به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 52

Threaded View

  1. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-26
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    15,299
    سطح
    79
    Points: 15,299, Level: 79
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 91.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    526

    تشکرشده 1,129 در 328 پست

    Rep Power
    101
    Array
    سلام دوستان
    مجددا تشکر میکنم که برام وقت میذارین.

    فکور عزیز جملات شمارو همیشه چندین بار میخونم. و چقد کمک کننده هستش. واقعا آدم ها عوض نمیشن. هر چقد میخوام بگم یه فرصت دیگه بهش بدم اما میگم مگه میشه شخصیتی که 40 سال شکل گرفته عوض بشه. در مورد احساس خودم به همسرم شدیدا که علاقه ام نسبت بهش کم شده مخصوصا با یادآوری خیانتهاش، و اینکه اعتمادم رو کاملا نسبت بهش از دست دادم.
    ممنونم ازتون.



    doooعزیزم اگه حافظه ام یاری بکنه شما اسمتون دنیا بود.ممنون که به یادم بودی و برام تجربه ات رو گفتی.امیدوارم الان حالت خوب باشه و اتفاقات خوبی برات بیفته.


    لاله و ساناز عزیزم ممنون از همدردی و نظرتون.
    در مورد فرصت مجدد دادن بهش یا در مورد مشاوره، خیلی با خودم کلنجار میرم اما مشکل اینه که مسایل بین ما یکی دو تا نبود که من بگم باشه بددهنیش رو با مشاوره رفعش میکنیم.در کنار بددهنی و فحاشی،شدیدا من رو از هر نظر تحقیر میکرد.توهین میکرد.تهمت میزد.دست بزن داشت.حالا فرض کنیم همه اینها با مشاوره رفع میشد اما خیانت هاش چی؟بار اولش نبود که.من همون دو هفته بعد از عقد که متوجه خیانتهاش شدم به سختی بخشیدمش و به سختی تونستم دوباره بهش اعتماد کنم اما بازم بهم خیانت کرد اونم نه با یک نفر.بلکه دو نفر یا بیشتر.چون شماره های و محتوای پیامهای داخل گوشیش نشون میداد یه نفر نیستش.از متاهل بودن یکیشون که مطمئنم بقیه رو خبر ندارم.

    یعنی کاملا اعتمادم نسبت بهش از دست رفته. به نظرم وقتی به همسرت اعتماد نداشته باشی دیگه تو زندگی آرامش نداری و اون زندگی عملا فرقی با جهنم نداره.


    در کنار همه اینها من یه مشکلی که با همسرم داشتم که فکر کنم بندرت بین زن و شوهری وجود داشته باشه اینه که همسرم از کوچکترین حرفهای من آتو میگرفت و بعدها هزاران بار تو دعوا اونها رو میزد تو سرم.

    یه مثال بزنم.مثلا یه بار من داشتم آشپزی میکردم و شدیدا هوا گرم بود گفتم وای چقد گرمه پختم.بعد از اون مدام تو بحثامون میگفت تو بخدا مشکل داری سالم نیستی.طاقت کار کردن نداری. یا مثلا یه بار با هم رفتیم دندونپزشکی هر دومون دندونامون رو درست کردیم. چند روزی هم بود زانوی من درد میکرد یه بار گفتم زانوم درد میکنه.باورتون میشه تو هر بحثی میگفت تو همیشه مریضی یه بار دندونت یه بار زانوت.در حالیکه من فقط یه بار گفته بودم زانوم درد میکنه یا خودشم کار دندونپزشکی داشت. در ثانی هر آدمی ممکنه مریض بشه اما اینهارو چیزای عجیب غریبی میدونست.
    یا از حرفهای اعضای خونواده من از این آتوهای مسخره میگرفت و بعدها مدام تو بحثامون تکرار میکرد.

    خلاصه کلام اینکه من قبل از هر صحبت ساده ای،قبلش کلی حرفام رو سبک سنگین میکردم.خودسانسوری میکردم.سعی میکردم هیچ وقت حتی یه سردرد ساده ام رو هم بهش نگم و...

    از اخلاق عجیب این موجود این رو بگم که با 40 سال سن مدام داره مثل بچه ها عکس پروفایل تلگرامش رو عوض میکنه و جملات تیکه دار نسبت به من میگه.مثلا عکس گذاشته که:وقتی توانستید به کسی خیانت کنید فکر نکنید طرف مقابلتون احمقه بلکه اون بیشتر از لیاقتتون به شما اعتماد کرده. این چند روزهم بارها به من گفته لابد یکی زیر سرته که اقدام کردی به طلاق. انگار جامون برعکس شده.


    دیروز وکیل نامه استرداد جهیزیه رو ارسال کرده بهش. من قبلا به وکیل توضیح داده بودم که چند تا وسیله برای اونه و من با اونها کاری ندارم ولی دیروز مدام داره پیام میده که مگه فلان چیز رو من نخریدم،مگه فلان چیز نصف پولش رو من ندادم و...فکر نکنم در طول تاریخ مردی پیدا بشه که وقتی زندگیش داره از هم میپاشه فکر این چیزا باشه. هر چند من همه اینهارو به وکیلم گفته بودم و وکیل قرار بود امروز بهش همه اینهارو بگه.

    یه موضوعی رو هم بگم. من تا دو هفته پیش خیلی حس غم و اندوه داشتم. خیلی گریه میکردم. با دیدن زن و شوهرای دیگه تو بیرون یا حتی تو فضای مجازی احساس حسرت میکردم. یا کلا تو ماشین دیگه آهنگ گوش نمیدادم یا از اینکه همسرم با اون افراد رابطه داشته شدیدا عصبی میشدم حس میکردم چیزی کم داشتم که همسرم رفته سراغ اونها اما الان شاید بندرت گریه بکنم.حس غم دارم اما خیلی کم هستش . دیگه حسرت و افسوس با دیدن زن و شوهرا ندارم.آهنگ گوش میدم.دیگه با فکر کردن به خیانتهاش عصبی نمیشم و نمیگم لابد من چیزی کم داشتم. به نظرتون خیلی زود حالم خوب نشده؟یعنی من به مرحله پذیرش رسیدم؟یا اینکه این احساسات مقطعی هستش و چون به طور رسمی جدا نشدیم فعلا حالم خوبه؟حتی اون روز که همسرم سوار ماشینم شد میگفت آی تک تو هیچ تغییری نکردی اصلا لاغر نشدی اتفاقا صورتت پرتر شده بخدا هیچ غصه ای نداری من رو ببین چقد لاغر شدم(واقعا هم لاغر شده بود البته لاغریش فکر نکنم از غصه باشه از نبود غذاست چون اصلا آشپزی بلد نیس و این یک ماه رو کلا خونه خودمون بوده و خونه مادرش نرفته).الآن نگید آی تک عین خیالش نیس.این خنده من از گریه غم انگیزترست....
    ویرایش توسط آی تک : سه شنبه 15 تیر 00 در ساعت 20:54

  2. 3 کاربر از پست مفید آی تک تشکرکرده اند .

    فکور (سه شنبه 15 تیر 00), zzzz (سه شنبه 15 تیر 00), اثر راشومون (پنجشنبه 17 تیر 00)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:40 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.