نوشته اصلی توسط
shahroody
سلام دوستان
من تازه عضو تالار شده ام مشکلی،دارم که فکر میکنم قابل حل نباشه ولی صرفا جهت اطلاع اعضا خصوصا دوستان جوان تر مطرح میکنم و همینکه این نوشته من باعث شود حتی یک نفر ازدواج آگاهانه ای داشته باشد برایم کافیست...چرا که معتقدم انسان در زندگی اش با3حادثه مهم مواجه میشود:1تولد2ازدواج 3مرگ که در انتخاب اولی وسومی آن هیچ نقشی ندارد وفقط در انتخاب ازدواج میتواند نقش مهم واساسی،خودرا ایفا کندواین انتخاب منحصر به فرد میتواند آینده انسان را تحت الشعاع خود قراردهد
به هرحال اینها را گفتم که بگویم من مردی هستم 46ساله که در سن 21سالگی بدون توجه به اهمیت وحساسیت موقعیتی که در آن قرار داشتم و صرفا با نیت اطفاء نیاز جنسی،به شکل کاملا سنتی وچه بسا ماقبل سنتی ازدواج کردم!!و متاسفانه به تنها چیزی که هیچوقت نرسیدم همان ارضا نیاز جنسی،بود چرا که همسرم برعکس من بسیار سرد مزاج و بی علاقه به روابط زناشویی بود نا گفته نماند که من با همسرم دقیقا همسن بودیم و بعدها فهمیدم که یکی از دلایل سردی روابط زناشویی مان همین همسن بودن بود
به هرحال بعد از گذشت چند سال از زندگی مان به این نتیجه رسیدم که دوراه بیشترپیش رو ندارم یا باید ازهمسرم جداشوم که طبیعتا هیچکس این حق را به من نمیداد وخودم هم مایل به طلاق نبودم و یا اینکه از طریق رابطه ی فرا زناشویی نسبت به ارضا نیاز جنسی خودم اقدام کنم و به زندگی با همسرم ادامه بدهم که من این راه دوم را انتخاب کردم وچندین سال به ظاهر مشکلم حل شد و انصافا طی آن سالها سعی کردم زندگی خوبی برای همسرم تامین کنم که دچار عذاب وجدان نشوم اما از آنجا که اینگونه روابط خارج از خانواده برای همیشه مخفی نمیماند بعد از چند سال همسرم متوجه رابطه من شد و از آن موقع به بعد زندگی من ناگهان فرو ریخت و 10سال از زندگی ام به دعوا ومشاجره با همسرم گذشت...ومن هم چاره ای جز صبر و تحمل نداشتم تا اینکه حدود 2سال پیش ازطریق فضای مجازی با دختری در شهری دیگر وخییییلی دورتر از شهر خودم آشنا شدم واین آشنایی منجر به ایجاد علاقه وعشق،شدید بین ما شد...لازم به ذکر است من و این دختر خانم به ظاهر دارای بیشترین اختلاف ممکن هستیم چه از لحاظ فرهنگی..زبانی...مذهبی...سنی و....اما تنها چیزی ما را به هم پیوند داد و میدهد شخصیت هر دوی ما بود برای دیگری..به طوریکه من گمشده ی خودم را در شخصیت او دیدم و او نیز همان چیزی،که از یک مرد ایده آل در ذهن داشت در من دید
ناگفته نماند در طی دوسال و اندی آشنایی چندین بار رابطه مان قطع شد و هر دوی مان به این نتیجه رسیدیم که ازدواج ما غیر ممکن است لکن این جدایی دیری نمی پایید و هر دو عاشق تر از قبل به هم برمیگشتیم ودیگر اینکه ارتباط،ما تادو سال اول فقط مجازی بود وعلیرغم اصرار آن دختر برای،دیدن من باآن مخالفت میکردم چرا که معتقد بودم دیدن چشم انسان را کور میکند و ممکن است چشم به روی واقعیات بسته شود اما بالاخره بعد از دوسال من به شهر ایشان سفر کردم و وی را برای اولین بار دیدم و پیرو همین دیدن و باتوجه به شناختی که از قبل پیدا کرده بودن عزمم را برای ازدواج باایشان جزم کردم
و با گفتگوهای طولانی با همسرم وی را راضی به طلاق کردم البته طلاق توافقی،و با انتقال منزل مشترک به نام همسرم و پرداخت نفقه فرزندانم و همچنین مخارج زندگی همسرم کما فی السابق...الان مدتی است از طلاق مان میگذرد و مشکل بزرگی که با آن مواجه شدم عدم رضایت پدر دختر مورد علاقه ام میباشد که البته در خفا به ایشان حق میدهم اما چه کنیم که ما هردو عاشق شده ایم و عشق را چاره نباشد!!
نکته ی جالب اینکه در اثنای رابطه من بااین دختر و شک و تردیدی که نسبت به این حس غریب در خودم داشتم با کتاب وزین ملت عشق،مواجه شدم و داستان زندگی خودم را در این کتاب به نظاره نشستم!!!
فقط،از دوستان خواهش،میکنم از نصیحت کردن خودداری،کنند و راهکار عملی ویا نظرخاصی اگر دارند ارائه دهند
علاقه مندی ها (Bookmarks)