سلام.
من ۳۰ ساله
شوهرم ۳۲ ساله
۶ ماه هست عقد کردیم و۳ ماه هست زیر یک سقف زندگی میکنیم.
شوهرم بیش از حد خودشو درگیر کار کرده و این اخلاق خانوادگیشون هست که تا جون دارن باید کار کنن و همه دوران جوونیشون رو فقط کار کنن.
ما هیییچ تفریحی نداشتیم و نداریم.
بارها ازش خواهش کردم دیگه جمعه ها باهم باشیم.
ولی ۱ جمعه میشد، چند تا نمیشد و همش درگیری کاری.
من دیگه این مورد رو از هفته پیش که دعوا سختی داشتیم و برای اولین برام داد کشید رو بیخیال شدم.
کلا هیچ وقتی برای من نداره.
خودش هم ابراز شرمندگی میکنه از این بابت.
من خیلی شاد بودم، همیشه به خودم میرسیدم، غذاهای خوب، خونه مرتب.
ولی هر دفعه که دیدم من کلی به خودم رسیدم و تو خونه منتظرم و ایشون میاد سریع میخوره و میره، دیگه انگیزه ای ندارم، میدونم دارم زود جا میزنم.
ما رابطه جنسی افتضاحی داریم، من نصف ماه درگیر پریود و pms هستم، نصف دیگشو همسرم خستهست.
من دیگه علاقه ای هم به رابطه جنسی ندارم و حتی دلم نمیخواد بهم دست بزنه.
در حالی که من قبلا آدم گرمی بودم.
راستش من دیگه خسته شدم از اینکه انقد با زبون خوش و ناخوش براش توضیح داد ما تازه عروس دامادیم، باید بیشتر برای هم وقت بزاریم.
بیشتر باهم باشیم، حداقل جمعه ها باهم باشیم.
میخوام موضع سکوت رو پیش بگیرم، نظرتون چیه؟
چون احساس میکنم دیگه دارم خودمو تحقیر میکنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)