به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 7 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 70 , از مجموع 97

موضوع: من و مادرم

  1. #61
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    اون لحظه های آخر که بر بالینش بودم، اصلا نمیدونستم چنین اتفاق تلخی قراره برام بیفته. اگه احتمال هم میدادم، باز هم باید چهرمو قوی نشون میدادم و فقط روحیه میدادم به مادرم....
    ولی اگه میدونستم ابن اتفاق میخاد بیفته، اول از همه میگفتم مادرم مند ببخش، مادر میشنوی منو ببخش خواهش میکنم. بعدشم تا میتونستم دستاشو میبوسیدم. گریه میکردم و اگه راه داشت یه داد مشتی میزدم. ولی حیف که باید خودم رو قوی نشون میدادم.

    مادرم خسته شده بود از این زندگی، سختی پشت سختی، جوش و غصه پشت سرهم ... ولی دلش همونجوری صاف و زلال بود.

    صبحها با صدای دو تا خروس بلند میشدم، اینقدر داد میزدن که دیگه نمی‌تونستم خیلی بخوابم. بعدش هی به مادرم میگفتم مادر این دو تا خروس هم شورشو در آوردن، اول صبحی سروصدا میکنن! مادرم گفت اتفاقا خیلی صداشون قشنگه، مشخصه که تازه یاد گرفتن قوقولی قوقولی رو و اشتیاق دارن برای این کار!!!! چه نگاه زیبایی داشت مادرم. مادرم شدید دلم برات تنگ شده. نیستی که ببینی ما هنوز نفس میکشیم و زندگی مون رو ادامه میدیم، ولی بسختی...


    چند شب پیش داشتم شدید برای مادرم گریه میکردم، اون سر ایران. بعد خواهرم پیام داد گفت که اتفاقی افتاده ؟ چرا اینقدر پریشونی ؟؟؟؟ پیش خودم میگم ای بابا، اومدیم فرار کردیم یه گوشه ای بزنیم زیر گریه، ولی خواهر علم غیب داره مثه اینکه!!! ناراحت میشه وقتی من رو توی این وضع میبینه و میگه خودتو جمع و جور کن.
    ویرایش توسط gholam1234 : پنجشنبه 20 آبان 00 در ساعت 22:44

  2. 3 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    فکور (جمعه 21 آبان 00), شمیم الزهرا (یکشنبه 23 آبان 00), طنین باران (یکشنبه 23 آبان 00)

  3. #62
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    آقا غلام مادرتون چند سالشون بود؟

  4. #63
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    ای دوست مزن زخم زبان جای نصیحت
    بگذار ببارد به سرم سنگ مصیبت

  5. #64
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    آقا غلام منظور شما سوال من بود؟
    من قصد ناراحت کردن شما رو نداشتم عذر میخوام

  6. کاربر روبرو از پست مفید فکور تشکرکرده است .

    gholam1234 (شنبه 22 آبان 00)

  7. #65
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها
    سلام
    آقا غلام منظور شما سوال من بود؟
    من قصد ناراحت کردن شما رو نداشتم عذر میخوام
    نه نه، خانم فکور، شما که خانم بسیار محترمی هستین. با خودم هستم و شاید با بعضی از اطرافیانم. بیشتر با خودم هستم. انگار یه غلام دومی هست که مدام باهام حرف میزنه و نیش و کنایه میزنه. میگه غلام اینقدر ادعا میکردی مادرتو دوست داری، همین بود نشانه عشقت؟ هیچ غلطی نتونستی بکنی. چرا نتونستی پس؟؟؟ چرا هیچ کاری نکردی؟ ایناس که مدام توی ذهنم میچرخه. این حرفارو به خانوادم نمیتونم بگم چون اونا توی شرایط روحی خوبی نیستن و با این حرفا به هم میریزن. مجبورم به خودم بگم و مثه یه لوپ معیوب مدام توی ذهنم بچرخونم. چند بار هم مادرمو صدا زدم و همین چیزا رو بهش گفتم، ولی خب مادر جوابمو نمیده. چندباری البته اومد به خابم و در مجموع حالش خوب بنظر می‌رسید.

    من مادرم ۶۶ سالش بود، نمیدونم چرا جوابم پاک شده ..‌.

  8. 3 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    فکور (شنبه 22 آبان 00), شمیم الزهرا (یکشنبه 23 آبان 00), طنین باران (یکشنبه 23 آبان 00)

  9. #66
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 آبان 00 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1399-5-06
    نوشته ها
    219
    امتیاز
    5,439
    سطح
    47
    Points: 5,439, Level: 47
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    270

    تشکرشده 423 در 177 پست

    Rep Power
    46
    Array
    مرگ تا یه حدی دست ماست آقای غلام . ما تا یه حدی می تونیم مراقب باشیم و احتیاط کنیم از خودمون و اطرافیانمون . بیشترش پیمانه عمر و قسمت هست که اون دست ما نیست . حتی در موارد دیگه زندگی مثل ازدواج هم همین هست ،تا یه حدی دست ماست ، بقیه اش دست ما نیست . این آقای غلام دومی که گفتین همون درونتون هست . باهاش حرف بزنین و بهش بگو تفصیرت نیست و تو تلاشت را کردی . اگه می بینین زورش زیاده و اذیتتون می کنه از مدیر همدردی گرامی کمک بگیرین .مشاور راه حل هایی ارائه می کنه که می تونه مفید باشه و تسکین بده .
    ویرایش توسط Niagara : شنبه 22 آبان 00 در ساعت 20:02

  10. 4 کاربر از پست مفید Niagara تشکرکرده اند .

    gholam1234 (شنبه 22 آبان 00), فکور (شنبه 22 آبان 00), شمیم الزهرا (یکشنبه 23 آبان 00), طنین باران (یکشنبه 23 آبان 00)

  11. #67
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط gholam1234 نمایش پست ها
    انگار یه غلام دومی هست که مدام باهام حرف میزنه و نیش و کنایه میزنه. میگه غلام اینقدر ادعا میکردی مادرتو دوست داری، همین بود نشانه عشقت؟ هیچ غلطی نتونستی بکنی. چرا نتونستی پس؟؟؟ چرا هیچ کاری نکردی؟ ایناس که مدام توی ذهنم میچرخه. این حرفارو به خانوادم نمیتونم بگم چون اونا توی شرایط روحی خوبی نیستن و با این حرفا به هم میریزن. مجبورم به خودم بگم و مثه یه لوپ معیوب مدام توی ذهنم بچرخونم.
    ..‌.
    اینا که هر روز بارها به ذهن من هم میاد
    از اینکه اصلا چرا بیشتر به پدرم اطلاعات ندادم که از خودش مراقبت بیشتری بکنه و اصلا درگیر این ویروس چینی نشه (هرگز چینی ها رو با این مدل غذا خودنشون نمی بخشم که این ویروس رو به جون دنیا انداختن)
    و خودم رو شماتت می کنم چرا اون لحظه که شنیدم بلند نشدم برم مراقبت کنم
    و وقتی گفتن خودمون مراقب هستیم من قبول کردم و نرفتم
    نه اینکه اون بنده خداها کم مراقبت کرده باشن
    ولی من کمی وسواس تر و حساس تر از اونا بودم شاید موثرتر می بودم
    آخرین روزی که دکتر به پدرم گفته باید بری بیمارستان و سی تی اسکن ، برادرم اومده خونه و صبر کرده فردا بردتش
    شاید اگر من بودم نمیذاشتم
    پدرم تو بیمارستان نشانه های عفونت مثانه داشته
    دکترش بهش آنتی بیوتیک نداده
    دخترخالم پزشک متخصص هست بهشون گفته به دکتر بگید این بیمار عفونت داره بهش آنتی بیوتیک بزنید (البته به من نگفت وگرنه از راه دور هم مجبورشون می کردم با دکتر صحبت کنن) اونا پیش خودشون گفتن بهتره به دکتر اعتماد کنیم و تو کارش دخالت نکنیم (دکتر هم گفته جواب آزمایش عفونت نشون نمیده دخترخالم می گفت نباید منتظر جواب آزمایش بود باید بر اساس علایم آنتی بیوتیک بدن، نهایتا آزمایش یک روز قبل فوت پدرم عفونت رو نشون داد در حالی که دختر خالم از 4 روز قبل تشخیص داده بود) ولی من همیشه تو کار دکتر ها دخالت می کنم و هیچ موقع نمیذارم دکتر هر کار صلاح می دونه اگر بر خلاف اطلاعات و نظر من هست انجام بده. تا حالا چند بار با پزشک های مختلف بگو مگو داشتم ولی به هر حال کار خودم رو می کنم و تا الان حداقل سه بار جلوی خطای فاحش دکترها رو برای خودم و اطرافیانم گرفتم هر چند شاید مثلا در بیست مورد هم دخالتم بیهوده بوده ولی به نظرم به اون سه بار می ارزیده
    روزی که پدرم رفت آی سی یو ، دخترخاله ام به من زنگ زد و گفت چرا دکتر آخرش آنتی بیوتیک نزد آخه عفونت بدن رو تحلیل می بره و نمیذاره جلوی ویروس مقاومت کنه بدن نمی تونه تو دو جبهه بجنگه. گفت خدا بگم این دکتر رو چکار نکنه. گفت کاش منتقل می کردید یه بیمارستان دیگه که حداقل دکترش حالیش بشه این بیمار آنتی بیوتیک میخواد. ولی برادرم می گفت هر بیمارستانی زنگ زدم آی سی یو خالی نداشتن.
    یک ساعت بعد تماس دخترخالم پدرم از دنیا رفت
    پدرم تا روز قبلش با دستگاه اکسیژن معمولی ، اکسیژن خونش 96 بود یعنی ریه اش داشت جواب می داد یکهو فرداش اکسیژن جواب نداد و کار به انتوبه کشید
    تو اینترنت سرچ کردم ببینم چطور میشه پرونده پزشکی روگرفت
    که دیدم بعد انحصار وراثت میشه
    حتما این مورد رو پیگیری می کنم
    هر چند پدرم برنمی گرده ولی من موظفم پیگیری کنم و اگر دکتر خطا کرده شکایت کنم هر چقدر هزینه کنم برام مهم نیست
    خیلی دلم می خواست مطمئن باشم این اتفاق گریزناپذیر بوده و دکتر اشتباه نکرده
    الان ولی مطمئنم دکتر اشتباه کرده و این کاملا انرژی و توانم رو گرفته

    شاید در اون زمان این تصمیم ها به نظر بهترین تصمیم میومده در حالی که بهترین تصمیم نبوده
    ویرایش توسط فکور : شنبه 22 آبان 00 در ساعت 21:05

  12. 4 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    gholam1234 (شنبه 22 آبان 00), zolal (دوشنبه 24 آبان 00), شمیم الزهرا (یکشنبه 23 آبان 00), طنین باران (یکشنبه 23 آبان 00)

  13. #68
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    خوبه شما اطرافیان تون یه متخصص بوده. ما اطرافیان و فامیلها ماکزیمم تونستن سوم راهنمایی رو به اتمام برسونن.

    ما فقط خدا رو داشتیم و مادرمونو از خدا میخاستم. دکتر هر چی میگفت قبول میکردیم (البته اگه پیداش میکردیم! بس که اون روزها شلوغ بود و دکترها هم از زیر پاسخ در میرفتن) و می‌گفتیم حتما درست میگه. بقول برادرتون، واقعا تو اون زمان تخت خالی پیدا نمیشد، چاره دیگه ای نداشتیم.
    شکایت که نه، ولی من دوست داشتم یه روز برم در بیمارستان یه کشیده بخابونم توی گوش یکی از این پرستارا، چون مادرم گلگی کرد ازش پیش من. ولی منصرف شدم. به یاد حرف مادرم افتادم که هر موقع از دست یکی خیلی عصبانی میشدم و میخاستم بهش فحاشی کنم یا برم باهاش درگیر بشم، مادرم بهم میگفت دعاکن براش که خدا هدایتش کنه. منم برای اون پرستاره گفتم که ایشالا خدا هدایتش کنه و اگه کم کاری داشته، خودش اون دنیا با خدا باید تسویه کنه.
    با این کارهای شکایت و اینا، برای من به شخصه باعث زنده شدن مادرم نمیشه و بیشتر نمک روی زخمم میپاشه. البته فرد با فرد متفاوته و برای شما شاید اینجوری نباشه.

  14. 4 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    فکور (یکشنبه 23 آبان 00), zolal (دوشنبه 24 آبان 00), شمیم الزهرا (یکشنبه 23 آبان 00), طنین باران (یکشنبه 23 آبان 00)

  15. #69
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام آقا غلام
    نه کسی زنده نمیشه
    ولی شاید جلوی مرگ افراد جدید گرفته بشه
    بحث من اصلا بحث انتقام نیست به هیچ وجه
    شاید من مسئول باشم در برابر بقیه بیماران این پزشک
    که نذارم اشتباهش رو هر روز تکرار کنه
    که خانواده دیگزی رو به عزا ننشونه

    وگرنه پدر من دیگه به این دنیا برنمی گرده
    ویرایش توسط فکور : یکشنبه 23 آبان 00 در ساعت 10:19

  16. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    gholam1234 (یکشنبه 23 آبان 00), zolal (دوشنبه 24 آبان 00)

  17. #70
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    فکر من تا کجاها رفت! حتی به این فکر کردم که اصلا چرا اون چند سال پیش، که در به در دنبال کار بودم، کار در یه شهر دیگه رو انتخاب کردم که بخام از مادرم دور باشم و هر دو هفته بینیمش... اگه میموندم کنارش میتونستم بیشتر بهش برسم. و اگرهای دیگر که میاد و میرن ...

    اینکه دیابت گرفت این اواخر و مثلا اگه دیابتش رو یه جوری بیشتر پیگیری میکردیم، شاید تاثیر مثبتی می داشت.
    البته مادرم خودش خیلی رعایت میکرد توی غذاهاش و خداروشکر این اواخر قندش کامل کنترل شده بود. ولی بعضی وقتا خیلی کم شاکی بود که شما نمیذارین راحت غذا بخورم، محدودم کردین. البته خیلی کم میگفت اینو.

  18. 2 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    فکور (دوشنبه 24 آبان 00), zolal (دوشنبه 24 آبان 00)


 
صفحه 7 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.