سلام
سعی می کنم خلاصه بگم که دوستان وقت خواندن داشته باشن
آقایی هستم 32 ساله 12 ساله که ازدواج کردم خانمم 8 سال از من بزرگتره خداروشکر اختلافی با هم نداریم ولی چند مورد هست که من بدجور بهم می ریزه
از موقعی که ازدواج کردم مجبور شدم از خانواده دوست و آشنا دور بشم چون خانمم کارمند بود و ساکن یه شهر دیگه ای من اهل مشهد و ایشون اهل اهواز 12 سال می گذره که امدم اهواز ولی تو این مدت نتونستم با کسی جور بشم کلا آدم گوشه گیری هستم و اهل اجتماع نیستم شغل ثابتی هم ندارم میشه گفت بیکارم شب و روز تو خونه ام خانمم صبح میره سر کار و من تو خونه از بچه ها نیگه داری می کنم دوتا بچه داریم شغل هایی زیادی عوض کردم از رانندگی بگیر تا فروشندگی و منشی حتی پیمانکار هم بودم خودم پی کار هستم ولی وقتی وارد محیط کار میشم استرس بهم دست میده اضطراب پیدا می کنم و عرق می کنم پیش مشاور دکتر اعصاب هم رفتم دارو مصرف می کردم ولی چون سر کار نمی رفتم دارو دیگه استفاده نکردم چون این حس و حال فقط در زمان کار بهم دست می داد
خانمم میگه چه فرقی می کنه من سر کار باشم یا تو همین که تو خونه هستی بچه ها رو نیگه میداری من با خیال راحت میرم سر کار خیلی ها هستن که زن و شوهر هر دو بیکاران در آمدی ندارن
شاید فکر کنید آدم تنبلی هستم ولی این طوری نیست نمی تونم برای کسی کار کنم وقتی مسولی بالای سر باشه بیشتر حس حالم خرابه همیشه دوست دارم هر کاری انجام میدم تایید بشه اگه یه اشکال ریزی پیدا بشه یا یکی یه تشر بهم بزنه چنان دلم میگیره که حس فرار بهم دست میده
در مورد زندگی در غربت این مورد باعث درجا زدن من شده تو اهواز نتونستم با هیچ کسی دوست بشم فقط در حد سلام علیک کردن حتی تو محیط کار هم که بودم ارتباط چندانی با بعقیه نداشتم در صورتی که همه از من راضی بودن
معمولا سالی یه بار میرم به خانواده ام سر میزنم با دلی خوش میرم با چشمانی خیس بر می گردم به حدی حالم خراب میشه که از همه چیز بدم میاد دوست ندارم زنده باشم حس حال خیلی بدی هست فقط این طور بگم که وقتی توی غربتی دلت برای دشمنت هم تنگ میشه به مدت یک هفته تا ده روز حالم خرابه خانمم هم وقتی حال من می بینه ناراحت میشه همیشه میگه اگه قراره بری و بر گردی حالت این طوری بشه نرو
در مورد اینکه خانمم انتقالی بگیره بریم مشهد زندگی کنیم همه میگن برید از اهواز ولی خانمم چون کارمند رسمی دولت هستش تعهد کاری داره 5 سال تعهد داره نباید به جایی منتقل بشه خوب تقریبا 1 سال دیگه اش مونده ولی ته دلم حس می کنم خانمم راضی به انتقالی گرفتن به مشهد نیست چون خانواده خودش ساکن اهواز هستن و اصالتا اصفهانی هستن و بین این دو شهر رفت آمد دارن حس می کنم خانمم نظرش اینه که بریم اصفهان برای من این مهمه که هر شهری رفتیم زندگی مون گرم بمونه خانمم میگه الویت من شغلم دوست ندارم جایی منتقل بشم که از نظر شغلی ضرر کنم الان مسول هستم دوست ندارم برم جایی که بعد 18 سال سابقه بشم یه کارمند معمولی یا منتقلم کنن حاشیه شهر اگه من بگم بریم اصفهان حس حال خودم با اهواز فرقی نمی کنه شاید یکی دو سال اول به خاطر جذابیت های محیط جدید آروم باشم برام سخت نباشه ولی کم کم شرایط حس حالم عوض می کنه بهم میریزم
ببخشید که متن طولانی شد امیدوارم که از راهنمایی اعضاء سایت بهرمند بشم
علاقه مندی ها (Bookmarks)