به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 25 , از مجموع 25
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 تیر 98 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1396-11-04
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    1,413
    سطح
    21
    Points: 1,413, Level: 21
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    38

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها نمایش پست ها
    سلام صلیحه جان

    اول بگو ببینم صلیحه یعنی چی؟

    سلام الهه جانم صلحیه اسم مادربزرگ خدابیامرزم بود قدیمترها به ادمهای ریش سفیدی که سعی میکردن
    اختلافهارو حل کنن و صلح بین مردم رواج بدن میگفتن صلحیه


    نه اتفاقا همه من رو به منطقی بودن میشناسن،من قبلا هم نامزد داشتم با وجود عشقی که بهش داشتم به دلیل دلایل منطقی جدا شدم ازش...

    میدونم طبیعیه اینکه بخاطر احساس بخوای روی چیزی پافشاری کنی شاید بنظر شعرو غیر منطقی بیاد من کلاسای مشاوره خیلی رفتم بعد جدایی از نامزدم،اونجا یاد گرفتم در یک رابطه عشق و منطق کنار هم قرار میگیرن.
    اینکه یک فردی رو بدون هیچ عشق و علاقه ای و صرفا بخاطر منطق و ارزیابی بپذیری همون قدر بده که یک نفرو
    فقط بخاطر عشق و احساس بخوای و به شرایط منطقیش فکر نکنی..


    چون اوالا اگر عشقی نباشه اعتباری نیست در اینده هم پیش بیاد و این ارتباط منطقی با کوچیک ترین اختلاف از هم میپاشه

    دوم اگر عشق باشه و منطق نباشه فردا روز وقتی اتش عشق شکل منطقی تری به خودش گرفت و از سوزو گدازش کم شد
    چیزهای منطقی وسط میاد که اصلا قبلش بهش فکر نشده پس بازهم از هم میپاشه رابطه


    اما رابطه ای که توش هم منطق هم احساس درنظر گرفته بشه خیلی محکم ترو بهتر خواهد شد.
    شما مجردی؟؟ منم مجرد بودم میگفتم منطق بعد از نامزدیم و رفتن کلاسهای مشاوره اعتقاداتم عوض شد..

    من خاستگار زیاد داشتم که تو مرحله شناخت اولیه شاید احساساتی درم ایجاد شد اما منطقم گفت نه و برعکس
    منطقم میگفت اره اما به دلم نمینشستن

    اینهارو میگم که متوجه بشی اینکه انقدر دوست دارم با این اقا ازدواج کنم فقط شعرو احساس نیست..
    من هم از لحاظ منطقی هم احساسی مطمن هستم که باهم بالاترین میزان سازگاری رو خواهیم داشت
    تمام لحاظ مادری احساسی اعتقاداتی سلایق اینده نگری حتی گذشتمون و خیلی ابعاد دیگه...

    .................................................. .................................................. ..................................................

    اتفاقا آقا پسر که از زبون تندو تیز مادرش خبر داشت خیلی اسرار داد که شوهر خالش همراه مادرو خالش باشن
    یا حتی خودش اما مادرش نپذیرفت،و اینکه بله حتی مثلا خاستگارهای قبلم وقتی بحثی پیش میومد سرمهرو ااین چیزها
    پدرم میگفت حالا بزارید اشنا بشیم...ولی خب طرف مثابل هم شرطه وقتی از اول شروع کنه به صحبت و هیچجوره کوتاه نیاد
    نمیشه جلوی دهانش رو گرفت...

    مادر من نمیخواست تماس بگیره و راجب 114 سکه صحبت کنه می خواست قبلش با اقا پسر اتمام حجت کنه به گفته مادرم مادره ایشون که انسان منطقی نبود می خواست با خودش صحبت کنه ببینه چند مرده حلاجه ارزشش رو داره که مهریه رو بیاره پایین یا نه،
    بعدشم اینکه حلقه یا سرویس طلا نگیرم نظر خودم بود و مادرش بی خبر بود من فقط به اقا پسر اینهارو گفتم من اهل جواهرات و این تجملات بی اساس نیستم اصلا!ترجیح میدم خونه خوبی داشته باشم تا اینکه همسرم خرج تجملات بی خود عروسی بکنه پولش رو من حتی دوست ندارم عروسی گرفته بشه بخاطر هزینه های گزافش ولی خب مادرم اعتقاد داشت
    که بعدا ممکنه پشیمون شم و با این موافقت نکرد...
    شاید اعتقاد بعضی ها این باشه که کم خواهی نشان شان پایینه درسته ولی این نیست که کم بخوام من همین هزینه هارو دوست دارم تو مسافرت و خونه زندگیم خرج کنم هرکسی یه اعتقادی داره..

    .................................................. .................................................. .............................

    درسته صحبتت
    آقا پسر خودشون متوجه شدن که حق با من بوده بمن میگفت همیشه مادرم وقتی میدید شخصی من رو دوست داره
    چه فامیل چه دایی چه خاله چه دوست چه همکار سعی میکرد من رو از اون ادم دور کنه...
    گفت همیشه فکر میکردم صلاحم رو می خواد و چیزی در اون ادمها دیده ولی الان فکر میکنم نمی خواد منو از دست بده
    منم همین فکر میکنم با حرفهایی که زد مادرش که گفت وابسه نشو تکیه نکن...
    احساس خطر کرد
    مادرش بسیار کم بود محبت داره و همیشه خودش رو میزنه به مریضی و از پسرش گدایی محبت میکنه
    پس اصلا بعید نیست با وجود من احساس خطر کنه...
    .................................................. .................................................. .................................................. ....

    عزیزم کاملا حق باشماست نوشته هات رو که خوندم متوجه شدم درست نیست مادرم تماس بگیره
    باهاش صحبت کردمو حقیقت رو گفتم که مادرش بهم تهمت دروغگویی زده و موافق نیست
    مادرم گفت گفت پس خداروشکر که همین اول متوجه شدیم
    .................................................. .................................................. .................................................. ......
    دل گیرم از خانواده های این چنین خودخواه
    دلم کبابه برای خودم و اقا پسر

    با خودشم صحبت کردمو گفتم پس بهتره ارتباط رو تمام کنیم
    به من گفت یکم مهلت بده فقط بهم خواهش میکنم گفت ارتباط رو قطع میکنیم هرچی تو بگی ولی مهلت بده بهم
    (چون مسکنمون رو قرار بود مادرش تقبل کنه و ازین نظر به مادرش وابستست نمیتونست بزور وارد ماجرا بشه)
    بهم گفت یا بزار سعیم رو بکنم یا بزار مستقل شم و دوباره اقدام کنم که بتونم تامینت کنم بدون گرفتن حتی یک ریال
    از مادرم
    .................................................. .................................................. ..........................................

    هنوز تصمیمی در این باره نگرفتم
    خیلی برام عزیز و قابل احترامه
    و موندم هنوز...


    دنیا چرا انقدر خسیسه...

  2. کاربر روبرو از پست مفید صلحیه تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (دوشنبه 30 بهمن 96)

  3. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 تیر 98 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1396-11-04
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    1,413
    سطح
    21
    Points: 1,413, Level: 21
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    38

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Fariba.89 نمایش پست ها
    صلیحه و الهه عزیز شما دخترهای خیلی خوب و پاکی هستین
    فریبا جانم سلام عزیزم

    ممنونم از نظر منطقی و واضحت..
    اره درسته عزیزم حق باشماست

    خود اقا پسرم پشیمان بودن که مرد نبود تو یه جلسه و میگفتن که تو مسائل منطقی بهتر بود که مردی میبود چون خانومها معمولا تندو تیز صحبت میکنن خب کاملا هم مشخص بود که مادر ایشون هم هدفش همین بود
    که بهم بخوره همه چیز وگرنه این خانواده داماده که سعی میکنه اروم اروم پیش بره
    و سعی کنه جلب رضایت کنه


    این خانوم حتی این مسائل رو وقتی قبل ازین که بیان تماس گرفت و بمنم گفت!من به ایشون گفتم راجب این چیزها باید با خانوادم صحبت کنین حتی به پسرشونم همین رو گفتم اقا پسرم خیلی ناراحت شد و به مادرش اظهار دلخوری کرد
    که جای این صحبت اینجا نبود...

    ولی خب کو گوش شنوا ؟

    شما خودت ماشالله با تجربه ای میفهمی کسی که نخواد اسمون به زمینم بیاد نمی خواد
    و تو جلسه ای به این حساسی خودشو انقدر بد نشون میده که جای ترمیم نمیزاره...

    درسته خداروشکر مادر من کوتاه نیومد و گفت عروسی باید باشه ولی خب خریدهای عروسی رو من دخالتی نمیکنم با خودشون باید سه وسیله توسط داماد خریده بشه و مهریه هم 300 سکه است که پدرش کوتاه نمیاد مادرش از قرض پسرش و بدهیش گفت و گفت نداره مادرم گفت بلاخره خرجهای معمول رو باید انجام بده نه ما توقع انجام مراسم سنگین نداریم ولی خب معمول و ساده رو انتظار داریم و اینکه مادرش گفت مسکن رو من براشون تا سقف 100 تومن میخرم و مادرم هم گفت خب اگر فکر منزلشون نباشه میتونن از پس زندگی بربیان، و اینکه گفت جهزیه خیلی خوبی برای من در نظر گرفته


    در واقع هرچی مادرش گفت مادر من کوتاه نیامد و می خواست با پسرش صحبت کنه ببینه اون چند مرده حلاجه می خواست ببینه اگر اون هم منطق مادرشو داره قبول نکنه...
    خب مادر من دوتا دختر شوهر داره اعتقاد داره مادرشوهرها سنگ اندازی میکنن و این داماده که با سیاست رابطه رو حفظ میکنه

    دوتا داماد دیگمون خیلی عالی هستن اونام خانواده صدرصد خوبی نداشتن اما خب با کنترل مادرمو استقلال خودشون بهترین رابطه رو دارن با زنشون...

    سرتو درد اوردم عزیزه دلم...
    اگه حوصله داشتی جوابی که به الهه دادم رو بخون تا بیشتر توی ماجرا قرار بگیری

    یه نکته دیگه اینکه اقا پسر استقلال زیادی دارن خداروشکر خیلی امتحانش کردم تا این موضوع رو فهمیدم
    الان اگر به زور نمیتونه بگه من این دخترو می خوام چون مادرش مسکنمونو تقبل کرده و این اقا میدونن بدون داشتن هزینه مسکن پدرم راضی به وصلت نمیشن....

    بخاطر همین موضوعات من از سمت مادرم قضیه رو تمام کردمپ

    ولی نمیدونم باید وقت بیشتری به پسر بدم یا نه

    خوبیش اینه که پسر از مادرش طرفداری نکرد اصلا بی احترامی هم بهش نکرد اما میگه خیلی وقتها بود از مادرم چیزی میشنیدم و بعدها واقعیت رو متوجه میشدم خداروشکر خودش میشناسه مادرش رو....


    الان من موندم و این اقا و اینده ای نامعلوم
    ویرایش توسط صلحیه : سه شنبه 17 بهمن 96 در ساعت 12:20

  4. کاربر روبرو از پست مفید صلحیه تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (دوشنبه 30 بهمن 96)

  5. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 تیر 98 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1396-11-04
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    1,413
    سطح
    21
    Points: 1,413, Level: 21
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    38

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بچه ها من ارتباطم رو با اقا قطع کردم چون حوصله دوستی و ارتباط پنهانی رو ندارم و اهل اینجور چیزها هم نیستم..
    ایشون به من گفت که پس انداز میکنه یجوری که به کمک مادرش نیاز نداشته باشه و دوباره برمیگرده..
    چندسالش رو خدا میدونه....

    واقعا متاسفم برای همچین پدرو مادرای خبیثی که ایطور بچه هاشون رو مورد اذیت و ازار قرار میدن

  6. 2 کاربر از پست مفید صلحیه تشکرکرده اند .

    الهه زیبایی ها (دوشنبه 30 بهمن 96), زن ایرانی (یکشنبه 29 بهمن 96)

  7. #24
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 00:06]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    815
    امتیاز
    26,013
    سطح
    96
    Points: 26,013, Level: 96
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 337
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,591

    تشکرشده 2,297 در 744 پست

    Rep Power
    203
    Array
    صلحیه جان کار خیلی خوبی کردی......افرین.منم همینطوریم تو رابطه بی پایه نمیمونم...فرصت ها رو از خودم نمیگیرم.فکرم و ازاد دوست دارم.

    حالا به خودت بگو "من ازادم کسی رو انتخاب کنم که وابسته مالی یا....به کسی نداشته باشد"

    این جمله رو تا ده مورد میتونی بنویسی...از ضعف های که این اقا داشته....

    خیلی کمکت میکنه...من تجربه کردم. ان شا الله نفر بعدی فرد مورد نظرته

  8. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 تیر 98 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1396-11-04
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    1,413
    سطح
    21
    Points: 1,413, Level: 21
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    38

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها نمایش پست ها
    صلحیه جان کار خیلی خوبی کردی......افرین.منم همینطوریم تو رابطه بی پایه نمیمونم...فرصت ها رو از خودم نمیگیرم.فکرم و ازاد دوست دارم.
    نقل قول نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها نمایش پست ها

    حالا به خودت بگو "من ازادم کسی رو انتخاب کنم که وابسته مالی یا....به کسی نداشته باشد"

    این جمله رو تا ده مورد میتونی بنویسی...از ضعف های که این اقا داشته....

    خیلی کمکت میکنه...من تجربه کردم. ان شا الله نفر بعدی فرد مورد نظرته

    ممنونم عزیزه دلم

    جمله ای که هزاران بار همیشه به خودم میگم و میدونم روی ذهنم تاثیر میگذاره ایه که

    "خدا بهترینه من بهترین مخلوقشم و اون بهترین چیزهارو برای من می خواد"

    قربونت برم ضعف رو همه دارن منم دارم نمی خوام ازش متنفر بشم

    برای هردومون دعای بهترینهارو دارم همچین واسه شما
    ویرایش توسط صلحیه : چهارشنبه 02 اسفند 96 در ساعت 09:53 دلیل: نقل قول


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خواستگار دروغگو و دو دلی من برای زندگی مشترک
    توسط الماس صورتی در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: سه شنبه 07 شهریور 96, 12:25
  2. دروغگویی خانواده همسر در مجلس خواستگاری
    توسط shabnam khanoom در انجمن نامزدی و عقد
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 آبان 93, 14:35
  3. زنی که همه دنیام بود وقیح و دروغگو شده (2)
    توسط milad08 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: سه شنبه 14 آبان 92, 15:24
  4. با شوهر دروغگو و لجبازم چیکار کنم؟
    توسط شارلوت در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 28
    آخرين نوشته: شنبه 07 مرداد 91, 09:17
  5. دروغگوهاي 6 ماهه
    توسط دانه در انجمن مقالات آموزشی روانشناسی کودک
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 مهر 87, 00:00

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:10 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.