به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 تیر 00 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    10,303
    سطح
    67
    Points: 10,303, Level: 67
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    388

    تشکرشده 576 در 165 پست

    Rep Power
    44
    Array

    سکوت من جایی که باید صحبت میکردم

    با سلام خدمت دوستان خوبم در تالار همدردی.
    مشکلی که من دارم در رابطه با همسرم هست در زمان هایی که ایشون عصبانی میشن.بنده ۳۰ ساله هستم و مهندس ارشد یه ارگان دولتی،همسرم ۳۵ ساله هستن.در زمان ازدواجمون توی مهندس یه شرکت بودن که بعد از یک سال بیکار شدن و تازگی دارن یه کار آزاد راه میندازن.
    از نظر سطح خانوادگی تقریبا مشابه هستیم البته خانواده من قدری معروف تر هستن.اما خانواده ایشون هم بسیار محترم و با فرهنگ هستند.از نظر سطح اقتصادی خاتواده من چندین پله بالاتر هستن.
    من در روزهای معمول زندگیم با همسرم هیچ مشکلی ندارم.دوستش دارم و در کنارش با کم و کاستی های زندگی می سازم.اما امان از زمانی که عصبانی بشه.واقعا تموم حرمت ها رو زیر پا میزاره.توی ساده ترین بحث هایی که داریم از چیزهایی که من بهشون تعلق خاطر دارم بد میگه.از جمله خانواده م.کافیه یه بحث کوچیک پیش بیاد منو بیچاره میکنه.از خرفی که یکی از اعضای خانواده م چهار سال پیش زده گله میکنه.میگه چرا مامانت همچین کرد.چرا بابات اینو گفت.چرا خواهرزاده ت بی ادبه.باورتون نمیشه توی آخرین دعوا به من میگه من خواهرت رو در خونه بابات دیدم من از ماشین پیاده شدم برای احترام به شوهرش اما اون پیاده نشده به من احترام بزاره(خواهر من از ایشون بزرگتره!!!!!).بعد به خواهرم میگه بی فرهنگ.
    واقعا ذهنم دیگه توان این همه صحبت خاله زنک بازی رو نداره.تموم مدتی که حرف میزنه من کلی جواب قابل قبول دارم اما اینقدر صحبت هاش قلبم رو جریحه دار میکنه که فقط اشک میریزم و سکوت میکنم.واقعا این حجم از صحبت و گله های بی سر و ته منو آزار میده.از اینکه یک شب خونه بابام بیاد وحشت دارم چون اطمینان دارم چیزی پیدا میکنه که تا این حد عذابم بده.در این حد که چرا زیاد تعارفم نکردن!!!!
    در مقابلش منم ممکنه چیزهایی از خانواده ش شنیده باشم که ناراحتم کرده باشه.اما در خلال این چهار سال حتی یک بار هم عنوان نکردم و بیزار هستم .راه حل مواجهه من در برابر همسرم چیه؟مثل خودشون مقابله به مثل کنم و ایرادات خانواده شو بگم؟؟
    چیزی که من احساس میکنم اینه که ایشون در برابر خانواده من احساس ضعف میکنن و با عذاب دادن من میخوان با این احساسشون مقابله کنن.اما نه من و نه خانواده م چیزی نگفتن که ناراحتشون کنن و بیشتر اطرافیان خودشون این تفاوت رو به رخ میکشن.
    پیشاپیش از راهنمایی هاتون ممنونم

  2. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    باورتون نمیشه توی آخرین دعوا به من میگه من خواهرت رو در خونه بابات دیدم من از ماشین پیاده شدم برای احترام به شوهرش اما اون پیاده نشده به من احترام بزاره(خواهر من از ایشون بزرگتره!!!!!).بعد به خواهرم میگه بی فرهنگ.
    به همسرتون بگید که من مسئول رفتارهای خواهرم نیستم
    در حدی که دوست داری و لازم می دونی بهشون احترام بذار. ازشون پیش من گله نکن

    از خواهرتون و خانواده تون دفاع بی مورد نکنید و زندگی مشترکتون را خراب نکنید
    خواهرتون داره تو خونه اش و سرزندگیش خوش و خرم زندگی می کنه، شما اوقات خودتون و همسرتون را برای چی تلخ می کنید؟
    خواهرم بزرگتره و تو حق نداری توهین کنی و حقت بوده و ... اینا همه اش اشتباهه.

    باهاش همراهی کنید (بدون توهین به خواهرتون) و متوجهش کنید که شما مسئول ریز و درشت رفتارهای خواهر و خواهرزاده و ... نیستید.

  3. 7 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    afsa (پنجشنبه 17 خرداد 97), elisa jan (شنبه 09 تیر 97), hanie_66 (جمعه 18 خرداد 97), mercedes62 (جمعه 18 خرداد 97), هم آوا (جمعه 18 خرداد 97), آنیتا123 (شنبه 19 خرداد 97), بهاره جون (یکشنبه 20 خرداد 97)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    سلام بر هانیه ی عزیر
    من فکر میکنم وقتی این دلخوری ها حل بشن دیگر بعد از هر ناراحتی یا عصبانیتی بازگو نخواهند شد.
    شاید بهتر بود خواهر شما پیاده میشدن، نه این است که بزرگترها میتونن الگوهای مناسبی برای کوچکترها باشن.
    ایشان نیاز دارن یکبار بشینین و راجع به این داخوری ها صحبت کنین. گاهی حق رو به ایشون بدین و بابت برخی رفتارها اظهار تأسف کنین .
    بعضی آدمها سالها یک رفتار یا حرف ساده رو به خاطر میسپارن چون حس میکنن باید در اون موقعیت این اتفاق نمی افتاد و هیچکسی هم به روی خودش نیاورد! برای همین این خشم بعد از هر بغض و ناراحتی فوران میکنه.

    حرف هایی که نزدن، رفتارهایی که دیدن، جملاتی که شنیدن.. کم کم روی هم جمع میشه و اون فرد رو خشمگین میکنه.
    شما میتونین به هم کمک کنین و مرهمی بر ناراحتی های هم باشین... وقتی شنونده ی خوبی باشین و جایی که حق با ایشونه ، این حق رو تأیید کنین در مقابل میبینین که ایشان هم شنونده ی صحبت های شما و مدافع حقوقتون خواهند بود.
    ویرایش توسط sahar.66 : پنجشنبه 17 خرداد 97 در ساعت 18:11

  5. 2 کاربر از پست مفید sahar.66 تشکرکرده اند .

    afsa (پنجشنبه 17 خرداد 97), hanie_66 (جمعه 18 خرداد 97)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 خرداد 99 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1397-2-08
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    2,714
    سطح
    31
    Points: 2,714, Level: 31
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 130 در 77 پست

    Rep Power
    26
    Array
    در کل سعی این موارد اصلا پیش نیاد وقتی هم پیش اومد جدی نگیر اصلا

  7. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 تیر 00 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    10,303
    سطح
    67
    Points: 10,303, Level: 67
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    388

    تشکرشده 576 در 165 پست

    Rep Power
    44
    Array
    بسیار سپاسگزارم از دوستانی که کمکم کردند.
    شیدا جان بحث دفاع نیست.بحث من اینه که کلا صحبتی نمیکنم.الان مدت هاست میترسم در مورد وقایع روزانه خانواده م حرف بزنم چه برسه به اینکه ازشون دفاع کنم.واکنش همسرم توی عصبانیت به قدری وحشتناکه که من عملا لال میشم.بارها هم بهشون گفتم ربطی به من نداره.ناراحت شدی بهشون بگو اما میبینم که همسرم دنبال بهانه س برای کوبوندن من.مثلا من براش تعریف کردم که مادرم کارت ملیشو گم کرده و کلی دردسر کشیده برای گرفتن مجدد.چند هفته بعد توی دعوا ایشون به من میگن شما همه بی انضباط هستین مثل مادرت که کارت ملیشو گم میکنه.نمیدونم متوجه توضیحاتم میشید یا نه.من توی ساده ترین ارتباط ها با همسرم میترسم چون هز ابتدایی ترین کلمات من هم سوء استفاده میکنه و وقتی اینو تعمیم بده روح و روان منو به هم میریزه.
    سحر جان اگر بحث توهین و ناراحتی بود من باهاشون هم دردی و هم دلی میکردم.توی این چهارسال یکی از عزیزان من همون سال اول دوم خدا میدونه یک کلمه حرف زد و کاملا هم بی منظور که به ایشون برخورد.بعد از اون بارها با اون فرد برخورد داشت و ارتباط صمیمانه داشت.اما از اون روز به بعد هر دعوای زن و شوهری ساده ای که میشه تا یک هفته روح و روان من نابود میشه.اوایل بهش میگفتم آره عزیزم حق داری و من متاسفم و درست میگی.اما بعدش دیگه نتونستم.سکوت سکوت و سکوت.
    الان من در کمال آرامش مینویسم.اخیرا با همسرم دعوایی نداشتم اما اثرات رفتارهاش توی عصبانیت واقعا روی من تاثیر گذاشته.
    ایشون بارها قلب منو حریحه دار کردن.پدر من وضعیت مالی خوبی دارن.توی دعوا بهم میگن همه پولدارها مال مردم خور هستن!!جالبه قسمتی از درآمد ماهیانه ما از اموال پدر من هست.اینا رو نمیبینه و سکوت من باعث میشه مدام تکرار کنه.
    اینکه میگه ناراحت میشم برای من با شدت بیشتری نسبت به خانواده ش اتفاق افتاده.اما من حتی یک بار هم چیزی به روش نیاوردم.خیلی سخته برای من.عملا با تموم خانواده م بحز پدر و مادر و خواهرم قطع ارتباط کردم چون دیداد با فامیل برای من همش استرس و بدبختیه.کافیه کسی با کسی شوخی کنه.ایشون به خودشون میگیرن.اما دیدارها با عمو و عمه و اقوام خودش به جاست چون من حساسیتی توی کلام ندارم.من مدت ها خونه بابام تنها میرم چون جرات ندارم به ایشون بگم بیان
    در مواقعی غیر از عصبانیت ایشون بهترین همسر دنیا هستند.دوستشون دارم و از کنارشون بودن لذت میبرم.اما رفتارهاشون توی عصبانیت باعث میشه فاصله بینمون اتفاق بیفته

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط Telegramid_TrueMotion نمایش پست ها
    در کل سعی این موارد اصلا پیش نیاد وقتی هم پیش اومد جدی نگیر اصلا

    ممنونم دوست عزیز از پاسختون
    اگر فقط چند بار بود جدی نگرفتن میتونست راه حل مناسبی باشه.اما ایشون بدترین صحبت ها و قضاوت هارو در خصوص عزیزان من انجام میدن که شنیدنش برای هر خانومی میتونه زندگی رو تا پای طلاق ببره.اما من فقط بی صدا اشک میریزم و سکوت میکنم
    روحم خسته س.واقعا استحقاق این سبک رفتاری رو ندارم.اگه راه حلی در این خصوص باشه زندگیم ایده آل میشه.اما ایشون بعد هر دعوا عدرخواهی میکنن اما بازم یادشون میره و روز از نو روزی از نو

  8. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 مرداد 01 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1394-9-10
    نوشته ها
    1,022
    امتیاز
    36,001
    سطح
    100
    Points: 36,001, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    5,233

    تشکرشده 2,945 در 957 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    257
    Array
    سلام هانیه خانوم عزیز
    امیدوارم حالتون خوب باشه .

    من یه برداشت دیگری از صحبت های شما دارم ببینید ممکنه درست باشه ؟

    شما در پست اولتون گفتید که مهندس یک ارگان دولتی هستید و همسرتون هم در یک شرکت مهندس بودن که بعد از یکسال بیکار شدند و تازگی دارند یک کار آزاد راه اندازی میکنند .
    و گفتید خانواده شما قدری معروفتر و به اصطلاح بهتر از ایشون هستند .

    اگر عصبانیت ایشون همیشه وجود داشته که جزئی از خلق ایشون هست ولی اگر به احتمال زیاد پس از این ماجرای بیکار شدن و اینا بوجود آمده شده تا حدی طبیعی هست و راه داره .

    شوهر شما ممکنه یه جوری ترس داشته باشند ... حساس شدن روی اینکه بعد ماجرای بیکار شدن و اینا کسی کمتر احترامشون را بگیره و به خصوص وقتی سطح خانواده شما بالاتر باشه این حساسیت همسرتون روی رفتار های حتی ریز خانواده شما بیشتر خواهد شد چون نمیخوان مقابل خانواده و اطرافیان احساس ضعف کنند .

    امیدوارم متوجه منظورم شده باشین ...

    اگر ایشون از کار برکنار شده باشن خودشون به اندازه کافی دلخور و غمگین بوده اند به خصوص وقتی از نزدیکان کسی هم سرکوفت بزنه و این احساس شکست در آنها بیشتر میشه .

    به نظر من بهترین کار این هست که به ایشون احساس اطمینان بدین و بهش بفهمونین که همیشه و در هر موقعیتی باشه دوستش دارین و این نیازمند علاقه افراطی نیست ...
    و این شاید کمی طول بکشه ولی خوبه .

  9. کاربر روبرو از پست مفید miss seven تشکرکرده است .

    hanie_66 (شنبه 19 خرداد 97)

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 خرداد 99 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1392-2-20
    نوشته ها
    227
    امتیاز
    7,750
    سطح
    58
    Points: 7,750, Level: 58
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Recommendation Second ClassVeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    887

    تشکرشده 279 در 146 پست

    Rep Power
    41
    Array
    خانم haniye 66 من از حرفاتون استنباط کردم ایشون سوءظن دارن و بهانه جور و شکاکن

    من طبق تجربه ام و طبق صحبت های .شما فکرمیکنم ایشون ۲ قطبی و مشکلات سوءظن و شکاکی دارن حداقل ۱ کم

    شده به شما شک کنن؟ یا بحث خیانت؟ یا بشما اتهام دوست نداشتن ایشون رو بدن و....؟

    البته من کارشناس نیستم ولی طبق تجربم اینارو میگم

  11. کاربر روبرو از پست مفید mercedes62 تشکرکرده است .

    hanie_66 (شنبه 19 خرداد 97)

  12. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 تیر 00 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    10,303
    سطح
    67
    Points: 10,303, Level: 67
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    388

    تشکرشده 576 در 165 پست

    Rep Power
    44
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط « 7 » نمایش پست ها
    سلام هانیه خانوم عزیز
    امیدوارم حالتون خوب باشه .

    من یه برداشت دیگری از صحبت های شما دارم ببینید ممکنه درست باشه ؟

    شما در پست اولتون گفتید که مهندس یک ارگان دولتی هستید و همسرتون هم در یک شرکت مهندس بودن که بعد از یکسال بیکار شدند و تازگی دارند یک کار آزاد راه اندازی میکنند .
    و گفتید خانواده شما قدری معروفتر و به اصطلاح بهتر از ایشون هستند .

    اگر عصبانیت ایشون همیشه وجود داشته که جزئی از خلق ایشون هست ولی اگر به احتمال زیاد پس از این ماجرای بیکار شدن و اینا بوجود آمده شده تا حدی طبیعی هست و راه داره .

    شوهر شما ممکنه یه جوری ترس داشته باشند ... حساس شدن روی اینکه بعد ماجرای بیکار شدن و اینا کسی کمتر احترامشون را بگیره و به خصوص وقتی سطح خانواده شما بالاتر باشه این حساسیت همسرتون روی رفتار های حتی ریز خانواده شما بیشتر خواهد شد چون نمیخوان مقابل خانواده و اطرافیان احساس ضعف کنند .

    امیدوارم متوجه منظورم شده باشین ...

    اگر ایشون از کار برکنار شده باشن خودشون به اندازه کافی دلخور و غمگین بوده اند به خصوص وقتی از نزدیکان کسی هم سرکوفت بزنه و این احساس شکست در آنها بیشتر میشه .

    به نظر من بهترین کار این هست که به ایشون احساس اطمینان بدین و بهش بفهمونین که همیشه و در هر موقعیتی باشه دوستش دارین و این نیازمند علاقه افراطی نیست ...
    و این شاید کمی طول بکشه ولی خوبه .
    دوست خوبم ممنونم از پاسختون
    ماجرای بیکاری ایشون خیلی زود بعد از ازدواجمون اتفاق افتاد.و من در موردش با خانواده م صحبتی نکردم.در واقع اونها اصلا نمیدونن شوهر من بیکاره.
    من قسمت زیادی از این چهار سال یک نفری کار کردم و اینو به عنوان یک راز توی قلبم گذاشتم که هیچ کس نفهمه.حتی یک بار به روی شوهرم نیاوردم تا غرورش جریحه دار نشه.فقط وقتی برای شغل آزاد مصمم شدن به خانواده م گفتم که کلی استقبال کردن.حتی پدرم به ایشون پیشنهاد دادن که توی سرمایه کمکشون کنن که رد کردن و ترجیح دادن با سرمایه کم اما مستقل شروع کنن.
    من واقعا توی سختی بهشون روحیه میدم.خودشون هم این موضوع رو تصدیق میکنن و بارها از اینکه توی سختی هایی که داشتیم کنارشون بودم و قوت قلب دادم بهشون ازم قدردانی کردن.
    من احساس میکنم در برابر اعضای فامیل من احساس ضعف میکنه.چون به هر صورتی از نظر مالی ضعیف تره اعتماد به نفسشو از دست میده.وگرنه اطرافیان من مثل همه آدما رفتار معمولی دارن و من نمیدونم این برداشت های عجیب و غریب رو از کجا میاره

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط mercedes62 نمایش پست ها
    خانم haniye 66 من از حرفاتون استنباط کردم ایشون سوءظن دارن و بهانه جور و شکاکن

    من طبق تجربه ام و طبق صحبت های .شما فکرمیکنم ایشون ۲ قطبی و مشکلات سوءظن و شکاکی دارن حداقل ۱ کم

    شده به شما شک کنن؟ یا بحث خیانت؟ یا بشما اتهام دوست نداشتن ایشون رو بدن و....؟

    البته من کارشناس نیستم ولی طبق تجربم اینارو میگم
    دوست گرامی ممنونم از پاسختون
    اتهام به خیانت رو نه.نداشتن تا به حال.اما گاهی رفتارهای عجیبی دارن که واقعا خنده داره.مثلا بهم توی دعوا گفتن تو غلط میکنی تنها بانک میری.یا من دنبال خوهرزاده م میرفتم که ببرم خونه بابام برخورد بدی باهام کردن میگفتن تو مثلا زن شوهر دار هستی بیخود میکنی تنها بری دنبال بچه.اصلا اسم افراد نزدیک من میاد انگار یک مشت قاتل باهاش رو به رو میشن.

    در مورد همکار های آقا هم که دارم من توی خونه ارتباطی ندارم و تماسی برقرار نمیشه.چون یک شب یکی از همکار هام تماس گرفت که باید کاری انجام میدادم ایشون ناراحت شدن و منم از اون به بعد خارج از کار جواب ندادم و دیگه هیچ کدوم از همکارهام تماسی نگرفتن

  13. کاربر روبرو از پست مفید hanie_66 تشکرکرده است .

    miss seven (شنبه 19 خرداد 97)

  14. #9
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    با توضیحاتی که می دین به نظرم خودتون درست متوجه شدین و می دونید اشکال کار همسرتون کجاست.

    احساس ضعف می کنه و اینطوری خودش را آروم می کنه.
    شما هم بهتره در مواردی که خیلی حرفهای عجیب و ایرادهای بنی اسرائیلی می گیره، سکوت کنید
    در مواردی که می شه باهاش همراهی و همدلی کرد یا کاری را انجام نداد (مثال بچه ی خواهرتون) مراعات کنید تا مشکلاتتون کمتر بشه.
    شاید اگه کاری که داره شروع می کنه موفقیت آمیز باشه، رفتار همسرتون بهتر بشه.

    به نظرم برای یه مرد واقعا سخته چند سال بیکار باشی و خانمت کار کنه.

  15. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اسفند 99 [ 17:58]
    تاریخ عضویت
    1396-7-23
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    5,177
    سطح
    46
    Points: 5,177, Level: 46
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 173
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 99 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.هانیه خانم من چندسال پیش تجربهءشمارو داشتم.خودم میرفتم سرکار ولی همسرم دانشجو بود.بااینکه از شغلش در آینده ودرآمدش مطمئن بود اماکلا بهانه گیر وحساس شده بود.ببین آقایون نمیتونن بااین قضیه کنار بیان که همسرشون کارکنه وخودشون بیکار باشن.ولی به محض اینکه رفت سرکار خیلی عوض شد.پس این رفتارهاشون هرچند خیلی ناخوشاینده وایشون بایدخودشون رو کنترل کنن ولی شما باید بدونید که طبیعیه.فکر میکنم باید بهشون کمک کنید هرچه سریعتر کارشون رو شروع کنن.اگه پس اندازی دارید بهتره برای شروع بکارش بهش قرض بدید ویاحتی بلاعوض.مطمئن باشید آرامشی که باکار کردن ایشون به زندگیتون برمیگرده خیلی ارزشمنده.

  16. 2 کاربر از پست مفید آناهیتا۲۷ تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (دوشنبه 21 خرداد 97), شیدا. (شنبه 19 خرداد 97)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: شنبه 31 تیر 96, 13:09
  2. دوستی صمیمی من و آقایی متاهل با بیست سال تفاوت سنمون
    توسط sepiide در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 45
    آخرين نوشته: یکشنبه 21 تیر 94, 16:10
  3. تفاوت در ذائقه غذایی
    توسط bgr.mostafa در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: شنبه 16 آذر 92, 01:50
  4. مخالفت پدر با انتخاب به دلیل تفاوت اعتقادی ( به راهنمایی نیاز دارم!
    توسط mhassanr7 در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: پنجشنبه 27 تیر 92, 23:42
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 10 آذر 91, 01:48

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:17 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.