دوست عزیز منم گوشم از این حرفها پر بود. دقیقا درک میکنم که میگی سعی میکنی همیشه خوش اخلاق باشی، منم همیشه همینطور بودم همیشه لبخند به لب، خوش برخورد، اوایل همیشه تعریف میکردم از غذا، ظاهر، لباس، هیچ وقت تو جمعشون گوشی به دست نبودم که بی احترامی نشه ولی متاسفانه روز به روز گستاخ تر شدن البته من هم بی احترامی و جواب کنایه دادن واقعا بلد نبودم و هنوزم بلد نیستم. با اینکه انتخاب مادرشوهر بودم ولی فردای عروسی از خواستگاری هایی که رفتن تعریف میکرد،از دخترهای مردم، خیلی سخت بود شمیدنش برام، پنج سال تحمل کردم بخاطر پدرشوهرم که خیلی مریض بود ولی تو مراسم ختم اجازه نداد همسرم کمی عزاداری کنه مدام من و خانواده م رو تو جمع تحقیر میکرد، خیلی روزهای بدی بود یادآوریش برام سخته. ولی در نهایت بعد از آخرین برخورد بدش با مادرم دیگه رفتم از خونشون و برنگشتتم و همه مراسمات رو تو مسجد یا سر خاک رفتم ولی خونه نه. میخوام بگم اگه میتونی جواب بده، متاسفانه اینجور آدم ها فکر نمیکنن شما داری احترامشون رو نگه میداری، روز به روز گستاخ تر میشن و از این حجب و حیا شما سواستفاده میکنن. من دیگه مادرشوهر رو نمیبینم ولی مطمئن باش ازار و اذیتش تمامی نداره. مثلا مناسبت های خاص حتی روز تولدم رو یادشه و با اصرار همسرم رو دعوت میکنه، که اون شب خاص و مناسبت ما باهم نباشیم. پس قطع رابطه راهکار خوبی نیست. پیشنهاد میکنم خیلی روی شخصیتت کار کن ، اصلا اهمیت نده به حرفهاش، کنایه هاش رو ناشی از کمبودهای درونیش بدون، اصلا خودت رو اذیت نکن، اگه بلدی محترمانه جواب بده بدونه برات اهمیتی نداره این حرفهاش..
علاقه مندی ها (Bookmarks)