به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 12 نخستنخست 123456789101112 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 115
  1. #31
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 بهمن 97 [ 02:18]
    تاریخ عضویت
    1397-8-15
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    1,012
    سطح
    17
    Points: 1,012, Level: 17
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    60

    تشکرشده 50 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام nasimmng جان دارم تاپیکاتونو میخونم خیلی متاسف شدم ..
    مرسی که نظر گذاشتی عزیزم.. دقیقا شوهر منم به شدتتت بچه ننه هس و دهن بین ..خیلی از چیزایی که گفته بودی شبیه اخلاقای شوهرم بود.. مادرش خیلیی روش نفوذ داره به شکلی که خیلی وقتا حرف هایی از دهنش درر می اومد یا ایرادایی میگرف که کاملا حس میکردم این حرف دهن شوهر من نیس یا اصلا حرف دهن یه مرد نیس بعدا عین اون جمله هارو وقتی مادرشوهرم ناراحت بود از دهن اون میشنیدم ..عزیزم واقعا آرامش مارو بیشتر از خودمون اطرافیان بهم زدن به خاطر همین من هنوز امید دارم که اگه از نفوذ مادرش بعد عروسی یکم دور میشد و همچینین مادرم حداقل 50 درصد بیشتر آرامش داشتیم..
    مرسی عزیزم ازینکه وقت میزاری و میخونی و راهنماییت..


    shirinam خانم ممنونم که با حوصله خوندید ممنون از نظرتون..
    از خیلی جهات حق با شماس فقط نمیدونم چطور توضیح بدم شرایط به اجبار منو تو این حالت قرار داد..
    اما درباره مادرم راستش واقعا ازش دل پری دارم اون چیزی که شما اسمشو حمایتگریش میزارید بیشتر ارضای حس سلطه گری و غرور همیشگیشه نه حمایت از بچش ..
    همین الان اصلا براش مهم نیس چی به سر من بعد طلاق میاد فقط میخواد غرور خودشو حفظ کنه .. خیلی راحت میگه تنها بمون همیشه..همش اصرار داره به طلاق ذره ای برا نظر من ارزش قایل نیس ..من از مادر شوهرم خوشم نمیاد اما یه اخلاقشو تحسین میکنم به خاطر حفظ زندگی دخترش خیلی از غرور خودش گذشته و خیلی کارا کرده ..
    بله شاید من یجورایی خودخواهم اما نه اونقدری که مادرم خودخواهه نه فقط الان همیشه اینطور بوده.. توقع زیادیه انتظار داشتم یبارم شده بخاطر آینده دخترش با دامادش حرف یزنه؟..
    درباره اینکه نباید میزاشتم توهین کنن به مادرم خب آره اما خیلی هم سکوت نکردم ..
    وابسته بودنمو درست میگید بله
    اونجور که فهمیدم نظرتون اینه که من هیچ اقدامی نکنم تا شوهرم خودش بیاد ؟ اما مطمئنم نمیاد
    چشم سعی میکنم شاد باشمو بیشتر به خودم برسم
    کاش بتونم..

  2. #32
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 بهمن 97 [ 02:18]
    تاریخ عضویت
    1397-8-15
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    1,012
    سطح
    17
    Points: 1,012, Level: 17
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    60

    تشکرشده 50 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آقای Quality عزیز
    پیامتونو به دقت خوندم جمله ای که گفتید درباره بهترین تنبیه در جواب ناخردی ها .. به همسرم بگم خیلی زیبا بود و تاثیرگذار و حتما اگه فرصتی برای صحبت پیش بیاد این جمله رو میگم

    درباره آرایش و رنگ مو با شما موافقم بیشتر ممکنه به اشتباه بندازش .. کلا همون موقع هم که خوب بودیم همش دوست داشت ساده باشم مثلا میگف اصلا دوس ندارم موهاتو رنگ کنی یبارم که قهر بودیم براای تنوع خواستم رنگ کنم باهاش آشتی کردم و راضیش کردم رضایت بده که بی اجازش اینکارو نکرده باشم با بی میلی رضایت داد بعدم با اینکه همه میگفتن خیلی بهت میاد گف من رنگ موی طبیعی خودتو بیشتر دوس داشتم هر چقدم این بهت بیاد .. کلا دوس داشت بیشتر چهرم حالت دخترونه خودشو حفظ کنه میگف من بیشتر از همه معصومیتتو دوس دارم رو این چیزا خیلی حساس بود.. یا با اینکه قبل ازدواج دیده بود من اهل آرایش ملایمم بعد ازدواج چندین بار گف دوس ندارم اصلا آرایش کنی حتی ملایم ! که خب من خیلی به این حرفش گوش نمیدادم گفتم تو منو همینجوری قبول کردی چرا انقد میخوای عوض کنی منو .. میگف وقتی من خوشم نمیاد آرایش کنی پس تو برای کی داری آرایش می کنی !! میگفتم خب دل خودم..قبول نمیکرد..

    اما درباره راه دلبری جنسی راستش به طور حضوری که تا حالا اقدامی نکردم اما اون یباری که بعد دعوا حضوری رفته بودم حتی میخواستم دستمو رو دستش بزارم با انزجار خودشو کشید عقب گف اصلا دست به من نزن گفت تو دیگه به من نامحرمی گف از نظر من ما همین الانم طلاق گرفتیم تو دیگه زن من نیستی با زنای تو خیابون برام فرقی نداری .بعد اون منم به امید اینکه اس ام اس هام ممکنه بهش برسه با یآدآوری خاطراتمون چه خصوصی چه عمومی بقول شما با ظرافت سعی کردم احساساتشو روشن کنم و بهش بگم چقد بهش نیاز دارم اما تقریبا مطمین شدم که اس ام اسام بهش نمیرسه!

    گوشی همسرم آیفونه اونجور که من از دوستام فهمیدم تو آیفون وقتی بلاک میکنن برخلاف گوشی های دیگه اصلا پیام و اخطار زنگو اینا نمیره حتی تو یه پوشه ی دیگه.. به هیچ وجه نمیره..اینو مطمینم ..
    بخاطر همین فقط راه حضوری میمونه .. که اونم نمیدونم تو یبار دیدن چجوری میشه .. یا بقول خودش منو نامحرم دیگه میدونه فک میکنم هر چقدم با ظرافت بخوام این راهو برم جواب خیلی بدی بهم بده ..نمیدونم واقعا.. اما فکر میکنم راهشو یجوری پیدا میکنم
    شایدم یه خط دیگه گرفتم با اون پیام بدم اگه اونم نخونده بلاک نکنه..

    بی نهایت ممنونم از توصیه های مفیدتون حتما ازشون استفاده میکنم

  3. کاربر روبرو از پست مفید راه برگشت تشکرکرده است .

    Quality (جمعه 02 آذر 97)

  4. #33
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 09 اسفند 98 [ 10:34]
    تاریخ عضویت
    1396-5-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    3,016
    سطح
    33
    Points: 3,016, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    15

    تشکرشده 134 در 77 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط راه برگشت نمایش پست ها
    البته همسر شما نیتش خوب بود حفظ شما فقط راه اشتباهی رو رفت..
    متاسفانه قادر به درک این بخش از حرف شما نیستم! چطور ممکنه کسی رو شبانه با ضرب و جرح از خونه ی خودش بیرون کنن و بعد بپذیریم که نیت خوبی داشتن؟؟

    شاید میخواستید حرف خوبی زده باشید که دوباره داغ من تازه نشه. ولی داغ من همیشه تازه هست!! هنوز هم گاهی به دلیل اقدامات شنیع گذشته ، دعواهای ساده ی ما بسیار ناجور میشه!!

    آیا وقتی میخان کسی رو حفظ کنن ، اون رو از خونه ی خودش به طرزی که گفتم بیرون میکنن و 8 ماه خونه رو بر نمی گردونن؟ آیا مهریه رو 6 جا اجرا میزارن؟ آیا به دادگاه میگن به دلیل اینکه شوهر خونه نداره ، ما طلاق میخواهیم چون توی خیابون هستیم؟ آیا وقتی من یک خونه ی جدید رهن می کنم ، بوسیله ی مهریه پول رهن اون خونه رو هم مصادره می کنن؟؟

    لیست سوالات فوق بسیار طولانی تر هست! ولی نمی تونم نیت خوب پشت اقدامات فوق رو درک کنم. از عهده ی من خارجه!!

    نقل قول نوشته اصلی توسط راه برگشت نمایش پست ها


    آقا بهزاد حقیقتش تو همون لحظه دعوا نه اونطور که شما گفتید به برادرم پرخاش نکردم به دو دلیل اول اینکه برادرم آدم عصبیه اگه تو اون لحظه منم بهش پرخاش میکردم ممکن بود عصبی تر شه و به رفتار زشتش ادامه بده وقتی من برادرمو یقشو کشیدم جداش کردم حتی ممکن بود چاقو که چه عرض کنم اون قمه به خودم بخوره و اونو بردم داخل با قسم و آیه و دلیل راضیش کردم داخل خونه بمونه بیرون نیاد در حالی که شوهرم دوباره اومد تو حیاط با صدای بلتد تلفن زد به مادرش اما برادر من دوباره نیومدد بیرون که باهاش درگیر شه بخاطر حرفای من ، بنظرتون این حمایت من نبوده ؟

    و دوم اینکه اون لحظه از شوهرمم خیلی عصبانی بودم اونقد عصبانی که که نمیتونستم همون لحظه بخوام ازون دفاع کنم با اینکه کار برادرمو تایید نمیکردم در هر صورت اون آبروی یه خونه و خونواده رو داشت میبرد با اون کارش نمیشه از زشتی کار اونم گذشت.

    همونطور که خودتون هم فرمودید ، شرایط حاکی از حمایت کامل شما نبوده. پس زخم اون حرکت ایجاد شده و به این سادگی ها دوا نمیشه. اگر من بودم تا آخر عمر!

    نقل قول نوشته اصلی توسط راه برگشت نمایش پست ها

    بعدش بله خوب گفتم بعد دو هفته .. ینی یجورایی خواستم قانعش کنم گفتم جوونی کرده تو ببخش یدفعه از کوره در رفته گفتم یادته خودتم برام گفتی چند سال قبل سر عصبانیت کنترلتو از دست دادی چاقو کشیدی بعدا چقد پشیمون بودی اونم اشتباه کرده تو بزرگی کن ببخش گفت من واسه غریبه کشیدم داماد حرمت داره این قابل بخشش نیس گف من برای حفظ زندگیه خواهرم حاضرم پای دامادمونم ببوسم !!! اما خب برای اینکه زشتی کار خودشم یادش نره و خیلی حق به جانب نشه یه اشاره ای هم میکردم به اینکه خب کار تو هم خیلی زشت بوده هر برادر دیگه ای هم بود یه واکنشی نشون میداد و تو خونه نمینشست اما قبول دارم واکنشش بیش از اندازه شدید بوده و زشت .. گفتم حتی خانواده من میخواستن همون شب بخاطر اینکه تو باعث آبروریزی شدی بیان خونتون اما من باهاشون صحبت کردمو راضیشون کردم نیان انقد عصبانی بودن..اینو که گفتم بیشتر عصبانی شد..
    اینم بگم که بینشون اصلا زد و خوردی صورت نگرفت فقط و فقط همون چند ثانیه ای که جلو در لباسشو گرف چاقو رو بالا سرش نگه داشت..
    میدونم همینم خیلی بد بوده .. خودمم خیلی دلم از یادآوری اون چندثانیه میگیره ازینکه شوهرم بی دفاع بود و بدجور شکست..


    خوب همونطور که پیش بینی کرده بودم ، شما با حرف هایی مثل موارد فوق همچنان اون زخم رو تازه نگه میدارد. مشکل اساسی در اینه که شما در ذهن خودتون حق رو به شوهرتون نمیدید. بدنبال ظاهر سازی نباشید ، شوهرتون خواهد فهمید که شما در ذهن خودتون واقعا چه فکری می کنید. این هست که نکته ی اساسی هست.

    نقل قول نوشته اصلی توسط راه برگشت نمایش پست ها


    شما گفتید نیازی نیس مادرم یا برادرم بیاد عذرخواهی اما فکر کنم اون دقیقا همینو میخواد ..در هر صورت من یبار دیگه با جملاتی که شما و دوستان گفتید به دیدنش میرم امیدوارم حمایت من براش کافی باشه..


    جملات ما مهم نیست!! مهم اینه که شما واقعاً چه چیزی رو باور داشته باشید. اگر باور ندارید که کار برادرتون به هیچ وجه قابل توجیه نیست ، از جملات من استفاده نکنید. چون شوهرتون میفهمه که یک ظاهر سازی موقت بوده و مشکل حل نمیشه.

    نقل قول نوشته اصلی توسط راه برگشت نمایش پست ها

    امیدوارم شوهر من با دلیل دوم شما به پشیمونی نرسه!!! چون اونوقت احتمالا منم که نمیتونم قبولش کنم حداقل امیدوارم هیچوقت نفهمم حقیقتو!


    متاسفم اگر حقیقت رو به شکل عریان گفتم و اینکه برای شما خوشایند نبود.

    به هر حال واقعیت همون بود که گفتم. شما هم زیاد مطمئن نباشید که اگر شوهرتون فلان کار رو کرد ، تصمیم قطعی شما چنین خواهد بود و یا چنان!! من خودم در زندگیم کارهایی کردم که در خواب هم نمی دیدم. مثل دوباره زندگی کردن با همون همسر اولم.

    باشد اندر پرده بازی های پنهان ، غم مخور!

  5. کاربر روبرو از پست مفید behzzad تشکرکرده است .

    راه برگشت (شنبه 03 آذر 97)

  6. #34
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 بهمن 97 [ 02:18]
    تاریخ عضویت
    1397-8-15
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    1,012
    سطح
    17
    Points: 1,012, Level: 17
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    60

    تشکرشده 50 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقا behzzad همه ی اینایی که گفتید بنظرم شامل همون شیوه اشتباهه میشه یا واکنش به تفکر اشتباه که فک میکردن شما قراره دخترشونوول کنید همون اوایل که این قصدو نداشتید.بنظرتون خیلی ازین اتفاقا که نام بردید مخصوصااون شبیخون تصمیم صد درصد همسرتون بود ؟موافقش بود ؟یا بزرگترا بریدن و دوختن شایدم تحت فشار مجبور به قبولش کردن یوقتایی هم آدم تحت فشار تصمیمای اشتباهی میگیره اینکه تحت چه شرایطی کلید خونه رو داد به اونا و.. و.. و.. چیزی که برا من واضح بود تو تاپیکاتون این بود که همسرتون در اون ابتدا هم که این اشتباه های بزرگو کرد قصدش جدایی از شما نبوده و اشتباه های بعدیشم تحت افتادن تو چرخه عصبانیت و لج بازی و فشار تنهایی و .. اینا بوده.. تو اینجور شرایط آدم هر لحظه یه حالی داره ..

    یه لحظه به این فکر کنید که یه خانم چه فشاری رو تحمل کرده که بعد اونشب سه هفته تو بیمارستان بوده(اگه درست یادم باشه بله؟) اصلااا ازشون دفاع نمیکنم ها یا کارشون رو توجیه نمیخوام بکنم فقط بدونید به اونم سخت گذشته و شاید تحت شرایط پشت هم اشتباه کرده این شرایط میتونه فشار خانواده باشه یا فشار احساسات درونی ..

    هر چقدم شما بگید داغ شما همیشه تازه هست بازم میگم با یادآوری گذشته شخم زدنش فقط تاثیربدشو تو زندگی الانتون میبینید. به عقیده من اگه الان جدا ازگذشته زندگی حال خوبی با همسرتون دارید حیفه که حتی یه دقیقه اش رو فدای خاطرات تلخ گذشته کنید حتی حین دعوا.. مهم حال و الانتونه ..

    آقا
    behzzad اینکه میگید حق رو به شوهرم نمیدم حق میدم ازبرادرم ناراحت باشه من خودم انقد از برادرم متنفر شدم که از بودن تو این خونه ودیدن مادر وبرادرم هر روز دارم عذاب میکشم بهحدی که اگه یه روز خدای نکرده کارم به طلاق برسه حتما این خونه رو ترک میکنم میرم یه شهر دیگه رو پای خودم می ایستم و به کسی هم خبر نمیدم چون نمیتونم این دو نفرو هر روز مثه آینه دق بعد طلاق تحمل کنم اما حق نمیدم به خاطر اون منو تنبیه کنه یا حق نمیدم به آدمی که به آبروی ناموسش رحم نکرد مگه من چیکار کردم که به خودش اجازه داد عربده بزنه بکوبه محکم به در حیاط دریکه یه متر اونورترش خودش دید همه مغازه دارا دور هم نشستن دور تا دور خونه مامغازس اینجا یه محل بستس و تهدید کنه به اینکه زنگ میزنه چند نفر بریزن اینجا آبروریزی انتظار داشته باشه هیچ واکنشی نبینه ؟ جالبه حتی اینو انکار میکنه میگه من اینکارارو وقتی کردم که دیگه برادرت اومد وگرنه مگه مریضم که تا برادرت نیومده بود اینجوری کنم؟انگار من آلزایمر دارم که انقد راحت دروغ میگه

    مشکل من اینه به هیچکی حق نمیدم از هر دو طرف ناراحتم اما نه اونقد ناراحت که بخوام زندگیم به طلاق برسه چون هنوز خیلی دوسش دارم.

    نمیدونم چرا من از هر چی میترسم سریع سراغم میاد دیشب یه خبری ازشوهرم شنیدم . همسر دوست شوهرم که از قضایای ما خبر داره چون با من دوسته البته شوهرش خبر نداره بهم دیشب گف شوهرت دیشب اینجا اومده با همسرم تمرین ساز داشتن چون فردا اجرا دارن گف مداام گوشی دستش بود حتی سر سفره شامم گوشیشو هی میگرفت گف بنظرمن یکی تو زندگیش هس دوس دختر داره ..
    گف اون چیزایی که تو از رفتارای مشکوکش میگفتی کنار این رفتارش میزارمبیشتر مطمئن میشم که دلیل رفتاراش بودن یکی تو زندگیشه
    خیلی بهم ریختم وقتی خیلی فکر میکنم دلم میخواد همین فردا قید همه چیوبزنم برم مهریه رو اجرا بزارم درخواست نفقه هم بدم تا بفهمه منم میتونم اذیتش کنم اگه اون داره خوش میگذرونه اما همش به خودم میگم صبر داشته باش شاید حقیقت چیزدیگه ایه اما باز یادم میفته که خیلی راحت بعد دعوا بهم گف محض اطلاعت دوس دخترمدارم الان ..فردای طلاقم ازدواج میکنم وقتی بغضم ترکید بهش گفتم باشه جدا میشیم فقط حقیقتو بگو واقعا دوس دختر داری؟ چشماشو ازم دزدید گف نداشته باشمم میگیرم فرداشم که تلفنی حرف زدیم گف ببین من اصلا آدم ازدواج نبودم موضوع تو پیش اومد ازدواج کردم حالا با همه این حرفا نمیدونم باید چه فکری دربارش کنم
    ویرایش توسط راه برگشت : شنبه 03 آذر 97 در ساعت 21:48

  7. #35
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 فروردین 99 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-9-13
    نوشته ها
    282
    امتیاز
    9,239
    سطح
    64
    Points: 9,239, Level: 64
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    454

    تشکرشده 159 در 63 پست

    Rep Power
    46
    Array
    سلام عزيزم
    فقط خواستم يه چيز درمورد مهريه به اجرا گذاشتن بهت بگم. اگه فكر ميكني اموالي پولي يا هرچيزي داره يا به اسمشه بايد قبل از اينكه دير بشه و جابجا كنه اقدام كرد و بلوكه. ولي اگه فكر ميكني چيزي نداره پس اصلا فايده نداره چون حداقل يك سال طول ميكشه اونقدر قسط بندي ميكنن كه چيزه خاصي دست آدم نميمونه
    پس بهتره چندماه حداقل صبر كني
    مي دونم سخته و خيلي ذهنت درگيره اين موضوعه. ولي از خونه روزي چندساعت برو بيرون. كلاسي چيزي كه برات يه مشغوليت ذهني بشه

  8. کاربر روبرو از پست مفید nasimmng تشکرکرده است .

    راه برگشت (یکشنبه 04 آذر 97)

  9. #36
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 09 اسفند 98 [ 10:34]
    تاریخ عضویت
    1396-5-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    3,016
    سطح
    33
    Points: 3,016, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    15

    تشکرشده 134 در 77 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط راه برگشت نمایش پست ها
    آقا behzzad همه ی اینایی که گفتید بنظرم شامل همون شیوه اشتباهه میشه یا واکنش به تفکر اشتباه که فک میکردن شما قراره دخترشونوول کنید همون اوایل که این قصدو نداشتید.بنظرتون خیلی ازین اتفاقا که نام بردید مخصوصااون شبیخون تصمیم صد درصد همسرتون بود ؟موافقش بود ؟یا بزرگترا بریدن و دوختن شایدم تحت فشار مجبور به قبولش کردن یوقتایی هم آدم تحت فشار تصمیمای اشتباهی میگیره اینکه تحت چه شرایطی کلید خونه رو داد به اونا و.. و.. و.. چیزی که برا من واضح بود تو تاپیکاتون این بود که همسرتون در اون ابتدا هم که این اشتباه های بزرگو کرد قصدش جدایی از شما نبوده و اشتباه های بعدیشم تحت افتادن تو چرخه عصبانیت و لج بازی و فشار تنهایی و .. اینا بوده.. تو اینجور شرایط آدم هر لحظه یه حالی داره ..

    دوست عزیز
    الان همه چیز واضحه در این خصوص. شبیخون تصمیم برادرش بوده ولی نکته ی جالب و زیبا اینه که پدرش و یک برادر دیگه هم در اون عملیات غرور آفرین شرکت کردن!!

    من بارها و بارها در همون تاپیک های قبلی و در همین تاپیک شما تکرار کردم: موضوع اساسی برای من فقط همسرمه. آیا اشتباهی که کرده کوچک بوده؟ اصلا چرا تا همین امروز حاضر نشده یکبار بگه کار ما بد بود؟ میدونید چرا؟ چون میترسه که کل خانوادش زیر سوال برن و در موضع بدی قرار بگیره. به زبان ساده ی فارسی شهامت پذیرش خطا رو ندارن و غرورشون در حدی هست که حاضر نیستن مسئولیت کارشون رو بپذیرن.

    اگر تاپیک 4 سال پیش من رو خوندید، آیا تونستید به این سوال پاسخ بدید که چرا همسرم در اون 8 ماه بعد از حمله ، حتی یک پیامک نداد؟ چرا در دادگاه حاضر شد و گفت که چون من خونه ندارم و همسرم در خیابان هست ، طلاق میخاد؟؟

    چرا امروز هنوز اون خونه به نام برادرش هست و دارن اجاره اش رو میگیرن؟؟ چرا تهدید میکنه که اگر در خصوص گذشته ، چیزی به 2 دخترم بگم ، اون هم بچه ها رو از من متنفر میکنه؟؟

    دوست من همونطور که گفتم این سوالات بی پایان هست ولی یک نکته روشنه: هرگز عذر خواهی نکردن و هرگز جبران نکردن. ولی گهگاه مثلا وقتی عصبانی میشه میگه خوب کاری کردیم چون تنها زبونی که تو میفهمی همون کارا بود. حالا اگر من هم مثل اونها بودم و در مقام طلافی اسیدپاشی می کردم یا چاقو دست می گرفتم ، شما حاضر بودید که در خصوص من هم خیلی ساده بگید که مثلا در فلان شرایط روحی یک کاری کردم؟؟ اگر بنا بر این حرفا باشه که دیگه همه چیز مجاز میشه! خوب اونا مال من رو خوردن و شبیخون زدن و من هم یک قبضه سلاح میخرم و همه شون رو یکجا به رگبار می بندم. از این اخبار در خصوص دعاوی خانوادگی در رسانه ها می خونیم.

    اما یک سوال کوتاه و ساده از شما می پرسم: تصور کنید اون اشتباهاتی که گفتید همسرم کرده ، با برادر شما میشد. آیا همچنان می گفتید که باید با این عروس ادامه بده؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط راه برگشت نمایش پست ها

    یه لحظه به این فکر کنید که یه خانم چه فشاری رو تحمل کرده که بعد اونشب سه هفته تو بیمارستان بوده(اگه درست یادم باشه بله؟) اصلااا ازشون دفاع نمیکنم ها یا کارشون رو توجیه نمیخوام بکنم فقط بدونید به اونم سخت گذشته و شاید تحت شرایط پشت هم اشتباه کرده این شرایط میتونه فشار خانواده باشه یا فشار احساسات درونی ..

    بله هر اقدامی یک توضیحی داره. ولی من باید در پاسخ چکار بکنم؟ آیا وقتی بعد از 5 سال همچنان اقرار به اشتباه نمیکنه و حتی در موارد متعدد نشون میده که خوب کاری کردن (موقع دعوا بصورت مستقیم و غیر مستقیم میگه اینو)، من باید خوشحال باشم؟؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط راه برگشت نمایش پست ها

    هر چقدم شما بگید داغ شما همیشه تازه هست بازم میگم با یادآوری گذشته شخم زدنش فقط تاثیربدشو تو زندگی الانتون میبینید. به عقیده من اگه الان جدا ازگذشته زندگی حال خوبی با همسرتون دارید حیفه که حتی یه دقیقه اش رو فدای خاطرات تلخ گذشته کنید حتی حین دعوا.. مهم حال و الانتونه ..
    من اصلا نمیخام که با یاد آوری گذشته ، حال و آینده رو خراب کنم. فقط اینا رو اینجا گفتم تا بدونید که اثر اقدامات شنیع ، هرگز پاک نمیشه و همیشه در پس ذهن ما می مونه. وای به روزی که طرف مقابل حتی عذر خواهی نکنه و در صدد جبران نباشه ، اونوقت هیچ شعاری و هیچ اندرزی آدم رو آروم نمیکنه. البته من تا همین امروز هم به حد نهایت خویشتن دار بودم و ثابت کردم که روش من با روش خانواده ی همسرم اندکی متفاوت هست!!

    نقل قول نوشته اصلی توسط راه برگشت نمایش پست ها

    آقا
    behzzad اینکه میگید حق رو به شوهرم نمیدم حق میدم ازبرادرم ناراحت باشه من خودم انقد از برادرم متنفر شدم که از بودن تو این خونه ودیدن مادر وبرادرم هر روز دارم عذاب میکشم بهحدی که اگه یه روز خدای نکرده کارم به طلاق برسه حتما این خونه رو ترک میکنم میرم یه شهر دیگه رو پای خودم می ایستم و به کسی هم خبر نمیدم چون نمیتونم این دو نفرو هر روز مثه آینه دق بعد طلاق تحمل کنم
    همین رو صادقانه به شوهرتون بگید ، 80 درصد مشکل حل میشه.

    نقل قول نوشته اصلی توسط راه برگشت نمایش پست ها
    اما حق نمیدم به خاطر اون منو تنبیه کنه یا حق نمیدم به آدمی که به آبروی ناموسش رحم نکرد مگه من چیکار کردم که به خودش اجازه داد عربده بزنه بکوبه محکم به در حیاط دریکه یه متر اونورترش خودش دید همه مغازه دارا دور هم نشستن دور تا دور خونه مامغازس اینجا یه محل بستس و تهدید کنه به اینکه زنگ میزنه چند نفر بریزن اینجا آبروریزی انتظار داشته باشه هیچ واکنشی نبینه ؟ جالبه حتی اینو انکار میکنه میگه من اینکارارو وقتی کردم که دیگه برادرت اومد وگرنه مگه مریضم که تا برادرت نیومده بود اینجوری کنم؟انگار من آلزایمر دارم که انقد راحت دروغ میگه


    خوب این قسمت رو دیگه نباید به یاد بیارید!! ناسلامتی میخواهید کار رو درست کنید!!

    ولی برای من عجیبه که چرا شوهرتون در اون صحنه اون کار رو کرد و به در کوبید. نمیدونم چرا به این درجه از خشم رسیده. اگر داستان به همون صورتی باشه که شما اینجا نوشتید ، شوهرتون تندروی کرده و برادرتون هم که دیگه به سیم آخر زده. به هر حال اگر شوهرتون نقشی در اون رخداد داشته ، نمیخاد هر دفعه اون رو یادآوری کنید تا به کرسی بشینه. یادتون باشه که شما میخواهید یک زخم رو مداوا کنید. پس راه درمان رو پیش بگیرید و نکات منفی رو برای همیشه در این موضوع آگاهانه سانسور کنید.

    نقل قول نوشته اصلی توسط راه برگشت نمایش پست ها


    نمیدونم چرا من از هر چی میترسم سریع سراغم میاد دیشب یه خبری ازشوهرم شنیدم . همسر دوست شوهرم که از قضایای ما خبر داره چون با من دوسته البته شوهرش خبر نداره بهم دیشب گف شوهرت دیشب اینجا اومده با همسرم تمرین ساز داشتن چون فردا اجرا دارن گف مداام گوشی دستش بود حتی سر سفره شامم گوشیشو هی میگرفت گف بنظرمن یکی تو زندگیش هس دوس دختر داره ..
    گف اون چیزایی که تو از رفتارای مشکوکش میگفتی کنار این رفتارش میزارمبیشتر مطمئن میشم که دلیل رفتاراش بودن یکی تو زندگیشه
    خیلی بهم ریختم
    این حرفا در حد احتمال هست و اگر هم واقعیت داشته باشه بهتره شما مبنای تصمیمات تون رو روی اون نزارید. قرار نیست اقدامات بد شوهرتون رو تبرئه کنم. من فقط قصدم اینه که زندگی شخص شما کمترین آسیب رو ببینه. اگر دوست دختر هم داره (مثلا برای لجبازی کودکانه) ، این دوست دختر پاسخ نیازهای روحی شوهرتون نیست و یک سرگرمی سطحی و نوعی تلاش برای سوزوندن شماست. کلا بهتره این حوزه رو بررسی نکنید و فقط روی روشی که آقای کوالیتی گفت تمرکز کنید. راه تقابل ، عاقبت بسیار بدی برای شما خواهد داشت. این جمله ی من رو فراموش نکنید در غیر اینصورت 6 ماه دیگه مجددا در این تالار شما رو خواهم دید!

    نقل قول نوشته اصلی توسط راه برگشت نمایش پست ها
    خیلی بهم ریختم وقتی خیلی فکر میکنم دلم میخواد همین فردا قید همه چیوبزنم برم مهریه رو اجرا بزارم درخواست نفقه هم بدم تا بفهمه منم میتونم اذیتش کنم اگه اون داره خوش میگذرونه
    دقت کنید که خانواده ی همسر من همه امکانات رو برای آسیب زدن به من داشتن و از هیچ حمله ی مالی و فیزیکی فروگذار نکردن. ولی یک سوال ساده از شما می پرسم: آخرش چی شد؟؟

    از روزی که حملات رو آغاز کردن هیچ امتیاز مهمی بدست نیاوردن. خونه رو که از قبل به نام شون کرده بودم و دیگه جنجال نمیخواست. مهریه ی 1000 سکه ای هم که از قبل امضا کرده بودم و قابل وصول هم نبود. چون نداشتم که بدم. فقط با مهریه ی جلوی امریکا رفتن من رو گرفتن. ولی متاسفانه من امروز امریکا هستم!

    اگر دقت کنید در بلند مدت ، اون حملاتی که با مهریه انجام میشه یا دعواهای فیزیکی ، کارکردی نداره. بالعکس ، به اعتبار و آبروی افراد لطمه میزنه و برای همیشه لکه تاریکی باقی میزاره. در ضمن ماه های دعوای زناشویی و دادگاه کشی ، مثل زهر میمونه و بسیار طولانی و سخت خواهد بود.

    پس ساده بگم: فقط به خاطر شخص خودتون این کارها رو نکنید. مثلا یکسال پیش همین توصیه رو به دوستمون کاربر nasimmng کردم. ایشون توجهی نکرد و امروز عاقبت اون رو میتونید در تاپیک های اخیر ایشون ملاحظه بفرمایید. اگر عاقبت اندیشی رو ملاک بگیریم ، انتقام کشی راهی هست که به خود شما آسیب جدی میزنه و سال های طلایی عمرتون رو آتش میزنه و آینده رو هم چرکین میکنه. از تجارب انبوه درس بگیرید.

    نقل قول نوشته اصلی توسط راه برگشت نمایش پست ها
    اما همش به خودم میگم صبر داشته باش شاید حقیقت چیزدیگه ایه اما باز یادم میفته که خیلی راحت بعد دعوا بهم گف محض اطلاعت دوس دخترمدارم الان ..فردای طلاقم ازدواج میکنم وقتی بغضم ترکید بهش گفتم باشه جدا میشیم فقط حقیقتو بگو واقعا دوس دختر داری؟ چشماشو ازم دزدید گف نداشته باشمم میگیرم فرداشم که تلفنی حرف زدیم گف ببین من اصلا آدم ازدواج نبودم موضوع تو پیش اومد ازدواج کردم حالا با همه این حرفا نمیدونم باید چه فکری دربارش کنم
    من این حرفای شوهرتون رو در طبقه ی بچه بازی تعریف میکنم. حتی اگر واقعا دوست دختر هم داشته باشه ، باز نیازی نیست به شما بگه. پس نیاز داره که شما رو بسوزونه. پس شما براش مهم هستی و میخاد شما رو به چیزی وادار کنه. پس همچنان در رابطه ای که با شما داره غرق هست.

    کلا این داستان دوست دختر رو (چه واقعی چه برای تهدید) زیاد بررسی نکنید و روی راهکارهای کاربر کوالیتی تمرکز کنید.

    فرصت برای انتقام کشی و مهریه اجرا گذشتن و حتی طلاق گرفتن خواهید داشت.

    دیر نمیشه!!!
    ویرایش توسط behzzad : یکشنبه 04 آذر 97 در ساعت 01:26

  10. 2 کاربر از پست مفید behzzad تشکرکرده اند .

    Quality (یکشنبه 04 آذر 97), راه برگشت (یکشنبه 04 آذر 97)

  11. #37
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 بهمن 97 [ 02:18]
    تاریخ عضویت
    1397-8-15
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    1,012
    سطح
    17
    Points: 1,012, Level: 17
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    60

    تشکرشده 50 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط nasimmng نمایش پست ها
    سلام عزيزم
    فقط خواستم يه چيز درمورد مهريه به اجرا گذاشتن بهت بگم. اگه فكر ميكني اموالي پولي يا هرچيزي داره يا به اسمشه بايد قبل از اينكه دير بشه و جابجا كنه اقدام كرد و بلوكه. ولي اگه فكر ميكني چيزي نداره پس اصلا فايده نداره چون حداقل يك سال طول ميكشه اونقدر قسط بندي ميكنن كه چيزه خاصي دست آدم نميمونه
    پس بهتره چندماه حداقل صبر كني
    مي دونم سخته و خيلي ذهنت درگيره اين موضوعه. ولي از خونه روزي چندساعت برو بيرون. كلاسي چيزي كه برات يه مشغوليت ذهني بشه
    سلام نسیم جان

    مرسی از نظرت عزیزم

    راستش بیشتر از رو عصبانیت اسم مهریه رو آوردم.اما در کل نه جز یه پراید چیزی به نامش نیس اونم که فک کنم جز مستثنیات دین هست مهریه شامل اون نمیشه فک کنم
    قربونش برم که یه کارم داشت که اونم سالی به دوازده ماه میگف حقوق نمیدن آخرم اون کار تعطیل شد اومد بیرون از پروژه بیمه جایی هم نیس .یه خونه پدرش قرار بود به نامش کنه که نکرد تو این دو سال تا جایی که میدونم.الانم که میدونم انقد خودشو غرق آموزشگاهو موسیقی و تهران کلاس رفتن و ضبط و تمرین کرده دنبال کار پیدا کردن نیس.مطمئنن دادگاه برای مهریه هیچ فشار خاصی بقول شما نمی یاره

    من که دلم نه طلاق میخواد نه مهریه با همه جور شرایط شوهرمم ساختم وحاضر بودم بسازم به همه سازشم رقصیدم اما متاسفم واسه قانون ایران که همه چی به نفع مرداس. که یکی حق داره با روح و جسم و آبرو و آینده یه دختر دختری که خودش انتخاب کرد بازی کنه و خیلی راحت اگه معسر شناخته شه طلاقشم بده .

    شاید خیلی دوستان فک کنن دلیل اصلی اینکه شوهرم طلاق میخواد این دعوای اخیر و شکسته شدن غرورشه اما بنظر خودم این بیشتر بهانه ای شد براش .این آقا منو به سازش فروخت به فرار از مسولیتاش و سختی زندگی... و همچین مردی باید تاوان پس بده.. امیدوارم به خودش بیاد که اگه برگرده میبخشمش و از گذشته نمیگم ..

  12. #38
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 بهمن 97 [ 02:18]
    تاریخ عضویت
    1397-8-15
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    1,012
    سطح
    17
    Points: 1,012, Level: 17
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    60

    تشکرشده 50 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آقا بهزاد

    ممنون که با حوصله و کامل پاسخ دادید. خدا خیرتون بده من چهار صبح داشتم گریه میکردم بند اول جوابتونو خوندم( غرورآفرین.. و سلاح و رگبار..) دیگه خندم بند نمی اومد.یه لحظه تصورشو کردم ..


    بله حق با شماس کمترین کاری که آدما میتونن در قبال کار اشتباهشون بکنن قبولش و معذرت خواهی کردنه حالا مرحله آخر که جبرانشه پیشکش.. البته خوبه که همه آدما هم بعد قبول معذرت خواهیه طرف مقابل دیگه اونو بعدها به صورت منت به یاد طرف مقابل نیارن یا بعد شنیدن عذرخواهی بدون قبول کردنش فقط حق به جانب تر و پر ادعاتر از قبل رفتار نکنن که معمولا همسر من اینطوره و این آدمو از معذرت خواهی مایوس میکنه ..

    این سوال که گفتید چرا یک پیامکم نداد برا خودمم جای تعجب داشت البته حقیقتا شاید همین غرور ایشون حتی با وجود اشتباه کردنش باعث جذب دوباره شما به سمت ایشون شد در طولانی مدت (طی هشت ماه البته کنار عوامل دیگه که خودتون گفتید) شاید اگه اونم خیلی دنبالتون راه می افتاد معذرت خواهی میکرد با پیام یا هر چی بیشتر زده میشدید نه؟میشه اینو صادقانه بهم بگید حتی اگه اعترافش سخته
    (البته اینو یادمه یجاهایی اشاره کردید ایشونم حضوری التماس کرده بود با حالت رعشه و .. و همینطور گفتید برادر مادرشون اومدن خونه شما معذرت خواهی اینطور نیس؟
    اینا در پس ذهنتون تاثیر مثبت نداشت؟)

    جواب سوالی که ازم پرسیدید حقیقتا سخته .. فقط میتونم بگم به شما کاملا حق میدادم اگه تصمیم دیگه ای می گرفتید اما تصمیم درست تر رو گرفتید.. و اینکه چون من خودم فرزند طلاقم به حدی از طلاق نفرت دارم که احتمالا هیچوقت به کسی توصیه اش نمیکنم حتی برادرم..

    کاش واقعا تنها دلیل اصلی اون برا طلاق همین دعوا بود که با یه عذرخواهی کامل و درست بقول شما 80 درصدش حل میشد..
    منم از رفتارش تعجب کردم گاهی فک میکنم مخصوصا این دعوا رو درست کرد تا بهانه ای برای جدایی داشته باشه..


    پس شما میگید در روندعذرخواهی اصلا اشاره ای به اون قسمت که اون مقصر بود نکنم؟ باشه ..امیدوارم فقط حق به جانب تر نشه طوری که مطمین شه محقه کامل بعدم عذرخواهی هم قبول نکنه ..چون همچین شخصیتی تقریبا داره..

    البته این حرفاش مال چهار ماه پیش بود شاید اون موقع هنوز غرق من بود الان بعد چهار ماه نمیدونم دیگه قیافه منم یادش هس یا نه
    سعی میکنم اصلا به این فکر نکنم که کسی هس یا نه تا دست به کار اشتباهی نزنم

    خانم دوستش گف وقتی امروز از تو پرسیدم شوهرت گف خوبه داره درس میخونه!!( من بیشتر از یک سال ارشدمو تموم کردم!!) گفتم من درگیر تهران رفتنو تمرین و ضبط اونجام گف خانومتم میاد ؟ گف نه بابا اونجا محیطش مردونس.. گف ییلاق برف اومد خانومتم بیار بریم برف بازی گف باشه .. گف فردا شام درست کنم خانومتم میاری دور هم باشیم؟گف حالا فرصت زیاده سر فرصت میایم ... نمیدونم این جوابایی که داده بخاطر ترس از آّبروش بوده که نگفته میخوام جدا شم یا ته دل اونم امیدی به برگشت هس؟.. میگف بعد اینکه اینا رو پرسیدم یکم تو فکر رفت .. بعد گف گفته دارم رژیم میگیرم لاغرم شده یکم ( آخع چاقه تقریبا) گف قبلا ها منو شوهرم بهش میگفتیم رژیم بگیر میگف ولش کن الان چی شده رژِیم میگیره گوشی سرسفره همش دستشه ..

    خانمه میگف این انقد سر خودشو شلوغ کرده وقت فکر کردن به تو رو نذاشته گف وقتی شوهرم گفت خانم و بچم نمیزارن من ساز تمرین کنم شوهرت گفته استاد من( یه شخص معروفی که شوهرم عاشقشه پیشش گلاس میره وهدفش رسیدن به جایگاه اونه) چهل سالگی ازدواج کرد.. ینی عقیدشو رسونده..


    هر دم ازین باغ بری میرسد تازه تر از تازه تری میرسد

    امشب باز یه خبر دیگه از اون خانم دوست همسرم شنیدم که واقعا هنگ کردم .. اونقدم راحت به زبون آورد و گف مگه چیه چقد سخت میگیری که دارم به عقل خودم شک میکنم

    خیلی راحت گف شوهرت با شوهرم دارن گل میکشن!!!!! من اصلاااااا از همچین چیزی خبر نداشتم درسته اون وسیله رو تو کشوی شوهرم پیدا کردم اما واقعا باور کردم برای پسرعمشه .. خیلی راحت گفت بابا مثه سیگاره چیزی نیس که گف اینا از زمان دانشگاه با هم دیگه تفریحی حشیش و گل میکشن میگه اینا اعتیاد آور نیس فقط سرخوش میکنه..
    تو نت زدم دیدم عوارضش خیلی به رفتارای شوهرم میخورد اینکه اگه دیر بکشن به شدت عصبی و پرخاشگر مضطزب میشن.. ما پنج روز سفر رفتیم به وضوح میدیدم سر مسایل کوچیک یدفعه چقد عصبی شد بعد سیگارشو میکشید آروم میشید همش حالت استرسی داشت فشار عصبیشو به منم منتقل کرده بود .. یا یجا دیگه اول سفر میگف بزار سیکار بکشم استرس دارم آخه چه استرسی ؟میگف اولین باره این مسیرو میرم..
    یا نوشته بود دچار بی انگیزگی میشن دقیقا شوهرم خیلی وقتا میگف این مشکلات منو سرد و بی تفاوت کرده دیگه هیچی برام فرق نداره من با خودم میگفتم مگه چارتا حرف مادر زن یا چارتا غر من که چرا برام وقت نداری انقد باید تاثیر بزاره؟

    الان دیگه تحمل اینو ندارم کنار اینهمه مشکل به این فکر کنم یه شوهر معتاد دارم؟!!

    نمیدوتم به کدوم دردم دیگه باید فکر کنم

  13. کاربر روبرو از پست مفید راه برگشت تشکرکرده است .

    behzzad (یکشنبه 04 آذر 97)

  14. #39
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 09 اسفند 98 [ 10:34]
    تاریخ عضویت
    1396-5-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    3,016
    سطح
    33
    Points: 3,016, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    15

    تشکرشده 134 در 77 پست

    Rep Power
    0
    Array
    در پاسخ به سوال شما اگر بخام صادقانه اعتراف کنم باید بگم: شاید.

    باید بگم مطمئن نیستم چون پیش نیومد. من یاد گرفتم که پیش بینی لحظات دشوار زندگی ، راحت نیست و آدم گاهی واکنش خودش رو هم نمیتونه دقیق بگه.

    بعد از حمله ای که کردن ، تا امروز نه خودش و نه هیچ فردی از بستگان همسرم ، اظهار پشیمانی نکرده. فقط بعد از به دنیا اومدن دختر دومم ، شرم رو در نگاه مادر زنم به وضوح می دیدم. چند بار گفت که من باید دیگه کدورت ها رو کنار بزارم و به خونه ی اونا برم. یکبار هم یک جمله ی احساسی گفت: «دیگه اذیتم نکن». منظورش این بود اگه باز هم نرم خونه شون ، عمیقا ایشون اذیت میشه. البته من دیگه به اونجا نرفتم و امروز هم دیگه عملا ناممکن هست. به علت بعد مسافت.

    دقت کنید که من هیچ کجا نگفتم شما حتما و با هر شرایطی باید به زندگی با شوهرتون برگردید.

    تنها چیزی که دارم تلاش می کنم بگم اینه: از لجبازی ها ، انتقام کشی ها و دعواهای پوچ پرهیز کنید.

    یعنی باید با سلامت نفس و بصورت شایسته به مشکلات رسیدگی کنید و اگر ممکن شد به زندگی برگردید.

    اگر ممکن نشد برگردید (مثلا به دلیل اعتیاد همسر و یا به دلیل عمدم تمایل ایشون)، اونوقت برای جدایی به روش مسالمت آمیز اقدام کنید.

    تمام حرف من همینه دوست عزیز.

    در خصوص جزئیات هم مفصل توضیح دادم و در آینده هم همچنان با تاپیک شما همراه خواهم بود. البته اگر مدیران معظم بزارن!

  15. 2 کاربر از پست مفید behzzad تشکرکرده اند .

    نیکیا (دوشنبه 05 آذر 97), راه برگشت (دوشنبه 05 آذر 97)

  16. #40
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 بهمن 97 [ 02:18]
    تاریخ عضویت
    1397-8-15
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    1,012
    سطح
    17
    Points: 1,012, Level: 17
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    60

    تشکرشده 50 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آقا بهزاد

    بله منم خوشحال میشم که از نظراتتون استفاده کنم .ممنونم

    مرسی که صادقانه گفتید. بلاخره بعضی ویژگی ها احتمالا تو همه آقایون یکسانه .

    خدا دختراتون رو برای شما حفظ کنه .. خیلی حس خوبیه که آدم میبینه سرگذشت هایی که مشکلای بزرگ داشتن کم و زیاد حل شده و الان فرزند هم دارن..
    اتفاقا برام سوال بود که بعد آشتی و قبل مهاجرتتون روابط با خانواده ها چطور شد ؟ چون یه دوستی بهم گف به این فکر کردی اگه تو و شوهرتم آشتی کنید چطور دیگه شوهرت به اون خونه بیاد یا چطور با برادرت مواجه شه؟یا خواهر شوهرمم گف من با خودم میگم چطور این دو تا خانواده با این مشکلای پیش اومده میتونن بیشینن درباره مقدمات عروسی حرف بزنن..

    رسیدگی با مشکلات با سلامت نفسو و.. قبول دارم

    اما اگه به جدایی برسوندش اونوقت مطینن روش مسالمت آمیزی پیش نمی گیرم . همین الانم دل من آتیش گرفته اونوقت بیام به نامردی اون با مسالمت تن بدم؟



    در هر صورت همونطور که شما هم در جوابم گفتید شاید و همونطور که دوستانم گفتن خبر نگرفتن من شاید تاثیرش بیشتر باشه . من روند کلی که تو ذهنمه اینه که هر کاری که میخوام بکنم رو ( دیدار حضوری باهاش و حرفایی که قراره بزنم و اعلام حمایتم ، زنگ زدن مشاورم بهش، یا حرف زدن مادرم بهش اگه مادرم راضی شد، یا معذرت خواهی برادرم اونم آگه راضی شد یا واسطه کردن مادربزرگش که این روشو روش خیلی شک دارم چون از نظر اونا آبروریزیه احتمالا ) نهایتا تو این یکی دو ماه انجام بدم و زخمشو با اینکارا التیام بدم اگه جواب نداد اونوقت چند ماه مثلا از سه تا شیش ماه (ینی تا اول تابستون مثلا) بسته به اینکه اعصابم چند ما ه کشش داشته باشه کاملا به حال خودش رهاش کنم ببینم برمیگرده یا دلتنگ میشه یا نه

    اگه برنگشت اونوقت به دادگاه درخواستی بدم که شوهرم بلاتکلیف منو گذاشته ..اینکه من در دوران عقد هستم هم میتونم درخواست تهیه مسکن بدم؟

    به نظر دوستان این پروسه ای که گفتم معقوله؟


 
صفحه 4 از 12 نخستنخست 123456789101112 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:12 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.