به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 اسفند 99 [ 12:03]
    تاریخ عضویت
    1399-10-25
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    1,461
    سطح
    21
    Points: 1,461, Level: 21
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    غم غربت و دل تنگی برای خانواده

    سلام
    سعی می کنم خلاصه بگم که دوستان وقت خواندن داشته باشن
    آقایی هستم 32 ساله 12 ساله که ازدواج کردم خانمم 8 سال از من بزرگتره خداروشکر اختلافی با هم نداریم ولی چند مورد هست که من بدجور بهم می ریزه
    از موقعی که ازدواج کردم مجبور شدم از خانواده دوست و آشنا دور بشم چون خانمم کارمند بود و ساکن یه شهر دیگه ای من اهل مشهد و ایشون اهل اهواز 12 سال می گذره که امدم اهواز ولی تو این مدت نتونستم با کسی جور بشم کلا آدم گوشه گیری هستم و اهل اجتماع نیستم شغل ثابتی هم ندارم میشه گفت بیکارم شب و روز تو خونه ام خانمم صبح میره سر کار و من تو خونه از بچه ها نیگه داری می کنم دوتا بچه داریم شغل هایی زیادی عوض کردم از رانندگی بگیر تا فروشندگی و منشی حتی پیمانکار هم بودم خودم پی کار هستم ولی وقتی وارد محیط کار میشم استرس بهم دست میده اضطراب پیدا می کنم و عرق می کنم پیش مشاور دکتر اعصاب هم رفتم دارو مصرف می کردم ولی چون سر کار نمی رفتم دارو دیگه استفاده نکردم چون این حس و حال فقط در زمان کار بهم دست می داد
    خانمم میگه چه فرقی می کنه من سر کار باشم یا تو همین که تو خونه هستی بچه ها رو نیگه میداری من با خیال راحت میرم سر کار خیلی ها هستن که زن و شوهر هر دو بیکاران در آمدی ندارن
    شاید فکر کنید آدم تنبلی هستم ولی این طوری نیست نمی تونم برای کسی کار کنم وقتی مسولی بالای سر باشه بیشتر حس حالم خرابه همیشه دوست دارم هر کاری انجام میدم تایید بشه اگه یه اشکال ریزی پیدا بشه یا یکی یه تشر بهم بزنه چنان دلم میگیره که حس فرار بهم دست میده

    در مورد زندگی در غربت این مورد باعث درجا زدن من شده تو اهواز نتونستم با هیچ کسی دوست بشم فقط در حد سلام علیک کردن حتی تو محیط کار هم که بودم ارتباط چندانی با بعقیه نداشتم در صورتی که همه از من راضی بودن
    معمولا سالی یه بار میرم به خانواده ام سر میزنم با دلی خوش میرم با چشمانی خیس بر می گردم به حدی حالم خراب میشه که از همه چیز بدم میاد دوست ندارم زنده باشم حس حال خیلی بدی هست فقط این طور بگم که وقتی توی غربتی دلت برای دشمنت هم تنگ میشه به مدت یک هفته تا ده روز حالم خرابه خانمم هم وقتی حال من می بینه ناراحت میشه همیشه میگه اگه قراره بری و بر گردی حالت این طوری بشه نرو
    در مورد اینکه خانمم انتقالی بگیره بریم مشهد زندگی کنیم همه میگن برید از اهواز ولی خانمم چون کارمند رسمی دولت هستش تعهد کاری داره 5 سال تعهد داره نباید به جایی منتقل بشه خوب تقریبا 1 سال دیگه اش مونده ولی ته دلم حس می کنم خانمم راضی به انتقالی گرفتن به مشهد نیست چون خانواده خودش ساکن اهواز هستن و اصالتا اصفهانی هستن و بین این دو شهر رفت آمد دارن حس می کنم خانمم نظرش اینه که بریم اصفهان برای من این مهمه که هر شهری رفتیم زندگی مون گرم بمونه خانمم میگه الویت من شغلم دوست ندارم جایی منتقل بشم که از نظر شغلی ضرر کنم الان مسول هستم دوست ندارم برم جایی که بعد 18 سال سابقه بشم یه کارمند معمولی یا منتقلم کنن حاشیه شهر اگه من بگم بریم اصفهان حس حال خودم با اهواز فرقی نمی کنه شاید یکی دو سال اول به خاطر جذابیت های محیط جدید آروم باشم برام سخت نباشه ولی کم کم شرایط حس حالم عوض می کنه بهم میریزم
    ببخشید که متن طولانی شد امیدوارم که از راهنمایی اعضاء سایت بهرمند بشم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 22:28]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    788
    امتیاز
    23,341
    سطح
    93
    Points: 23,341, Level: 93
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,577

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    سلام آقای کیان

    خود شما، نوع ازدواج شما و جریان زندگی شما به نظر تاثیر بیشتری در حال شما داشته باشه تا دلتنگی و دوری.

    خدا رو شکر که همسر خوب دارین و از این بابت خیلی جلو هستین، ولی قبل از اینکه بخواهید ریشه مشکل خودتون رو گردن دلتنگی بیاندازید، باید ریشه یابی کرد چرا وقتی از مشهد که دیداری تازه کردین، چشم تان اشکبار است.؟!


    1- هر مردی در زندگی اگر اعتماد به نفس و عزت نفس خودش رو نادیده بگیره، دچار مشکل میشه.
    2- هر مردی اگر حس تکیه گاه بودن برای همسرش و خانواده اش رو در وجودش حس نکنه دچار مشکل میشه.
    3- هر مردی اگر نقش پررنگ خودش رو در مدیریت و تصمیم سازی خانواده نبینه دچار مشکل میشه.
    4- هر مردی اگر شخصا و از درون شاد نباشه و این شادی رو به خانواده منتقل نکنه دچار مشکل میشه.
    5- هر مردی اگر با مشکلاتش نتونه در زنگی کنار بیاد و وزن سنگین این بار رو در خانواده نمایش بده دچار مشکل میشه.
    6- هر مردی اگر به حل مسائل رو نیاره درچار مشکل میشه.

    و ...........


    نگاه کن آقا کیان عزیز، شما اول باید به یک مهارت و بلوغی در شخص خودت برسی.
    سپس باید بتونی مشکل ات با خودت رو حل کنی
    سپس باید مهارت زندگی رو یاد بگیری
    سپس باید مهارت زندگی خاص شما که همسرت از شما هشت سال بزرگتره و نحوه مدیریت اش رو یاد بگیرده..

    حالا تو این مرحله مشکل شما که مربوط به کار هست خودنمایی میکنه.
    اینکه میگه نمی تونی در جایی کار کنی که مسئول بالا سرت هست دقیقا هم جنس خیلی از دلایل شما برای رفتار هات در زنگی هست.

    شما با کار کردن هر چند کوچک و هر چند به قول خودت دون پایه، نقش پر رنگ خودت در زندگی رو می تونی احیا کنی،

    شاید یکی از مشکلات شما این باشه که از نگاه دیگران به زندگی ات واهمه داری! چون خانومت داره خرجت رو میده و غیره، ولی نم نم با کار های کوچک انجام دادن و بلند پرواز نبودن می بینی که چقدر زندگی بهبود پیدا می کنه.
    مطمئن باش تلاشت در روحیه خانم ات هم تاثیر میگذاره و به طور مضاعف اثر بخشی رفتارت نمود پیدا میکنه.


    حالا همه این کار ها رو انجام دادی، سالی دوبار برو مشهد، مطمئن باش دیگه الان لذت بیشتری می بری،


    در مورد مهاجرت هم اون موقع تصمیم بگیر،

    چون تصمیم به مهاجرت شما الان مثل یک فرار می مونه، که معلوم نیست بعد از چه مدتی دوباره اوضاعت اینطور بشه،

    در ضمن مهاجرت و چینین تصمیم هایی باید با مشورت همسرت انجام شه، مشورتی که اگر الان انجام شه ممکنه ارزش نظر شما ده درصد بیارزه، ولی اگر خودت رو پیدا کرده باشی بیشتر از شصت درصد بیارزه.


    پ ن: شما می تونی خودت رو بسازی، هیچ شهر، یا فرد، یا دارویی شاید نتونه به اندازه خودت به خودت کمک کنه.

  3. 4 کاربر از پست مفید Mvaz تشکرکرده اند .

    kiyan1367 (چهارشنبه 01 بهمن 99), افسونگر (سه شنبه 30 دی 99), تبسم آسمانی (دوشنبه 29 دی 99), سحر بهاری (سه شنبه 30 دی 99)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 مرداد 01 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1394-2-25
    نوشته ها
    153
    امتیاز
    9,870
    سطح
    66
    Points: 9,870, Level: 66
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 180
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    713

    تشکرشده 351 در 126 پست

    حالت من
    Bitafavot
    Rep Power
    42
    Array
    ما در زندگیمون مشکلات و ناراحتی های موازی زیادی داریم. گاهی بدون اینکه بخواهیم و حتی اراده ما دخیل باشه تمام ناراحتی ها رو در یک عامل خلاصه میکنیم. الان شماهم تمام ناراحتیتون رو در عامل جدایی از خانواده خلاصه کردید. من مطمینم اگه داخل مشهد هم بودین احساس امروزتون با توجه به شرایط بیکاری و عدم رضایت از موقعیت شخصی, همون طعم امروز واقعی شما رو داشت. آقای mvaz اشاره خوبی کردن الان مهاجرت برای شما ممکنه حکم فرار از موقعیت باشه, راه نجاتی که فقط در تصور شماست و در واقعیت بعد از مدتی که مهاجرت کردید و التهابات احساسی فروکش کرد به همون احساس ناخوشایند برخواهید گشت.

  5. 3 کاربر از پست مفید افسونگر تشکرکرده اند .

    kiyan1367 (چهارشنبه 01 بهمن 99), Mvaz (سه شنبه 30 دی 99), سحر بهاری (سه شنبه 30 دی 99)

  6. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    سلا به شما
    سؤالاتی
    دارم لطفا پاسخ بدین؛

    ۱. آیا قبل از ازدواج هم سابقه ی تجربه ی چنین اضطرابی رو داشتین؟
    ۲. شما معمولا وقتی مسئله ای ذهنتون رو مشغول میکنه با چه کسانی در میان میگذارین و معمولا حرف کدومشون رو قبول دارین؟
    ۳. در شهر خودتون به چه کاری مشغول بودین؟ پیش چه کسانی؟
    ۴. زمان ازدواج آیا سر مسئله ی دوری شهرها و سکونت در یک شهر مشخص توافق کرده بودین؟
    ۵. ارتباط خانم شما با خانوادتون چطور هست؟


  7. 2 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    kiyan1367 (چهارشنبه 01 بهمن 99), Mvaz (سه شنبه 30 دی 99)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 اسفند 99 [ 12:03]
    تاریخ عضویت
    1399-10-25
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    1,461
    سطح
    21
    Points: 1,461, Level: 21
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حرف های شما کاملا درسته من اصلا اعتماد بنفس ندارم و همیشه منتظرم کارام دیگران تایید کنن یا کاری هم انجام میدم یا حرفی می زنم بعدش با خودم کلنجار میرم که نکنه ناراحت شده باشه
    در مورد کار شرایط طوریه که تایم صبح یکی باید خونه باشه که از بچه ها مراقبت کنه خانمم که سر کاره فقط من میمونم تایم بعدظهر میتونم برم سر کار خودم دنبال کار هستم ولی وقتی حتمی میشه که از کی برم دیگه استرس میگیرم اینقدر حالم بد میشه که حس فرار بهم دست میده از محیط اونجا و حتی قانونی که برا خودشون داره حالم بد میشه همش به ساعت نیگاه میکنم متاسفانه تو اهواز غیر خانواده خانمم با کسی دیگه ای ارتباط ندارم نه دوستی نه رفیق که موقعی که حالم بده باهاش درد دل کنم
    اگه تو خونه هستم معمولا کار های خونه انجام میدم از لباس شستن ، ظرف شستن تا جارو زدن حتی بعضی وقت ها غذا درست میکنم تایم بعدظهر هم میرم پیاده روی ولی هیچ تاثیری تو افکارم نداشته فقط تونستم تو مدت ۸ ماه ۳۰ کیلو وزن کم کنم تو این زمینه اراده داشتم و خواستم ولی تو زمینه کار به قدری حالم خراب میشه که زود تصمیم می گیرم و دیگه ادامه نمیدم اگه یکی به من بگه این کلید مغازه خودت بیا اینجا کار کن کسی هم بالا سرت نیست هیچ مشکلی ندارم با دل جون میرم ولی وقتی صاحبکار کنارم باشه با یه تشر یا اشکال گرفتن تو کار حالم بد میشه خود خوری میکنم

  9. کاربر روبرو از پست مفید kiyan1367 تشکرکرده است .

    Mvaz (سه شنبه 30 دی 99)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 اسفند 99 [ 12:03]
    تاریخ عضویت
    1399-10-25
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    1,461
    سطح
    21
    Points: 1,461, Level: 21
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر بهاری نمایش پست ها
    سلا به شما
    سؤالاتی
    دارم لطفا پاسخ بدین؛

    ۱. آیا قبل از ازدواج هم سابقه ی تجربه ی چنین اضطرابی رو داشتین؟
    ۲. شما معمولا وقتی مسئله ای ذهنتون رو مشغول میکنه با چه کسانی در میان میگذارین و معمولا حرف کدومشون رو قبول دارین؟
    ۳. در شهر خودتون به چه کاری مشغول بودین؟ پیش چه کسانی؟
    ۴. زمان ازدواج آیا سر مسئله ی دوری شهرها و سکونت در یک شهر مشخص توافق کرده بودین؟
    ۵. ارتباط خانم شما با خانوادتون چطور هست؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر بهاری نمایش پست ها
    سلا به شما
    سؤالاتی
    دارم لطفا پاسخ بدین؛

    ۱. آیا قبل از ازدواج هم سابقه ی تجربه ی چنین اضطرابی رو داشتین؟
    ۲. شما معمولا وقتی مسئله ای ذهنتون رو مشغول میکنه با چه کسانی در میان میگذارین و معمولا حرف کدومشون رو قبول دارین؟
    ۳. در شهر خودتون به چه کاری مشغول بودین؟ پیش چه کسانی؟
    ۴. زمان ازدواج آیا سر مسئله ی دوری شهرها و سکونت در یک شهر مشخص توافق کرده بودین؟
    ۵. ارتباط خانم شما با خانوادتون چطور هست؟

    قبل ازدواج صلا نمیدونستم استرس و اضطراب چیه یعنی در این حد که بخوام از محیط فراری بشم عرق کنم تجربه نکرده بودم

    وقتی مسله ای ذهنم در گیر میکنه بستگی داره چی باشه اگه قابل گفتن باشه به خانمم میگم یا به خواهرم که همسن خانمم و ارتباط خوبی باهم دارن من خیلی عجولم و زود تصمیم میگیرم بر عکس خانمم که توان مدیریت کردن کار های خودش داره و زود تصمیم نمیگیره

    قبل ازدواج دانشجو بودم و تو یه عکاسی هم کار می کردم و چون علاقه داشتم به کار کامپیوتر کنار کار تو عکاسی کار کامپیوتر انجام میدادم

    زمان ازدواج چون خانمم کارمند بود و نمیتونست انتقالی بگیره منم کار ثابتی نداشتم تصمیم گرفتیم من برم شهر خانمم و یکی از همکار های خانمم قول این داده بود که من استخدام کنه بماند نشد که بشه

    ارتباط خانمم با خانواده من خوبه خداروشکر تا به امروز مشکلی یا اختلافی پیش نیامده تنها عروس خانواده هستش
    خانواده ما کلا ۵ نفره دوتا خواهر دارم و خودم که بچه آخرم تک پسر بچه لوسی نیستم همین که ۱۲ سال تونستم از خانواده ام دور باشم خودش نشون میده درسته هرز گاهی که میرم بهشون سر میزنم موقع بر گشت دلم تنگ میشه حس حالم خراب ولی دلیل بر لوس بودن نیست

  11. کاربر روبرو از پست مفید kiyan1367 تشکرکرده است .

    سحر بهاری (چهارشنبه 01 بهمن 99)

  12. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام

    الان خیلی مشاغل هست که میشه از تو خونه انجام داد و نیاز به محل کار و شریک و ... هم نداره.

    تا حالا به همچین کارایی فکر کردین؟

    از کارهای تخصصی مثل همون ادیت عکس و ویدیو و برنامه نویسی و طراحی وب گرفته و تعمیر موبایل تا ترجمه و تایپ ساده.

    تا حتی کارهایی مثل بافتن تابلو فرش و روفوی فرش. منبت و خاتم کاری و ...

    یا حتی فروش آنلاین یه محصول و ...

    و حتی کارهای ساده تری مثل پیک موتوری که این روزها بخاطر کرونا خیلی ها سفارشی خرید میکنند. می تونید ساعت هایی که همسرتون منزل هستند فقط کار کنید و ...

  13. کاربر روبرو از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده است .

    kiyan1367 (چهارشنبه 01 بهمن 99)

  14. #8
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    متشکرم از شما و توصیه هایی دارم که انشالله میتونه براتون مفید باشه؛


    * نیاز دارین در قدم اول تعادل ایجاد کنین. ما خواه ، ناخواه در زندگی وارد محیط های جدیدی میشیم ، بواسطه شغل، ازدواج، تحصیل و ... . این امر باعث دوریمون از محیط های آشنا و پایدار میشه، محیط های که در اون احساس آرامش ، امنیت و عشق داریم.
    حالا که وارد محیط جدید میشیم این اگر تعادل رو ایجاد کنیم میتونیم از این احساسات ناخوشایند فاصله بگیریم... . اگر از خانه پدری شما لوازمی هستند که با خودتون به این خونه منتقل کردین میتونه این احساسات ناخوشایند رو ازتون دور کنه. مثل یک یا چند شی ء که مربوط به خانه ی پدریتون هست. ( در نظر داشته باشین توازن رو حتما ایجاد کنین و افراط در این قضیه نداشته باشین )

    * شما میتونین قدم مؤثر تری بردارین، یعنی این نوشته ها تبدیل به صحبت بشن. معمولا نوشته ها گاهی طولانی میشن اما اگر بصورت حرف گفته بشه میتونه موارد بیشتری رو در بر بگیره و احساسات شما شنیده بشه. نیاز دارین از احساساتتون با یک فرد مورد اعتماد و آگاه مثل یک روانشناس صحبت کنین. این فرد علاوه بر شنیدن حرف های شما بهتون کمک خواهد کرد از این دوران عبور کنین.

    * آنچه که شما احساسات بهتری رو هدیه میده رو امتحان کنین. همه ی ما در زندگیمون علاقه مندی هایی داریم و انجام اونها بما نشاط و آرامش میده. اینها میتونن شامل انجام کارهای نوستالژیک باشن.
    مثل بازیهایی که در گذشته انجام میدادین، مثل خوردن خوراکی های قدیمی، مثل تعریف خاطرات شیرین و ...

    * مثبت اندیشی و تقویت اعتماد بنفس و اتکا بخود سه مسئله ای هست که حتما باید بهش توجه کنین. در این تالار مطالبی در موردشون هست و همچنین در سطح اینترنت. توجه به اینها بشما کمک بزرگی خواهد کرد.

    * ما هممون در انتخاب دوست معیارهایی داریم، ویژگی هایی رو مد نظر میگیریم. قطعا دوستانی که در گذشته داشتیم، میتونیم باز هم پیدا کنیم. پیدا کردن دوستان جدید و ارتباط با اونها میتونه منجر به اخت شدنمون با محیط و کاهش تنش بشه. اما این دوست کجا پیدا میشه، جواب ساده هست. محیط هایی که ما به اون کشش بیشتری داریم و برامون جذاب تر هست. مثل گروههای فرهنگی ، هنری ، علمی، مهارتی و ...

    * افراط نکنین.
    ارتباط مدوام از طریق تلفن، پیامک ،اینترنت با خانواده سبب میشه شما بیش از حد به خانه و خانوادتون در شهر دیگری فکر کنین. این ارتباط میتونه آهسته و پیوسته صورت بگیره تا به حفظ تعادل و دوری از افراط منجر بشه. مثلا میتونین گاهی نامه هم بنویسین، مدتی که صرف نوشتن میکنین، صرف ارسال نامه و رسیدن اون و پاسخش میشه... کمک میکنه هم احساس بهتری داشته باشین و هم در کنارش افراط ایجاد نشه.


    * از محدوده امن خودتون خارج بشین.
    بیکاری و در خانه ماندن بتنهایی میتونه انسان رو از نظر روانی به بن بست برسونه. سعی کنین با برنامه ریزی های جدید و اجتناب از کار در منزل پا به محیط جدید بگذارین و کاری رو که همسو با علایقتون هست شروع کنین. از قدم های کوچیک شروع کنین و بخودتون فشار نیارین ، سپس میتونین هر بار یک قدم بیشتری بردارین. محیط جدید این امکان رو به شما میده که تعامل بیشتری با اجتماع داشته باشین و پایه های شما قوی تر بشه.

    * محیط هایی که بهتون احساس آرامش میدن رو شناسایی کنین. این محیط ها میتونه پنجره ی اتاقتون رو به شهر باشه، میتونه کوه و جنگل و دریا باشه و ... . شناسایی زیبایی های محیط جدید میتونه هیجان انگیز و شیرین باشه. هر جایی از کره ی خاکی زیبایی های خودش رو داره که خودتون باید کشفش کنین.

    * با فرهنگ محیطی که درونش هستین آشنا بشین، در مکان های فرهنگی این شهر حضور پیدا کنین تا بتونین با افزایش مهارت های ارتباط فرهنگی با محیط پیوند برقرار کنین. شما هم میتونین سفیر فرهنگی شهرتون باشین و از شهرتون برای سایرین بیشتر بگین و این ارتباط رو قوی کنین.

    * در برنامه های مذهبی شرکت کنین و ارتباط خودتون رو با خداوند تقویت کنین. این تقویت ارتباط سبب میشه از نظر روانی رویارویی قوی تری با مسائل در زندگی پیدا کنین.

    * برای کاهش استرس و رفع اون حتما با یک متخصص در ارتباط باشین تا بتونین بهش غلبه کنین و قوت نگیره.


    فعلا نوشته طولانی شد، این مطالب رو داشته باشین اگر مطلب بیشتری بود اضافه میکنم.
    دوستان گرامی ؛

    لطفا، انجمن آموزش استفاده از تالار همدردی را مطالعه بفرمایید.
    ویرایش توسط سحر بهاری : چهارشنبه 01 بهمن 99 در ساعت 10:30

  15. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    kiyan1367 (چهارشنبه 01 بهمن 99)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 اسفند 99 [ 12:03]
    تاریخ عضویت
    1399-10-25
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    1,461
    سطح
    21
    Points: 1,461, Level: 21
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط صبا_2009 نمایش پست ها
    سلام

    الان خیلی مشاغل هست که میشه از تو خونه انجام داد و نیاز به محل کار و شریک و ... هم نداره.

    تا حالا به همچین کارایی فکر کردین؟

    از کارهای تخصصی مثل همون ادیت عکس و ویدیو و برنامه نویسی و طراحی وب گرفته و تعمیر موبایل تا ترجمه و تایپ ساده.

    تا حتی کارهایی مثل بافتن تابلو فرش و روفوی فرش. منبت و خاتم کاری و ...

    یا حتی فروش آنلاین یه محصول و ...

    و حتی کارهای ساده تری مثل پیک موتوری که این روزها بخاطر کرونا خیلی ها سفارشی خرید میکنند. می تونید ساعت هایی که همسرتون منزل هستند فقط کار کنید و ...
    تا زمانی که ماشین داشتیم تایم بعدظهر اسنپ ، تپسی کار می کردم ولی به خاطر خرید خونه ماشین فروختیم
    کار تایپ هم انجام دادم زحمت زیاد و دریافتی کم
    حتی 4 ماه هم پیش پدر خانمم که مغازه دار هستش کار کردم ولی هیچ حقوقی دریافت نکردم کلا دست بده نداره تا به امروز هم که چند سال میگذره هنوز حقوق من نداده
    خانمم شروع کرد به درست کردن کیف به صورت بافتنی و کار خیلی شیکی بود ولی فقط چند تا فروش رفت اونم همکارهای خانمم خریدن تو تلگرام کانال زدم اینستا گرام اما هیچ به کل نامید شدیم
    الان هم هیچ سرمایه ای نداریم که کاری شروع کنم ولی هرز گاهی تعمیرات کامپیوتر باشه تو خونه انجام میدم
    یه زمانه ای شده که تو هر خانواده ای دست کم یه نفر بیکار هستش الان هم طوری شده اگه کاری باشه میدن به نزدیکان خودشون

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 اسفند 99 [ 12:03]
    تاریخ عضویت
    1399-10-25
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    1,461
    سطح
    21
    Points: 1,461, Level: 21
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر بهاری نمایش پست ها
    متشکرم از شما و توصیه هایی دارم که انشالله میتونه براتون مفید باشه؛


    * نیاز دارین در قدم اول تعادل ایجاد کنین. ما خواه ، ناخواه در زندگی وارد محیط های جدیدی میشیم ، بواسطه شغل، ازدواج، تحصیل و ... . این امر باعث دوریمون از محیط های آشنا و پایدار میشه، محیط های که در اون احساس آرامش ، امنیت و عشق داریم.
    حالا که وارد محیط جدید میشیم این اگر تعادل رو ایجاد کنیم میتونیم از این احساسات ناخوشایند فاصله بگیریم... . اگر از خانه پدری شما لوازمی هستند که با خودتون به این خونه منتقل کردین میتونه این احساسات ناخوشایند رو ازتون دور کنه. مثل یک یا چند شی ء که مربوط به خانه ی پدریتون هست. ( در نظر داشته باشین توازن رو حتما ایجاد کنین و افراط در این قضیه نداشته باشین )

    * شما میتونین قدم مؤثر تری بردارین، یعنی این نوشته ها تبدیل به صحبت بشن. معمولا نوشته ها گاهی طولانی میشن اما اگر بصورت حرف گفته بشه میتونه موارد بیشتری رو در بر بگیره و احساسات شما شنیده بشه. نیاز دارین از احساساتتون با یک فرد مورد اعتماد و آگاه مثل یک روانشناس صحبت کنین. این فرد علاوه بر شنیدن حرف های شما بهتون کمک خواهد کرد از این دوران عبور کنین.

    * آنچه که شما احساسات بهتری رو هدیه میده رو امتحان کنین. همه ی ما در زندگیمون علاقه مندی هایی داریم و انجام اونها بما نشاط و آرامش میده. اینها میتونن شامل انجام کارهای نوستالژیک باشن.
    مثل بازیهایی که در گذشته انجام میدادین، مثل خوردن خوراکی های قدیمی، مثل تعریف خاطرات شیرین و ...

    * مثبت اندیشی و تقویت اعتماد بنفس و اتکا بخود سه مسئله ای هست که حتما باید بهش توجه کنین. در این تالار مطالبی در موردشون هست و همچنین در سطح اینترنت. توجه به اینها بشما کمک بزرگی خواهد کرد.

    * ما هممون در انتخاب دوست معیارهایی داریم، ویژگی هایی رو مد نظر میگیریم. قطعا دوستانی که در گذشته داشتیم، میتونیم باز هم پیدا کنیم. پیدا کردن دوستان جدید و ارتباط با اونها میتونه منجر به اخت شدنمون با محیط و کاهش تنش بشه. اما این دوست کجا پیدا میشه، جواب ساده هست. محیط هایی که ما به اون کشش بیشتری داریم و برامون جذاب تر هست. مثل گروههای فرهنگی ، هنری ، علمی، مهارتی و ...

    * افراط نکنین.
    ارتباط مدوام از طریق تلفن، پیامک ،اینترنت با خانواده سبب میشه شما بیش از حد به خانه و خانوادتون در شهر دیگری فکر کنین. این ارتباط میتونه آهسته و پیوسته صورت بگیره تا به حفظ تعادل و دوری از افراط منجر بشه. مثلا میتونین گاهی نامه هم بنویسین، مدتی که صرف نوشتن میکنین، صرف ارسال نامه و رسیدن اون و پاسخش میشه... کمک میکنه هم احساس بهتری داشته باشین و هم در کنارش افراط ایجاد نشه.


    * از محدوده امن خودتون خارج بشین.
    بیکاری و در خانه ماندن بتنهایی میتونه انسان رو از نظر روانی به بن بست برسونه. سعی کنین با برنامه ریزی های جدید و اجتناب از کار در منزل پا به محیط جدید بگذارین و کاری رو که همسو با علایقتون هست شروع کنین. از قدم های کوچیک شروع کنین و بخودتون فشار نیارین ، سپس میتونین هر بار یک قدم بیشتری بردارین. محیط جدید این امکان رو به شما میده که تعامل بیشتری با اجتماع داشته باشین و پایه های شما قوی تر بشه.

    * محیط هایی که بهتون احساس آرامش میدن رو شناسایی کنین. این محیط ها میتونه پنجره ی اتاقتون رو به شهر باشه، میتونه کوه و جنگل و دریا باشه و ... . شناسایی زیبایی های محیط جدید میتونه هیجان انگیز و شیرین باشه. هر جایی از کره ی خاکی زیبایی های خودش رو داره که خودتون باید کشفش کنین.

    * با فرهنگ محیطی که درونش هستین آشنا بشین، در مکان های فرهنگی این شهر حضور پیدا کنین تا بتونین با افزایش مهارت های ارتباط فرهنگی با محیط پیوند برقرار کنین. شما هم میتونین سفیر فرهنگی شهرتون باشین و از شهرتون برای سایرین بیشتر بگین و این ارتباط رو قوی کنین.

    * در برنامه های مذهبی شرکت کنین و ارتباط خودتون رو با خداوند تقویت کنین. این تقویت ارتباط سبب میشه از نظر روانی رویارویی قوی تری با مسائل در زندگی پیدا کنین.

    * برای کاهش استرس و رفع اون حتما با یک متخصص در ارتباط باشین تا بتونین بهش غلبه کنین و قوت نگیره.


    فعلا نوشته طولانی شد، این مطالب رو داشته باشین اگر مطلب بیشتری بود اضافه میکنم.
    ممنون از اینکه وقت گذاشتید و راهنمایی کردید
    یه زمانی که سر کار می رفتم فروشنده قطعات کامپیوتر بودم خیلی استرس داشتم به طوری که از خیابانی که رد میشدم تا به محل کارم برسم حالم بد میشم انگاری تو یه حال هوای دیگه بودم به طور اتفاقی یه روز قبل اینکه برم سر کار رفتم پیش مشاور و صحبت کردم یه خورده آروم شدم و رفتم سر کار تازه یک ماه شده بود که رفته بودم سر کار متاسفانه صاحبکار اونجا مغازه رو تعطیل کرد و من بیکار شدم و حس حالم کلا برگشت به حالت قبل از اون موقع به بعد دیگه هیچ وقت نتونستم جایی برم سر کار خودم دنبال کار هستم همین که میرم سر کار نمیتونم بمونم تنها کسی که من شناخت و فهمید حس حالم پدر خانمم بود 4 ماه مغازه پدر خانمم کار کردم به مادر خانمم گفته بود که فلانی اینجا احساس غربت می کنه نمی تونم با کسی گرم بشه
    یه موقعی پیمانکار ادره خانمم بودم اون موقع اصلا حالم بد نبود با ذوق و شوق میرفتم سر کار چون با خانمم میرفتم با هم بر می گشتیم کارم قرار دادی بود تموم شد مسولین که عوض بشن پیمانکار هم عوض میشه

    گفتید تو مراسم های مذهبی شرکت کنم اهل نماز هستم بیشتر وقت ها سر وقت میخونم به خصوص خانمم که بیشتر از من اهمیت میده چون تایم بعدظهر پیاده روی می کنم طوری تنظیم می کنم که موقع نماز خودم برسونم به یه مسجدی نمازم بخونم جماعت نمی خونم

    در مورد کاهش استرس مشاور بهم می گفت از محیط فرار نکن سعی کن مقابله کنی گفتنش راحته ولی حال آدم به قدری خراب میشه که حس مرگ بهت دست میده دوست داری بمیری کف دستام عرق می کرد کمرم خیس میشد جسمم سر کاره ولی فکرم جای دیگه وقتی این طوری میشم فقط دوست دارم با یکی حرف بزنم کسی که حس حالم درک یه مغازه ای کار می کردم به قدری حالم بد بود قبل اینکه برم سر کار با خانمم رفتیم پیش دکتر اعصاب به خانمم گفتم بیا با صاحبکارم صحبت کن از شرایط من بهش بگو بگو چه حس حالی بهم دست میده شاید هوامو داشته باشه دکتر گفتش نه این کار نکنید که اعتبارت پیش صاحبکارت کم میشه و نظرش نسبت به تو عوض میشه سر اون کار هم دوام نیاوردم اومدم بیرون
    در مورد ارتباط با خانواده خودم معمولا هفته ای 2 الا 3 بار تماس داریم در همین حد وابسته نیستم به خانواده م الان حس حالم خوبه ولی اگه بخوم برم سر کار استرس و اضطراب شروع میشه اگه یکی کنارم باشه برای چند وقت که به محیط اونجا عادت کنم خوب میشم شاید فکر کنید خیلی سخت می گیرم یا تنبلم ولی اینطوری نیست استرس و اضطراب یا افسردگی قابل دیدن نیست باید درکش کنی


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.