نوشته اصلی توسط
Somebody20
با ارزش بوزش از همه دوستان تالار، مرسى ازينكه خيلى روزها منو اروم كردين
اما متاسفانه بايد بگم اين تالار يه چيزو به هيچكس ياد نميده، اونم اينه كه پاشو زندگيتو دس بگير و براى خودت برو جلو،
انقد به نگه داشتن چيزى كه درست نيس، خرابه، نميخوادت، اصرار نكن. زندگى ايعاد ديگه هم داره، مناسفانه اينحا فقط ياد ميگيرم عمر و حووننيمونو بذاريم رو چيزى ك درس بشو نيس، نميدونم چرا
منكر اروم شدن و حساى خوبى ك خيلى وقتا اينجا دريافت كردم نميشم، اما فك ميكنم به شدت سنتى اينجا مشاوره داده ميشه، گاهى حس ميكنم همه ما مهره اى شديم كه امار طلاقو بياريم پايين واستون
وقتى نميشه، نميشه.من بعد ١٠ سال ميفهمم، ايشون بعد ٢ سال، اون بكى ٥ سال،
لطفا راه حلاى قشنگترى ارايه بدين، تنها زندگى كردن انقد ترس داره؟
بعد از مدتها اومدم سری به تالار بزنم که این پست شما رو دیدم.
بسیار عالی و دقیق نوشتین. الان که نوشته شما رو خوندم ناخوداگاه به این فکر افتادم که با این شدت و حدتی که در رسانه های دولتی و تحلیل های خبری کشور ما از طلاق تابو ساخته میشه کاملا قابل پیش بینی هست که انقدر مردم سنتی جامعه هم از طلاق وحشت داشته باشن و مشاورهای شاغل و مجوز دار هم به قول شما فقط وظیفه خودشونو تشویق به تحمل و وقت و عمر نامحدود صرف کردن برای قابل تحمل کردن زجرها و سختیهای زندگی های مشترک بعضی خانواده ها می دونن. تا اونجا که یادمه ارسالهاتون در سالهای حضورتون در همدردی همیشه همینطور مفید و مختصر و منطقی بوده.
امیدوارم مدیران تالار کمی روی این پست شما فکر کنن.
و آرزو دارم بقیه مشاوران خانواده که در سطح کشور فعالیت دارن هم کم کم طرز فکرشون رو کمی تغییر بدن و بین تحمل مشکلات طاقت فرسای زندگی های مشترک و طلاق اولویت رو در هر شرایطی به تحمل مشکلات ندن. عمر و جوانی آدمها خیلی ارزش بیشتری داره از اینکه برای سرپا نگه داشتن یه خانواده که به اشتباه تشکیل شده هدر داده بشه.
شاید این توصیه به تحمل و تغییر برای فردی در سن بالای 50 سال که دیگه تو سراشیبی زندگی هست و فرصتی برای شروع دوباره نداره منطقی تر باشه تا فردی که هنوز خیلی فرصتها براش امکان داره پیش بیاد که از زندگی «لذت» ببره نه اینکه از ترس مواجه شدن احتمالی با یک شکست دیگه برای همیشه در «شکست فعلی» دست و پا بزنه.
کاملا واضح هست و قابل تحقیق که در هر کشوری که آمار طلاق نسبت به تعداد ازدواج بالاتر هست سطح زندگی و رفاه و شاخص شاد زیستن مردم هم بالاتر هست و آمار طلاق در سنتی ترین کشورها که در شاخص شادی در قعر جدولهای رده بندی هستن به شدت پایین و نزدیک صفر، در این کشورهای مدرن، کسی هم نگران وضعیت فرزندان طلاق نیست چون خیلی از مردم این کشورها فرزند طلاق هستن ولی همین مردم، چنین جوامع دلپذیری رو تشکیل دادن و از طرفی دیگه در عصری نیستیم که تربیت فرزندان خیلی وابسته به ارتباط گرم والدینشون باشه...
از کشورهای گروه اول میشه کشورهای اسکلندیناوی و شمال اروپا رو نام برد و از گروه دوم امثال افغانستان و بنگلادش و جنوب صحرای بزرگ آفریقا. حتی این شاخص توسعه یافتگی در شهرهای مختلف یک کشور مثل ایران خودمون هم ارتباطش با آمار طلاق مشخص هست. الان اگر وضعیت زندگی خانمها در استان سیستان و بلوچستان و قسمتهای مرزی غرب کشور که طلاق در اونها خیلی کمتر از شهرهای بزرگ مثل تهران و شیراز هست رو با وضعیت زندگی خانمها در این شهرهای بزرگ مقایسه کنیم همه چیز مشخص میشه.
در مورد ترس از طلاق و تشویق به ترسیدن از عواقب طلاق یاد شعر جالبی از یک شاعر عرب افتادم:
من لایحب صعودالجبال
یعش ابدالدهر بین الحفر
تنها باید حقیقت را بیان کرد، نه دروغی را که حقیقی انگاشتنش خوب است.
"بخشی از پیام برتراند راسل برای آیندگان"
علاقه مندی ها (Bookmarks)