سلام آقای امین، تشکر برای اشتراک مطلبتون، من هم با اجازه چندین خط اضافه میکنم.
دوران پیری، که شاید خیلی ها از اون به زمان ضعف جسمانی و .. اشاره کنن و حتی مرگ... بنظرم لازمه ی زندگی انسانها، نیاز جامعه و رشد معنوی افراد هست. شبیه یه ترمز عمل میکنه و قدرت بازدارندگی داره، هم برای فرد و هم برای سایرین.
این ضعف پیری، رسیدن به دوران انتهایی زندگی و مرگ میتونه این مهم رو گوشزد کنه که فلانی شما فرصتت در حد همین نفس کشیدن هاست، تو انسانی و حتما نقص ها و عیوبی داری، حتما اشتباهاتی داشتی و داری ... تلاشت رو برای تغییر بکن و به فرصت ها چنگ بزن، آسیب ها رو ترمیم کن.
همینطور این دوران پیری برای جوان تر ها هم تلنگری هست، یعنی آخرش حتی اگر با هیچ حادثه ای، بیماری و قضا و قدری دنیا رو ترک نکنی، انتهای ایستگاه همینجاست. همه باید از قطار زندگی پیاده بشن... مطمئن باشن همینطور که عقربه های ساعت از هم سبقت میگیرن زمانی هم میرسه که درجا بزنن و فردایی تکرار نشه...
خیلی از افرادی که از این نشانه ها عبور میکنن و براشون بی اهمیت هست و اونو با علم تفسیر میکنن که مثلا پیری ناشی از تجمع خطاهای ژنتیک هست و... متاسفانه این امر باعث میشه نقشه ی زندگی دردناکی رو برای خودشون و سایرین طراحی کنن.
نه اینکه یافته های علمی غلط باشه، برعکس کاملا درست و ارزشمنده و باید قدردان پژوهشگران باشیم ، اما اگر صرفا به این توجه کنیم که ما تحت تاثیر یکسری فرایند بدنیا آمدیم و بیخیال پیری و مرگ بیا خوش زندگی کنیم ! در واقع به خودمون اجازه میدیم هر گونه که امیال ما میخوان عنان زندگی رو بدستشون بدیم.
این عدم توجه به خویشتن و بی پروایی، این اصرار بر بی عیبی و اشتباه و ... از ما غول های خطرناکی متولد میکنه. هر سال از زندگیمون به آدمهای زیادی آسیب میزنیم، اعمال زیادی انجام میدیم که حتی پس از مرگمون ادامه پیدا میکنن... مثل فرزندان آسیب دیده ای که به زندگی های مشترک میفرستیم، مثل قربانی هامون که قربانی های دیگر میگیرن، مثل به اشتراک گذاشتن اشتباهات، زشتی ها و ... برای نسل های مختلف و ده ها مورد دیگه .
پس نتیجه میگیریم دوران کهنسالی و مرگ لازمه وجود داشته باشه هم برای خود فرد، هم برای جامعش. شاید بشه فرصتی ساخت، شاید بشه تلنگری زد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)