"ترس" از فقر داریم؟؟؟ خدا رو شکر که قضیه اصلا پیچیده نیست و بازم متوجه ابعاد فاجعه نیستین، اگه پیچیده بود میخواستین چیکار کنین؟
الهه خانم خط فقر میدونی الان چقدره؟ 10 میلیون تومن. یعنی اگه زیر این مبلغ درامدته همین الان بای دیفالت فقیر هستی! دیگه بعد از مزدوج شدن پیشکش :)
اره مشخصه خودتو داری میگی :)
کی میدونه این سالها چقدر برای ازدواج و تشکیل زندگی زور زدم. اما نشد. از اول که انقدر ترسو و بزدل نبودم. یه موقعی شور و نشاط و انرژی داشتم. ولی به خودم اومدم دیدم هرچی دارم میدوئم انگار رو تردمیلم.
باشه من ترسو اما ترجیح میدم مجرد بمونم ولی یک ثانیه هم شرمنده ی نگاه بچه م نباشم که یه چیز ساده ازم بخواد و نتونم تهیه کنم. پسرم دخترم همسرم ببخشید که انزجارم از فقر و بی پولی رو گردن شما انداختم و نخواستم به زندگی گل و بلبل من پا بذارین :)
اینم همینجوری بی ربط: پیش پاتون کولرگازی بانه ای خریدم 12.650. کل حساب پس اندازم و مساعده ای که گرفته بودم خالی شد. فردا باید مساعده رو مساعده بگیرم زنده بمونم تا سر برج...
__________________________________________________ __
خیلی وقت بود تصمیم گرفته بودم دیگه اینجا نیام. ازدواج که کلا کنسل شد. هر چی بلد بودم هم گفتم. هر توصیه و نظری داشتم افاضات کردم. دیگه حرف خاصی نمیمونه. این صحبتای آخر با سحرخانم و الهه خانم هم شاید ناخواسته برام تلنگری بود که فلانی حالا چارنفر میخوان مزدوج بشن ضدحال نباش، اوقات بقیه رو تلخ نکن. حالا من نتونستم، بقیه شاید بتونن.
لذت بردم از مصاحبت همه تون
شب و روزگارتون خوش
__________________________________________________ __
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
از بس که دست میگزم و آه میکشم
آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش
دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که میسرود
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش
کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو
بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش
خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد
بگذر ز عهد سست و سخنهای سخت خویش
وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون
آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش
ای حافظ ار مراد میسر شدی مدام
جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش
علاقه مندی ها (Bookmarks)