به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 40
  1. #11
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط محمد89 نمایش پست ها
    این فرمایش شما که خیلی از افراد سعی میکنن خودشون رو در دوره اشنایی بهترین نشون بدن و این وظیفه طرف مقابله که بشناسه و بعدا اگر خلافی دراومد بر عهده شخصیه که نشناخته نمیدونم بر چه منطقی استواره؟
    نقل قول نوشته اصلی توسط محمد89 نمایش پست ها
    اینطور که شما میگید دوره شناخت مسابقه زرنگیه!
    ببنید منظور این هست افراد در هر صورت با آدم هایی مواجه هستن که از سبک زندگی، نگرش و ... اونها باخبر نیستن و مؤظف هستن بررسی های لازم رو انجام بدند و با شناخت کافی وارد زندگی مشترک بشن.

    ما وقتی وارد یک پروژه مهم یا سرمایه گذاری میشیم قوانین مربوط به اون رو یاد میگیریم، سود و زیان رو میسنجیم، شرایط رو ارزیابی میکنیم و در آخرین گام از کارشناس مربوطه سؤالاتی میپرسیم و سپس وارد میشیم

    چطور زمانی که قرار هست سرمایه ی عاطفی و ... رو در یک زندگی دو نفره بگنجانیم بدون شناخت کافی وارد میشیم و از اون به زرنگی تعبیر میکنیم؟
    آیا این چنین سرمایه گذاری ارزش بررسی و تحقیق نداره؟

    در هر حال لطفا شما و همسرتون با همکاری، آرامش و همدلی در کنار مراجعه حضوری مشکلات و موانع رو پشت سر بگذارید و دنبال مقصر نگردید.

    ویرایش توسط سحر بهاری : چهارشنبه 03 مهر 98 در ساعت 11:47

  2. #12
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 خرداد 03 [ 22:43]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,165
    امتیاز
    90,422
    سطح
    100
    Points: 90,422, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,825

    تشکرشده 6,801 در 2,376 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    دوره شناخت، از دوران خواستگاری آغاز میشه و حتی بعد ازدواج تا پیری زوجین هم ادامه پیدا می کنه :)
    حتما شنیده اید که خیلی زوج ها بعد از 10 سال زندگی باز د ر پی کشف همدیگه هستند ،،
    همیشه در پی کشف همدیگه باشید ،،
    نگران نباشید ،، اگه نتونستید در خواستگاری همو کامل بشناسید.
    دوران خواستگاری ،دوران کشف کلی و خط قرمزهاست و امکان نداره دختر و پسر کامل و بی نقص همو بشناسند ....بلکه اصلی ها باید بررسی بشه :
    مثلا یه پسری هر 10 سال یه بار میره رستوران ،،،دختره عادت داره هر هفته بره رستوران ،، پسره کم خرجه ،، و دختره ولخرج،،،خب نتیجه این ازدواج معلومه چی میشه.


    شما که تا این مدت زندگی کرده اید حتما نقاط مشترک زیادی دارید



    .......................................


    همسر شما قطعا ویژیگهای خوبی دارنند که شاید در دختران دیگه در نگاه شما پیدا نشه ....
    باید یاد بگیریم رفتارمون برابر با حاصل جمع با صفر نشه ( یعنی هر کی نگه حرف من درسته )
    مذاکره سخته ...چون ما عادت کردیم بیشتر حرف بزنیم تا بشنویم ...و در این فرصت کم شنیدن ها هم باز،،، به حرف طرف گوش نمی دیم و سعی داریم طرف مقابل را شکست بدیم،،،
    سعی داریم دیگران را متهم و خودمون را حق بدونیم ( کلی میگم )


    .......................................


    انسان می تونه هر 21 روز تغییرات بزرگی در خودش بده....
    به یه شرط !
    در صورتی که تغییر را ضررورت بدونه !
    اگه انسان تغییر را ضرورت ندونه تغییر نمی کنه
    شما باید این حس ضرورت را در ایشون روشن کنید ...
    براش نامه بنویسید....با هم حرف بزنید
    برا هر تغییر براش جایزه بخرید ...
    در زمینه خانواده با هم مطالعه داشته باشید ،،مشکل همه ی ما آدم ها ،، کم خوندن و مطالعه کمه



    موفق باشید.
    ویرایش توسط باغبان : چهارشنبه 03 مهر 98 در ساعت 18:07

  3. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    m.varna (جمعه 05 مهر 98), نیکیا (پنجشنبه 04 مهر 98)

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 تیر 02 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1389-10-26
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    10,730
    سطح
    68
    Points: 10,730, Level: 68
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    197

    تشکرشده 342 در 91 پست

    Rep Power
    32
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط cry نمایش پست ها
    سلام
    دوره شناخت، از دوران خواستگاری آغاز میشه و حتی بعد ازدواج تا پیری زوجین هم ادامه پیدا می کنه :)
    حتما شنیده اید که خیلی زوج ها بعد از 10 سال زندگی باز د ر پی کشف همدیگه هستند ،،
    همیشه در پی کشف همدیگه باشید ،،
    نگران نباشید ،، اگه نتونستید در خواستگاری همو کامل بشناسید.
    دوران خواستگاری ،دوران کشف کلی و خط قرمزهاست و امکان نداره دختر و پسر کامل و بی نقص همو بشناسند ....بلکه اصلی ها باید بررسی بشه :
    مثلا یه پسری هر 10 سال یه بار میره رستوران ،،،دختره عادت داره هر هفته بره رستوران ،،
    پسره کم خرجه ،، و دختره ولخرج،،،خب نتیجه این ازدواج معلومه چی میشه



    همسر شما قطعا ویژیگهای خوبی دارنند که شاید در دختران دیگه در نگاه شما پیدا نشه ....
    باید یاد بگیریم رفتارمون برابر با حاصل جمع با صفر نشه ( یعنی هر کی نگه حرف من درسته )
    مذاکره سخته ...چون ما عادت کردیم بیشتر حرف بزنیم تا بشنویم ...و در این فرصت کم شنیدن ها هم باز،،، به حرف طرف گوش نمی دیم و سعی داریم طرف مقابل را شکست بدیم،،،
    سعی داریم دیگران را متهم و خودمون را حق بدونیم ( کلی میگم )


    ..........................

    انسان می تونه هر 21 روز تغییرات بزرگی در خودش بده....
    به یه شرط !
    در صورتی که تغییر را ضررورت بدونه !
    اگه انسان تغییر را ضرورت ندونه تغییر نمی کنه
    شما باید این حس ضررورت را در ایشون روشن کنید ...
    براش نامه بنوسید....
    برا هر تغییر براش جایزه بخرید ...
    در زمینه خانواده با هم مطالعه داشته باشید ،،مشکل همه ی ما آدم ها ،، کم خوندن و مطالعه کمه



    موفق باشید.
    خیلی ممنون از پاسختون
    راستش نمیدونم چی بگم. احساس میکنم واقعا خسته شده ام. احساس میکنم من خیلی با ایشون راه اومدم. دیگه وقتشه که ایشون یه تکونی به خودش بده. متاسفانه هر چی فکر میکنم بیشتر مشکلات زندگی یادم میفته.
    ببینید ایشون مادرشون اصالتا شهرستانی هستند. پدر و مادرشون در تهران زندگی میکنند. فقط فامیلهای دورتر مثل خاله دایی و مادربزرگ پدربزرگ ایشون در اون شهرستان هستن. ما اوایل تقریبا دو بار در سال یا حتی بیشتر به شهر اونها میرفتیم البته به بستگان من هم که در شهرستان دیگری هستند سر میزدیم. اما این یه انتظار بی منطق در ایشون به وجود اورده. هر وقت صحبت از مسافرت میشه شهر مادرشون رو مطرح میکنن. در حالی که هیچ جذابیتی برای من نداره. حتی از این هم بدتر. هر وقت من اونجا میرم در جمع اونها به زبان خودشون صحبت میکنن انگار نه انگار بک نفر هست که متوجه نمیشه. حتی وقتی با التماس و خواهش و تمنا فارسی حرف میزنن همش صحبت از برتری زبانشون و فرهنگشون و اینکه من چرا زبانشون رو یاد نمیگیرم و ...
    من ادم‌متعصبی نیستم. اما نمیتونم تعصب رو هم تحمل کنم.
    همین تابستان که ما خواستیم بریم مسافرت باز همین مساله پیش امد. البته من قبول نکردم و ما رفتیم یه شهر دیگری به عنوان مسافرت. اما ایشون همه اش ناراحت و انگار از من طلبکار بود که چرا نبردمش شهر خودشون.
    من به ایشون گفتم اگر برای شما اینقدر مهم بود که به شهر مادرت دائم سر بزنی در حالی که پدر و مادرت هم در تهران زندگی میکنن خوب پیش از ازدواج مطرح میکردی.
    دوستمون فرمودن من دنبال مقصر میگردم. راستش باید بگم بله. وقتی کار به اینجا میرسه ادم‌دنبال مقصر هم میگرده. یاد بی صداقتی های پیش از ازدواج که فراموششون کرده بودم هم می افتم. یاد رفتارهای زشت پدرشون هم می افتم.
    یا مثلا ایشون از من اوایل انتظار داشت تولد مادرش رو تبریک بگم. من گفتم بابا من تولد مادر خودم رو بهش تبریک نمیگم. اخه چطور انتظار داری تولد مادر تو رو بهش تبریک بگم؟ بعد اگر مادر من بفهمه واقعا با خودش چی فکر میکنه؟
    ما تقریبا اخر هفته ای برای خودمان نداریم. چون یک روز را به منزل خانواده من میرویم و یک روز را به منزل خانواده ایشان. در حالیکه من در طول هفته اصلا فرصت نمیکنم به خانواده خودم سر بزنم یا اگر گاهی هم فرصت کنم در حد یک روز ان هم برای یکی دو ساعت. اما ایشان در هفته دو روز تقریبا کامل منزل پدرشان هستند. ایا منطقی است این انتظار که ما در اخر هفته ها هم به خانواده ایشان سر بزنیم؟ همیشه هم‌مادر ایشان گله میکند که من دخترم را کم میبینم. پدر ایشان میگوید کم می ایید اینحا. زود میروید دیر می ایید.
    هر کسی یه ظرفیتی برای تحمل داره.
    دیگه واقعا کلافه و مستاصل شده ام.
    ویرایش توسط محمد89 : چهارشنبه 03 مهر 98 در ساعت 18:21

  5. 2 کاربر از پست مفید محمد89 تشکرکرده اند .

    نیکیا (جمعه 05 مهر 98), رنگین (چهارشنبه 03 مهر 98)

  6. #14
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 خرداد 03 [ 22:43]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,165
    امتیاز
    90,422
    سطح
    100
    Points: 90,422, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,825

    تشکرشده 6,801 در 2,376 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خواهش می کنم دوست من
    ما آدم ها باید یه تکونی به خودمون بدیم ، که اگه ندیم روزگار یه تکونی به ما میده .....یه حقیقته :)
    مسئله مسافرت که مطرح کردید به نظرم راحت حل میشه...
    خب طبیعی ست انسانها دوست دارنند در حوزه آرامش خودشون باشند ....دوست دارنند جایی باشند که ازش خاطره دارنند ...برا همین ما آدم ها از حوزه آرامشمون کمتر فاصله می گیریم
    اگه شما یه محیط جدیدی را براشون تعریف کنید و سعی کنید در مسافرت جدید بهشون خوش بگذره و احساس آرامش و امنیت کنه( ماننند شهر خودشون ) ...یاد میگره ماجراجویی به ناشناخته ها هم میتونه قشنگ باشه


    از طرفی شما اگه زبان اون شهر را یاد بگیرید ،،،به نظرم شاید عاشق اون شهر بشید ( یکی از دلایل که به شما خوش نمی گذره شاید بلد نبودن زبان مردمان اون شهرستان هست )
    که راست هم می گید ...آدم اگه جایی بره چیزی نفهمه از حرف ها ،،، خوش نمی گذره بهش
    تو این زمینه سخت نگیرید و خود سانسوری نکنید ...به ناشناخته ها سفر کنید ( زبان مردمان همسرتون )




    ...................

    قضیه تیریک تولد ، مسافرت و .... به نظرم همه یه ریشه داره ...و اون اینکه ما نیازهای همو بشناسیم و ازش یه تعادل ایجاد کنیم و هنر مذاکره را یاد بگیریم و در اون مسیر حرکت کنیم
    دکتر ظریف یه سخنرانی در دانشگاه امیر کبیر داره اونا تو اینترنت پیدا کن و گوش بده ...کمکت میکنه .( بده خانومت هم گوش بده )


    ............

    همسر شما یه خورده تغییر براش سخته ( از تغییر و ناشناخته ها می ترسه - البته شما هم یه خورده اینجورید - نترسید منم اینجوریم :) ) ....باید یه نفر سومی با ایشون صحبت کنه ( مثل مشاور )


    قضیه شما به نظرم قابل حل هست

    یه اشتراک انجمن آزاد بگیرید و حتما از مدیر همدردی مشاوره بگیرید و مسیر درست را جویا بشید



    http://hamdardi.net/eshterak.htm
    ویرایش توسط باغبان : چهارشنبه 03 مهر 98 در ساعت 18:54

  7. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (پنجشنبه 11 مهر 98)

  8. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 05 مهر 98 [ 17:23]
    تاریخ عضویت
    1394-5-22
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    3,050
    سطح
    33
    Points: 3,050, Level: 33
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 150
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باسلام به همه.خصوصا محمد۸۹
    خیلی اتفاقی با بحث برخورد کردم
    دوستان نتیجه گیری هایی کردن و راهنمایی هایی بر اساس اون نتایج
    ولی برای من چند ابهام در نوشته های محمد۸۹ بود که به نظرم باید قبل از اظهارنظر مشخص بشه:
    ۱. یک اشاره خیلی کوچیک به وسواس شده بود(در حد شستن وسیله ای که میخواد بره داخل یخچال). این وسواس تا چه حده؟ مثلا وقتی همسرتون از بیرون خونه میان و به قول شما کیفش یک طرفه، لباسهاشون یک طرف. وقتی میخوان اونها رو بردارن بعدش دستشون رو میشورن؟ اجازه جمع کردن لباسها رو به شما میدن؟ چون اگه ریشه شلختگی وسواس باشه کلا مبحث متفاوته
    ۲. منبع شلختگی در خونه پدری همسرتون کیه؟ مادرش یا پدرش؟ و طرف دیگه با این موضوع چطور کنار اومده؟ منبع شلختگی چه جایگاهی برای همسرتون داره؟ فقط ولی ایشونه یا مرشد و الگو؟
    ۳. گفتید همسرتون تک فرزنده. پس یادتون باشه شما اولین و متاسفانه آخرین کسی هستید که به نحوه زندگی اونها (که از نظر خودشان درسته) ایراد میگیرید. چقدر اشکالات شما رو قبول دارند؟ بستگان دیگر اونها چطور هستند؟ بستگانشان از وضعیت زندگی اونها خبر دارن؟
    ۴. یکی از دوستان به زیبایی گفتن:《اگه انسان تغییر را ضرورت ندونه تغییر نمی کنه》 حالا سوال اینه: چه وقت شخص تغییر رو ضرورت میبینه؟ وقتی از وضع موجود ناراضی باشه و نتیجه حاصل از وضع موجود رو ناگوار ارزیابی کنه
    همسر شما چقدر از وضع موجود ناراضیه؟ از دست دادن شما براشون ناگوارتره یا تغییر دادن عادتهای غلط اون هم بعد از سالها که قطعا سختیهای فراوانی داره؟

    باز هم ببخشید که اینطوری سوال مطرح کردم. به نظرم این مجهولات خیلی در پاسخ ماثر هستند
    موفق و پیروز باشید

  9. کاربر روبرو از پست مفید arasbaran تشکرکرده است .

    نیکیا (پنجشنبه 04 مهر 98)

  10. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مرداد 00 [ 00:24]
    تاریخ عضویت
    1392-10-04
    محل سکونت
    چه فرقی میکنه
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    9,442
    سطح
    65
    Points: 9,442, Level: 65
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 208
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    819

    تشکرشده 166 در 90 پست

    Rep Power
    31
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط محمد89 نمایش پست ها
    من قبلا طلاق برام قبح عجیبی داشت. اما الان احساس میکنم چرا دو نفر که نمیتونن با هم زندگی کنن یا وقتی علاقه یک طرفه الکی وجود داره به زور باید همدیگر رو تحمل کنن؟ چرا باید این همه عذاب بکشن؟ شاید به قول شما بعد از این تجربه، تجربه تلخ دیگری در انتظارشون باشه ولی اینکه شخص به صرف ترس از شکست بعدی بخواد به زندگی یکنواخت و بی روحش ادامه بده چه ارزشی داره؟
    من یه زمانی با خودم فکر میکردم چقدر این ادمهایی که از خانواده دور میشن و با شخص دیگری ارتباط برقرار میکنن ادمهای پستی اند. اما الان میفهمم ادم خودش تا توی شرایطی قرار نگیره نمیتونه دیگران رو قضاوت کنه. من دوست ندارم خدای ناکرده پایم بلغزه و گرفتار چنین وضعیتی بشم. به نظر شما طلاق راه حل بهتری نیست؟ تا اینکه ادم الکی به خودش دروغ بگه که زندگی من خوبه و میتونست بدتر از این باشه و بعد هم در یک لحظه هم زندگی اش بر باد بره و هم کاری بکنه که قابل بازگشت نباشه؟ و طبیعتا وقتی چنین اتفاقی می افته نگاه همه اطرافیان و مردم همون نگاهیه که من پیشتر داشتم. عجب آدم پستی! چه زن (شوهر) خوبی داشت! خیانت کرد! نمیگن چی کشید در زندگی اش که به این نقطه رسید....
    من از وقتی این مطلب رو گذاشتید خیای بهش فکر کردم.
    حس تون رو کامل میتونم درک کنم. بله خیانت به همین‌راحتی شکل میگیره ولی بعدش شما حالتون بدتر از قبل ش خواد بود.این یه راه فراره که مثل یک مسکن موقتی حالتون رو خوب می کنه.خیلی لازمه که آدم برا حفظ زندگی ش از خودکذشتی داشته باشه. عیب ها رو کوچیک ببینه . مسائل رو تو ذهن خودش بزرگ نکنه. تا بتونه با حال خوب زندگی کنه وگرنه عاقبت خیلی از زندگی ها یا خیانته یا طلاق..
    سهم خودتون رو از زندگی بگیرید به کمک مشاوره با بقیه ش راه بیاید. وقتی احساس کنید ررفتن از زندگی حالتون رو خوب می کنه دیگه تلاشی برای درست شدن ش نخواهید کرد.
    ویرایش توسط رنگین : پنجشنبه 04 مهر 98 در ساعت 22:42

  11. 3 کاربر از پست مفید رنگین تشکرکرده اند .

    m.varna (جمعه 05 مهر 98), نیکیا (یکشنبه 07 مهر 98), محمد89 (شنبه 11 آبان 98)

  12. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 تیر 02 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1389-10-26
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    10,730
    سطح
    68
    Points: 10,730, Level: 68
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    197

    تشکرشده 342 در 91 پست

    Rep Power
    32
    Array
    خبلی ممنون از پاسخ شما و همه دوستان
    راستش بعضی از توصیه ها به نظرم خیلی یکطرفه است. ما امروز در جامعه ای زندگی میکنیم که خانم ها خیلی به تیپ و ظاهرشون میرسن. من جامعه شناس نیستم اما اینقدر متوجه میشم که ادم از محیط اطرافش تاثیر میپذیره. مگر میشه انکار کرد این واقعیت رو ؟ بنده اوایل واقعا سعی میکردم نگاه خودم رو به پایین بیندازم اما مگر میشه ادم نگاهش به هیچ کس نیفته؟ این همه خانم هایی که به خودشون میرسن رو شما در نظر بگیرید و بعد همسرم ادم که حتی موهای صورتش رو ماه به ماه هم اصلاح نمیکنه! بعد دوستان میفرمایند نگاهتون رو به زندگی عوض کنید. اگر زمان قاجار زندگی میکردیم که خانم ها همه با روبنده و چادر رفت و امد میکردند حرف شما باز شاید امکانپذیر بود اما در جامعه امروز این توصیه عملیه؟ اون هم برای کسی که خودش به اراستگی اهمیت میده؟
    یا مثلا در مورد یادگرفتن زبان دیگه. ببینید من اگر قرار بود یاد بگیرم ۵ سال فرصت کمی نبود. اما عرض کردم من هیچ تمایلی ندارم زبان کسانی رو یاد بگیرم که فرهنگ و زبانشون رو برتر از فرهنگ و زبان من میدونن. اصلا تمایلی ندارم با چنین افرادی معاشرت کنم. این چه انتظاریه که کسی که میتونه به فارسی صحبت کنه به دلیل تعصب فارسی صحبت نکنه و از من انتظار داشته باشه که زبان اونها رو یاد بگیرم و بعد هم به همراه خودبرتربینی و خودبزرگ بینی.
    ببینید مساله اینه که ادمها مثل هم نیستن. کسی که خودش اهل تعصب نیست و حاضر نیست زیردستی رو بپذیره نمیشه بهش توصیه کرد که تحقیر و تکبر دیگران رو با روی گشاده بپذیره!
    دوست عزیز arasbaran در مورد وسواس پرسیده بودن.
    ۱ ببینید وسواس ایشون فرعیه واقعا و خیلی هم پررنگ نیست. یکی اش همون مورده که اشاره کردم. یه مقدار درباره نجس و پاکیه.
    اما درباره مواردی که فرمودید اصلا بحث وسواس مطرح نیست. ایشون خودشون هم قبول دارن که شلخته ان. اصلا خودشون به زبون اوردن. اما ببینید همیشه برای همه چیز یه بهانه ای میتراشن.
    برای موهای بدن و صورت میگن زخم‌میشه! برای خونه یه زمانی دانشگاه بهانه بود یه زمانی بارداری یه زمانی بچه داری. اگر کسی بخواد بهانه بیاره همیشه یه بهانه ای هست.
    مثلا ما اگر از بیرون میوه بخریم خیلی وقتها ایشون چون حوصله ندارن همه رو همونطور با پلاستیک میذارن توی یخچال که بعدا بشورن. این بعدا هیچ وقت نمیرسه. یا مثلا اگر جارو میزنن جارو رو همونجور رها میکنن وسط خونه. اگر یه چیزی از بیرون بخرن خیلی وقتها پلاستیکش وسط خونه ول میشه.
    ۲ در مورد خونه پدرشون میتونم بگم هم پدرشون و هم مادرشون هر دو شلخته ان و در واقع یه جوری با هم کنار اومدن. اتاق پدرشون که یه شهر شام به معنای واقعی کلمه است. اتاق مادرشون هم دست کمی نداره. ببینید مثلا کنترل تلویزیون به قدری در منزل اونها کثیفه که ادم رغبت نمیکنه بگیره دستش. میوه و غذا و هر چی فکرش رو بکنین روش ریختن. من تا به حال هیچ وقت در مورد شلختگی پدر و مادرشون نه به خودشون و نه به همسرم چیزی نگفتم. من اصلا خیلی اهل این نیستم که این مسائل رو به روی کسی بیارم.
    بستگانشون هم این مساله رو میدونن مثلا همسرم خودشون توی حرفهاشون تا حالا چندین بار گفتن که مادربزرگشون (مادر مادرشون) یا خاله هاشون به مادرشون میگن که تو چرا اینقدر تنبلی! (نه دقیقا با این تعبیر ولی با همین مضمون)
    اما خیلی واضحه که ایشون شلختگی رو بیشتر از مادرش گرفته. حتی همون وسواس رو هم.
    چون پدرشون به همون دلایلی که پیشتر عرض کردم خیلی نقشی به لحاظ الگو بودن برای ایشون نداشته.

    ۳ من احساسم اینه که ایشون از وضع موجود ناراضی نیست. همونطور که گفتم زیاد هم ابراز علاقه میکنن که البته من احساس میکنم همه اش واقعی نیست. یا اگر هم واقعیه برای من همین ابراز علاقه بیش از حد هم دیگه خسته کننده شده چون احساس میکنم توخالیه.
    هیچ وقت تا حالا به ایشون درباره جدایی نگفتم اما تقریبا مطمئنم که مخالفه.

    در پاسخ به رنگین عزیز
    ببینید بنده هم هیچ وقت قصد خیانت نداشتم. اما میخوام با خودم‌روراست باشم. شاید این زندگی سالها هم دوام داشته باشه و شاید هیچ گاه هم خیانت توش اتفاق نیفته اما من واقعا میگم نمیتونم از خودم هم مطمئن باشم. ماها همه ادمیم. خیلی راحت می لغزیم. خصوصا وقتی شرایط ما رو به اون سمت هل داده باشه.
    راستش اینه که من قبلا فکر میکردم زندگی قدیمی ها چقدر دوام داشت و الان چقدر زندگی ها بی دوامه.‌ اما یه چیزی که خیلی وقتها اطرافیان بر اون تاکید میکنن اینه که هرجور شده‌زندگی رو نگه دارین همون کاری که قدیمی ها میکردن. اما این زندگی چقدر کیفیت داره مهم نیست. فقط زندگی از هم نپاشه! به هر قیمت؟ به قیمت این که یه نفر یا هر دو تا اخر عمر عذاب بکشن؟ کی گفته که دوام زندگی مشترک مهمتر از کیفیت اونه؟

  13. 2 کاربر از پست مفید محمد89 تشکرکرده اند .

    نیکیا (جمعه 05 مهر 98), رنگین (جمعه 05 مهر 98)

  14. #18
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط محمد89 نمایش پست ها
    دوستان میفرمایند نگاهتون رو به زندگی عوض کنید
    سلام
    این تغییر نگاه بمعنی چشم پوشی ، انفعال و عقب نشینی از خواسته های بحق نیست.
    در مسئله ی تغییر نگاه موضوعات مهمتری مد نظر هست ، که شما نه بعنوان همسر بلکه بعنوان یک انسان باید در مسیرش قرار بگیرید.
    بهیچ عنوان نه تندروی مناسب هست و نه انفعال.
    بلکه یک مسیری رو طی پست های قبل ترسیم کردیم و از شما دعوت کردیم از روی این نقشه و این مسیر جدید ادامه بدید.
    مسیری که در اون تغییرات ارزشمندی وجود داره.
    ببینید نظافت شخصی و پویایی برای یک انسان ( مخصوصا یک زن ) بسیار مهم هست اما چه عاملی سبب شده همسر شما چنین باشن؟
    اشاره به الگوهایی مثل والدین داشتین که قبلا خدمت شما عرض کردم( ایشون ممکنه عادت کرده باشن و در مسیر ترک عادت ناتوان باشن یا اینکه نگرششون غلط باشه و حتی افسردگی هم میتونه دلیل این اهمال کاری باشه و ... )
    پس لازم هست تغییراتی پیدا کنن این تغییر با
    مداخله یک فرد متخصص امکان پذیر هست . اسباب لازم برای این مسیر حضور مؤثر و کمک کننده شماست.

    نقل قول نوشته اصلی توسط محمد89 نمایش پست ها
    مگر میشه انکار کرد این واقعیت رو ؟ بنده اوایل واقعا سعی میکردم نگاه خودم رو به پایین بیندازم اما مگر میشه ادم نگاهش به هیچ کس نیفته؟ این همه خانم هایی که به خودشون میرسن رو شما در نظر بگیرید و بعد همسرم ادم که حتی موهای صورتش رو ماه به ماه هم اصلاح نمیکنه! بعد دوستان میفرمایند نگاهتون رو به زندگی عوض کنید. اگر زمان قاجار زندگی میکردیم که خانم ها همه با روبنده و چادر رفت و امد میکردند حرف شما باز شاید امکانپذیر بود اما در جامعه امروز این توصیه عملیه؟ اون هم برای کسی که خودش به اراستگی اهمیت میده؟
    شما این حق رو دارید که همسرتون زیبا و آراسته باشن ولی
    نه در مقایسه با زنان دیگر! ببینید ابنکه همسرتون روی زیبایی و نظافت شخصی خودشون توجه بیشتری داشته باشند مسئله ای هست که رد نمیکنیم اما اگر ذهن شما درگیر مقایسه بشه این مقایسه در دراز مدت اثرات منفی زیادی خواهد داشت. ( چه با همسرتون و چه با هر فرد دیگری )

    در اینصورت شما وارد درگیری های ذهنی جدید میشین و این یک
    اخطار جدی هست.
    اگر واقعا خواهان تغییر هستید خودتون و همسرتون در مسیر تغییر قرار بگیرید، تلاش کنید و اونوقت میتونید با ارزیابی شرایط ببینید چقدر تغییرات مد نظر شما در حال وقوع هست.




  15. 2 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    m.varna (جمعه 05 مهر 98), reihane_b (جمعه 05 مهر 98)

  16. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 05 مهر 98 [ 17:23]
    تاریخ عضویت
    1394-5-22
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    3,050
    سطح
    33
    Points: 3,050, Level: 33
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 150
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باسلام
    محمد ۸۹ عزیز الحمدلله که وسواس همسرتون مشکل اصلی نیست
    پس بخش اصلی چالش شما پذیرش عدم امکان ادامه زندگی در شرایط موجوده
    همسر شما با همین شرایط تو یک خانواده زندگی کرده. فقط هم سرزنشهای دیگران(بستگان شما) رو به اون وضع شنیده ولی زندگی ادامه پیدا کرده. پس عجیب نیست که از شرایط فعلی ناراضی نباشن
    شما مجبورید از مشاور استفاده کنید. فقط:
    ۱. همسر شما باید پذیرفته باشه که شرایط فعلی باید تغییر کنه و با وضع فعلی 《زندگی》 قابل تحمل نیست(تو نگاه اسلام اصالت با تشکیل خانواده است. یعنی فرد از خواسته هایش برای استمرار خانواده میگذره. برای رسیدن به چی؟ هدف خانواده چیه؟ جریان یافتن 《زندگی》
    پس اگه خانواده هم جلو جریان طبیعی زندگی که بستر رشد و تعالی و رسیدن به اهدافه رو بگیره. به نفع فرد قابل شکستن هست)
    ۲. مشاور باید بدونه چی میخواد و دنبال چی باید باشه. متاسفانه بازار مشاوره خیلی مکاره است و خیلی ها دکان داری میکنند. بیشتر هم براساس محفوظات کتابها عمل میکنند. باید تحملت رو زیاد کنی و بگردی مشاوری رو پیدا کنی که سختی کار مورد شما رو بپذیره

    سعی کردم زیاد پرچونگی نکنم
    موفق و پیروز باشید

  17. 3 کاربر از پست مفید arasbaran تشکرکرده اند .

    reihane_b (جمعه 05 مهر 98), نیکیا (جمعه 05 مهر 98), محمد89 (شنبه 11 آبان 98)

  18. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 آبان 00 [ 23:54]
    تاریخ عضویت
    1397-10-14
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    35
    امتیاز
    3,594
    سطح
    37
    Points: 3,594, Level: 37
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    88

    تشکرشده 26 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    محمدجان سلام داداش
    تقریبا 60 درصد نوشته ها و نظرات این تاپیک رو خوندم
    ببینید خیلی اوقات پایین برید بالا بیاین یک سری افکار و حساسیت ها دست از سر آدم بر نمیداره
    من یه مقدار از خودم میگم براتون
    عزیز دل هر تصمیم که میخوای بگیری قبلش حتما تموم کار های مورد نیاز برای حل مشکل رو با دل فرصت انجام بده من پدرم در اومد بس که تحمل میکردم ولی شک و تردید از نوع عصبیش باعث میشد نتونم تصمیم درستی بگیرم ، در حقیقت من خودم رو قبول نداشتم و ضعیف میپنداشتم .
    ببین برادر عزیز ، من خودم شرایط روحی داشتم که درک کردنش برای هر کسی سخته با اینکه خانوم من آرایش میکرد ، خوش اندام بود ، سفید رو بود ، چهره معمولی و بانمکی داشت ، محجبه بود ، گرم مزاج بود ، و هم کفو هم بودیم بازم من درون ذهنم زندگی رمانتیک دیگری با دختر زیباتری رو مرور میکردم در واقع افکار من با وجود اینکه مطالعاتم ، مشورت هام ، مشاوره رفتم هام و ... خلافشونو میگفت ولی باز از من سواری میگرفتن فکرشم نمیکردم تغییر کنم ولی تغییر حاصل شده و داره بیشتر هم میشه

    طبق تجربه ای که این برادر کوچک شما داره باید خدمتتون عرض کنم برای به نتیجه رسیدن و آسوده شدن مواردی که میگم رو حتما انجام بدین تا بعدا به ای کاش و چی میشد اگه نیفتین ، حالا این آرامش یافتن میتونه در ادامه زندگی و اصلاح شدن طرفین باشه و یا عدم ادامه اون باشه
    متاسفانه مشاورهای بی سواد زیادی بلانسبت عزیزان بعضا وجود دارند که اهمیت پول مراجع براشون از دلسوزی برای مراجع و درمانش بیشتره لذا حتما دنبال مشاوری برین که نه بی دین و مادی گرا باشن نه کم سواد چون واقعا تاثیر داره اگر دوست داشتین میتونم در شهر تهران دو مورد بسیار خوب رو پیشنهاد بدم بصورت خصوصی

    مواردی که میگم تنها زمانی بدردتون میخوره که واقعا دلتون برای زندگیتون و فرزندتون بسوزه و گرنه اگر ناامید باشین کمک چندانی به شما نمیکنن
    1- توکل به خدا
    2- مراجعه به روان شناس بالینی و زوج درمانگر با خصوصیاتی که گفتم در راستای شناخت شخصیت خودتون و همسرتون چون بنظرم خیلی مشکوک به کامل گرایی و ایده آل گرایی هستین که روی دیگر وسواس هستند
    3- مطالعه کتاب برای شناخت شخصیت خودتون و همسرتون ( آثار دکتر شمیسا شاید بدردتون بخوره )

    ببینید یک مشاور و درمانگر باتجربه با خودش کوله باری از سرگذشت و شرایط های زوج های مختلف رو همراه داره و شما بگی ف ایشون میرن فرحزاد چون احتمال داره با اشخاصی با خصوصیت شخصیتی شما و همسرتون به کرات برخورد کرده باشن.

    برادرانه میگم بحث زندگی و سرنوشت یک نوزاد معصوم در میان هست پس صبور باشین و با دل فرصت برید جلو

    حتما با توجه به توصیفاتی که در خصوص عدم رضایت از همسرتون داشتین و مواردی رو هم بیان کردین بعد از رفتن به مشاوره ، ایشون باید بفهمن که این رفتار و سکناتشون داره تیشه به ریشه زندگی میزنه و اگر راه درمان و اصلاح رو در پیش نگیرند زندگی ای باقی نمیمونه پس اگر زندگی مشترک و آینده فرزندشون رو دوست دارند باید بین تلاش برای کنار گذاشتن اخلاق و ایراداتی که متوجه ایشون هست و به بن بست رسیدن زندگی یکی رو انتخاب کنند. ( باید متوجه جدی بودن موضوع از نظر شما بشوند )

    ارادتمند شما.
    ویرایش توسط m.varna : جمعه 05 مهر 98 در ساعت 19:09

  19. 4 کاربر از پست مفید m.varna تشکرکرده اند .

    reihane_b (جمعه 05 مهر 98), نیکیا (جمعه 05 مهر 98), محمد89 (شنبه 11 آبان 98), الهه زیبایی ها (جمعه 05 مهر 98)


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.