سلام
در مورد احساسی که دو سه شب بعد از اطلاع اولیه م باهاش مواجه بودم در تاپیک احوال یاران همدردی نوشتم قبلا و خانم سحر بهاری ازم خواستن که یه تاپیک براش ایجاد کنم تا هم راهنمایی بهتری بگیرم و هم بقیه افراد تالار از این تجربه استفاده کنن، که الان حس میکنم بعد از حرفهایی که دیروز در صحبتمون زدیم رد و بدل شد میتونم تاپیک کاملی بزنم.
اینکه چطور متوجه شدم؛
بعد از شک به ساعاتی که بعد از ساعت اداری طول میکشید برگرده خونه و اینکه همیشه روی گوشیش رو از من می پوشوند، ذهنم درگیر شد و هم تلگرام و هم واتساپش رو هک کردم. (من قبلش اصلا حتی سرک به گوشیش نمیکشیدم)
موضوع که مشخص شد از همه چتهاش اسکرین شات گرفتم. حدود چهارصد صفحه اسکرین شات.
بعد به روش آوردم که انکار و حاشا کرد و بعد همونطور که حدس میزدم تمام چتهاش رو حذف کرد و تازه اون موقع گوشیش رو به من نشون داد که نگاه نکردم و عکس العملی نشون ندادم و هیچ تصمیمی هم نگرفتم. رفتم سر کار و اونجا موضوع داشتن اسکرین شات رو بهش با پیام اطلاع دادم و سه راه پیش روش گذاشتم که یا اسکرین ها رو به خانواده ها نشون میدم تا آبروش بریزه و بعد شکایت در دادگاه میکنم تا حد رجم براش ببرن (هر دو خانواده خیلی آبرومند و موجه هستن و یکی از بستگان نزدیک این زن از اعضای کابینه فعلی هستن)، یا مستقیم بره تقاضای طلاق بدون دردسر کنه، یا همه چیز رو از زبون خودش با کوچکترین جزییات برام تعریف کنه قبل از اینکه من از ریز چتهاش در اسکرین شات ها مطالب مد نظرم رو در بیارم.
طبیعتاً پیشنهاد سوم رو قبول کرد، من نمیدونم دادن پیشنهاد سوم درست بود یا نه. ولی با توجه به شناختی که ازش داشتم ترسیدم کارش به اقدام به خودکشی بکشه و دردسر بزرگتری پیش بیاد. شایدم میخواستم ریز موارد رو خودش اعتراف کنه و حالت کارآگاهانه پیدا نکنم که بیشتر بهم شوک و هیجان وارد کنه. نمیدونم
خلاصه همه چیز رو گفت و اینکه مدت سه ماهه که با همکار محل کار فعلیش هر هفته چندبار به دفتر کارش میرن. مجبورش کردم حتی روشها و طرز ارتباط جنسیشون رو هم ریز بیان کنه، شاید برای اینکه بیشتر له بشه در مقابلم، شایدم برای اینکه ذهن خودم رو از نفس قضیه منحرف کنم و کمی این گرمای کوره وار روی صورتم کمتر حس کنم.
مورد بعدی رو هم که یکی از همکارای شاغل در شهر مجاور محل کارش هست گفت که اون فرد رو یک بار دعوت کرده به خونه وقتی که من در مأموریت در شهر دوری بودم. این هم به همون شکل مجبورش کردم همه چیز و حتی جاهایی از منزل که این کار رو کردن کامل بیان کنه و وقتی فهمیدم که روی سرویس خواب بسیار گرون قیمتمون بودن الان به شدت از اون سرویس خواب هم متنفر هستم و هر تصمیمی برای زندگی بگیرم این سرویس رو نگه نخواهم داشت.
مورد بعدی فردی بود که بین تاریخ عقد و نامزدی مون در شهرستان آخرین ارتباطشون بوده و این هم خیلی بیشتر من رو سوزوند. حتی با اینکه خودم اعتقاد ندارم بهش میخوام بگم که طبق قوانین مذهبی که آنقدر بهش اعتقاد داشتی اون عقد ما باطل به حساب میاد چون بین ارتباطات با اون و عقد ما فاصله چهار ماه رو رعایت نکردی پس ما به هم حرام ابدی هستیم.
موارد دیگه فقط در حد سکس چت و دیدار و گردش در بیرون از منزل بوده که با توجه به اینکه موارد بالا رو قبلش مطلع شدم دیگه این چیزا برام پیش پا افتاده به حساب اومد و پیگیری زیادتری نکردم.
بعد از صحبتهاش چند تا سوال ازش کردم که یکیش این بود که اگر ایشون جای من بود چه تصمیمی میگرفت که با وقاحت گفت، راحت یه فرصت دیگه میدادم.
یکی این بود که به من حق میده چه تصمیمی بگیرم که جواب مشخصی نداد ولی هر بار با بغض و ناامیدی میگفت من میدونم تو به راه طلاق خواهی رفت.
یکی این بود که عکس العمل من در مقابل فهمیدن خیانتش چطور بود که جواب صریحی نداد.
یکی این بود که اگر بخوام پیش مشاوری که تخصصش کمک به آرامش بعد از دیدن خیانت باشه بریم، حاضره بیاد و اعتراف کنه همه چیز رو؟ که قبول کرد.
یکی اینکه باید قبل از هر تصمیم دیگه ای هر دو بریم آزمایش اچ آی وی بدیم که قبول کرد.
حرف آخری که زدم هم از روی بغض و کینه آنی بود و گفتم اگر جاهامون عوض میشد، چندشت نمیشد که تا مدت طولانی حتی دستم بهت بخوره ؟ که جوابی نداد و فقط بغض.
آخرش هم تنها توجیهی که آورد این بود که این سرد بودن و بی محلی کردن های تو منو به این روز انداخت و همینطور آه زن حامله همون همکارم منو تو این جایگاه نشوند.
پیشنهاد آخر خودش این بود که گوشیش رو یک ماه کامل در اختیارم بگذاره.
ضمنا من بدون اطلاعش تمام حرفهاش رو ضبط کردم.
بعد از اتمام حرفها و گریه و التماسی که ایشون کرد که اگر هم میخوام به راه پیشنهادی دوم برم آبروش رو نریزم، متاسفانه قول دادم که راه های اول و دوم رو فعلا در پیش نخواهم گرفت تا ایشون بغض و گریه ش تموم شد و با خوردن قرص به خواب خیلی زود و سنگینی رفت و من هم رمز گوشیش رو عوض کردم و با خودم به محل کار آوردم
حالا سوالم اینه که برخورد من و تصمیماتم درست بوده یا نه. راستش کمی احساس آرامش دارم ولی ذهنم اصلا تخلیه نشده. آیا برخورد بهتری میشد داشت؟
ببخشید اگر جسته و گریخته نوشتم و احتمالا اشکالات املایی و انشایی داشته باشه متنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)