به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    42
    Array

    مشکل همسرم با خانواده من

    سلام به عزیزان همدردی... سال نو مبارک
    من سریع میرم سر اصل مطلب. من ۲۶ ساله ام و همسرم ۳۶ ساله و دو سال و نیم هست ک زیر یک سقفیم.
    مشکلات داشتیم و حل شده اما الان مسئله ای هست که ذهن منو درگیر کرده. همسر من دوست نداره با خانواده من در ارتباط باشه.میگه با من سرد برخورد میکنن.در حالیکه میدونه کلا اخلاق خانواده من همینه. نه با ایشون با همه همینن... و بالطبع ایشونم سرد و یخی هستن درحالیکه ادمی است که به شدت گرم میگیره تو حرف زدن و... اما منزل ما اصلا‌.ناراحته و تو خودشه و باهاش که صحبت میکنن یک جواب سرسری میده و روشو برمیگردونه.رفتارش منو ناراحت میکنه مخصوصا الان که باردارم و حساس.دلش نمیخواد خانواده من کمکش کنن میگه منت میذارن سرم.درحالیکه پدر من انقد بخشنده ان که حد نداره و هیچ منتی هم در کار نیست. خانواده من سختی زیاد کشیدن الان که وقت راحتی و آسایششون هست دلم نمیخواد مشکلی از سمت من ناراحتشون کنه.ولی این موضوع عذابم میده.مثلا همسر من توقع داره من زنگ بزنم احوال کل خانواده اش رو بپرسم اما خودش در قبال خانواده من وقتی زنگ میزنن احوال پرسی انقدری سرد برخورد میکنه که واقعا ناراحت میشن. نمیدونم چکار کنم ارتباط بینشون خوب بشه.همسر من خوب میدونه خانواده ام برام خیلی مهمن.خیلی... واقعا سختی کشیدیم ولی میگه منو دوست ندارن.هرچند که میگه خانواده منم از تو بدشون میاد
    چیکار کنم ارتباط بین ما و خانواده ها بدون مشکل باشه؟

  2. #2
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    احتمالا شما ایشون با پدر برادر و
    یا داماد مقایسه نکردید؟
    شما از خانوادتون تعریف زیاد میکنید مخصوصا در عیب هایی که همسرتون توش ضعف داره؟

  3. کاربر روبرو از پست مفید خادم رضا تشکرکرده است .

    donya. (شنبه 18 فروردین 97)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    42
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط omid12 نمایش پست ها
    سلام
    احتمالا شما ایشون با پدر برادر و
    یا داماد مقایسه نکردید؟
    شما از خانوادتون تعریف زیاد میکنید مخصوصا در عیب هایی که همسرتون توش ضعف داره؟
    سلام.ممنون از پاسختون.
    ولی نه راستش.برادرم که کوچیکه یعنی دبیرستانیه و جای مقایسه نیست.تنها دامادمون هستن ایشون و پدرم که نه جای مقایسه داماد و پدرزن نیست.من از اینکارا خوشم نمیاد. من سعی میکنم عیب هاش رو زیاد به روش نیارم. اما تعریف من از خانواده ام واقعا این نیست که اینکارو کردن تو نکردی یا خانوادت کاری نکردن... من کلا این تیپ شخصیت نیستم. بهانه گیریه در واقع کارش.میگه من میام جلو در نمیان برای خوشامد... ولی میگم کلا تیپ شخصیتیشونه.فقط برای ایشون نیست. خانواده خودشم همینجورین اکثر اوقات.ولی اونجا که میره کلی بگو بخند داره اما سمت ما واقعا به زور میاد و الانم دیگه قصد داره نیاد کلا... خانواده من خیلی دوستش داشتن ولی انقدری که بی سیاستی و بی مهارتی از خودش نشون داده الان دیگه به اندازه قبل دوسش ندارن ولی براش خیلی ارزش قائلن. بارها بحث داشتیم سرش و بارها گفتم اخلاق دیگران رو نمیتونم عوض کنم.خانواده من از اول و برای همه همین بودن و تا آخر همین هستن.ولی ایشون فقط بهانه میگیره

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 خرداد 97 [ 13:17]
    تاریخ عضویت
    1392-8-26
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    9,405
    سطح
    65
    Points: 9,405, Level: 65
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,386

    تشکرشده 653 در 231 پست

    Rep Power
    53
    Array
    بزرگترین مشکل منم با همسرم همینه ولی واقعا حل نشد... چون هیچ کدوم از اعضا خانواده من نفهمیدن بلاخره منظور همسر من از احترام چیه؟ چون خانواده من بهش احترام میزارن حتی موقعی که همسر من هیچ خبری ازشون نمیگیره... به قول‌شما من خسته شدم انقدر میان داری کردم تا کسی ناراحت نشه.... بعد 4 سال زندگی این قضیه توی زندگی من درست نشد بدتر هم شده... امیدوارم حداقل مشکل شما حل بشه

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. کاربر روبرو از پست مفید هم آوا تشکرکرده است .

    donya. (شنبه 18 فروردین 97)

  7. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    سلام

    دنیا جان اینها همه عوارض زودرنجی های همسرت و بدبینی هاشون
    بعد هم اطلاع خانواده شما از مشکلاتتون ، و یکسری رفتارهای خودت هست .

    **اما درست کردن این مشکل رفت و آمد با فامیل و خانواده با دلخوشی ، سخته ،
    **وگرنه درست کردن رابطه زن و شوهری خودت و همسرت سخت نیست .

    خانواده هر کسی خط قرمزش هست ، دوست نداره دلشون بشکنه یا بی احترامی ببینن ، حق داری .
    اما همسرتون هم از ضعف اعتماد به نفس اذیت میشه هم از این بدبینی هاش ( چون بدبینی انسان ، به او حس ناامنی بده )

    **اول باید قبول کنی که خانواده و فامیلت از همسرت توقع خوش و بش و رفت و آمد نداشته باشن و تو هم ازین موضوع اذیت نشی
    خودت خانوادتو راضی نگه دار با حضور خودت و خوشحالیت و ابراز خرسندی

    مثلا میتونی به خانوادت بگی اشتباه کردم مشکلاتمونو به شما گفتم از وقتی فهمیده شما میدونید ، حس خوبی نداره
    ( تحقیرش کردم غرورشو شکستم ، یا کلا چیزی که یعنی تو خودت خرابش کردی حالا باید درستش کنی )
    اگه خانوادت هم با این دید نگاه کنن کمتر اذیت میشن

    بعد باید این حساسیت رو کم کنی ،
    الان اصلا جاش نیست بخواهی اصرار کنی ، چون بیشتر مقاومت میکنه .

    رابطه دونفری تون رو درست کن
    یعنی فقط 2قطب ( شما و همسرت )
    بعدها که این حساسیتها کم شد یکم ثبات پیدا کرد رابطتون ،
    میتونی برای مشکل خاص خودتون برید مشاوره ، مشاوره (شخص سوم) خودش بهش توضیح بده عوارض قطع ارتباط با خانواده چی هاست
    مثلا به او هشدار بده در مورد افسردگی ، انزوا ، انفجار شما و.. .
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !



  8. 3 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    donya. (شنبه 18 فروردین 97), tavalode arezoo (شنبه 18 فروردین 97), میس بیوتی (یکشنبه 26 فروردین 97)

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    سلام بشما
    اینکه دوست دارین همه با هم در ارتباطی صمیمی و گرم باشین خوبه .

    اما درباره ی خانوادتون مطلبی رو عرض کنم؛
    خانواده ی شما برای همه همینطورن، با ایشونم همینطور.

    اما ایشون همه نیستن!

    داماد عضوی از خانواده بحساب میاد و باید محبت و توجه ببینه.(مخصوصا پر انرژی و خونگرم باشه)

    رفتارهای متناقض ایشونو کلافه میکنه، بدیهی هست در چنین شرایطی کمکی رو قبول نمیکنن ... در حالی که کمک کردن یاری رساندن و محبت هست.

    بنظرم باید این حقو به همسرتون بدین که انرژیشون پایین بیاد و ناراحت بشن یا در منزل شما حرفی برای گفتن نداشته باشن.

    پس بهتر هست محیط شاد و گرمتری نسبت به قبل ایجاد بشه و ایشون احساس کنن ارزشمند و دوست داشتنی هستن.

    گاهی یک مشکل علت هزار و یک رفتار و گفتار دیگر هست.




    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ

    مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ

    وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ

    وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ

    وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد



  10. کاربر روبرو از پست مفید sahar.66 تشکرکرده است .

    donya. (شنبه 18 فروردین 97)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    42
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط هم آوا نمایش پست ها
    بزرگترین مشکل منم با همسرم همینه ولی واقعا حل نشد... چون هیچ کدوم از اعضا خانواده من نفهمیدن بلاخره منظور همسر من از احترام چیه؟ چون خانواده من بهش احترام میزارن حتی موقعی که همسر من هیچ خبری ازشون نمیگیره... به قول‌شما من خسته شدم انقدر میان داری کردم تا کسی ناراحت نشه.... بعد 4 سال زندگی این قضیه توی زندگی من درست نشد بدتر هم شده... امیدوارم حداقل مشکل شما حل بشه
    ممنون از جوابت عزیزم.واقعا ناراحت کننده است.کاش یک ذره مردا هم به خانوماشون بیشتر توجه میکردن.انشاءالله مشکل شما هم حل بشه

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط گیسو کمند نمایش پست ها
    سلام

    دنیا جان اینها همه عوارض زودرنجی های همسرت و بدبینی هاشون
    بعد هم اطلاع خانواده شما از مشکلاتتون ، و یکسری رفتارهای خودت هست .

    **اما درست کردن این مشکل رفت و آمد با فامیل و خانواده با دلخوشی ، سخته ،
    **وگرنه درست کردن رابطه زن و شوهری خودت و همسرت سخت نیست .

    خانواده هر کسی خط قرمزش هست ، دوست نداره دلشون بشکنه یا بی احترامی ببینن ، حق داری .
    اما همسرتون هم از ضعف اعتماد به نفس اذیت میشه هم از این بدبینی هاش ( چون بدبینی انسان ، به او حس ناامنی بده )

    **اول باید قبول کنی که خانواده و فامیلت از همسرت توقع خوش و بش و رفت و آمد نداشته باشن و تو هم ازین موضوع اذیت نشی
    خودت خانوادتو راضی نگه دار با حضور خودت و خوشحالیت و ابراز خرسندی

    مثلا میتونی به خانوادت بگی اشتباه کردم مشکلاتمونو به شما گفتم از وقتی فهمیده شما میدونید ، حس خوبی نداره
    ( تحقیرش کردم غرورشو شکستم ، یا کلا چیزی که یعنی تو خودت خرابش کردی حالا باید درستش کنی )
    اگه خانوادت هم با این دید نگاه کنن کمتر اذیت میشن

    بعد باید این حساسیت رو کم کنی ،
    الان اصلا جاش نیست بخواهی اصرار کنی ، چون بیشتر مقاومت میکنه .

    رابطه دونفری تون رو درست کن
    یعنی فقط 2قطب ( شما و همسرت )
    بعدها که این حساسیتها کم شد یکم ثبات پیدا کرد رابطتون ،
    میتونی برای مشکل خاص خودتون برید مشاوره ، مشاوره (شخص سوم) خودش بهش توضیح بده عوارض قطع ارتباط با خانواده چی هاست
    مثلا به او هشدار بده در مورد افسردگی ، انزوا ، انفجار شما و.. .
    ممنون عزیزم از پاسخت....
    آره خب درست میگی.من خیلی بی سیاست بودم.همسرمم همینطور.کلا بلد نبودیم زندگی کنیم.اون دل منو میسوزوند منم حالشو میگرفتمخرابکاری زیاد کردیم.و البته قبول دارم که رابطه ما خیلی راحتتر درست شد ولی ولی ولی... خانواده من اصلا بعد از دعوای آخرمون به روش هیچی نیاوردن.با اون حرفایی که زد.البته فقط پدرم بودن دفعه بعدی که دیدنش خیلی خوب و خوش برخورد بودن باهاش.در اندازه خودشون و مثل همیششون. یعنی مشکل ایشون فکر نکنم این باشه.حالا شاید الان بعد یکسال به خودش گفته بد شده و آبو بردم و ... ولی بازم به نظرم احتمالش کمه. من اصلا دلم نمیخواد کاری که دوست نداره انجام بده ولی حتی من میرم هی پرس و جو میکنه که چرا رفتی و چیشد و ... یعنی از اینم زیاد راضی نیست. با مشاور موافق نیست.من چندبار بهش پیشنهاد دادم میگه مشکل ما در حد مشاوره نیست ولی من همیشه تمرکزم بعد دعوای آخرم این بوده که با همسرم خوب باشم و تو زندگی خوش باشه باهام اما مثل اینکه زیاد موفق نبودم.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط sahar.66 نمایش پست ها
    سلام بشما
    اینکه دوست دارین همه با هم در ارتباطی صمیمی و گرم باشین خوبه .

    اما درباره ی خانوادتون مطلبی رو عرض کنم؛
    خانواده ی شما برای همه همینطورن، با ایشونم همینطور.

    اما ایشون همه نیستن!

    داماد عضوی از خانواده بحساب میاد و باید محبت و توجه ببینه.(مخصوصا پر انرژی و خونگرم باشه)

    رفتارهای متناقض ایشونو کلافه میکنه، بدیهی هست در چنین شرایطی کمکی رو قبول نمیکنن ... در حالی که کمک کردن یاری رساندن و محبت هست.

    بنظرم باید این حقو به همسرتون بدین که انرژیشون پایین بیاد و ناراحت بشن یا در منزل شما حرفی برای گفتن نداشته باشن.

    پس بهتر هست محیط شاد و گرمتری نسبت به قبل ایجاد بشه و ایشون احساس کنن ارزشمند و دوست داشتنی هستن.

    گاهی یک مشکل علت هزار و یک رفتار و گفتار دیگر هست.




    ممنون عزیزم‌از پاسخت...
    خب ببینید خانواده من با خود من هم همین رفتار رو دارن! من نمیتونم بهشون بگم لطفا با همسر من خیلی خوب رفتار کنید چون از نظر خودشون خوبن. منم اونجور زندگی رو بیشتر می پسندم تا زندگی شلوغ و پر سرو صدای خانواده همسرم رو... همسرم میگه من تو رو شناختم که این مدلی راحتی و کلا مدلته ولی خانوادمو نشناخته یا نمیخواد بشناسه. بله قبول دارم منم گاهی از این سردی دلگیر میشم و دوست دارم جمعمون صمیمیتر باشه اما خب ...درست گفتین همسرم همیشه میگه منو دوست ندارن.میگه از اول ازدواجمون دید خوبی نسبت به من نداشتن.نه اینکه بگه بخاطر دعواها.
    نمیدونم خودمم گیج شدم

  12. کاربر روبرو از پست مفید donya. تشکرکرده است .

    هم آوا (یکشنبه 19 فروردین 97)

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    دنیاجان یه موقعی من تاپیکی زدم که شماتوش نظر دادی باعث شدی یه تکونی به خودم بدم ازت ممنونم.ولی الان ناراحتم که مشکلی مشابه مشکل چند سال پیش من داری که من با بی سیاستی باعث شدم اوضاع از اونی که بود بدتر بشه.خط مشیم همونی بود که شماالان داری انجامش میدی.
    من چون یه زنم درک میکنم که شمابااین روش میخوای میانداری کنی کسی از کسی نرنجه ولی همسرشما این سیگنال رو دریافت میکنه:اون داره از خونوادش دفاع میکنه،اصلا منو درک نمیکنه و...
    به نظرم شما در مواقعی که داره بی منطق میگه در برابرش سکوت کنه ودرمواقعی که درست میگه تاییدش کن.حداقلش اینه شمارو درجبهه مخالف خودش نمیبینه،اگه اقتدارش تامین بشه از این موضع سخت گیرانه اش هم پایین میاد

  14. 2 کاربر از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده اند .

    Amir A (دوشنبه 20 فروردین 97), donya. (دوشنبه 20 فروردین 97)

  15. #9
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مثل خانم که ناگهان با قهر کردن رفتاری متفاوت از خود نشان می دهد و با این کار تلاش می کند برنده این بازی باشد و منظور از برنده شدن دریافت نوازش است؛ البته بیشتر نوازش های روانی و عاطفی تا نوازش های جسمانی.

    برای مثال، زمانی که آقا مجبور می شود خانم را با عذرخواهی راضی به آمدن کند، به نظر می رسد که خانم به هدف خود رسیده است؛ همینطور، و زمانی که مردی با منت گذاشتن دائم به خاطر کارهایی که انجام می دهد همسر و یا بچه های خود را مجبور می کند تا قدردان او باشند و در عوض، سرویس های خاصی در خانه دریافت می کند.


    1- بازی های خودمان را بشناسیم

    قدم اول برای کنار گذاشتن این بازی ها، تشخیص آنها در روابط خودمان است. البته تصور نکنید که این کار به این آسانی هاست، چرا که نیروهای ناخودآگاه در ما آنقدر قوی هستند که گاهی اوقات مانع دیدن حقایق می شوند. پس چه باید بکنیم؟ بهتر است کتاب «بازی ها» نوشته اریک برن را تهیه و آن را با دقت مطالعه کنید. در این کتاب در مورد انواع بازی ها صحبت شده است. اگر هر کدام از این الگوهای رفتاری برای شما آشنا بودند، می توانید به این نتیجه برسید که احتمالا شما از آنها استفاده کرده اید.

    نکته: منتظر نباشید که با قطعیت بتوانید همه موارد را در رفتارتان شناسایی کنید، چرا که ما می توانیم به راحتی فریب بخوریم و در نتیجه، بسیاری از موارد را به صورت قطعی شناسایی نکنیم.

    2- خودمان را بشناسیم

    همانطور که اشاره شد، تصور ما در مورد خودمان نقش مهمی در ادامه دادن بازی ها و البته روش بازی ما دارد. پس لازم است در زمینه چهار وضعیت زندگی اطلاعات کسب کنید. برن در کتاب «تحلیل رفتار متقابل» و یا «بعد از سلام چه می گویید؟» به این چهار وضعیت پرداخته است. کتاب «وضعیت آخر» و «ماندن در وضعیت آخر» تامس هریس نیز می تواند در این زمینه کمک خوبی برای شما باشد که خوشبختانه، همه این کتاب ها به فارسی ترجمه شده اند. یادتان باشد تا زمانی که شما تصور خوبی از خود و اطرافیانتان نداشته باشید، احتمال کمی وجود دارد که بتوانید دست از بازی کردن بردارید.

    3- بالغ خود را تقویت کنید

    توجه داشته باشید که در بازی ها غالبا این کودک نیازمند حمایت و یا والد سرزنشگر است که وارد می شود. برای کنترل این دو بخش نیز لازم است بخش بالغ شخصیت شما تقویت شود. برای اینکه بتوانید بالغ را تقویت کنید و جلوی دخالت های بیش از حد کودک نیازمند حمایت و والد سرزنشگر را بگیرید لازم است به سه نکته توجه ویژه داشته باشید: 1- بازی ها و امتیازاتی را که از طریق آنها دریافت می کنید به دقت شناسایی کنید. 2- موقعیت هایی را که بازی ها بیشتر طی آنها رخ می دهد بشناسید. 3- آگاهانه تصمیم بگیرید زمام کار را در این موقعیت ها به دست بالغ خود بسپارید و البته، برای این کار به او فرصت دهید.

    4- با هم بازی را تمام کنید

    اگر می خواهید این کار را با موفقیت بیشتر و البته در زمان کمتری پیش ببرید، دو راه برای آن وجود دارد. اولین و مهمترین آنها این است که همسرتان نیز همراه شما در این قضیه باشد و با همدیگر به دنبال کسب اطلاع در مورد بازی ها و کنار گذاشتن آنها باشید و راه دوم این که به سراغ روانشناسی بروید که در زمینه تحلیل رفتار متقابل مهارت دارد و از او کمک بخواهید.

    این کتاب هایی که گفته شد حتما تهیه کنید بخوانید

  16. کاربر روبرو از پست مفید خادم رضا تشکرکرده است .

    donya. (دوشنبه 20 فروردین 97)

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    42
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط tavalode arezoo نمایش پست ها
    دنیاجان یه موقعی من تاپیکی زدم که شماتوش نظر دادی باعث شدی یه تکونی به خودم بدم ازت ممنونم.ولی الان ناراحتم که مشکلی مشابه مشکل چند سال پیش من داری که من با بی سیاستی باعث شدم اوضاع از اونی که بود بدتر بشه.خط مشیم همونی بود که شماالان داری انجامش میدی.
    من چون یه زنم درک میکنم که شمابااین روش میخوای میانداری کنی کسی از کسی نرنجه ولی همسرشما این سیگنال رو دریافت میکنه:اون داره از خونوادش دفاع میکنه،اصلا منو درک نمیکنه و...
    به نظرم شما در مواقعی که داره بی منطق میگه در برابرش سکوت کنه ودرمواقعی که درست میگه تاییدش کن.حداقلش اینه شمارو درجبهه مخالف خودش نمیبینه،اگه اقتدارش تامین بشه از این موضع سخت گیرانه اش هم پایین میاد
    ممنون عزیزم از نظرت.
    اهی اوقات زندگی اونجور که باید پیش نمیره.همسر منم از خانواده من توقع خیلی داره و از من.دوست داره برای خانواده و فامیلش هرکاری بکنم. مثلا خاله اش پیشش بود زنگ زدم بهش سریع گوشی رو داد به خاله اش که احوالشو بپرسم.منم گفتم وقتی ازت کاری نخواستم انجام نده.... ولی در قبال خانواده من اصلا هیچ ناراحتی یه خودش راه نمیده.بله متاسفانه من بی سیاستم در زندگی.اینو کاملا قبول دارم.ولی وقتی حتی کار ناراحت کننده ای در مورد خانواده ام انجام میده چیزی نمیگم با این که ناراحت میشم. این مورد اقتدارشو سعی میکنم انجام بدم ولی در مورد همسر من زیاد جواب نمیده چون هرچیزی مربوط به خانواده اش خوشحالش میکنه و هر چیزی علیه خانواده ناراحتش! منم که مدام ناراحت بشم باز تلافی در میارم.زندگیمون شده بازی موش و گربه

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط omid12 نمایش پست ها
    مثل خانم که ناگهان با قهر کردن رفتاری متفاوت از خود نشان می دهد و با این کار تلاش می کند برنده این بازی باشد و منظور از برنده شدن دریافت نوازش است؛ البته بیشتر نوازش های روانی و عاطفی تا نوازش های جسمانی.

    برای مثال، زمانی که آقا مجبور می شود خانم را با عذرخواهی راضی به آمدن کند، به نظر می رسد که خانم به هدف خود رسیده است؛ همینطور، و زمانی که مردی با منت گذاشتن دائم به خاطر کارهایی که انجام می دهد همسر و یا بچه های خود را مجبور می کند تا قدردان او باشند و در عوض، سرویس های خاصی در خانه دریافت می کند.


    1- بازی های خودمان را بشناسیم

    قدم اول برای کنار گذاشتن این بازی ها، تشخیص آنها در روابط خودمان است. البته تصور نکنید که این کار به این آسانی هاست، چرا که نیروهای ناخودآگاه در ما آنقدر قوی هستند که گاهی اوقات مانع دیدن حقایق می شوند. پس چه باید بکنیم؟ بهتر است کتاب «بازی ها» نوشته اریک برن را تهیه و آن را با دقت مطالعه کنید. در این کتاب در مورد انواع بازی ها صحبت شده است. اگر هر کدام از این الگوهای رفتاری برای شما آشنا بودند، می توانید به این نتیجه برسید که احتمالا شما از آنها استفاده کرده اید.

    نکته: منتظر نباشید که با قطعیت بتوانید همه موارد را در رفتارتان شناسایی کنید، چرا که ما می توانیم به راحتی فریب بخوریم و در نتیجه، بسیاری از موارد را به صورت قطعی شناسایی نکنیم.

    2- خودمان را بشناسیم

    همانطور که اشاره شد، تصور ما در مورد خودمان نقش مهمی در ادامه دادن بازی ها و البته روش بازی ما دارد. پس لازم است در زمینه چهار وضعیت زندگی اطلاعات کسب کنید. برن در کتاب «تحلیل رفتار متقابل» و یا «بعد از سلام چه می گویید؟» به این چهار وضعیت پرداخته است. کتاب «وضعیت آخر» و «ماندن در وضعیت آخر» تامس هریس نیز می تواند در این زمینه کمک خوبی برای شما باشد که خوشبختانه، همه این کتاب ها به فارسی ترجمه شده اند. یادتان باشد تا زمانی که شما تصور خوبی از خود و اطرافیانتان نداشته باشید، احتمال کمی وجود دارد که بتوانید دست از بازی کردن بردارید.

    3- بالغ خود را تقویت کنید

    توجه داشته باشید که در بازی ها غالبا این کودک نیازمند حمایت و یا والد سرزنشگر است که وارد می شود. برای کنترل این دو بخش نیز لازم است بخش بالغ شخصیت شما تقویت شود. برای اینکه بتوانید بالغ را تقویت کنید و جلوی دخالت های بیش از حد کودک نیازمند حمایت و والد سرزنشگر را بگیرید لازم است به سه نکته توجه ویژه داشته باشید: 1- بازی ها و امتیازاتی را که از طریق آنها دریافت می کنید به دقت شناسایی کنید. 2- موقعیت هایی را که بازی ها بیشتر طی آنها رخ می دهد بشناسید. 3- آگاهانه تصمیم بگیرید زمام کار را در این موقعیت ها به دست بالغ خود بسپارید و البته، برای این کار به او فرصت دهید.

    4- با هم بازی را تمام کنید

    اگر می خواهید این کار را با موفقیت بیشتر و البته در زمان کمتری پیش ببرید، دو راه برای آن وجود دارد. اولین و مهمترین آنها این است که همسرتان نیز همراه شما در این قضیه باشد و با همدیگر به دنبال کسب اطلاع در مورد بازی ها و کنار گذاشتن آنها باشید و راه دوم این که به سراغ روانشناسی بروید که در زمینه تحلیل رفتار متقابل مهارت دارد و از او کمک بخواهید.

    این کتاب هایی که گفته شد حتما تهیه کنید بخوانید
    ممنونم از شما برای پاسختون...
    دقیقا همینه زندگی ما...بازی،بازی بچه گانه. خیلی هم ناراحت کننده است ولی دست بردار نیستیم.ایشون که کار خودشو میکنه منم ناراحتم از اینکه اکثرا تلاشهام بی نتیجه است باز سرش یه چیزی در میارم.یا اکثرا غر میزنم که به شدت از اینکار بدم میاد ولی مدام انجامش میدم. با اون ناراحت میشه یه کار دیگه میکنه و این دور باطلو ادامه میدیم.چقدر مورد ۲ جالبه برام.من اصلا تصور خوبی از خودم و و ضعیت فعلی زندگیم ندارم.اصلااااا... همش میگم کاش یه جوری عوضش کنم. و بخاطر همینه که از هیچی کوتاه نمیام.تازه طلبکارم هستم!
    ممنون،انشاءالله کتاب ها رو تهیه میکنم.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:27 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.