سلام
به نظرم برچسب ترسو با اون مفهوم عامش بهتون نمی چسبه ، بله یه سری ترس ها و نگرانی هایی دارین (و کی هست که نداشته باشه) که تازه خیلی هاش هم درصد زیادی اش ریشه منطقی و عقلایی داره ولی اون چیزی که مشکل هست داشتن ترس هاتون (که باعث خجالت شرم هم نیستن و همه ما داریم) نیست بلکه مشکل عدم مواجهه با حل شون هست.
واقعیتی هست توی همه ماها که یکی از مهمترین و فراگیرترین علل ترس ها و نگرانی هامون بابت تسویف و امروز و فردا کردن کارهامون هست ،هر چی هم که کارهامون دارای اولویت بیشتری باشن و زمان بیشتری از انجامشون گذشته باشه مارو دچار نگرانی و ترس عمیق تر و کهنه تری می کنه با یه حالت ترس های که منشاء مبهمی دارن و همش انگار آدم بدون دلیل استرس داره.
خب راه حل این جور ترس ها که به نظر من عمده ترین ترس های ماست همون کتاب قورباغه ات قورت بده هست ،البته اون کتابی هم که معرفی کردم و لینکش رو دوباره براتون میذارم باعث شناخت ریشه ای تری از خود موضوع ترس میشه که در نوع خودش کمک کننده است.
http://iranbuybook.com/book-creatorid=109551
قدیمی ها یه ضرب المثلی دارن میگن "دل می ترسه دست کار می کنه" ،می دونم ادبیاتوت خوبه ولی حالا منظورشون این هست که کار عمده دل این هست که یه کاری بهش واگذار بشه هی فقط می ترسه ،ولی کار و وظیفه دست انجام دادن کار هست و وقتی هم که کاری بهش واگذار بشه خودش دنبال انجام کار میره ، در هر صورت میخوان بگن باید توی خیلی کارها عمل گرا بود و از فکر خیال به شدت پرهیز کرد.
اما درمورد نیاز های اساسی که فرموده بودین هم حرفتون رو قبول دارم و هم فکر می کنم با تغییر رویکرد و بینش بشه تا حد قابل قبولی مسیر نیاز و انرژی رو هدایت کرد ، حتی اهداف تازه و قابل ملاحظه ای رو که تا حال ندیده بودیم رو ببنیم یا خلق کنیم و یه بستر جدید برای تلاش و استقامت و صبر ان شاء الله بسازیم ، البته این نافی واقع بین نیست ولی قبول کنیم که خیلی از واقعیات و امکانات هم می تونه وجود داشته باشه که در دسترس آگاهی های ما نیست و صرف ندونستن ما نمیشه گفت که وهمی و بدون مبنا هستن، در نتیجه در این کار حتما نیاز به مهارت ها و دانایی داره که بابت همین مشاوره و البته مطالعه خیلی مهم و کمک کننده هست.
یه نکته دیگه هم که مهم هست و "شاید خیلی مهم تر از چیزی که فکر می کنیم " بار معنایی کلمات و جملات و انرژی مثبت یا منفی ای که دارن هم خوبه که بهشون توجه بشه.
به طور مثال آدم وقتی در مواجهه با یه کاری یا موضوعی از کسی بپرسی " که چی بشه ؟! " بار معنایی پشت اون این هست که قضاوت من پیشاپیش این هست که اون کار اصلا ارزشی نداره و اون شخص اگر کمی تردید داشته باشه از موضع ضعف اون رو نسبت به کار نگاه میکنه و اغلب جواب ها در چنین پاسخی هیجانی و احساسی خواهد بود (این سئوال محکوم کننده ما بارها از خودمون پرسیدیم و وقتی این موضوع گفتگوی درونی باشه اثر تضعیف کننده اش چندین برابر میشه).
ولی اگر طراحی ادبیات کلام رو چه در مواجهه با خودمون و چه شخص دیگه عوض کنیم و مثلا بپرسیم " چرا نه؟! " این نحوه سئوال پرسیدن خودش باعث میشه که هدایت ذهن بره به سمت علل عقلایی به شکل سلبی و ایجابی .
می خوام بگم بسیاری از علل ناتوانی های امروز ما در همین نوع انتخاب کلام هامون با خودمون هست و البته پدر و مادر ها هم خیلی توی این موضوع موثر هستن به خاطر باور ما نسبت به اون ها ولی میشه این ادبیات رو به یه شکل آهسته نسبت به خودمون تغییر بدیم ،وقتی باورمون نسبت به خودمون تصحیح شد می تونیم به خوبی در برابر ایجاد ضعف های افراد محیطمون هم قوی عمل کنیم.
و آخرین چیزی هم که به ذهنم می رسه الآن این هست که یه فیل رو چه جور میشه خورد ؟
"لقمه لقمه" و البته سر صبر حوصله.
موفق باشین.
علاقه مندی ها (Bookmarks)