به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 54

موضوع: خیانت همسرم

  1. #41
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    مشكلم اينجاس كه ديگه واقعا خودم هم نميدونم طالب ماندن در اين زندگي هستم يا نه؟؟
    تو يه دو راهي موندم
    هر وقت به "
    چرایی" علت این خیانت پی بردید، اونوقت میتونین بررسی کنین که آیا بمانم یا نه.

    راه یافتن چرایی این خیانت پرسش های مکرر از همسرت و ایجاد تنش نیست بلکه طبق مواردی که قبل تر گفتم و گفتند باید اصولی (
    با کمک مشاور ) ریشه یابی کنین و واقعا لازمش هم برقراری آرامش هست.

    از طرفی شما باید به روانشناس مراجعه کنین، شاید مشکلی رو روانشناس ریشه یابی کنه که خودتون ازش غافل بودین و از همون جا ضربه خوردین.

    هر وقت جواب درست براتون محرز شد، پس یکسری
    پرسش ها از خودتون حق تصمیمی گیری دارین؛

    ۱. آیا واقعا هنوز هم همسرم رو دوست دارم؟
    ۲. آیا در زندگی مشترک تا قبل از این اتفاق بعنوان یک زن، احساس خوشبختی میکردم؟ ( از نظر محبت، رفاه و ... )
    ۳. آیا بعد از طلاق میتونم ضمانت بدم خوشحال زندگی میکنم؟
    ۴. آیا به همسرم وابستگی دارم ؟ ( روانی و مالی )
    ۵. آیا میتونم شرایط مطلقه بودن رو با توجه به فرهنگ جامعه بپذیرم؟
    ۶. آیا در صورت طلاق میتونم مستقل باشم یا در صورت برگشت پیش والدین، میتونم در خانه ی پدری استقلال داشته باشم؟
    ۷. آیا میتونم فرزندم رو از نظر روانی و مالی بتنهایی حمایت کنم؟
    ۸. آیا من بعنوان یک انسان عیبی ، خطایی، گناهی ... در زندگی نداشتم؟
    ۹. آیا زندگی مجردی رو میتونم بپذیرم؟‌
    ۱۰. آیا میتونم ضمانت بدم در زندگی بعدی موفق باشم و همین مسائل یا بدتر از این اتفاق نیافتد؟‌
    ۱۱. آیا هنوزم میتونم آدم های مهم زندگیم رو ببخشم و یه فرصت بهشون بدم ؟
    و ...


    ویرایش توسط سحر بهاری : پنجشنبه 08 خرداد 99 در ساعت 16:42

  2. 2 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    maadar (پنجشنبه 08 خرداد 99), رنگین (پنجشنبه 08 خرداد 99)

  3. #42
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام
    به نظر من بعد از خیانت دیگه رابطه هیچ وقت به شکل سابق نخواهد بود ، ساختن مجدد رابطه در صورتی ممکن هست که همسر شما واقعا از کاری که کرده پشیمان باشه و نسبت به آسیب روحی که به شما زده احساس مسؤولیت بکنه و برای جبرانش هر کاری که لازم باشه انجام بده و مواردی که باعث خیانت شده را بررسی کنه و در خودش تغییر اساسی ایجاد کنه تا دوباره این اتفاق نیفته، خیانت همسرتان به هیچ وجه تقصیر شما نیست. شما در این شرایط قطعا آسیب شدید خواهید دید، کسی که به شما آسیب زده همسر شماست نه اون خانم، واقع بین باشید ، همسر شما خیانت کرده همین قدر دانستن برای تصمیم گیری کافیه و بقیه جزئیات اصلا مهم نیست، کجا ، با چه کسی و چطور ، اصلا اهمیتی نداره. تصمیم به جداشدن هم بستگی به شرایط مالی شما و استقلال و قدرت روحی شما داره. شما باید بپذیرید که از این پس چه جدا بشید چه بمانید، زندگی تون به روال سابق نخواهد بود، از این به بعد انتخاب شما بین بد و بدتر هست و قرارگرفتن در این شرایط تقصیر شما نیست ، واقعیت تلخ زندگی هست . گاهی اوقات دیگران و حتی نزدیک ترین افراد زندگی مون با رفتارهای اشتباه باعث درد و رنج ما می شوند و این واقعیت دنیاست.

  4. #43
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    یک مورد دیگه هم می خواهم اضافه کنم و اون هم اینکه من با نظر مشاورتون که گفتند به فکر انتقام هستید موافقم، شما همسرتان را نبخشیدید ، اگر بخواهید ادامه بدید باید اول بررسی کنید که آیا همسرتان واقعا پشیمان هستند یا خیر ، پس از اطمینان از اینکه ایشان واقعا قصد جبران اشتباهشون رو.دارند ، شما باید از ته دل ایشان را ببخشید و درادامه زندگی هم حواستون را کاملا جمع کنید تا دوباره خدایی ناکرده برای بار دوم تکرار نشه و اگر دومین بار تکرار شد دیگر جایی برای بخشش وجود ندارد . اما اصرارهای شما برای دیدن اون خانم ، نشان دهنده تلاش شما برای انتقام هست. با ادامه این وضع خودتون رو نابود میکنید.

  5. #44
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    68
    Array
    چقدر از خوندن این تاپیک ناراحت شدم و عصابم خورد شد ،کاملا درک میکنم که چقدر ناراحت شدی و کاملا بهت حق میدم ،ولی اصلا با طلاق جدایی موافق نیستم به دلایل زیر:
    1- اگه طلاق بگیری همون چیزی هست که اون خانم میخواد تو که نمی خوای با دست خودت برا اون آشیانه درست کنی؟؟؟؟؟
    2- فرزند 4 سالت میشه فرزند طلاق و این خیلی بده و بدترین ضربه را میخوره
    3- تو این زندگی را دوست داری
    4- شوهرت هم زندگی با تو را دوست داره (حضور و غیاب ها را برات میاره چون تو براش مهمی)


    من احساس کردم که تو نیاز به حمایت عاطفی شوهرت داری و وقتی احساس میکنی که شوهرت از لحاظ عاطفی تو را تامین نمیکنه و یا اون زن را تامین میکنه خیلی به هم میریزی ودوباره دعواتون میشه، که بهتره از طریق مشاورت متوجه این قضیه باشه و مشاور اینو بهش بگه تا آرامش هر 3 نفر شما تامین باشه
    دیگه دنبال دیدن اون نباش ولی دنبال امتیاز های دیگه از شوهرت باش مثلا همین حضور و غیاب و یا اطلاع از فیش حقوقی و یا هر چیز دیگه ای

    از سیلی خوردن شوهرت هم اصلا ناراحت نباش رفته پیش بابات سرو صدا کرده دیگه یه سیلی که حقش بوده ولی اصلا به فکر انتقام جویی و شکایت پیش خانوادش نباش نباید حرمت ها شکسته شود شمام که برات روشنه خانوادش هیچ کاری نمیکنن و این کار شما بیفایده است جز اینکه تنور دعوای زن و شوهری را داغ کردی پس اعصاب خودتو برا اینکه رفته پسشه بابات خرد نکن و آرامش داشته باش

    سعی کن بیشتر بیای اینجا واز ناراحتی هات بنویسی فکر کنم درد دل کردن تا حدودی بهت آرامش میده

  6. #45
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 01 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1399-2-13
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,550
    سطح
    30
    Points: 2,550, Level: 30
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 19 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    هر وقت به "
    چرایی
    " علت این خیانت پی بردید، اونوقت میتونین بررسی کنین که آیا بمانم یا نه.

    راه یافتن چرایی این خیانت پرسش های مکرر از همسرت و ایجاد تنش نیست بلکه طبق مواردی که قبل تر گفتم و گفتند باید اصولی (
    با کمک مشاور
    ) ریشه یابی کنین و واقعا لازمش هم برقراری آرامش هست.
    مشاوری که رفتم میگفت من هرچی ازش پرسیدم که اون خانوم چه چیزی بهت میداد که تو بهش جذب شدی تو رو یاد کسی مینداخت یا اینکه بهت قدرت میداد میگفت گفته هیییچی
    فقط یه اشتباه بود و دختره هیچی هم نداشت که بگم بخاطر اون خصیصه جذبش شدم و همینجوری پیش آمد انگار یه جورایی فقط برام هیجان داشت
    البته به نظرم مطمئنا خودش هم نمیدونه دلیل اصلی ش چی بوده و یه روانشناس خوب باید خودش تشخیص بده با توجه به رابطه مون و رابطه ی همسرم با اون دختره دلیل خیانت همسرم چی بوده
    فقط امیدوارم خدا خودش بهم کمک کنه و دیگه این اتفاق تو زندگیم تکرار نشه و منم بتونم فعلا این ماجرا رو فراموش کنم
    فقط از دوستای خوبم خواهش میکنم بهم بگین بنظرتون الان باید نحوه رفتارم با شوهرم چجوری باشه آیا چک بکنم گوشی و حضور و غیاب و رفت و آمدهاش رو یا اینکه پنهانی زیرنظر داشته باشم یا نه اصلا بیخیال این حرف ها بشم و کلا فراموش کنم اصلا همچین اتفاقی تو زندگیم افتاده و خودم رو عذاب ندم و همش دنبال مچ گیری نباشم
    و یه نکته دیگه اینکه من قبلا خیلی به همسرم وابسته بودم و ازش نظر میخاستم و بهش محبت می کردم ولی الان سعی میکنم بیشتر بخاطر دل خودم زندگی کنم و از وابستگی م بهش کم کنم بنظرتون کارم درسته یا نه

  7. #46
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    سلام

    بانو تنها جواب سؤال اولتون رو قبلا دادم.... نه چک نکن عزیز.
    درباره ی سؤال دومت، از همسرت نظر بخواه و محبت کن ... در جایگاه و نقشی که داری آنچنان که شایسته هست ظاهر شو.
    اما بخودت هم برس، به باغ دنیای درونی خودت هم برس... در باغ درونی خودت قدم بزن...درخت آرزوها و اهداف خوبت رو آبیاری کن علف های هرز رو بکن و بجاش بذر گل بکار.

    یمدت از اینترنت ، آدم های منفی و فکرای منفی فاصله بگیر و این انرژی ها رو صرف خانواده ی کوچکتون کن.




  8. #47
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 18:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    498
    امتیاز
    11,849
    سطح
    71
    Points: 11,849, Level: 71
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 201
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    120

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    85
    Array
    من حالتو خیلی خوب میفهمم
    الان بعد از 10 سال هنوز هم به خودم میگم مگه طرف چی داشته بارها قسمش دادم اسم طرفو بگه ( چون احتمال زیاد دیده باشمش اینجا یه شهر کوچک هست منم کارمندم خیلی ها رو میشناسم)
    البته ما تو دوران عقد بود و فکر می کنم از قبل از عقد باهاش بوده
    شرایطت خیلی سخته
    منم به خاطر مامان جدا نشدم اما همش تو ذهنم هست

    هیچ وقت نتونستم هضمش کنم

    - - - Updated - - -

    من حالتو خیلی خوب میفهمم
    الان بعد از 10 سال هنوز هم به خودم میگم مگه طرف چی داشته بارها قسمش دادم اسم طرفو بگه ( چون احتمال زیاد دیده باشمش اینجا یه شهر کوچک هست منم کارمندم خیلی ها رو میشناسم)
    البته ما تو دوران عقد بود و فکر می کنم از قبل از عقد باهاش بوده
    شرایطت خیلی سخته
    منم به خاطر مامان جدا نشدم اما همش تو ذهنم هست

    هیچ وقت نتونستم هضمش کنم

  9. #48
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط حیاط خلوت نمایش پست ها
    الان بعد از 10 سال هنوز هم به خودم میگم مگه طرف چی داشته

    بارها قسمش دادم اسم طرفو بگه

    ( چون احتمال زیاد دیده باشمش اینجا یه شهر کوچک هست منم کارمندم خیلی ها رو میشناسم)


    نم
    خانم حیاط خلوت این کارای عجیب غریب چیه آخه؟

    یعنی اینقدر سخته قبل از انجام دادن یه کاری فکر کنید که هدفتون از انجام اون کار چیه؟ و انتظار دارید به چی برسید؟

    حتی وقتی آدم کاری رو برای مادرش انجام می ده، باید «انجامش بده» نه اینکه خرابش کنه...

    قصدم اعتراض به شما نیست، چون به هرحال زندگی خودتون بوده، اما واقعا باعث حیرت من شدید.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  10. #49
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 18:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    498
    امتیاز
    11,849
    سطح
    71
    Points: 11,849, Level: 71
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 201
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    120

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    85
    Array
    بیا تایپیک خودم

    - - - Updated - - -

    بیا تایپیک خودم

  11. #50
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 01 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1399-2-13
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,550
    سطح
    30
    Points: 2,550, Level: 30
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 19 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم خلوت عزیز
    کاملا درست میگین منم اوایل فکر می کردم به مرور زمان تو ذهنم کمرنگ میشه ولی هرکاری هم بکنی اون اتفاق یه گوشه از ذهنت باقی میمونه و فقط باید سعی کنی تا میتونی سعی کنی که فراموشش کنی
    من خودم تو این مدت همش سعی میکنم اتفاقات خوب زندگیمون رو توی ذهنم مرور کنم
    سعی میکنم کمتر تنها خونه بمونم
    انگار یه جورایی مسیر زندگی آدم عوض میشه اصلا دید آدم نسبت به زندگی مشترک عوض میشه؛ میفهمی خیلی نباید وابسته باشی ، زندگی رو دوست داشته باشی براش تلاش کنی ولی یادت بمونه ازدواج یه رابطه قراردادی هستش و باید احتمال هرچیزی رو در هر زمانی داد
    من خودم دارم سعی میکنم که خودم رو با زندگی کردن مشغول کنم و دیگه هم دنبال چک کردن گوشی و رفت و آمد و .... نباشم ؛ چون قبلا میترسیدم که نکنه این اتفاق تو زندگیم بیفته و شوهرم بهم خیانت کنه حالا دیگه ترسی ندارم و اگه یه بار دیگه این اتفاق بیفته بالاخره دیر یا زود مشخص میشه و تا ابد که نمیشه قایمش کرد و این بار من بدون هیچ حرفی و سوالی و تلاشی این زندگی رو رها میکنم و میرم چون فک میکنم کسی که یه بار فرصتی رو که بهش بدی نادیده بگیره زندگی کردن باهاش فقط عمر تلف کردنه
    و یه نکته ی دیگه من خودم کاااااملا قبول دارم که اشتباهم تو این چند ماه این بود که از بس این موضوع رو تکرار کردم و به همسرم سرکوفت زدم که بدتر براش عادی شد و حتی محق شد که اگه به من قول دادی که بمونی تو این زندگی یعنی کاری کنی درست بشه نه اینکه هر روز جنگ و دعوا راه بیندازی ، این موندن به هیچ دردی نمیخوره
    من خودم انتظار داشتم هر دفعه من بگم تو اینکار رو کردی و اونم بگه اشتباه کردم ببخشید خواهش میکنم بمون ولی ندونستم وقتی زیاد تکرار بشه یه دفعه برمیگرده میگه« خب حالا یه اشتباهی کردم تو هم هی بگو »
    و اینکه همش می پرسیدم که اون دختره چی داشت که مثلا خودش به این نتیجه برسه که اون یه آدم بی ارزش بوده و بگه که اصلا الان ازش متنفره ؛ درصورتی که تو این ۷-۸ ماه فهمیدم با این کار به هیچ نتیجه ای نمیرسم و آخرین جوابی که همسرم به من داد این بود که فک کن اصلا اون آدم بهترین آدم روی زمین از نظر زیبایی و تحصیلات و اخلاق و ... بوده ولی بازم اینا کار بد من رو توجیه نمیکنه و من اصلا نباید این کار رو میکردم
    و من فقط تونستم این نتیجه رو از حرفاش بگیرم که دختره از نظر همسر من خیلی هم خوب بوده ولی این موقعیت این کارها رو نداشته و هردفعه یادم میفته که این حرف رو زد همش با خودم میگم ای کاش اصلا از همون روز اول یک نفر بهم میگفت که چیکار کنم که حال خودم بهتر باشه و بتونم این بحران رو پشت سر بذارم ، نه اینکه تو اون موقعیت سخت به فکر این باشم که مثلا به قول خودم همسرم رو متنبه کنم

    - - - Updated - - -

    خانم خلوت عزیز
    کاملا درست میگین منم اوایل فکر می کردم به مرور زمان تو ذهنم کمرنگ میشه ولی هرکاری هم بکنی اون اتفاق یه گوشه از ذهنت باقی میمونه و فقط باید سعی کنی تا میتونی سعی کنی که فراموشش کنی
    من خودم تو این مدت همش سعی میکنم اتفاقات خوب زندگیمون رو توی ذهنم مرور کنم
    سعی میکنم کمتر تنها خونه بمونم
    انگار یه جورایی مسیر زندگی آدم عوض میشه اصلا دید آدم نسبت به زندگی مشترک عوض میشه؛ میفهمی خیلی نباید وابسته باشی ، زندگی رو دوست داشته باشی براش تلاش کنی ولی یادت بمونه ازدواج یه رابطه قراردادی هستش و باید احتمال هرچیزی رو در هر زمانی داد
    من خودم دارم سعی میکنم که خودم رو با زندگی کردن مشغول کنم و دیگه هم دنبال چک کردن گوشی و رفت و آمد و .... نباشم ؛ چون قبلا میترسیدم که نکنه این اتفاق تو زندگیم بیفته و شوهرم بهم خیانت کنه حالا دیگه ترسی ندارم و اگه یه بار دیگه این اتفاق بیفته بالاخره دیر یا زود مشخص میشه و تا ابد که نمیشه قایمش کرد و این بار من بدون هیچ حرفی و سوالی و تلاشی این زندگی رو رها میکنم و میرم چون فک میکنم کسی که یه بار فرصتی رو که بهش بدی نادیده بگیره زندگی کردن باهاش فقط عمر تلف کردنه
    و یه نکته ی دیگه من خودم کاااااملا قبول دارم که اشتباهم تو این چند ماه این بود که از بس این موضوع رو تکرار کردم و به همسرم سرکوفت زدم که بدتر براش عادی شد و حتی محق شد که اگه به من قول دادی که بمونی تو این زندگی یعنی کاری کنی درست بشه نه اینکه هر روز جنگ و دعوا راه بیندازی ، این موندن به هیچ دردی نمیخوره
    من خودم انتظار داشتم هر دفعه من بگم تو اینکار رو کردی و اونم بگه اشتباه کردم ببخشید خواهش میکنم بمون ولی ندونستم وقتی زیاد تکرار بشه یه دفعه برمیگرده میگه« خب حالا یه اشتباهی کردم تو هم هی بگو »
    و اینکه همش می پرسیدم که اون دختره چی داشت که مثلا خودش به این نتیجه برسه که اون یه آدم بی ارزش بوده و بگه که اصلا الان ازش متنفره ؛ درصورتی که تو این ۷-۸ ماه فهمیدم با این کار به هیچ نتیجه ای نمیرسم و آخرین جوابی که همسرم به من داد این بود که فک کن اصلا اون آدم بهترین آدم روی زمین از نظر زیبایی و تحصیلات و اخلاق و ... بوده ولی بازم اینا کار بد من رو توجیه نمیکنه و من اصلا نباید این کار رو میکردم
    و من فقط تونستم این نتیجه رو از حرفاش بگیرم که دختره از نظر همسر من خیلی هم خوب بوده ولی این موقعیت این کارها رو نداشته و هردفعه یادم میفته که این حرف رو زد همش با خودم میگم ای کاش اصلا از همون روز اول یک نفر بهم میگفت که چیکار کنم که حال خودم بهتر باشه و بتونم این بحران رو پشت سر بذارم ، نه اینکه تو اون موقعیت سخت به فکر این باشم که مثلا به قول خودم همسرم رو متنبه کنم


 
صفحه 5 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.