به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 97

موضوع: من و مادرم

  1. #31
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 09:15]
    تاریخ عضویت
    1393-6-31
    نوشته ها
    571
    امتیاز
    19,722
    سطح
    88
    Points: 19,722, Level: 88
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    1,233

    تشکرشده 1,419 در 465 پست

    Rep Power
    136
    Array
    سلام، آقا غلام من فکر میکنم اتفاقاتی مثل اینکه عزیزانمون از پشیمون میرن، یکی یکی، سلامتیمونو از دست بدیم، خونه خراب بشیم، شاید آواره و رنج های دیگه این دنیا.... همه اینا که بدون اراده خودمون محتمل هست، شاید اتفاق میفتند تا ما به خودمون برسیم. تا دیگه دلبسته هیچی نباشیم
    تا در نهایت آزاد بشیم...

    بعد از رهایی از همه چیز، فقط دلبسته یکی میشیم. خوش بحال اون روز .

    پیامبر از همون بچگی، پدر، مادر، پدربزرگ، عمو(کسانیکه بعد از هر غم از دست دادنی به اونها دلبسته شده بود) رو از دست داد.

    ویرایش توسط zolal : دوشنبه 05 مهر 00 در ساعت 16:50

  2. 3 کاربر از پست مفید zolal تشکرکرده اند .

    gholam1234 (دوشنبه 05 مهر 00), لاله123 (پنجشنبه 22 مهر 00), باغبان (دوشنبه 05 مهر 00)

  3. #32
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    در مجموع بنده از خداوند یه چیزی میخاستم که خب برگشتن مادرم بود، که خب اونم نشد...
    زین پس دیگه خاسته ای ندارم، بی خاسته ام! هر کار خوبی برامون کردی ناز شستت، هر بلایی هم فرستادی باز هم دمت گرم . کلا سطح توقعم رو آوردم روی مینیمم مقدار، هیچی دیگه نمیخوام.

  4. کاربر روبرو از پست مفید gholam1234 تشکرکرده است .

    لاله123 (پنجشنبه 22 مهر 00)

  5. #33
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    من بعضی وقتا با فقیرایی که در خونه میومدن، صحبت میکردم (که البته بعضی وقتاتبدیل به بحث میشد). میگفتم اگه پول رو برای فلان چیز (مثلا سفره صلوات) میخاین، منم میخام بیام شرکت کنم و ...!
    مادرم ناراحت میشد از این کارم، میگفت هر کسی اومد در خونه بهش یه چیزی بده و بحث نکن. فقط حواست باشه دست خالی نره.
    خداروشکر چندسالی هست به حرفش گوش میدم.
    همیشه میگفت کسی دست خالی نره از دم در خونمون، چون پناه آورده بهمون.
    یا گربه میومد توی حیاط خونمون و جا خوش می‌کردن، برای بحث بهداشت تصمیم داشتیم جابجاشده کنیم گربه ها رو، ولی مادر مخالف بود و میگفت اونا پناه آوردن بهمون...

  6. 4 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    Mvaz (سه شنبه 13 مهر 00), فکور (سه شنبه 13 مهر 00), لاله123 (پنجشنبه 22 مهر 00), باغبان (یکشنبه 18 مهر 00)

  7. #34
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    آقا غلام
    پدر من هم یه تعداد پرنده پشت پنجره اتاقش زندگی می کردن همینطورم پشت پنجره آشپزخونه و پدرم بهشون غذا می داد
    مادرم همیشه از این موضوع ناراحت بود و می گفت هم سر صدا می کنن هم با فضولاتشون پنجره رو کثیف می کنن (تا حدودی راست می گفت و حق داشت منم خودم زیاد حوصله شون رو نداشتم) ولی پدرم اصرار داشت که باشن

    وقتی مادرم یه بیماری صعب العلاج گرفت (سرطان غدد لنفاوی) و دکتر مشکوک شده بود که بدخیمی به استخوان رسیده باشه، یادمه پدرم نذر کرذه بود تا مدت معینی برای اون پرنده ها دانه بخره و بعد که فهمیدیم حدس دکتر درست نبوده پدرم نذرش رو ادا کرد و مادرم هم با یک سال درمان سخت به زندگی عادی برگشت

    این دفعه که رفته بودم دیدم هنوزم پرنده ها هستن نمی دونم بدون پدرم تا کی پشت اون پنجره ها باقی می مونن

  8. 4 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    gholam1234 (سه شنبه 13 مهر 00), Mvaz (سه شنبه 13 مهر 00), لاله123 (پنجشنبه 22 مهر 00), باغبان (یکشنبه 18 مهر 00)

  9. #35
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    خب ما اون گربه ه رو راه دادیم و الان هر سه وعده رو همینجا میل میکنه! استراحتشم همینجا میکنه. اون کار نهایی رو هم همینجا انجام میده!
    مادرم وقتی قید حیات بود، غذاشو میداد، باهاش صحبت میکرد، بعضی وقتا حتی باهاش اوقات تلخی میکرد. خلاصه گربه شدیدا عادت کرده بود به مادرم و هر موقع مادر میومد تدی حیات، سریع میومد و خودشو لوس میکرد.

    یه چیز جالب هم اینکه وقتی من میرفتم آی سی یو و برمیگشتم، گربه سر و صدا میکرد و میومد سراغم. انگار بوی مادرو می‌آوردم براش. من خودم اعتقاد نداشتم به اینجور چیزا، ولی دقت کردم دیدم نه، واقعا بو رو حس میکنه و میاد.
    دیگه گربه هم کم کم باید بفکر خودش باشه...

  10. 3 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    فکور (چهارشنبه 14 مهر 00), لاله123 (پنجشنبه 22 مهر 00), باغبان (یکشنبه 18 مهر 00)

  11. #36
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    و من دیگه با یاد مادر کمتر گریه م میگیره انگار هر چی جلوتر میرم سنگدلتر میشم. ولی یادش که میفتم شدیدا میرم توی فکر، شاید شدیدتر از روزهای قبل. بغض میکنم، ولی گریه م نمیگیره. احساس بی کفایتی یم تقویت شده و به این می اندیشم که کمتر ادعا کن!!!
    مادرم چقدر ساده زیست و چقدر ساده رفت. یه جوری رفت که کلی عذاب وجدان برامون گذاشت. براش دعا میکنیم و کارهای خیر میکنیم، ولی از این قضیه هم نباید بگذریم که هممون سراسر عذاب وجدان هستیم... که کاش قدر این جواهر رو بیشتر میدونستیم

  12. 4 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    Mvaz (شنبه 17 مهر 00), فکور (شنبه 17 مهر 00), لاله123 (پنجشنبه 22 مهر 00), باغبان (یکشنبه 18 مهر 00)

  13. #37
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    و شرایط پیچیدگی‌های خودشو داره. به عضو بزرگواری از خانوادمون که خیلی بابت رفتن مادر دلش شکسته، نمیدونیم چی بگیم دقیقا!!! خودم ناراحتم و دلشکسته، ولی باید جلوش لبخند بزنیم و بهش روحیه بدیم، آخه این چه رسمشه؟! من باید لبخند بزنم و توی خلوت ....

    نمیدونم هی میگم شاید یه اشتباه بزرگی توی زندگیم کردم که اینجوری هر چی خوشبختی و حال خوب بود، اینجوری از توی دماغمون کشیده شد بیرون!!!

  14. 2 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    لاله123 (پنجشنبه 22 مهر 00), باغبان (چهارشنبه 21 مهر 00)

  15. #38
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    امشب یکی اومد و صحبت اون دو هفته لعنتی آی سی یو رو پیش کشید و طرف صحبتش هم با من بود که اینجوری میکردیم اونجوری میشد اونجوری میکردیم اینجوری میشد و ...، منم ضربان قلبم رفت بالا و ناخودآگاه حالم بد شد.
    یادآوری اون تایم تلخ و چیزهایی که دیگه هیچ تاثیری در زنده شدن مادرم نداره! حالم رو بد میکنه حقیقتا...

  16. 3 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    Mvaz (چهارشنبه 21 مهر 00), لاله123 (پنجشنبه 22 مهر 00), باغبان (چهارشنبه 21 مهر 00)

  17. #39
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    90,341
    سطح
    100
    Points: 90,341, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,823

    تشکرشده 6,798 در 2,375 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط gholam1234 نمایش پست ها
    یه مسافری هستیم همه، البته این قضیه بیشتر منو می‌ترسونه( یا بعبارت بهتر میترسوند). چون وقتی فکر کنی که اطرافیان و عزیزانت همیشگی نیستن، می‌ترسونتت. تازه اون دنیا معلوم نیست میبینیشون یا نه... هزار شرط و شروط گذاشتن، که مهمترینش اینه که مومن واقعی باشی، وگرنه اون دنیا نمیتونی مادرت رو ببینی!
    با سلام
    مهم اینکه حقیقت دنیا را بدونیم و به قول آقای بهجت این دنیا مثل اون گلدون مصنوعی هست و حقیقت و نمایش اصلی در آخرت ،،،همین باعث میشه بدونیم هممون واقعا مسافریم و نباید زیاد دل ببندیم ، چه به خودمون - چه به عزیزانمون - چه به اهداف و آرزوهامون و .... باید همه اینجوری باشیم ، ،، انسان سکون نداره حتی در برزخ و قیامت - تا حدی در دنیا این رشد هست. یه موقعی به امر خدا و در وقت معین همه در جای دیگری که مبدا ما و مقصد اصلی ما هست قرار می گیریم برای ادامه و رشد و تعالی بیشتر . برای همین مثل این می مونه که مکان اصلی خانه خودمون باشه به ما بگن برو سر کوچه دوباره برگرد خونه - حکایت دنیا و آخرت هم همینه .
    خدا دنبال بهونه هست که آدم ها را بفرسته بهشت . برای همین با وجود قاطعیت ! خودش را مهربان و بخشنده معرفی می کنه - برای همین گناه را یکی می نویسه و عمل خیر را چندین برابر .
    برای همین باید همیشه امید داشت و حرکت کرد و از افراد منفی و نا امید کننده فاصله گرفت و یا به حرفشون اعتنایی نکرد
    باید از از گذشته آموخت تا آینده خوبی برای خودمون بسازیم - همون کاری که حضرت حر انجام داد و نا امید نشد و ادامه داد در مسیر تعالی .
    لذا همین که ما امیدوار باشیم - تلاش کنیم از گذشته خودمون بهتر بشیم ، عزیزانمون که به رحمت خدا رفتن هم از دست ما خوشحال میشن و برای اونها هم ثواب می نویسند این بهترین کار خیری که هر فردی می تونه به رفتگان خودش اهدا کنه مخصوصا به پدر و مادر .
    قطعا در برزخ و قیامت هم ملاقاتی داریم با عزیزانمون و این خیلی خوبه با عزیزانمون را در جای دیگر ملاقات می کنیم .
    نکته زیر خاکی اینکه ، آدم در برزخ و قیامت وقتی حقیقت و نور خدا و مهربانی خدا را ببینه چیزی دیگه اون را جذب نمی کنه و موارد دیگه براش عادی هست ،،دوست داره فقط به اون برسه و به رشدش ادامه بده .
    خب این یه انگیزه هست که که اگه عزیزانمون خوب بودن ما هم هر روز بهتر بشیم و به اونها برسیم و خدا هم کمک می کنه .




    نقل قول نوشته اصلی توسط gholam1234 نمایش پست ها
    امشب یکی اومد و صحبت اون دو هفته لعنتی آی سی یو رو پیش کشید و طرف صحبتش هم با من بود که اینجوری میکردیم اونجوری میشد اونجوری میکردیم اینجوری میشد و ...، منم ضربان قلبم رفت بالا و ناخودآگاه حالم بد شد.
    یادآوری اون تایم تلخ و چیزهایی که دیگه هیچ تاثیری در زنده شدن مادرم نداره! حالم رو بد میکنه حقیقتا...
    خیلی از ورزشکاران و بازیگران معروف بابت کرونا از دنیا رفتن - حتی بهترین بیمارستان ها - بهترین داروها و دکترها هم بالای سرشون بود - ولی عمرشون نبود .
    رفتن مردمان دنیا از طریق بیماری های ناشناس که هنوز خود پزشکان هم کامل نمیدونن چه خبره ، تقصیر شما و یا نزدیکانتون نیست .
    همه در وقت معین به سمت مبدا و مقصد اصلی خودشون حرکت می کنن با بهونه های مختلف .
    مشکل خیلی از ما آدم ها اینکه دوست داریم مشکلات و حوادث و اتفاقات را با با توان دنیوی محدود خودمون تحلیل و آنالیز و حل کنیم برای همین در چنین اتفاقاتی بعضی از افراد وقتی عزیزشون را از دست میدن میرن دنبال مقصر می گردن همون اتفاقی که نوشتی غلام در نقل قول .
    در اینجور مواقع سعی کنین سکوت کنید و اگه لازم شد موارد این پُست را به فرد مورد نظر بگین ، و بگین الان وقت این حرف ها نیست و تلاش بشه برای عزیز مورد نظر خیرات و کارهای خوب انجام بشه اون تنها چیزی که لازم داره خیرات و خوب زندگی کردن بازماندگان هست .




    .....................................


    یک تکنیک روانشناسی بهت میگم آقا غلام :
    بیا تو نمودار درخت زیر :
    ما یک اطلاعات داریم ( موضوع - حادثه و ...) و دو تفسیر .
    تفسیر قرمز نوعی از تفسیر خودمون هست که باعث یه اقدامی میشه و خودمون با اختیار خودمون این گونه تفسیر می کنیم و نتیجه آن تفسیر عمل مشخصی هست .
    تفسیر سبز هم همین طور ، آنالیز متفاوت فرد نسبت به تفسیر قرمز هست ،که باز نتیجه متفاوتی رقم میزنه .




    مثال : عزیزمون را از دست می دهیم بر اثر یه بیماری ناشناس .


    حالت اول :
    اطلاعات :
    تفسیر اطلاعات :
    احساس :
    تصمیم گیری :
    اقدام :



    حالت دوم :
    اطلاعات :
    تفسیر اطلاعات :
    احساس :
    تصمیم گیری :
    اقدام :



    اینا را در خلوت خودت یا اینجا خواستی روش کار کن .
    این تاپیک هم یه نمونه مثال زده بهش :باغ غنی ذهن شما - تفسیر اطلاعات




    .....................................

    قرآن و نماز اول وقت خیلی کمک می کنه ،،،
    صحبت های آقای بهجت هم گوش کن آقا غلام فکر کنم به ایشون خیلی ارادت داری - منم وقتی مشکلات سراغم میاد یاد حرف ایشون می یافتم .
    درسته سختی ، غم ، درد دل ها و دلتنگی برای عزیرمون هست ،،،ولی وقتی با خدا انس بگیریم خدا این دل را سبک می کنه و به دل یه شادی معنوی میده ! که گذر از اینها و کنار آمدن برای انسان آسون تر میشه .
    ورزش هم انجام بده یواش یواش .
    برنامه ریزی کن برای مادر گرامی کارهای خیر انجام بده و همین کارها به تو هم میرسه و حال دلت را خوب می کنه . مثلا سر زدن به خانه سالمندان و یا کمک مالی به مراکز خاص .


    التماس دعا
    حق یارت برادر .
    ویرایش توسط باغبان : چهارشنبه 21 مهر 00 در ساعت 11:52

  18. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    gholam1234 (چهارشنبه 21 مهر 00), لاله123 (پنجشنبه 22 مهر 00)

  19. #40
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    ممنونم باغبان جان، خیلی مفصل و خوب نوشتی. یادآوری بسيار خوبي بود...


    حالت اول :
    اطلاعات : مادرم بر اثر کرونا رفت.
    تفسیر اطلاعات : مادرم بخاطر من رفت. چون باعث انتشار ویروس شدم. یا اینکه من توی آی سی یو میتونستم کاری کنم که مادرم حالش خوب بشه.
    احساس : خشم، تنفر، بی کفایتی، دلتنگی، غم.
    تصمیم گیری : با سیستم دپرسی و نامیدی میرم جلو، هیچ امیدی به زندگی و بخشایش از سوی مادرم نیست.
    اقدام : خودکشی! یا تعلل در کارها، عدم انجام کارهای خیر برای شادی روح مادر.



    حالت دوم :
    اطلاعات : مادرم بر اثر کرونا رفت.
    تفسیر اطلاعات : من تاجایی که میتونستم تلاشمو کردم که مادرم برگرده، خیلی واسش دعا کردم، خیلی روحیه دادم. انتشار ویروس حقیقتا دقیق مشخص نیست که توسط چه کسی انجام شده. ولی کار هر کسی بوده، مطمئنا عمدا انجام نداده. ضمن اینکه این حرفا مادرم زنده نمیکنه!
    احساس : احساس خاصی ندارم! خیلی کنجکاوم بدونم روح مادرم حالش چطوره الان. کلا توی این یه ماه خیلی روحیه م لطیف شده! و نمازام رو معمولا سروقت میخونم (شما که منو نمیشناسین، ریا نیست پس!!!. مادرم همیشه دوست داشت نمازا رو اول وقت بخونیم. کل عمرش هیچ وقت بهمون نگفت اینو، ولی با کارش و در عمل بهمون نشون داد، خودش همیشه نمازاشو اول وقت میخوند)
    تصمیم گیری : کارای خوب بکنم برای شادی روح مادرم. بیقرارم برای دیدن روی مادرم.
    اقدام : انجام کارهای خیر، نماز اول وقت، قران خواندن. امیدواری، فکر نکردن به چیزی که دیگه از دست ما خارجه.

  20. 4 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    Mvaz (پنجشنبه 22 مهر 00), فکور (پنجشنبه 22 مهر 00), لاله123 (پنجشنبه 22 مهر 00), باغبان (پنجشنبه 22 مهر 00)


 
صفحه 4 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.