سلام به همه خوبان
این روزها و ماه ها به خاطر شرایطم بیشتر ازهمیشه تنهام اما با تنهایی ام کنار اومدم و الان میبینم که این توفیق اجباری چقدر صبر من رو بیشتر کرده و باعث شده حتی ساده ترین اتفاقا مثل دیدار فامیل خودم یا دیدن پدرومادرم برام چقدر جذاب و خوشحال کننده باشه.
بالاخره شرایط سخت ما هم داره تموم میشه .اگر خدابخواد همسرم از فردا دوباره میره سرکار؛ بعدچندماه بالاخره یه کارجدید پیدا کرده .هفته بعد هم دفاع از پایان نامه ام هست و راحت میشم.
ذهنم خیلی شلوغه و امیدم به لذت های کوچک گاه و بیگاهی که برام پیش میاد خوش هست. داشته هام رو میبینم و خدارو به خاطرش شکر میکنم ؛ با شرایط موجود نمیجنگم و اما امیدوارم که شرایط زندگی جوری پیش بره که این فشارها کمتر بشه.خیلی چیزهای با ارزشی توی زندگی دارم اما همش حس میکنم پشت تپه هایی که پیش رومه چیزهای بهتری باید باشه، حس میکنم بعد ماه ها صبر و انتظار همه چیز رو به راه میشه. اما کی رو خدا خودش میدونه.
اندکی صبر، سحر نزدیک است.
علاقه مندی ها (Bookmarks)