سلام
کسی میدونه تو شارژ ده روزه انجمن ازاد ایا تعداد جواب از طرف مدیر ی تعداد محدودیه یا نه؟؟ یعنی مثلا برای هر ده روز یک پست جواب میدن؟؟؟
تشکرشده 2,300 در 744 پست
سلام
کسی میدونه تو شارژ ده روزه انجمن ازاد ایا تعداد جواب از طرف مدیر ی تعداد محدودیه یا نه؟؟ یعنی مثلا برای هر ده روز یک پست جواب میدن؟؟؟
فکور (یکشنبه 15 دی 98)
تشکرشده 2,300 در 744 پست
دوراهی بدیه...ی نمیدونم واقعی....همه اینطورین یا فقط من اینجوریم...تو تاریکی محض هیچ نوری نمیبینم که برم اون سمت
تشکرشده 2,300 در 744 پست
فک میکنم تو تالار فقط ی نفر هست
اونم خودمم
khaleghezey (دوشنبه 23 دی 98),خادم رضا(چهارشنبه 11 دی 98), زن ایرانی (سه شنبه 10 دی 98)
تشکرشده 1,106 در 598 پست
سلام
یه اتقاثی اقتاد که من یه چیزی کشف کردم
ادمها همیشه اصل ازش میگزرن فرع میگیزن
همیشه برام سوال بود چرا ما ادما دوست داریم اول بشیم
به این نتیحه رسیدم بخاطره حسی که در اون لحظه داریم
یغنی اعتماد بنفس یعنی احساس عرت نفس کنیم
اینا از کمبود اعتماد بنفس احساس حقارت ناشی میشه که بیشترش در بچگی و تحقیرهای بزرگترا ناشی میشه
و الا ما بدنیا اومدیم که یک زندگی خوب خدا پسندانه اندازه خودمون رو داشته باشیم
تشکرشده 1,106 در 598 پست
الهه زیبایی ها (پنجشنبه 12 دی 98)
تشکرشده 1,236 در 375 پست
سلام ، اشکم بند نمیاد .
و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ
شهادتت مبارک سردار.
- - - Updated - - -
در کنار مشاوره که حتما مهمه خدا رو هم عمیقا یاد کنید که الله نورالسماوات و الارض
برای یاد خدا هم باید خلوت کرد ، سعی کنین خودتون و مشکلتون یه کم فراموش کنین و عظمت و مهربانی خدا و فقر ذات وجود خودتون رو به آگاهی تون بیارین و کمی از هر چیز دیگه خودتون رو رها کنین ، نترسین با کمی وقت گذاشتن برای خدا زمان تون برای فکر کردن به مشکلات تون از دست نمیره!
و الذکر الله کثیرا.
فرشته اردیبهشت (شنبه 14 دی 98), الهه زیبایی ها (جمعه 13 دی 98), شمیم الزهرا (یکشنبه 15 دی 98)
تشکرشده 2,351 در 551 پست
سلام دوستان خوبم
روزای سختی رو میگذرونم و فقط امیدم به اینه که خدا ناظر دل های شکسته ماست و امید دل هامون حضرت مهدی عج رو زودتر به ما برمیگردونن...
این روزها شهادت سردار سلیمانی شوک زیادی بهم وارد کرد از طرف دیگه یکی از نزدیکانم که خانم جوانی که دو دختر کوچک دارند گرفتار مریضی عجیب مغزی شدند و عمل سنگینی انجام دادند که الان هم شرایط بدی دارند... خواهشمندم برای شفای ایشون یک حمد قرائت کنید...
سخته تو این شرایط بتونم من شاد باشم و با پسرم بازی کنم گاهی دلم یک استراحت میخواد... گاهی در فشار مسائل زندگی وقتی همسری تندخو همش به پرو پای ادم میپیچه دلم میخواد حداقل یک مدت بره سفر تا بتونم در این شرایط خودمو آروم نگه دارم...
بعضی اوقات میبینم در امتحاناتی که دوروبرم خدا میگیره همین همسرم از همشون سختر و بزرگتر هست... گاهی هم فکر میکنم من دچار ناشکری شدم...
برای شفای دل و مغز منم یک حمد لطفا قرائت کنید
اللهم عجل لولیک الفرج
paiize (چهارشنبه 25 دی 98), tavalode arezoo (چهارشنبه 18 دی 98), فکور (یکشنبه 15 دی 98), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 19 دی 98), میشل (یکشنبه 22 دی 98)
تشکرشده 4,954 در 1,249 پست
سلام به همه دوستان همدردی
الهه جان
ببخشید من این چند روز به این تالار نیومده بودم و سوال شما رو ندیدم
خوب اگه شما دو شغل داری که یکیش دبیری هست و با اون مشکلی نداره به نظرم بد نیست البته اگه خودت به اختیار شغل دوم رو رها کنی نه به اجبار
ولی در رابطه با مسائل مالی
مثلا همسر من آدم عاقلی هست و ریسک الکی نمی کنه ولی یک بار یکی از کارمندهاش می گفت بیا یه وام 4 درصد من از طرف فلان ارگان جور می کنم و ضامنش رو هم خودم میارم با هم شریکی بگیریم
کلا حرفاش با عقل جور درنمی اومد ولی وسوسه کننده بود
اینکه سند یه واحد نصفش مال شما باشه ولی وامش به اسم اون یکی شریک
اونقدر وعده های مختلف می داد
و هر هفته جمعه ها میومد دنبال همسر من که برای اون شرکت برن زمین نگاه کنن
تقریبا 2 ماه کار همسرم این شده بود
جمعه ها و وسط هفته ها و کلا هر یه ذره وقت اندکی که وجود داشت
دیگه یه روز به همسرم گفتم هرچی زمین توی این شهر بود شما دیدید اگه فلانی می خواد وام بگیره بره جور کنه و دیگه نیاد به بهانه دیدن زمین تمام وقت تو رو بگیره
همسرم گفت تو اصلا نمیخوای بذاری من پیشرفت کنم و خیلی محتاطی و ...
بهش گفتم پنیر مجانی توی تله موش پیدا میشه
همه حرفاش دروغه
این آدم یه جای کارش می لنگه و فقط داره زمان میخره
بهش گفتم اگه هر مشارکتی با این آقا کردی و اتفاقی برات افتاد یا حتی زندان رفتی روی من هیچ حسابی نکن چون دارم از الان که هیچ اتفاقی نیفتاده بهت اخطار میدم من زندگی بچه هام رو برمیدارم و میرم
روی حقوق من برای بدهی هات حساب نکن و ...
اونقدر اون آقا چهره موجهی داشت و خانوادش سرشناس بودن که اصلا نمی شد بهشون شک کرد ولی من دیگه از دستش خسته شده بودم و از اونجا که هیچ برخورد مستقیمی باهاش نداشتم و بدون توجه به ظاهرش و فقط از روی کارهاش قضاوتش می کردم از یه جا به نظرم دیگه ادامه کار توجیه پذیر نیومد
تا چند هفته با همسرم سرسنگین شده بودیم به اون آقا گفت یکی از زمینها رو انتخاب کن و تا وام جور نشده دیگه من وقت روی این پروژه نمیذارم
خلاصه که چند ماه بعدش اون آقا در حالی که چند میلیارد از افراد مختلف کلاه برداری کرده بود فرار کرد حتی از کاندیدای نمایندگی مجلس شهرشون که یه دکتر هم بود کلاه برداری کرده بود از کارگرای شرکت و ...
البته چند باری هم از همسر من پول خواست
یه بارش زنگ زده بود گریه می کرد و همسرم بیمارستان بستریه و برای ترخیصش پول ندارم
8 میلیون می خواست
به همسرم گفتم شما که میگی خیلی خانواده متشخصی داره یعنی این خانواده متشخص لنگ 8 میلیونه
یعنی یه النگویی انگشتری ندارن بفروشن خانم این دربیاد از بیمارستان
خلاصه که به همون بهانه بیمارستان خانمش از چندین نفر 8 میلیون گرفته بود و با گریه هم ازشون خواسته بود یه موقع به کسی نگن
یا برداشته بود با مهر شرکت چند جا خرید کرده بود
همون دکتره رو هم با همون مهر شرکت و با سربرگ شرکت گول زده بود
خلاصه که رفت و خانواده متشخصش هم گفتن ما اصلا در جریان نبودیم و به ما ارتباطی نداره برید خودشو پیدا کنید
اگر همسرم می خواست با پنهان کاری پیش بره حتما در یه حدی کلاه سرش می رفت هرچند همسرم اهل ریسکهای بزرگ نیست و مطمئنم اون آقا نهایتا مثلا 10 میلیون کلاه میذاشت سرش ولی حتما کلاه رو میذاشت
یا مثلا خانواده همسرم خیلی خیلی پر توقع هستن از نظر مالی
من خودم در حد منطقی قبول دارم که باید کمک بشه به خانوادش ولی اونا رو اگه ول کنی به دنبال زندگی لاکچری از جیب دیگران هستن
مثلا همسر من و برادرهاش برای مادرشون خونه خریدن و هر ماه یه مبلغی به حسابش می ریزن خودشم کمی پول توی بانک داره
و البته توی این سالها هزینه درمان بیماری، خرید مبل، عوض کردن مبل، رفتن به مکه و بعدش هزینه تالار و ... هم به عهده پسرها بوده
منظور اینکه هزینه های واجب یا تقریبا واجب همه انجام شده و من و جاریهام هم مشکلی با این موضوع نداتشتیم
ولی مثلا چند روز پیش خواهر شوهرم تماس گرفته که مامان دلش میخواد توی زادگاهش یه خونه ویلایی داشته باشه خوب می شد اگه شما پسرها می تونستید هزینه کنید و خونه براش اونجا درست کنید
و از این دست پیشنهادهای غیر منطقی زیاده توی خانوادشون
خوب اگه همسر من بدون مشورت با من و محرمانه کارهاشو انجام بده
اگه من حق نظر دادن نداشته باشم
واقعا خودتو جای من بذار توی همچین شرایطی چه حسی پیدا می کنی
خواهری که پیوسته برنامه غیر منطقی ارائه میده و همسری که با شما مشورت نمی کنه و اصلا دیدگاه شما رو در نظر نمی گیره
یک روز چند سال پیش همسرم ارتقا پیدا کرده بود و حقوقش چند برابر شده بود
مادرم یه جمله کلیدی بهم گفت که معنیش رو نمی فهمیدم
گفت هر چقدرم که همسرت درآمد داشت در نظر داشته باش که اون پول همسرته و پول تو نیست هیچ موقع فعالیت خودتو متوقف نکن و تا رسیدن به موقعیت مالی مناسب ادامه بده
الان وقتی برای خرید یک سری وسایل توی خونه اصلا نیاز نیست از همسرم پول بگیرم می فهمم مادرم چی می گفت
هرچند همسر من اصلا خسیس نیست ولی به هرحال شاید گاهی اولویتهاش با من فرق داشته باشه. مثلا من دلم بخواد چند دست لیوان جدید بگیرم و همسرم بگه با همون چند تا لیوان درب و داغون سر می کنیم. در رابطه با وسایل جزیی کلا اختیارش دست خودمه ولی اگر حقوق نداشتم اختیارش دست همسرم بود یا مثلا در رابطه با خرید مانتو و ...
اون شغل اول خودت که رسمی تر و مهم تر هست رو به هیچ عنوان رها نکن
و از اول هم باهاش شرط کن حتی جز شرایط ضمن عقد بذار
الان اونقدر مسئله مهریه توی دادگاهها بی اهمیت و بی معنی شده که در آینده به هیچ وجه نمیشه با اهرم مهریه افراد رو به قولهای شفاهیشون پایبند کرد
اینکه برای کوچکترین خریدی بخوای از همسرت اجازه بگیری خیلی تلخه
با استقلال مالی حداقل خریدهای جزییت رو خودت مدیریت می کنی و بخشی از پول رو هم پس انداز می کنی و برده بی چون و چرای همسرت نمیشی
در ضمن اینکه استقلال مالی باعث میشه اگه زندگی زناشویی زجر آور و غیرقابل تحمل از آب دراومد رهاش کنی و از پس خودتم بربیای بدون اینکه دستت جلوی کسی دراز باشه
پرواز کن آنگونه که می خواهی
وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند
الهه زیبایی ها (یکشنبه 15 دی 98)
تشکرشده 6,881 در 1,486 پست
سلام به همه دوستانم
میشل جان خیلی وقت ازون پیامم گذشته جایی بود که برای اولین بارتونستم به خودم بگم حالم خوب نیست ولی دلیلش رو نمیدونستم...
کارم شده بود بهانه گیری .... دلیلی برای زندگی نداشتم هیچ حسی تو دلم نبود من که عاشق همسر و دخترم بودم بویژه همسرم ... با همونم نمیساختم و بحث و بحث ...
خلاصه طی یه اتفاقی تونستم دلیلش رو بفهمم دلیلش دوری از خودم بود همونطور که قبلا هم گفته بودم به درونیاتم دسترسی نداشتم ولی انقدر طول کشیده بود که یادم رفته بود من هم رابطه ای با خودم داشتم
انگار که عزیزی رو از دست داده باشی و بعد سالها پیداش کنی با خودم روبرو شدم خیلی حس قشنگیه وقتی خودم رو یافتم هرچند شکسته و قاطی بودم ولی باز دلم ذوب شد قلبم مهربون شد بزرگ شدم اخه هرکاری میکردم نمیتونستم بزرگواری کنم کم کم داشتم از اطرافیانم کینه به دل میگرفتم باورم نمیشد که این منم ؟ اینقدر زمینی و کوچیک؟ اینقدر محدود و شکننده ؟ ضعف رو با تمام جانم حس میکردم ولی نمیتونستم پاشم ...
این خودی که ازش دور شده بودم خدا رو داشت ... و خدا منشا همه قدرت ها ،مهربانی ها ، بزرگی ها و حرف ها بود اره برای همین فقدان بود که خالی بودم و هیچ حرفی برای گفتن نداشتم ... چه حس تاریکییییی!
انگار که دوباره زنده شده باشم شوق با اون روشن بینی درون رگ های روح و جسمم جاری شد هرچند سوسو میزد و کم رنگ بود ولی همین که پیداش کردم زنده شدم انگار وصل شدم به منبعی که باید وصل میبودم...
این دوران تاریکی که درش به سر بردم وحشتناک بود دیگه همسرم میخواست خونه رو عوض کنه مسافرت ببره تا حالم خوب شه ولی مشکل من اینا نبود فکر میکردم که ایناست....من دلم خودم رو میخواست که باعث شد یک روز بزنم بیرون و بیخبر با گوشی خاموش برم با خودم باشم ..
خدایی که باهاش غریبه شده بودم باعث شده بود باهمه غریبه شم با خودم و همسرم ولی احساس نیاز به دیگران منو خفه میکرد ضعیف و محتاج شده بودم حتی برای حرف زدن حرفهایی که حقیقی نبودن و مخاطب های چنان ارزشمندی لازم نداشتند...
وقتی به خودم برگشتم باز بی نیاز شدم احساس کردم میتونم رو پاهام وایستم....
وای چقدر خوبه که میتونم از خودم بنویسم و جاری شم ....
من راکد و مرده بودم ...
ولی الان زنده ام
بدون این که حرفی برنم فقط با تغییر درونم رابطه ام باهمسرم و حال و هوای خونمون تغییر کرد ...باز عاشقش شدم
و حس اشتیاقم بهش برگشت
بدون اون معبود زیبا هیچ چی رنگی نداره ...هیچ عشقی وجود نداره
این چند سال که به مرور از خودم و خدا دور شدم اون ایه رو با تمام جانم درک کردم که میگه "ایا خدایان پراکنده بهترند یا ان خدای یگانه"
و دلیل این همه تردید و دمدمی مزاجی من و گم شدنم این پراکندگی بود ولی وقتی اون خالق رو پیدا میکنی تمام کارات و حرفات یک رنگ میشند و مصمم و قاطع برنده میشی...
کسب جمعیت فقط ازون زلف پریشان برمیاد...
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را
ویرایش توسط فرشته اردیبهشت : دوشنبه 16 دی 98 در ساعت 01:08
ammin (دوشنبه 16 دی 98), Eram (یکشنبه 29 دی 98), khaleghezey (دوشنبه 23 دی 98), paiize (چهارشنبه 25 دی 98), فکور (سه شنبه 17 دی 98), فرشته مهربان (چهارشنبه 18 دی 98), میشل (یکشنبه 22 دی 98)
تشکرشده 36,015 در 7,406 پست
سلام
یکی از اسرار رافت و مهر وافر سردار سرافراز شهید حاج قاسم سلیمانی با وجودی که مرد رزم بود ، همین ارتباط قوی ، محکم ، عمیق و خالصانه اش با خدا و خودش بود.
در برابر خدا خودش را هیچ می دید و همه اون رشادتها و اثر گذاریهایش در دید خودش مصداق مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ بود .... ذوب در خدا و با همه برای خدا بود ...
از مصادیق سفر من الخلق إلی الخلق بالحقّ ( از خدا به سوی خلق با خدا)
از این رو در اوج مهربانی و محبت با مرد، با دشمنانی که دشمن راه خدا بودند و نابود گر بندگان بیگناه خدا سخت ومحکم بود.
محبتش از سوی خدا بود و خشمش هم خشم خدا بود .
از هر منیتی بدور بود .... آرامش و شجاعت و ارتباط گرمش با خود و دیگران هم از این رابطه عمیق و اصیل وخالصانه اش با خدا نشات می گرفت .
خدا هم حب اورا در دلها انداخت ، بین المللی
اخلاص اکسیر رهایی بخش از هر درد جانکاهی است ....... وابلیس روزی که از درگاه خدا رانده شد گفت همه را گمراه ( هلاک ) خواهم کرد الا مخلصین ، چرا مخلصین را استثنا کرد؟ چون راه و روزنه ای برای ورود ابلیس و وسوسه هایش در درون باز ندارند . ورودیهای دل و ذهن و جان مخلص فقط به روی خدا باز است و جایی که خدا باشد ابلیس راه ندارد .... از این رو گفته الا مخلصین چون دسترسی به مخلص ندارد .
و انسان مخلص آزاده است آزاده از هرآنچه ثبات و آرامش او را به هم بریزد .... در اوج مشکلات و درگیریها هم آرام و مطمئن و متوکل ذهنش به روی گره گشایی باز است و در نمی ماند ، کم نمی آورد و بن بستی نمی شناسد .
او چنین بود ما هم می توانیم .... فورمولش را اگر بخواهیم که بدانیم و به کار بندیم
ان شاء الله
Mvaz (جمعه 27 دی 98), paiize (چهارشنبه 25 دی 98), فکور (پنجشنبه 19 دی 98), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 18 دی 98), الهه زیبایی ها (چهارشنبه 18 دی 98)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)