سلام الهه جانم صلحیه اسم مادربزرگ خدابیامرزم بود قدیمترها به ادمهای ریش سفیدی که سعی میکردن
اختلافهارو حل کنن و صلح بین مردم رواج بدن میگفتن صلحیه
نه اتفاقا همه من رو به منطقی بودن میشناسن،من قبلا هم نامزد داشتم با وجود عشقی که بهش داشتم به دلیل دلایل منطقی جدا شدم ازش...
میدونم طبیعیه اینکه بخاطر احساس بخوای روی چیزی پافشاری کنی شاید بنظر شعرو غیر منطقی بیاد من کلاسای مشاوره خیلی رفتم بعد جدایی از نامزدم،اونجا یاد گرفتم در یک رابطه عشق و منطق کنار هم قرار میگیرن.
اینکه یک فردی رو بدون هیچ عشق و علاقه ای و صرفا بخاطر منطق و ارزیابی بپذیری همون قدر بده که یک نفرو
فقط بخاطر عشق و احساس بخوای و به شرایط منطقیش فکر نکنی..
چون اوالا اگر عشقی نباشه اعتباری نیست در اینده هم پیش بیاد و این ارتباط منطقی با کوچیک ترین اختلاف از هم میپاشه
دوم اگر عشق باشه و منطق نباشه فردا روز وقتی اتش عشق شکل منطقی تری به خودش گرفت و از سوزو گدازش کم شد
چیزهای منطقی وسط میاد که اصلا قبلش بهش فکر نشده پس بازهم از هم میپاشه رابطه
اما رابطه ای که توش هم منطق هم احساس درنظر گرفته بشه خیلی محکم ترو بهتر خواهد شد.
شما مجردی؟؟ منم مجرد بودم میگفتم منطق بعد از نامزدیم و رفتن کلاسهای مشاوره اعتقاداتم عوض شد..
من خاستگار زیاد داشتم که تو مرحله شناخت اولیه شاید احساساتی درم ایجاد شد اما منطقم گفت نه و برعکس
منطقم میگفت اره اما به دلم نمینشستن
اینهارو میگم که متوجه بشی اینکه انقدر دوست دارم با این اقا ازدواج کنم فقط شعرو احساس نیست..
من هم از لحاظ منطقی هم احساسی مطمن هستم که باهم بالاترین میزان سازگاری رو خواهیم داشت
تمام لحاظ مادری احساسی اعتقاداتی سلایق اینده نگری حتی گذشتمون و خیلی ابعاد دیگه...
.................................................. .................................................. ..................................................
اتفاقا آقا پسر که از زبون تندو تیز مادرش خبر داشت خیلی اسرار داد که شوهر خالش همراه مادرو خالش باشن
یا حتی خودش اما مادرش نپذیرفت،و اینکه بله حتی مثلا خاستگارهای قبلم وقتی بحثی پیش میومد سرمهرو ااین چیزها
پدرم میگفت حالا بزارید اشنا بشیم...ولی خب طرف مثابل هم شرطه وقتی از اول شروع کنه به صحبت و هیچجوره کوتاه نیاد
نمیشه جلوی دهانش رو گرفت...
مادر من نمیخواست تماس بگیره و راجب 114 سکه صحبت کنه می خواست قبلش با اقا پسر اتمام حجت کنه به گفته مادرم مادره ایشون که انسان منطقی نبود می خواست با خودش صحبت کنه ببینه چند مرده حلاجه ارزشش رو داره که مهریه رو بیاره پایین یا نه،
بعدشم اینکه حلقه یا سرویس طلا نگیرم نظر خودم بود و مادرش بی خبر بود من فقط به اقا پسر اینهارو گفتم من اهل جواهرات و این تجملات بی اساس نیستم اصلا!ترجیح میدم خونه خوبی داشته باشم تا اینکه همسرم خرج تجملات بی خود عروسی بکنه پولش رو من حتی دوست ندارم عروسی گرفته بشه بخاطر هزینه های گزافش ولی خب مادرم اعتقاد داشت
که بعدا ممکنه پشیمون شم و با این موافقت نکرد...
شاید اعتقاد بعضی ها این باشه که کم خواهی نشان شان پایینه درسته ولی این نیست که کم بخوام من همین هزینه هارو دوست دارم تو مسافرت و خونه زندگیم خرج کنم هرکسی یه اعتقادی داره..
.................................................. .................................................. .............................
درسته صحبتت
آقا پسر خودشون متوجه شدن که حق با من بوده بمن میگفت همیشه مادرم وقتی میدید شخصی من رو دوست داره
چه فامیل چه دایی چه خاله چه دوست چه همکار سعی میکرد من رو از اون ادم دور کنه...
گفت همیشه فکر میکردم صلاحم رو می خواد و چیزی در اون ادمها دیده ولی الان فکر میکنم نمی خواد منو از دست بده
منم همین فکر میکنم با حرفهایی که زد مادرش که گفت وابسه نشو تکیه نکن...
احساس خطر کرد
مادرش بسیار کم بود محبت داره و همیشه خودش رو میزنه به مریضی و از پسرش گدایی محبت میکنه
پس اصلا بعید نیست با وجود من احساس خطر کنه...
.................................................. .................................................. .................................................. ....
عزیزم کاملا حق باشماست نوشته هات رو که خوندم متوجه شدم درست نیست مادرم تماس بگیره
باهاش صحبت کردمو حقیقت رو گفتم که مادرش بهم تهمت دروغگویی زده و موافق نیست
مادرم گفت گفت پس خداروشکر که همین اول متوجه شدیم
.................................................. .................................................. .................................................. ......
دل گیرم از خانواده های این چنین خودخواه
دلم کبابه برای خودم و اقا پسر
با خودشم صحبت کردمو گفتم پس بهتره ارتباط رو تمام کنیم
به من گفت یکم مهلت بده فقط بهم خواهش میکنم گفت ارتباط رو قطع میکنیم هرچی تو بگی ولی مهلت بده بهم
(چون مسکنمون رو قرار بود مادرش تقبل کنه و ازین نظر به مادرش وابستست نمیتونست بزور وارد ماجرا بشه)
بهم گفت یا بزار سعیم رو بکنم یا بزار مستقل شم و دوباره اقدام کنم که بتونم تامینت کنم بدون گرفتن حتی یک ریال
از مادرم
.................................................. .................................................. ..........................................
هنوز تصمیمی در این باره نگرفتم
خیلی برام عزیز و قابل احترامه
و موندم هنوز...
دنیا چرا انقدر خسیسه...
علاقه مندی ها (Bookmarks)