوشش مشکل شنوایی داره برای همین واکنش نمیده، منتر بودم بگن چشماش انحراف داره، بیناییش پایینه برای همین نگاتون نمیکنه... اما اما هیچکدوم ازینا نبود
میپرسیدن سابقه عقب موندگی در اقوام دارین؟ نه ازدواجتون فامیلی بوده؟ نه...
پس خدایا چرا دخترم به قول داداشش بزرگ نمیشه...
تاااینکه بعد چند دکترو هزار ازمایش و کاردرمانی ذهنی، کاردرمانی جسمی، داروها...
یکی از بهترین دکترای مغز و اعصاب کودک بلاخره تونستیم بعد ماهها وقت بگیریم...
اونحا بود که اونچه میدونستم و انکار میکردم رو باهاش مواجه شدم...
من مادر یک اوتیسم هستم
تشکرشده 2,351 در 551 پست
نمیدونم یکباره چرا فروریختم و دردو دل شروع کردم... حتی صمیمیترین دوستم از این جریان باخبر نیست...
منی که دیدار دوستام رو خیلی دوست داشتمو مرتب برنامه داشتیم دیگه الان رغبتی به تو جمع بودن ندارم... باغ پدرشوهرم که همه اخر هفته ها جمع میشدیم مدتهاست من نمیرم... حتی دلم نمیخواد تلفنی زیاد باکسی در ارتباط باشم
حرفای عادی هم شده خنجر به قلبم... چه دختر سربه زبری داری... جه ارومه... انگار تو دنیای خودشه اینجا نیس... هنوز حرکت نمیکنه؟ شیشه خودش دستش نمیگیره؟؟؟
همه سوالا همه حرفا ازارم میده دلم میخواد هیچکس دخترم نبینه
اون عزیز منه هرچی که هست هدیه خداست، دوست ندارم نگاه کنجکاو بقیه بهش بیفته برای همین علاقم به تو جمع بودن از دست دادم، نگاه متعجب بقیه آزارم میده مخصوصاااا که در جمع دوستام سه تا بچه درست همسن دخترم هستن که اینهمه تفاوت بین اینهارو همه میبینن..
درس خوندن شده برام یک واکنش که برای فرار از واقعیت انجام میدم... فکرمو چند دقیقه منحرف میکنه اما باز مثل الان حتی وسط درس یاد اینکه دخترم شاید هیچوقت حرف نزنه، هیچوقت چیزی یاد نگیره با کشی نتونه ارتباط بگیره....
به قول میشل همه چی سر حای خودشه. دختر منم قسمتی از خلقته و باید همینی باشه که خدا ازش میخواد...
تشکرشده 6,903 در 1,648 پست
پس مادر یک اوتیسم هستی. خوبه، نمی دونستم سه تا جنس داریم، دختر پسر و اوتیسم.
احساستو می فهمم شمیم، منم این سطح از شوک و ناباوری رو تجربه کردم، اینکه حس کنم اون چیزی که نصیب من شده یه چیز کلا متفاوته.
پارسال روی یه نرم افزار برای بچه های اوتیسمی کار می کردم، یکم در مورد اوتیسم یاد گرفتم.
الان باید برم، بعدا میام بیشتر صحبت می کنیم. تو فعلا درستو بخون که راه حل خوبیه.
فکور (دوشنبه 16 خرداد 01), شمیم الزهرا (سه شنبه 27 اردیبهشت 01)
در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)