سلام به همه دوستان همدردی
قبلا مسایل زندگیم رو تحت عنوان "کینه ورزی و دشمنی تیشه به ریشه زندگیم زد" در انجمن "مشکلات با خانواده همسر" تا حدی شرایط زندگیم رو مطرح کردم...
و اما الان....
بعد از دو ماه و نیم بودن در منزل پدرم و دوری از همسرم و تصمیم به جدایی و اجرای مهریه دچار یه احساس نوسانی شدم!!!
یه هفته حالم خوبه و از تصمیمم خرسندم و یه روز دوباره ناراحت میشم و میرم تو فکر و ترس از آینده گریبانم رو میگیره...
میخواستم تمام مواردی رو که باعث میشه این احساس نوسانی بهم دست بده با شما در میون بزارم و ببینین نظر شما چیه؟! در مورد هر گزینه آیا نگرانیم به جاس؟؟
مواردی که باعث میشه از تصمیم به جدایی و این راهی که در پیش گرفتم راضی باشم:
۱- رهایی از بحث های تکراری هر دو هفته یه بار و محاکمه شدن چندین و چند باره سر یه سری مسائل قدیمی که هیچ وقت نخواست فراموششون کنه
۲- تموم شدن استرس و اضطرابم بابت رفتارهای هیجانی و نوسان خلق همسرم
۳- پیدا کردن کار و منبع درآمد در حالی که قبلا همسرم تمایلی به کار کردن من بیرون از منزل نداشت
۴- آزادی عمل بیشتر در تصمیم گیری در امور مربوط به خودم ، چیزی که قبلا ازش تا حدی محروم بودم
۵- گرفتن آرامش از سمت خانواده ام و پشتیبانیشون، چیزی که همسرم من رو ازش محروم کرده بود و کم کم داشت بهم القاء میکرد که اونا دشمنم هستن!
۶-سرد بودن همسرم از لحاظ جنسی و فاصله خیلی زیاد بین نزدیکی ها
۷- سخت شدن اوضاع اقتصادیمون و تفاوت سلیقه من و همسرم در اولویت دادن به خرج ها
۸- رهایی از کنترل های همیشگی و تهمت هایی که همسرم بهم میزد یا شک و تردید
۹- تاثیر نداشتن ده جلسه مشاوره روی روند زندگیمون و بدتر شدن اوضاع
۱۰- ریختن قبح دست بلند کردن روی من که در سه ماه آخر زندگی مشترکمون بارها و بارها انجام داد و احساس پشیمونی نکرد!
۱۱- اینکه الان هم توی پیام های گاه و بی گاهش چیزی از پشیمونی و تغییر رویه نمیبینم!!
مواردی که باعث میشه گاهی اون اضطراب و استرس جدایی بهم هجوم میاره و ترس وجودم رو میگیره:
۱- دخترم و نیازهاش و آینده نامعلومش و اینکه آیا بعدا من رو مقصر این اتفاق میدونه یا نه و وابستگیش به هر دوی ما(البته در این چند ماه دوری از لحاظ روحی خیلی خوبه و نمیدونم با بزرگتر شدنش آیا اوضاع تغییر میکنه یا نه؟!)
۲- اینکه خونه و زندگی مستقل داشتم و اسباب و اثاثیه مطابق میلم چیدمان میکردم و نمیدونم آیا با این اوضاع اقتصادی میتونم زندگی مستقلی داشته باشم
۳- ترس از قضاوت دیگران و حرفهایی که پشت سرم میزنن به احتمال زیاد چون زندگی من در نظر فامیل و دوست خیلی زندگی خوبی به نظر میومد
۴- نگرانیم از زمان پیری و تنهایی هام، و وقتی دخترم به دنبال بخت و سرنوشت خودش میره...
۵- یادآوری روزهای خوبمون و مسافرتهامون و گردش ها و کمک هاش بهم توی کارهای خونه که بیشترش مربوط میشه به ۴ سال اول زندگی
۶- چهره و اندام خوبش که مطابق میلم بود
۷- اینکه با وجود دخترم دیگه نمیخوام ازدواج مجدد بکنم و آیا از پس این تصمیم برمیام و بعدا خودم رو قربانی تجسم نمیکنم!!
۸-اینکه تصمیم دارم با تمام دوستای قبلم قطع ارتباط کنم و آیا بازم میتونم گروههای دوستی پیدا کنم
۹-دیدن زن و شوهرها و خانواده هایی که با فرزندانشون به گردش اومدن و حسرت خوردن
۱۰- هجوم این فکر که نکنه منم به درستی زندگی رو مدیریت نکردم و اسباب ناراحتی و عصبانیت همسرم رو فراهم کردم
علاقه مندی ها (Bookmarks)