تشکرشده 40 در 28 پست
تشکرشده 40 در 28 پست
سلام ميشل عزيز متن صريح و بي تعارفي نوشتين مثل قبل، هرچند كه رك بودن و گستاخ بودن مرز باريكي بينشونه،رفتم پست شما در تاپيك قبلي رو خوندم و يادم اومد كه اونجام صراحتا حستون رو نوشتين البته اين جواب شما به مراتب بهتره شما اونجام در چند جمله من رو قضاوت كردين بعد هم براي زندگي من تصميم گرفتين كه به نظرتون پايان بهتره البته اين كشيده هاي ادبي هم گاهي لازمه !ولي علت اينكه من ميام همدردي واقعا بخاطر همدردي كردن هست من دنبال اينكه بگه كسي طلاق بگير يا زندگي كن نيستم دنبال كمك براي يافتن آرامش بيشتر هستم حتي با نوشتن تحليل رفتاري همسرم گاهي تخليه هيجاناتي كه نمدونم يا نمتونم به كسي بگم قاعدتا دوستان هم نظرات خودشون رو در راستاي كمك ميدن ولي جالب اينجاس كه من پيش مشاور ميرم و ايشون نميگن بايد اينكار رو بكني تا درست شه باتوجه به همه جوانب به يه نتيجه ميرسيم بدون اينكه ارزش هاي ديگه زير سوال برن اما اينجا من حس ميكنم مثلا چون من تهران نتونستم برم بخاطر وضعيت كاريم و مسئوليتي كه رو دوشمه آدم بديم شوهرم تو اولويت دومه و همه شما رو اسكل كردم كه كمك كمك ! ،اين مسير قطعا طولانيه شايد به حرفي كه شما گفتين برسم يا راهى كه دوستان ديگر گفتن ولي اين سبك سنگين كردن ها جاش همين موقع هست تا به تصميمي برسه كه مسئوليتش رو با اطمينان به گردن بگيرم و اينكه بله هر كسي به سمتي متمايله من در نوسانم بين اين دو ....شايد چونكه طرف مقابلم هم با رفتارها من رو دچار تناقض ميكنه در هر صورت من خودم براي خودم دعا ميكنم هر چي خيرمون هست پيش بياد
ویرایش توسط ويولت : شنبه 15 آذر 99 در ساعت 05:09
تشکرشده 40 در 28 پست
سلام دوستان عزيز همدردي راستش مدت زيادي كه نميام از آخرين بار رو يه سري از مهارتهاي كلامي با كمك مشاور كار كردم و سعي ميكردم توجه به همسرم بدم زنگ بيشتري بزنم و اونم كمي رفتارش بهتر شده با من هر چند كه من هميشه يه سوال بزرگ دارم كه چطور انقدر بدون مسئوليت من رو رها كرد به حال خودم البته بعدش بازم ياد كم و كاستي ها ميفتم و بهش حق ميدادم اما
مسئله جديد واقعا روحم رو عذاب داره ميده اقايي دو هفته گذشته با هام تماس گرفت و گفتن تو محل كار قبليه همسرم با خانمي نامزد بوده اين اقا و اون خانم هر دو مطلقه بودن و ميگفت الان همسرم و اون خانم با هم هستن قسم ميخورد و ميگفت به چشماش نمتونه اعتماد نكنه ميگفت صيغه كردن !و ميگه بارها همسرم رو تهديد كرده به من ميگه و يه عالمه چت خودش و اون خانم رو فرستاده كه با هم هم حرف زده اين اقا گفته كه تو با يه مرد زن دار هستي و اون هيچوقت تورو نميگيره و...از طرفي وقتي اين اقا به من اين اطلاعات رو داده قبلترش همسرم رو تهديد كرده كه ديگه ميگم و اينا ،واكنش همسرم اينه كه اون زنه دوست پسرش رو ول كرده و اينم لجش در اومده منم كاري نكردم اينهمه ادم دور منن چرا بايدبرم سراغ اين زن بعد مگه من ديوانم برم بازني كه همزمان با من چت ميكنه با اونم چت كنه...يكم كه زياد ناراحتي كنم ميگه اصلا خوب كردم تو شش سال به زندگي من گند زدي!!
دوستان من ديگه پيگير اون آقا نشدم تهديد كردم ديگه مسج نزنه و زنگ و همينكه گفته شاخ رو بكشه و بلاكش كردم ولي نمدونم چي درسته چي غلط تا قبل اين انقدر خودم رو مقصر ميدونستم حس بدي داشتم چون شوهرم كلي به باد انتقاد گرفته بود ولي الان ته نامرديه اينكه همزمان بهم خيانت هم كرده و بعد اينا شده دستاويز گله و شكايت چطور يه آدم ميتونه انقدر بي مسئوليت باشه در قبال زنش من خيلي زخميم برام بنويسين خواهشا به كمكتون نياز دارم من بايد چه رفتاري كنم كه در حاليكه به خودم بد نكرده باشم به رابطه كمك كنم يا نه اصلا فايده داره نا اميدم يعني يه زماني اعتماد بهش حرف اول رو ميزد
ویرایش توسط ويولت : یکشنبه 12 بهمن 99 در ساعت 13:13
شمیم الزهرا (دوشنبه 20 بهمن 99)
تشکرشده 40 در 28 پست
سلام دوستان فكر ميكنم اخرين نظرات من دوستان رو مكدر كرده و يه جورايي طردم كردين فكر ميكردم حداقل يك نفر نظر داده باشه حداقل كسايي كه از اول پست همراه بودن كاش پست ها تعداد seenهارو نشون ميداد كه فكر نكنم خوندين و جواب نمدين بهرحال من به عنوان عضو كوچكي از اينجا اگر موجبات رنجشي شدم پوزش ميخوام ،شبتون بخير
شمیم الزهرا (دوشنبه 20 بهمن 99)
تشکرشده 11 در 7 پست
سلام عزیزم
حالت چطوره؟بهتری؟
اتفاقا من هرشب همدردی رو چک میکنم و خیلی منتظر خبری ازت بودم وخیلی خوشحالم ک دوباره برگشتی و مارو هم ازاوضاع واحوالت باخبرکردی.
ولی همونطور ک خودتم میدونی دیگه همه گفتنیارو گفتن وخودت هم هرکاری ک میتونستی انجام دادی والان فقط منتظری.کاردیگه ای نمیشه کرد تواین شرایط.
امیدوارم همسرت بزودی سرعقل بیادوباکمال میل برگرده.
این دوری وشاید رابطه با دیگری هم شاید بدنباشه.چون همسرشما تصورخیلی فانتزی وغیرواقعی ای از خانم ها و زندگی مشترک و روابط جنسی داره ک شاید تواین مدت و ب این طریق واقعیتو ببینه وبفهمه وقدرهمسرشو بدونه...
من مطمئنم هیچکس از شما نرنجیده و ابدا نظر یا مطلب دور ازاحترام از طرف شما درج نشده.خیالتون راحت.🌹
شب بخیر عزیزم
تشکرشده 416 در 195 پست
خدایا چه نظراتی مطرح میشه! مگه خرید کفشه که چند تا رو امتحان کنه و برگرده همینجا! چرا شان و منزلت آدم ها رو انقدر پایین میاریم؟
تشکرشده 11 در 7 پست
متاسفانه باید حقیقت جامعه رو پذیرفت و افکارونظراتمونو برمبنای حقایق قراربدیم ن ایده آلها واخلاقیات.الان اگه من اصول درست و اخلاقی رو مثل یک
کتاب مطرح کنم واقعیت جامعه و شاید گاهی حقایق روانشناسی تغییرمیکنه؟؟؟؟
یامثلا بگم همسرت گناه نابخشودنی ای مرتکب شده ک درحقیقت هم شده جز تنفر و جریحه دار کردن بیشتر احساسات و روان ویولت چ اتفاقی می افته
ولی درحقیقت چنددرصد آقایون وشایدم خانم ها فکرمیکنن مرغ همسایه غازه و زندگی مشترک وهمسر رو دور از واقعیت تصورمیکنن ودنبال این روابط هستن؟؟؟؟؟
چون دختروپسر توجامعه ماازبچگی ک ازهم جدامیشن وهیچ ارتباطی باهم ندارن هیچ شناختی توهیچ زمینه ای از جنس مخالف ندارن و واسه خودشون ی سری فانتزیها و ایده آلهای دور از واقعیت ازجنس مخالف میسازن.
ماهم داریم تو همین جامعه زندگی میکنیم پس وقتش رسیده افکارونظراتمونو برمبنای مشکلات جامعه و ضعف های فراگیر فکری و روانی تنظیم کنیم ن ایده آلهای اخلاقی.
نمیگم بی بندوباری و روابط متعدد.
ولی شمااگه همه کامنتای ویولتو بخونین متوجه میشین همسرشون واقعا دیدگاه فانتزی و دوراز واقعیت دارن ونمیتونن قبول کنن ک همه ی انسانها ی سری ضعف و نقص ومشکل دارن
درسته این مسئله باید ازراه درست ومراجعه ب مشاور حل بشه ولی متاسفانه همه آدما راه درستو انتخاب نمیکنن ولی ماامیدواریم ک همسر ایشون باتجربه غلط سرش ب سنگ بخوره و ب راه درست برگرده.
تشکرشده 336 در 126 پست
سلام خانم ویولت. خدا به شما صبر بدهد. فکر کنم همسر شما قبلا هم این کار را کرده بود. درسته؟ به هر حال اصل مطلب تغییری نمی کند. یا شما همین روند را با مشاور ادامه می دهید و به زندگی با همسر خود ادامه می دهید. یا اینکه باز هم روند درمانی را ا امه می دهید اما از همسر خودتان جدا می شوید. در هر دو صورت به اصلاحاتی که آغاز کرده اید ادامه دهید. نه به خاطر همسرتان یا حفظ زندگی مشترک. به خاطر خودتان و اینکه خوب زندگی کنید.
من اگر جای شما بودم و کار به اینجا می رسید از همسرم می خواستم صادقانه بگوید که می خواهد با من زندگی کند یا نه. و همین سوال را البته از خودم می کردم. بعد با والدینم و بزرگترهای امین و عاقل مشورت می کردم و تصمیم نهایی را می گرفتم.
فرزانه 123 (سه شنبه 21 بهمن 99)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)