به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array

    مادربزگ تنهای من

    سلام دوستان عزیز
    لطفا راهنمایی کنید وظیفه من چیه و ناراحتیام واقعا درستن یانه
    مادر پدرم حدود چهل ساله بدون همسر زندگی میکنن به دلیل رفتارهای بدی که در زندگی با اطرافیانشون به خصوص عروسها داشتن مورد علاقه اونها نیستن. از ابتدای فوت همسرشون هم به دلیل علاقه زیادشون به تک دخترشون باایشون زندگی میکردن که شوهر عمم هم در سن جوانی و با سه بچه کوچیک فوت میکنن و کل رندگی همشون به دوش پدر من بوده

    پدرم برای این خانواده خونه ای میخرن که نصفش رو عمم و نصف پدرم میدن و خونه به نام عمم میشه و زبانا با پدرم تعهد میدن مادرشون همیشه ا نجا بمونن البته خرجشون پدرم بدن (چندبرادر دیگه هم دارند که کلا خودشون کنار کشیدن)

    عمم به دلیل مشکلات زیادی که فرزندانش دارن چند سال اخیر در حد ماهی چند روز قبول میکنن مادر خونشون باشن و مابقی روزها بیشتر منزل پدر من و در حد دو روز خونه هر پسر دیگه بودن

    تااینکه مادربزرگم زمینگیر میشن و نگهداری ازشون دیگه سخت میشه و همه میگن ما دیگه خونمون نمیبریم و میبرن خانه سالمندان

    من خیلی بابت این موضوع ناراحتم. میدونم اگر با پدرم صحبت جدی کنم ایشون قبول میکنن به تنهایی خونه بگیرن و پرستار دائم بگیرن و مادر بیارن ازونجا بیرون. اما میدونم اینکار باعث ناراحتی زیاد مامانم میشه و اینکه میترسم کلا باعث زحمتشون بشم (مادرم مهربونترین عروسشونه که خیلی خیلی تاحالا زحمت مادربزرگمو برای نگهداریشون کشیده اما به دلیل همون ظلمهای زیادی که به عرویهاشون کردن همه ازشون دلچرکینن و مادرمم انگار دیگه طاقتش تموم شده و دیگه حاضر به نگهداریشون نیس)

    من نظرمو بهشون گفتم ولی در حد چند جمله بوده که اثری نداشته
    پدرم ته دلشون ناراحتن که مادرشون ا‌ونجان اما چون کل خانواده میگن باید اونجا بمونن پدرمم عقب نشستن اما میترسم بعدها پشیمونی که جای جبران نداره براشون پیش بیاد
    به خاطر کرونا الان چندماهه بنده خدا مادربزرگم هیچکسو ندیده و اونا قرنطینه هستن و خیلی تنهان

    میخواستم راهنماییم کنین وظیفم چیه؟

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    شمیم الزهرای عزیز، هنوز ملاقات کردن ممنوعه؟

    مشکل مادر شما با اینکه پدرتون یه خونه بگیره برای مادربزرگ چیه؟

    - - - Updated - - -

    سلام.
    شمیم الزهرای عزیز، هنوز ملاقات کردن ممنوعه؟

    مشکل مادر شما با اینکه پدرتون یه خونه بگیره برای مادربزرگ چیه؟

  3. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    شمیم الزهرا (شنبه 24 خرداد 99)

  4. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    سلام.
    شمیم الزهرای عزیز، هنوز ملاقات کردن ممنوعه؟

    مشکل مادر شما با اینکه پدرتون یه خونه بگیره برای مادربزرگ چیه؟

    - - - Updated - - -

    سلام.
    شمیم الزهرای عزیز، هنوز ملاقات کردن ممنوعه؟

    مشکل مادر شما با اینکه پدرتون یه خونه بگیره برای مادربزرگ چیه؟
    سلام پوه عزیزم خوبی؟
    ممنونم جواب دادی
    من با گوشی پیام برای همین ببخشید اگه اشکال نگارشی و املایی دارم

    الان اینجوری شده که با وقت قبلی میشه با ماسک تو حیاط با فاصله سه متری رفت دیدنشون
    اما میدونی اتگار فراموش شدن فقط یکبار بابام و عمم تنها رفتن. حتی بقیه پسرا یکبارم نرفتن
    حتی من میگم کی میرین به منم بگین پسرمو بذارم خوته مامان باهاتون بیام میگن چه لزومی داره بری! (همیشه ملاقات فقط تایم اداریه)

    مادر من دلیلی که خودشون میارن اینه که اونجا بهتر میرسن. پرستار تو خونه بهشون قرص خواب اور میده بلا سرشون مباره ولی اونجا تحت نظارته و بهتره. اونجا امنه بیماری نیس. اونجا دورشون پر ادمه

    اما خب من میفهمم که چون پدرم تاحالا خیلی هزبنه کردن و پسرای دیگه خودشون کنار کشیدن مامان منم دوست نداره بابام باز یک هزینه هنگفت دیگه کنن (چون رهن خونه تهیه وسایل گرفتن پرستار اینچیزا خیلی زیاده جون مادربزرگم کلا هیچی نداشتن نه وسیله نه پول و همیشه خونه بچه هاشون زندگی کردن) و میگن همین الانم خرج خانه سالمندانو بابات میده

  5. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    شمیم جان اینکه پدر و مادرت چه تصمیمی می گیرن، به عهده خودشونه. اما به نظرم شما سعی کن بیشتر به مادر بزرگت سر بزنی. می تونی مثلا هفته ای یکبار یا دو هفته یکبار بری ببینیشون و به اندازه کافی کنارشون بمونی. هماهنگی با اون مرکز رو هم خودت انجام بده، لازم هم نیست قبلش به کسی اطلاع بدی. اما بعدش مشکلات یا ناراحتی هاشون رو به پدرت و عموها انتقال بده. نه اینکه توصیه خاصی داشته باشی، فقط عادی بگو که اینبار مامان بزرگ دلتنگ بود، فلان خاطره از بچگی شما رو برام تعریف کرد، یا چنین چیزهایی.

    همین ملاقات های شما، اثرگذار می شه. واگر هم نشه، به اندازه ی خودت به زندگیش رونق دادی. و بهش نشون دادی که خونوادش تنهاش نذاشتن.

  6. کاربر روبرو از پست مفید میشل تشکرکرده است .

    شمیم الزهرا (شنبه 24 خرداد 99)

  7. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    یادم رفت بگم،

    خوبه که نوه های دیگه رو هم به سر زدن بهشون ترغیب کنی. مادر بزرگت خونواده بزرگی داره. اگه هفته ای یک نفر بهش سر بزنه، یا برای یک روز ببردش پارک یا خرید یا تئاتر و... (البته بعد از کرونا) یا تو دور همی ها دعوتش کنید یا هر از گاهی یه شب مهمون یکی از نوه ها باشه، تنها نمی مونه، چه خونه سالمندان باشه، چه با پرستار زندگی کنه.

    در واقع به نظرم چیزیکه مهم تر از محل زندگیشونه، اینه که همچنان عضوی از خونواده باشه. این رو حتی خودت یک نفر هم می تونی تا حد خوبی محقق کنی. با سر زدن بهش، دعوت کردنش به مهمونی ها، نگهداشتنش تو حافظه بقیه، ترغیب کردن دیگران. و خلاصه اینکه این فضای تلخ رو می تونی شاد و عادی کنی. این حس منفی و احساس گناه و استیصالی که همه توی دلشون دارن و باعث فاصله گرفتنشون از مادربزرگت می شه رو می تونی با کارهای کوچیک به تدریج از بین ببری. و به خودش هم این حس رو بدی که زندگی کردن در یه پانسیون یا با پرستار، به معنی طرد شدن از خونواده و تنهایی و مورد ستم واقع شدن نیست و این وضعیت هم می تونه عادی باشه.

  8. کاربر روبرو از پست مفید میشل تشکرکرده است .

    شمیم الزهرا (شنبه 24 خرداد 99)

  9. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط میشل نمایش پست ها
    یادم رفت بگم،

    خوبه که نوه های دیگه رو هم به سر زدن بهشون ترغیب کنی. مادر بزرگت خونواده بزرگی داره. اگه هفته ای یک نفر بهش سر بزنه، یا برای یک روز ببردش پارک یا خرید یا تئاتر و... (البته بعد از کرونا) یا تو دور همی ها دعوتش کنید یا هر از گاهی یه شب مهمون یکی از نوه ها باشه، تنها نمی مونه، چه خونه سالمندان باشه، چه با پرستار زندگی کنه.

    در واقع به نظرم چیزیکه مهم تر از محل زندگیشونه، اینه که همچنان عضوی از خونواده باشه. این رو حتی خودت یک نفر هم می تونی تا حد خوبی محقق کنی. با سر زدن بهش، دعوت کردنش به مهمونی ها، نگهداشتنش تو حافظه بقیه، ترغیب کردن دیگران. و خلاصه اینکه این فضای تلخ رو می تونی شاد و عادی کنی. این حس منفی و احساس گناه و استیصالی که همه توی دلشون دارن و باعث فاصله گرفتنشون از مادربزرگت می شه رو می تونی با کارهای کوچیک به تدریج از بین ببری. و به خودش هم این حس رو بدی که زندگی کردن در یه پانسیون یا با پرستار، به معنی طرد شدن از خونواده و تنهایی و مورد ستم واقع شدن نیست و این وضعیت هم می تونه عادی باشه.
    سلام میشل عزیز چه قشنگ توضیح دادی
    متاسفانه چون دیگه قادر به دستشویی رفتن و راه رفتن نیستن نمیتونن کلا ازونجا خارجشون کنن و تاالانکه نزدیک یکساله فقط یکبار برای یک شب بردنشون بیرون که خیلی سخت گذشته و بعد اون به این نتیجه رسیدن اصلا ازونجا بیرون نیارنشون

    منم چون پسرم باید بذارم خونه مامانم و راه پانسیون خیلی دوره تاحالا تنها نرفتم و همیشه با پدرم میرفتم البته قبل کرونا شاید هفته ای یکبار یا دوهفته یکبار حتما میرفتم اما نمیدونم چرا بهم حساس شدن و مامانم میگن تو کاسه داغتر از آش شدی پسرای خودش نمیرن دیدنش بعد تو میری!!(به خاطر همون بی علاقگی که گفتن به مادربزرگم در همه فامیل هست. اکثر نوه ها یکساله حتی یکبار دیدنشون نرفتن و فقط من و برادرام و بچه های عمم رفتیم)
    رفت و امد خانواده پدرم مدتهاس محدود به خواهربرادراشون شده یعنی مثلا دختر عمومو من یادم نمیاد اخرین بار کی دیدم متاسفانه ولی برای دیرن عموها و عمه من میرم ولی خب بقیه نوه ها نمیان (قبل کرونا منظورمه،)
    ولی سعی میکنم سالی یکبار به همه فامیل تماس داشته باشم طی اون باید توجه به مادربزرگ برسونم ان شاالله

    چه خوبه کلا انگار ماده رو برای اتفاقات در نظر نمیگیری میشل چه دید بازی داری

  10. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 11:53]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,064
    امتیاز
    23,521
    سطح
    94
    Points: 23,521, Level: 94
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 829
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,686

    تشکرشده 2,221 در 905 پست

    Rep Power
    221
    Array
    سلام، منم همنظرم با میشل، بدون توجه به صحبتهای اطرافیان سر بزنین بهشون تا جایی که میتونین. البته مامانتون قضیه ش فرق میکنه و اگه گلکی کرد، دیگه سعی کنین با یه ترفندی راضیش کنین، چون گفتین که مهربون هستن، مطمئنا باهاتون راه میان.

    میخاستم یه احسنتی بگم بهتون، که به فکر مادربزرگتون هستین. توی این دور و زمونه کمتر ادمی پیدا میشه این شکلیه. این نشون میده که مهربونی و محبت هنوز نمرده بطور کامل خداروشکر

    - - - Updated - - -

    سلام، منم همنظرم با میشل، بدون توجه به صحبتهای اطرافیان سر بزنین بهشون تا جایی که میتونین. البته مامانتون قضیه ش فرق میکنه و اگه گلکی کرد، دیگه سعی کنین با یه ترفندی راضیش کنین، چون گفتین که مهربون هستن، مطمئنا باهاتون راه میان.

    میخاستم یه احسنتی بگم بهتون، که به فکر مادربزرگتون هستین. توی این دور و زمونه کمتر ادمی پیدا میشه این شکلیه. این نشون میده که مهربونی و محبت هنوز نمرده بطور کامل خداروشکر

  11. کاربر روبرو از پست مفید gholam1234 تشکرکرده است .

    شمیم الزهرا (شنبه 24 خرداد 99)

  12. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام
    خانه سالمندان آنقدرها هم جای بدی نیست، تو خونه ممکنه دلشون بگیره ، کسی هم که نمی خواهد بهشون سربزنه.
    مادربزرگ من خونه داشت و تو خونه خودش و تو تنهایی فوت شد ، اواخر که پیر شده بود کارهاش رو خودش انجام میداد ولی بیشتر وقتها داروهای رو قاطی میکرد و درست استفاده نمی کرد ، بعضی وقتها با خودم میگم چرا به فکرم نرسید ببرمش خانه سالمندان تا توی تنهایی نمیره

    - - - Updated - - -

    سلام
    خانه سالمندان آنقدرها هم جای بدی نیست، تو خونه ممکنه دلشون بگیره ، کسی هم که نمی خواهد بهشون سربزنه.
    مادربزرگ من خونه داشت و تو خونه خودش و تو تنهایی فوت شد ، اواخر که پیر شده بود کارهاش رو خودش انجام میداد ولی بیشتر وقتها داروهای رو قاطی میکرد و درست استفاده نمی کرد ، بعضی وقتها با خودم میگم چرا به فکرم نرسید ببرمش خانه سالمندان تا توی تنهایی نمیره

  13. کاربر روبرو از پست مفید maadar تشکرکرده است .

    شمیم الزهرا (شنبه 24 خرداد 99)

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 21:24]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    788
    امتیاز
    23,341
    سطح
    93
    Points: 23,341, Level: 93
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,579

    تشکرشده 1,780 در 734 پست

    Rep Power
    172
    Array
    سلام
    با توجه مواردی که توضیح دادین چه در خونه سالمندان و درچه در خونه شخصی، افرداد فامیل به ایشان احتمالا به ندرت سر خواهند زد.

    پس چه بهتر جایی باشند که پرستارا بهش رسیدگی کنن و از طرفی همزبون هم داشته باشه.

    پیشنهاد سرکار خانم میشل خوبه.

    شما تلاشتون برای تقویت ارتباط فرزند مادری باشه.

    مثل صحبت از فیلم هایی که اتفاق مشابه افتاده، صحبه از آیه ای که نوشته حق نداری به پدر و مادرت اف بگی، تا فرزند ها بیشتر به فکر ایشون و بخشش و تقویت رابطه باشند.

    الان برای مادربزرگتون هم شاید سخت باشه سربار دیگران باشند و یا نگاه سنگین اطرافیان رو تحمل کنند، ولی قطعا خوشحال میشه همه بهش سر بزنند.


    مثلا می تونید یه جدول هفتگی درست کنین و در ذهن همه ایجاد کنید که تو اون روز برند خانه سالمندان، شنبه ها، عمه، یکشنبه ها عمو، تو این برنامه حتما اسم خودتون رو هم بیارید تا بفهمند شما هم واقعا پای کار هستین.

    مسیر رفت و آمد رو هم مثلا با اسنپ، مترو و غیره براشون تسهیل کنید،

    گروه خانوادگی داشته باشید، همه رو ملزم کنید از رفتنشون عکس بگذارند و ..............

  15. کاربر روبرو از پست مفید Mvaz تشکرکرده است .

    شمیم الزهرا (شنبه 24 خرداد 99)

  16. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    سلام واقعا ممنونم اولی که تاپیک زدم گفتم شاید کسی جواب نده بین اینهمه مشکلات پیچیده سوال من بی اهمیت باشه اما خداروشکر چقدر عالی راهنماییم کردین
    واقعا به ذهنم نرسیده بود خیلی از پیشنهاداتتون
    دلمو اروم کردین جناب ام واز. همیشه ازین اتفاق خیلی ناراحت بودم... ولی واقعا درست میگین
    همون زمان که سالم بودن و خونه بچه ها زندگی میکردن هم بیشتر بی عزتشون میکردن و سربار بودن... بارها به طرز بدی یک عروس بیرونشون میکرد... (به جز مادرم و عمم بقیه واقعا طاقت یکروز تحمل بنده خدارو نداشتن...)
    واقعا از پیری ترسیدم دلم نمیخواد پیر افتاده شم. تاادم مفیده از دنیا بره خیلی بهتره..‌
    خدا به همتون خیر بده
    برای ما و مخصوصا مادربزرگم دعا کنین عاقبت به خیر بشیم


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:10 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.