به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 74

موضوع: دیگه تمومم

  1. #31
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 دی 98 [ 13:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-15
    نوشته ها
    382
    امتیاز
    12,547
    سطح
    73
    Points: 12,547, Level: 73
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 303
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    894

    تشکرشده 1,236 در 375 پست

    Rep Power
    99
    Array
    سلام

    به نظرم برچسب ترسو با اون مفهوم عامش بهتون نمی چسبه ، بله یه سری ترس ها و نگرانی هایی دارین (و کی هست که نداشته باشه) که تازه خیلی هاش هم درصد زیادی اش ریشه منطقی و عقلایی داره ولی اون چیزی که مشکل هست داشتن ترس هاتون (که باعث خجالت شرم هم نیستن و همه ما داریم) نیست بلکه مشکل عدم مواجهه با حل شون هست.

    واقعیتی هست توی همه ماها که یکی از مهمترین و فراگیرترین علل ترس ها و نگرانی هامون بابت تسویف و امروز و فردا کردن کارهامون هست ،هر چی هم که کارهامون دارای اولویت بیشتری باشن و زمان بیشتری از انجامشون گذشته باشه مارو دچار نگرانی و ترس عمیق تر و کهنه تری می کنه با یه حالت ترس های که منشاء مبهمی دارن و همش انگار آدم بدون دلیل استرس داره.

    خب راه حل این جور ترس ها که به نظر من عمده ترین ترس های ماست همون کتاب قورباغه ات قورت بده هست ،البته اون کتابی هم که معرفی کردم و لینکش رو دوباره براتون میذارم باعث شناخت ریشه ای تری از خود موضوع ترس میشه که در نوع خودش کمک کننده است.

    http://iranbuybook.com/book-creatorid=109551


    قدیمی ها یه ضرب المثلی دارن میگن "دل می ترسه دست کار می کنه" ،می دونم ادبیاتوت خوبه ولی حالا منظورشون این هست که کار عمده دل این هست که یه کاری بهش واگذار بشه هی فقط می ترسه ،ولی کار و وظیفه دست انجام دادن کار هست و وقتی هم که کاری بهش واگذار بشه خودش دنبال انجام کار میره ، در هر صورت میخوان بگن باید توی خیلی کارها عمل گرا بود و از فکر خیال به شدت پرهیز کرد.

    اما درمورد نیاز های اساسی که فرموده بودین هم حرفتون رو قبول دارم و هم فکر می کنم با تغییر رویکرد و بینش بشه تا حد قابل قبولی مسیر نیاز و انرژی رو هدایت کرد ، حتی اهداف تازه و قابل ملاحظه ای رو که تا حال ندیده بودیم رو ببنیم یا خلق کنیم و یه بستر جدید برای تلاش و استقامت و صبر ان شاء الله بسازیم ، البته این نافی واقع بین نیست ولی قبول کنیم که خیلی از واقعیات و امکانات هم می تونه وجود داشته باشه که در دسترس آگاهی های ما نیست و صرف ندونستن ما نمیشه گفت که وهمی و بدون مبنا هستن، در نتیجه در این کار حتما نیاز به مهارت ها و دانایی داره که بابت همین مشاوره و البته مطالعه خیلی مهم و کمک کننده هست.

    یه نکته دیگه هم که مهم هست و "شاید خیلی مهم تر از چیزی که فکر می کنیم " بار معنایی کلمات و جملات و انرژی مثبت یا منفی ای که دارن هم خوبه که بهشون توجه بشه.


    به طور مثال آدم وقتی در مواجهه با یه کاری یا موضوعی از کسی بپرسی " که چی بشه ؟! " بار معنایی پشت اون این هست که قضاوت من پیشاپیش این هست که اون کار اصلا ارزشی نداره و اون شخص اگر کمی تردید داشته باشه از موضع ضعف اون رو نسبت به کار نگاه میکنه و اغلب جواب ها در چنین پاسخی هیجانی و احساسی خواهد بود (این سئوال محکوم کننده ما بارها از خودمون پرسیدیم و وقتی این موضوع گفتگوی درونی باشه اثر تضعیف کننده اش چندین برابر میشه).
    ولی اگر طراحی ادبیات کلام رو چه در مواجهه با خودمون و چه شخص دیگه عوض کنیم و مثلا بپرسیم " چرا نه؟! " این نحوه سئوال پرسیدن خودش باعث میشه که هدایت ذهن بره به سمت علل عقلایی به شکل سلبی و ایجابی .

    می خوام بگم بسیاری از علل ناتوانی های امروز ما در همین نوع انتخاب کلام هامون با خودمون هست و البته پدر و مادر ها هم خیلی توی این موضوع موثر هستن به خاطر باور ما نسبت به اون ها ولی میشه این ادبیات رو به یه شکل آهسته نسبت به خودمون تغییر بدیم ،وقتی باورمون نسبت به خودمون تصحیح شد می تونیم به خوبی در برابر ایجاد ضعف های افراد محیطمون هم قوی عمل کنیم.

    و آخرین چیزی هم که به ذهنم می رسه الآن این هست که یه فیل رو چه جور میشه خورد ؟

    "لقمه لقمه" و البته سر صبر حوصله.

    موفق باشین.

  2. 3 کاربر از پست مفید hamed-kr تشکرکرده اند .

    Pooh (جمعه 02 شهریور 97), گیسو کمند (چهارشنبه 07 شهریور 97), میشل (جمعه 02 شهریور 97)

  3. #32
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 آبان 97 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1397-3-27
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    1,737
    سطح
    24
    Points: 1,737, Level: 24
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    152

    تشکرشده 147 در 76 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست نداشتم توصیه ای بنویسم براتون...چاره ای نیست
    گرچه توصیه ها متناسب با جنسیت،دانشگاه،رشته و شخصیت و زمانی که برای دفاع دارین باید باشه ولی هرکدام براتون مفید بود بهره برداری بفرمایید.
    اول اینکه خودم هم دقیقا شرایط شما رو داشتم و چندسالی هست دانشگاه درس میدم:کلا ازنظر استاد بود و نبود دانشجو چیزی از استاد کم و زیاد نمیکنه،بعبارت ساده تر شما برید پیش استاد یا نه اتفاقی نیفتاده که حالا روتون بخواد بشه یا نه. تنها یک نکته مهم هست همیشه پیش استاد با انرژی مثبت و با امید خودتون رو نشون بدین بقیه چیزا حل میشه.
    دوم اینکه صبحانه مفصل بخورین،یک نان رو به چهار قسمت تقسیم کنید و با هر قسمت یک چیزی بخورین مثلا(پنیر-حلواشکری-تخم مرغ-مربا یا عسل)(بسیار مهم)
    سوم اینکه یک اتاق امنی(خونه یکی از اشنایان خوب یا کتابخونه) پیدا کنید و خلوت و برای مطالعه روزانه اونجا باشین دور از امورات خانه و خانواده(ترجیحا بدون گوشی و اینترنت)
    چهارم اینکه از مسائل منفی کلا منفک بشین.مثلا همین سایت همدردی،به اندازه کافی دلمشغولی دارین دیگه لازم نیست مدام درد ما ها رو چک بفرمایید و حساسیتهاتون نسبت به خوب و بد و بایدونبایدهایی که تو ذهنتون تعریف کردین رو به حداقل برسونید.باباجون اشغال میریزه زمین کار خوبی میکنه.ماماجون غر میزنه افرین بهش بیخیال استاد و دانشگاه. هدف گرفتن مدرک هست. چون استرس از حساسیت میاد. یه مدت متفاوت باشین تیپتون رو عوض کنید. قاعده رو تابع نباشین .براتون لازمه.

    پنجم اینکه:یه دوست مثبت داشته باشین که کار از دستش بربیاد که بتونه کارتون رو ویرایش یکنه و البته قوت قلب هم بده.
    موفق باشین

    - - - Updated - - -

    یادم رفت اضافه کنم،فکر کنید میخواین یه پایان نامه بنویسینکه از سرتون باز بشه یه چهارده بدن بهتون از سرتون وا بشه.مگه غیر از اینه

  4. 2 کاربر از پست مفید هادی60 تشکرکرده اند .

    Pooh (جمعه 02 شهریور 97), میشل (جمعه 02 شهریور 97)

  5. #33
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    ممنون از همگی.
    ولی من واقعا دیگه جونش رو ندارم.

    موفق باشید.

  6. #34
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 02 مرداد 00 [ 22:21]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    116
    امتیاز
    7,024
    سطح
    55
    Points: 7,024, Level: 55
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 126
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    36

    تشکرشده 169 در 79 پست

    Rep Power
    29
    Array
    پوه جان اینقد حالت بالا پایین میکنه مقاومت نکن. یه دکتر برو و قرص بخور. شاید یه چیزی تو بدنت بالا پایین شده. ویتامین شنیدم اگه کم باشه ممکنه این حالتها رو بده.
    من از زمان شروع رکود در زندگیم تا حدود پارسال همینطوری مثل تو بودم. فقط میرفتم سرکار و برمیگشتم خونه. البته نمیرفتم میخزیدم. اونم از رو مجبوری بود. کارمم تقریبا همیشه پرفشار بود.وقتی دکتر رفتن رو شروع کردم فقط بعد ۴ جلسه چنان حالم دگرگون شده بود که همش به خودم میگفتم چرا اینقدر مقاومت کردم.
    همین جمله های نمیتونم و جون ندارمو حذف کن. میبینی دنیات زیر و رو میشه.
    در ضمن هر کی میاد و از شکست عاطفی و اینا میگه من خنده ام میگیره. یه حس درب و داغون بودن خاصی بهم دست میده که کلا مطلقا هیچ تعلقی تو زندگیم نبوده
    پاشو! پاشو! پاشو جمع کن خودتو. لوس بازیم درنیار. همین الان برو ظرفای ناهارو بشور. به شیطتون لعنت بفرست راس ساعت ۶ زنگ بزن واسه فردا با استادت قرار بذار. بگو واسه جمع کردن کار خیلی کمک احتیاج دارم.

  7. 2 کاربر از پست مفید esm تشکرکرده اند .

    Pooh (چهارشنبه 07 شهریور 97), گیسو کمند (چهارشنبه 07 شهریور 97)

  8. #35
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    تمام این هفته رو فقط خوابیده ام. واقعا بد جور از درون خالی شدم و نمیتونم بلند شم. در تمام عمرم به این شدت اخیر بی انگیزه و خالی نبوده ام. انگار دیگه واقعا باخت رو پذیرفتم و وا داده ام. خاموش خاموش.

    بدیه مشکلات روانی اینه که دیگران اصلا نمیفهمن چقدر درد داره و دردش چقدر عمیقه. و گاهی از شدت درد دیگه بی حس میشی. براش هیچ اورژانسی هم نیست که بیاد ببردت

  9. 2 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    paiize (چهارشنبه 07 شهریور 97), میشل (چهارشنبه 07 شهریور 97)

  10. #36
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 اردیبهشت 98 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1397-4-28
    نوشته ها
    125
    امتیاز
    1,847
    سطح
    25
    Points: 1,847, Level: 25
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    69

    تشکرشده 94 در 49 پست

    Rep Power
    22
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    سلام.
    تمام این هفته رو فقط خوابیده ام. واقعا بد جور از درون خالی شدم و نمیتونم بلند شم. در تمام عمرم به این شدت اخیر بی انگیزه و خالی نبوده ام. انگار دیگه واقعا باخت رو پذیرفتم و وا داده ام. خاموش خاموش.

    بدیه مشکلات روانی اینه که دیگران اصلا نمیفهمن چقدر درد داره و دردش چقدر عمیقه. و گاهی از شدت درد دیگه بی حس میشی. براش هیچ اورژانسی هم نیست که بیاد ببردت
    پوه جان
    میخوام یکمی باهات رک‌ باشم
    توام میتونی با من رک باشی فقط بشرطی که به خط قرمز من احترام بذاری

    قصدم از رک بودنم فقط اینه کمکت کنم
    پس بهت برنخوره

    ببین من خودم‌ چیزی مصرف نمیکنم اما با ادم هایی که اهل مصرف دراگ هستن مراوده داشتم و دارم

    حالتای تو یکمی شبیهه و خواستم بپرسم ایا احیانا چیزی مصرف میکردی؟
    از مخدر گرفته تا روانگردان و الکل هر مدلش..
    و مثلا گرون بوده یا گیرت نیومده و الان مدتیه مجبوری قیدشو زدی؟
    یا وعده ها و دوز مصرفت بالا رفته
    بهت حس بد میده؟
    یا مخفی از خانواده انجام میشده الان فهمیدن و قرنطینه کردن تو رو رفتی فاز خماری؟

    کلا اگه همچی چیزایی هس بگو
    حقیقتو باز کن تا بهتر بهت کمک بشه

    فرق من با بقیه اینه که من اب از سرم گذشته اهل تعارفم نیستم و اگرم از کسی خوشم نیاد هرگز بهش کمک نمیکنم پس بدون از تو خوشم اومده

  11. #37
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    90,341
    سطح
    100
    Points: 90,341, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,823

    تشکرشده 6,799 در 2,375 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    سلام.
    تمام این هفته رو فقط خوابیده ام. واقعا بد جور از درون خالی شدم و نمیتونم بلند شم. در تمام عمرم به این شدت اخیر بی انگیزه و خالی نبوده ام. انگار دیگه واقعا باخت رو پذیرفتم و وا داده ام. خاموش خاموش.

    بدیه مشکلات روانی اینه که دیگران اصلا نمیفهمن چقدر درد داره و دردش چقدر عمیقه. و گاهی از شدت درد دیگه بی حس میشی. براش هیچ اورژانسی هم نیست که بیاد ببردت

    *****

    تو مترو یه آدم نابینایی را دیدم بهش گفتم خوبی ..کجا میری ؟ راضی هستی از زندگی؟
    گفت دارم از سر کار بر می گردم ! -می گفت چرا بد باشم - دارم برنامه ریزی می کنم برای فوق لیسانس حقوق درس بخونم - . کلی هدف دیگه
    تعجب کردم !
    می بینی پوه عزیز ..هستند آدم هایی که شرایطتون از ما سختره ولی دارنند زندگی می کنند .
    به نظرم راز موفقیت اون این بود که پذیرفته بود و داشت به زندگی ادامه می داد !
    فهمیدم بزرگترین دشمن ما آدم ها محدودیت ذهنی خودمون نسبت به خودمون و مشکلاتمون هست.


    بیبن اگه ما تنگی نفس داشته باشیم اگه ما کلیه مون درد بگیره میریم پیش دکتر متخصص ...
    بعضی موقع ها ما روح و روانمون خسته میشه ..که باید حتما از متخصصان این حوزه کمک بگیریم ..
    سعی کن حتما از یه روانشناس مشورت بگیری و اصولی ادامه بدی .

  12. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    Pooh (پنجشنبه 08 شهریور 97), گیسو کمند (پنجشنبه 08 شهریور 97), الهه زیبایی ها (پنجشنبه 08 شهریور 97)

  13. #38
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 دی 98 [ 13:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-15
    نوشته ها
    382
    امتیاز
    12,547
    سطح
    73
    Points: 12,547, Level: 73
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 303
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    894

    تشکرشده 1,236 در 375 پست

    Rep Power
    99
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    سلام.
    تمام این هفته رو فقط خوابیده ام. واقعا بد جور از درون خالی شدم و نمیتونم بلند شم. در تمام عمرم به این شدت اخیر بی انگیزه و خالی نبوده ام. انگار دیگه واقعا باخت رو پذیرفتم و وا داده ام. خاموش خاموش.

    بدیه مشکلات روانی اینه که دیگران اصلا نمیفهمن چقدر درد داره و دردش چقدر عمیقه. و گاهی از شدت درد دیگه بی حس میشی. براش هیچ اورژانسی هم نیست که بیاد ببردت
    سلام

    عیب نداره ، همین جوری هم خیلی خوبین خودتون رو اذیت نکنین ، بله ، ای کاش اطرافیان کسانی که مشکلات روحی شون زیاده حالشون رو می فهمیدن ولی حالا که نمی فهمن شما به خودتون آوانس بیشتری بدین .

    درد و بالاتون هم بخوره تو کل پیکر هر چی سیاسون بی عرضه است که کار رو به مردم این قدر سخت می کنن.

    این حالتون ان شاء الله این طوری نمی مونه و یواش یواش ان شاء الله انرژی تون برمی گرده ، اون موقع سعی کنین این قدر به خودتون سخت نگیرین اگر هم تونستین پیگیر روانپژشک بشین.

    یه روایتی هست که خدا بعد از خلق دنیا دیگه بهش نگاه نکرد ،شاید یکی از علت هاش این باشه که خداوند بر طبق قوانین و سنت هاش عمل می کنه و این دنیا ظرفیت این رو نداشت که خدا به شکل مستقیم با بنده هاش صحبت کنه .

    مطمئنم اگر خدا می تونست با پوه مستقیم صحبت کنه میگفت که خیلی دوستش داره ، بعد پوه می گفت اگر دوستم داری چرا کمکم نمی کنی ، بعد خدا میگفت می دونم چی میگی توضیحش مفصله، نه فقط پوه بلکه این هم بنده دیگه که مظلومانه دارن ستم می بینن هم هستن ،به هر حال مطمئن باش که من خیلی جاها کمکت کردم ولی تو هم خیلی از من نا امید بودی و... ولی باز هم من پوه رو واقعا دوستش دارم.



    ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن

    وین سرشوریده بازآید به سامان غم مخور

  14. 3 کاربر از پست مفید hamed-kr تشکرکرده اند .

    Pooh (پنجشنبه 08 شهریور 97), گیسو کمند (پنجشنبه 08 شهریور 97), الهه زیبایی ها (پنجشنبه 08 شهریور 97)

  15. #39
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    آقا حامد، در مورد مواد و اینا که گفتید، اصصصصصلللاااا نبوده در زندگی من و خانواده ام. نه خودم نه برادرام نه پدرم. در کل طایفه هم فقط یه شوهرعمه سیگاری دارم. بقیه اهل دود نیستن.

    به یقین بهتون میگم من تا حالا حتی مشروب ندیده ام. جز در فیلمها.

    و کلا اینقدر از بوی دود بدم میاد که اگه یه وقت فندک اجاق گاز نزنه و مجبور شم کبریت بزنم، نفسم رو حبس میکنم و بعد که گاز روشن شد، میرم سه چهار قدم اونور تر و نفسم رو ازاد میکنم. یا وقتی مثلا بابا ماشین رو میزنه تو و پشت سرش وایسادم تا در رو ببندم هم نفسم رو حبس میکنم چون از بوی اگزوز و دود واقعا متنفرم. یعنی یکی بخواد منو شکنجه بده، بگه برو وقتی ماشین روشنه صندوق عقب رو باز کن. اینقدر بدم میاد کلا از بوی دود.

    اما در مورد صحبتتون در مورد خدا، چی بگم والا. صبرش زیاده. ولی عادلانه نیست که از ما به اندازه خودش صبر بخواد. راستش لابد مهربونه، ولی من دیگه نه چیزی ازش میخوام نه دیگه حال صدا کردنش رو دارم. فقط دلم میخواد من رو زود، و قبل از خانوادم ببره.

    Cry جان، راستش شوقی هم برای خوب شدن ندارم.

    واقعا دیگه چیزی اهمیتی نداره برام.

  16. #40
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    90,341
    سطح
    100
    Points: 90,341, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,823

    تشکرشده 6,799 در 2,375 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها


    فقط دلم میخواد من رو زود، و قبل از خانوادم ببره.

    Cry جان، راستش شوقی هم برای خوب شدن ندارم.

    واقعا دیگه چیزی اهمیتی نداره برام.

    ***

    مگه اونور چه خبره مد شده همه دعا می کنند می خوان برن :-)
    اونور مو را از ماست می کشنند بیرون :-)
    پوه عزیز اون دنیا هم بریم تازه چشمامون باز میشه و افسوس فرصت های از دست رفته تو این دنیا را می خوریم.. فرقش اینکه اونور فرصت جبران نداریم .

    شوق خوب شدن نداری چون شاید هدفی نداری ، یه هدف بزرگ و متعالی ( البته حدس می زنم ) :-)
    و اگر هدف هم داشته باشی ،هدفت را تو یه چیز و یا چند چیز خلاصه کردی برای خودت ...
    مثلا می گی من شاد میشم اگه ازدواج کنم - اگه به هدف خاصی برسم و...
    به نظرم اگه این جوری باشیم همشیه و تا آخر عمر شوق و شادی واقعی را حس نمی کنیم
    اگه با داشته هایمان شاد نباشیم با بدست آوردن نداشته هایمان هم باز شاد نمی شیم
    شادی و شوق واقعی خودت را در خدا و با خدا پیدا کن - نه در دنیای پیرامونت ( علم - ثروت - همسر و....)
    این جوری شادتری و شوق واقعی را پیدا می کنی.
    امکان داره دنیا چیزهایی که دوست داریم ازمون بگیره ( بر اساس حکمت و قانون زندگی )
    نصیحت نکردم :-) چیزهایی که تجربه کردم گفتم :-)
    مراقب خودت باش پوه عزیز.
    موفق باشی.

  17. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    Pooh (پنجشنبه 08 شهریور 97), الهه زیبایی ها (پنجشنبه 08 شهریور 97)


 
صفحه 4 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:45 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.