به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 25
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 تیر 98 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1396-11-04
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    1,413
    سطح
    21
    Points: 1,413, Level: 21
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    38

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط yyousefi1981 نمایش پست ها
    سلام. آروم و صبور باشید و هیچ کاری نکنید و در این شرایط این کار خیلی کار بزرگ و شاید کمی سختی هست.
    احتمالا تناقضات و شاید وسواس مادر به این دلیل هست که برای پسرش نقش پدر و مادر رو بازی کرده و البته طبیعی هست که در ادامه اگر ازدواج صورت بگیره این وسواس ها و مداخلات احتمالا ادامه خواهد داشت مخصوصا اگر این پسر تنها فرزند یا تنها پسر این خانم باشه.اگر شما میل درونی به این ازدواج دارین بهتره با شگردهای زنانه مهرتون رو در دل این خانم جا کنید مخصوصا اگر خاستگارتون هم با توجه به نداشتن پدر وابستگی بیش از حدطبیعی به مادرشون داشته باشن.
    مثلا اگه 50 سالشه بگو عزیزم 40 ساله بنظر میایباور کن جواب داده
    نقل قول نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها نمایش پست ها
    سلام

    به نظر من نمیشه قضاوت کرد که علت نیو مدن شون به خاطر مادرشون بوده.....

    ظاهرا شما هم مثل خودمن از اون خانواده های دختر هستید که این جور موقع ها منفعلانه برخورد می کنید

    و فقط منتظرید اونها حرکتی بکنن و خودتون دخالت و نقشی ندارید.....که اگر اینجور نبود تا حالا باید ی رابطه ای بین خونواده ها شکل میگرفت

    که اینجور موقع ها مادرتون بتونن رابطه رو از سر بگیرن به بهونه ای...

    ولی خب حالا من بودم این کارو میکردم حالا باز خودتون با توجه به شرایطتون تصمیم بگیرید که درسته یا نه.

    اگر تو این مدت بی خبر بودید از اقا پسر کاملا......ی تماس کوچیک در حد حال و احوال پرسی که مثلا بگید

    من نگران شدم فکر کردم خدای نکرده اتفاقی براتون افتاده ......خوبید ؟ سلامتید؟ .....خبری ازتون نبود......

    شاید واقعا دلیلی براتون اوردن که دیدید شما زود قضاوت کردید!!!!!خوب به حرفاش دقت کنید

    بعد اگر دیدید اصلا انگار نه انگار بگید خب خدارو شکر که سلامتید ....ولی خب فکر نمیکنید من جلوی خانوادم از اعتبار می افتم ؟

    خانواده شما قرار بود تماس بگیرن تا ما بیشتر و زیر نظر خانواده ها اشنایی رو ادامه بدیم....ولی خبری نشد!!!!


    ما به عنوان دو تا ادم بالغ داشتیم برای ایندمون تصیمم می گرفتیم....اینطور نیست؟؟(وایستید ببینید چی میگه)

    من شما رو بهشون معرفی کردم به عنوان ی ادم خوب و خو نواده دار.....از ما این انتظار میره که عاقلانه تر مسیر اشنایی رو پیش ببریم......


    یا اگر دیدید اهنگ خداحافظی میزنن که ما منصرف شدیم و .....بگید خب به نظرتون اخلاقی نبود که به ما هم اطلاع می دادید؟؟!!!

    (این تو لفافه یعنی خیلی بی اخلاقی.....دلتون هم خنک میشه)

    اشکالی نداره اگر ی طرف به این نتیجه میرسه که مناسب هم نیستیم.....من برای شما ارزوی خوشبختی میکنم

    فقط خب فکر نمیکنید منم باید تو جریان میذاشتید؟؟؟
    .................................................. .................................................. ......................
    مراقب لحن حرفاتون باشید و حتی میمیک صورتتون.....خیلی مهمهطلبکارانه نباشه

    تو تلگرام هم نگید حضوری که عالیه نشد تلفنی


    در مورد سیاست هم ......مثلا اون جایی که بهتون گفتن مامانم دوست داره و به دلش نشستی و فلان....بگید من هم به ایشون ارادت دارم و ایشون

    به عنوان مادری که برای شما هم پدری کردن هم مادری .....خیلی عزیزن وفداکاری کردن و فلان.....جای خیلی تقدیر و قدردانی داره.....از این جور حرفها


    اینم در مورد دیپلم بودن و اینکه شما ازشون سرتری بگم

    ببین عزیزم حدستون درسته.....خود پسر هم بهش فکر نکرده باشه خانوادش حتما یادش میارن که اون لیسانه تو دیپلم....با توجه به اینکه میگید مادرشون

    میگفتن توقع مالی نداشته باش و از این حرفا ....میگم.

    به نظر من اگر ادامه پیدا کرد رابطتون مطمئنش کنید

    حالا یا خودتون یا خونوادتون..... که سواد زندگی متاهلی برای ما مهم تره نه مدرک دانشگاهی....برای ما فلان چیز و فلان مورد در اولویته....
    .................................................. ..............................................

    امیدوارم کمکی کرده باشم....ان شاالله درست شه...توکلتون به خدا

    اگه خواستید مارو هم تو جریان بذارید که چی شد

    سلام خیلی از شما ممنون بابت وقتی که گذاشتید مشکلم رو خوندید و راهنمایی هاتون رو نوشتید
    واقعا از صمیم قلب از شما تشکر میکنم اقا یا خانم یوسفی و الهه زیبایی عزیزم

    اتفاقا همیشه دورادور وقتی برام میگفت مادرم برام اینرو درست کرد اینکارو برام کرد
    همیشه میگفتم چه مادرخوبی قدرشو بدون
    همیشه وقتی میدیدم مریضن پیگیر حالشون بودم ازش وقتی ام امدن خونمون خیلی خیلی با احترام با مادرش صحبت کردم که خیلی احترام گذاشتم.
    در مورد تحصیلات هم همیشه اقا پسر بهم میگفت درستو ادامه بده تا من ازت چیز یاد بگیرم منم بهش میگفتم
    اخلاق و منش به درس نیست تو خودت اطلاعات عمومیت انقدر بالاست که من دکترا هم برم بازم به پات نمیرسم...

    الهه زیبایی عزیزم خود آقا پچسر امدن و به من گفتن که مادرشون درگیر دکترو ازمایش و ازینجور چیزها بودن
    و تماس گرفتن بلاخره با مادره من و گفتند این روز مناسبه ما خدمت برسیم؟
    که ما اونروز از شهرستان مهمان داشتیم و مادرم موکول کردن به هفته ایندش که میشد پنجشنبه پیش
    خلاصه امدن ، خیلی محترم و مودب صحبت میکردن

    اما حرفهاشون زیاد خوشایند نبود
    نشستند و گفتند پسر ما 6 میلیون بدهی داره حقوقش بسیار پایینه
    زیر قرضه گفتند که عروسی هزینه اضافه بهتره دخترتون فقط لباس عروس بپوشه و بره اتلیه
    و اینکه در لفافه هم اعلام کردن همسایشون که ازدواج کرد دو وام ازدواجو دادن به داماد تا خونه بخره
    و اعلام کردن خیلی خوب میشه اینجوری

    و همچنین به من گفتن علاقه داری مثل الان که مجرد هستی بعدا هم سرکار بری؟ ( درصورتی که هم من هم ایشون میدونستیم که پسرشون دوست ندارم من سرکار برم) گفتم بله دوست دارم اگر پاره وقت باشه و اذیت نشم
    اعلام کرذن زن هیچوقت نباید به شوهرش تکیه کنه باید خودش استقلال داشته باشه!!
    بحث مهریه شد مادرم گفت پدرش روی 300 تاسن نظرش که مادر ایشون گفتند ما 14 تام نداریم 5تام نداریم چه برسه به 300 تا!

    و در اخر هم گفتند ما موافقیم با ازدواج اگر از مهریه صرف نظر کردید تماس بگیرید.

    ایشون مادرش بسیار سرزبون دارن مادر من اصلا فقط تو جواب حرفهاشون گفتن ما عروسی میخایم ولی خیلی ساده
    حتی شام هم نیاز نیست بدن یه شیرینی ساده،
    و اینکه برای نامزدی و عقد هم فامیلهارو دعوت میکنیم شیرینی میدیم و فقط به خانواده خودمون شام میدیم
    مادر گفتن ما توقع بالا نداریم نه عروسی انچنانی نه خرید عروسی نه سرویس طلا نه حلقه و جواهر
    هیچی ولی مهریه رو میدونم پدرش کوتاه نمیاد چون برای خواهرهاش به هیچ عنوان پایین نیامد...

    ببخشید سرتون درد اوردم.

    در اخر مادرایشون گفتن اگر از مهریه صرف نظر کردید تماس بگیرید اگر نه که هیچ!!!

    پنجشنبه تمام شدو من چیزی به اقا پسر تعریف نکردم یعنی وقت نشد،
    دیشب که داشتیم صحبت میکردیم
    بمن گفت مادرو پدرت از من توقع دارن 300 مهریه بزارم و شما حتی خانواده منو واسه عقدونامزدی دعوت نکنید؟
    فکر نمیکنی یکم سخت گیرانه باشه ؟
    که دیدم ماجراهای دیگه رو مادرش تعریف نکردن
    و بقیه ماجرا اعم از نگرفتن عروسی ندادن مهریه و سرکار رفتن خودمو تعریف کردم
    تعجب کردو همون موقع با مادرش درمیان گذاشت
    که مادرش هم گفت دروغ داره میگه من همچین چیزایی نگفتم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    خلاصه مادر ایشون عین بچه های 10 ساله گفتن حالا که اینطور شد اگه اونا بگن مهریه یک سکه هم
    من راضی نیستم و دیگه موافق نیستم(مثل اینکه مادرش میخاست 70 سکه مهر کنه)
    همین تمام شد. و اقا پسر گفتن دیگه چیزی درست شدنی نیست و مادرش به هیچ عنوان قبول نمیکنه

    (مادرشون با دختر برادرشون با برادرشون با بچشونم میدونم سر هیچ قطع رابطه کردن اینطور که مشخصه انسان کینه ای هستند)

    (اینم بگم که من پدرمو راضی کرده بودم به 114 سکه ولی هنوز مادرم خبر نداده بود چون قبلش میخاست با اقای داماد صحبت کنه)

    (من توقع نداشتم 300 سکه رو بی چون و چرا قبول کنن ولی توقع داشتم تلاش میکردن واسه پایین اوردنش)


    خلاصه مادرم بیخبر ازینکه چه اتفاقهایی بین ما افتاد گفت میخام با اقا پسر تماس بگیرم منم به ایشون گفتم و گفتم هرچی پرسید حقیقت رو بگو گفت چشم و مادر من تماس گرفت ولی جواب نداد،
    حتی پیام داد که الان جلسه هستم بعدا تماس میگیرم اما تماسی نگرفت...


    موندم چیکار کنم...
    مگه میشه همچین چیزی؟
    همچین تهمت دروغ و بی رحمی؟؟؟
    شما که بی طرفید قضاوت کنید
    ویرایش توسط صلحیه : یکشنبه 15 بهمن 96 در ساعت 09:44

  2. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 16:28]
    تاریخ عضویت
    1396-8-23
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    1,218
    سطح
    19
    Points: 1,218, Level: 19
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 89 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    صلحیه جان به چه قیمتی میخوای ازدواج کنی عزیزم؟
    میدونی همچین مادرشوهری چه مصیبتی برات میشه در آینده؟ کسی که از اول داره اینجوری با حمله و کینه و خست و دروغ جلو میاد؟ و همینطور همچین مردی که انتظارات معمولی تورو هم ممکنه بخاطر مادرش ندید بگیره؟ همینطور که الان داره به مادر شما توهین میکنه و جواب تلفنشون رو نمیده؟
    به نظرت توهین آمیز نیست که مادر شما تماس گرفتن و ایشون جواب ندادن و بعدا خودشونم تماس نگرفتن؟ اصلا شما برای چی پیشقدم میشین و تماس میگیرین؟ معنی بدی داره برای خانواده پسرها این پیگیری ها و کوتاه اومدن های بیش از حد.
    هرچقدرم مادر ایشون سر و زبون دار شما و مادر گرامیتون برای خودتون ارزش قائل میشدین نمیذاشتین تا این حد شمارو کوچیک کنن یعنی چی پنج تا سکه م نداریم جشنم نمیگیریم و...؟ یعنی چی که زن هیچ وقت نباید به شوهرش تکیه کنه؟ ببخشید پس این خانواده عروس میخوان برای جسارت من رو ببخش برای کنیزی؟
    در مورد همه چیز لازم نیست خانواده عروس کوتاه بیان! اونم انقدر زیاد! نمیگن چه دختر خوبی و متواضعیه بعدا یه سری حرفای نامربوط دیگه میزنن اگرم باهاشون وصلت کنی اینجوری.

    به هر قیمتی تن به ازدواج نده! عروس خانواده ای شو که برات حرمت و احترام در حد نرمال رو قائل بشن. مشکل خیلی بالاتر از دروغگویی مادر این پسر هست. چشم هاتو خوب باز کن.
    واقعا الان موندی چی کار کنی؟؟
    به نظر من خیلی خانم رابطتو با این مادر و پسر قطع کن. اگر هم اونا جلو اومدن از پدرت بخواه این دفعه باهاشون صحبت کنن.

  3. 6 کاربر از پست مفید Fariba.89 تشکرکرده اند .

    Erica (یکشنبه 15 بهمن 96), mercedes62 (یکشنبه 15 بهمن 96), نادیا-7777 (دوشنبه 16 بهمن 96), بارن (دوشنبه 16 بهمن 96), زن ایرانی (یکشنبه 15 بهمن 96), صلحیه (یکشنبه 15 بهمن 96)

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 تیر 98 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1396-11-04
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    1,413
    سطح
    21
    Points: 1,413, Level: 21
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    38

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Fariba.89 نمایش پست ها
    سلام
    صلحیه جان به چه قیمتی میخوای ازدواج کنی عزیزم؟
    میدونی همچین مادرشوهری چه مصیبتی برات میشه در آینده؟ کسی که از اول داره اینجوری با حمله و کینه و خست و دروغ جلو میاد؟ و همینطور همچین مردی که انتظارات معمولی تورو هم ممکنه بخاطر مادرش ندید بگیره؟ همینطور که الان داره به مادر شما توهین میکنه و جواب تلفنشون رو نمیده؟
    به نظرت توهین آمیز نیست که مادر شما تماس گرفتن و ایشون جواب ندادن و بعدا خودشونم تماس نگرفتن؟ اصلا شما برای چی پیشقدم میشین و تماس میگیرین؟ معنی بدی داره برای خانواده پسرها این پیگیری ها و کوتاه اومدن های بیش از حد.
    هرچقدرم مادر ایشون سر و زبون دار شما و مادر گرامیتون برای خودتون ارزش قائل میشدین نمیذاشتین تا این حد شمارو کوچیک کنن یعنی چی پنج تا سکه م نداریم جشنم نمیگیریم و...؟ یعنی چی که زن هیچ وقت نباید به شوهرش تکیه کنه؟ ببخشید پس این خانواده عروس میخوان برای جسارت من رو ببخش برای کنیزی؟
    در مورد همه چیز لازم نیست خانواده عروس کوتاه بیان! اونم انقدر زیاد! نمیگن چه دختر خوبی و متواضعیه بعدا یه سری حرفای نامربوط دیگه میزنن اگرم باهاشون وصلت کنی اینجوری.

    به هر قیمتی تن به ازدواج نده! عروس خانواده ای شو که برات حرمت و احترام در حد نرمال رو قائل بشن. مشکل خیلی بالاتر از دروغگویی مادر این پسر هست. چشم هاتو خوب باز کن.
    واقعا الان موندی چی کار کنی؟؟
    به نظر من خیلی خانم رابطتو با این مادر و پسر قطع کن. اگر هم اونا جلو اومدن از پدرت بخواه این دفعه باهاشون صحبت کنن.
    سلام فریبای عزیز
    ما اصلا تابحال پیش قدم نشدیم برای تماس ولی درکل مادرم می خواستن قبل از خاستگاری رسمی با خود اقا پسر تنها صحبت کنه که بخاطر مشغله این قرار حضوری نشدو قرار شد تلفنی باشه وگرنه تابحال مادرم باهاشون تماسی نگرفته بود
    بله متاسفانه خودم نشانه های دروغ و کینه رو از صحبتهای ابتدایی مادرش دیدم و جلوتر رفتم فکر نمیکردم تا این حد پیش بره
    اما رفت...
    پس شماهم با خوندن اینچیزها موافق هستید که کاملا غیرمنطقی هست صحبتهاشون ؟؟
    خب خداروشکر همش عذاب وجدان داشتم نکنه مقصر ما هستیم...
    بله دقیقا همین صحبتها بود در صورتی که اقا پسر خودش دوست داشت عروسی بگیره با کار کردنم موافق نبود و
    خریدهای معمول هم می خواست انجام بده و مادرش بود که اینطوری کرد.
    منظورم ازینکه چیکار کنم این بود که نمیشه که بی حرکت بشینم !
    من خیلی بهم برخورد که این اقا جواب تلفن مادرمو نداد ، همون لحظه به من پیام داد که خیلی شرمنده پاسخ مادرتون ندارم عذر خواهی کنیدو بگید عصر تماس میگیرم واقعا شرمنده خب من واقعا فکر کردم جلسه هست
    اما تماسی نگرفت و منم خبری نگرفتم.
    دارم از حرص اینکه به مادرم بی احترامی شده میمیرم ، دوست دارم یجوری بهش بفهمونم که حق نداشته با مادرم
    همچین کاری بکنه...مگه از من بی احترامی دیده که اینکارو کرده ؟
    مادر ایشون خیلی بامن تماس میگرفت اوقاتی که سرکار بودم یکبار نشد بی جواب بزارمش....
    دلم اروم نمیگیره بی جواب بزارم جواب این بازی هارو...

    من به مادرم گفتم که مادرش چه دروغهایی به پسرش گفته و منو دروغگو خطاب کرده مادرم عصبانی شدو می خواست تماس بگیره و صحبت کنه و بگه حق ندارید همچین چیزی پشت دختر من بگیدو جوابم منفیه
    ولی من نزاشتم ترسیدم مادرمو بی احترام کنن یا شایدم جواب تلفن ندن اصلا.

    میشه بمن بگید راه درست چیه ؟ اینکه جراتمندانه برخورد کنیم و بگیم حق چنین رفتاری رو نداشتید؟؟

    غرور من شکست مادرم بی احترام شد تهمت دروغگویی بهم خورد هیچی نگم یعنی ؟؟

  5. کاربر روبرو از پست مفید صلحیه تشکرکرده است .

    زن ایرانی (یکشنبه 15 بهمن 96)

  6. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    دوست عزیزم بنظرم که نظر کارشناسی نیست ولی از دور قضیه رو نگاه میکنم، اول که باید خدا رو شکر کنی که این اتفاقات افتاد وگرنه ممکن بود با پنهان کاری در آینده متوجه رفتارهای مادرشون بشی.. شما هیچ کار اشتباهی انجام ندادید که عذاب وجدان داشته باشید ولی طبق تجربه اصلا خودتون رو دست کم نگیرید.. تمام رسم و رسومات اصلی رو در حد منطقی انجام بدید مثل عروسی، مهریه ، حلقه. با بخشیدن و نخواستن این موارد متاسفانه منطور دیگه ای برداشت میشه و ارزش خودتون رو کم میکنید.
    و در مورد سوال اخرتون اصلا تماسی نگیرید و خیلی موضوع رو بی اهمیت جلوه بدید انگار که اصلا براتون مهم نبوده..

  7. 4 کاربر از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده اند .

    Erica (دوشنبه 16 بهمن 96), mercedes62 (یکشنبه 15 بهمن 96), نادیا-7777 (دوشنبه 16 بهمن 96), بارن (دوشنبه 16 بهمن 96)

  8. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 خرداد 03 [ 00:06]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    815
    امتیاز
    26,013
    سطح
    96
    Points: 26,013, Level: 96
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 337
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,591

    تشکرشده 2,300 در 744 پست

    Rep Power
    203
    Array
    سلام صلیحه جان

    ببین من رفتم دوباره پست هاتو خوندم

    راحت ترین کاری که به ذهن ادم میرسه اینکه

    برای اینکه به ترس هایی که از وصلت با این خانواده الان بهت وارد شده امنیت ببخشی،

    خودتو راحت کنی بگی نمی خوام ....شما رو به خیر مارو به سلامت......ولی ایا با راحت ترین راه حل

    ما تجربه کسب میکنیم؟؟؟!!!!

    حالا نمی خوام پستم طولانی شه خستت کنم چند تا نکته به ذهنم میرسه که حالا فاکتور میگیرم......فقط اینکه با شرایط موجود الان باید چی کار کنی و میگم

    به نظر من الان بهترین کار اینکه ایشون و به عنوان ی کیس گوشه ذهنت داشته باشی و ......این یعنی اینکه

    1.کناه مادر رو به پای پسر نمینویسی(که تو داستان شما من دلم برای پسر سوخت....خودتو بذار جای اون پسر)

    2.ازش خشم تو دلت نمیگیری چون باعث میشه عاقلانه بررسی نکنی

    3.تجربه کسب میکنی که هممون خیلی بهش نیاز داریم و باعث میشه پخته بشیم

    4.بدون اینکه حرفاشونو بشنوی قضاوت نمیکنیاین خیلی مهمه....زنگ نزدو بی احترامی کردن و فلان ....

    برای اینکه اروم شی بگو خب نمره این درس پاییین شد .....میریم سراغ بقیه دروسمگه قراره خواستگار شاگرد ممتاز شه....تو همه درس ها 20 بگیره!!!

    شاید دیدی مثل اون سری که کفت مادرم مریض بود باز دلیلی اورد که قانع شدی.....ازش دلیل بخواه....(با همون جمله بندی و لحنی که اون سری بهت گفتم)

    این معنیش این نیست که می خواهی به هر قیمتی ازدواح کنی......

    5.با عصبانیت و لجبازی تمومش نکن... بررسی میکنی،با اطلاعات کامل، که چرا این شد چرا اون شد بعد میگی نمی خوام ....این عاقلانه و پختگیه

    6.تمرکزت رو بیشتر بذار روی شناخت خود اقا پسر

    ویرایش توسط الهه زیبایی ها : دوشنبه 16 بهمن 96 در ساعت 08:07

  9. کاربر روبرو از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده است .

    صلحیه (دوشنبه 16 بهمن 96)

  10. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 تیر 98 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1396-11-04
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    1,413
    سطح
    21
    Points: 1,413, Level: 21
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    38

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها نمایش پست ها
    سلام صلیحه جان

    ببین من رفتم دوباره پست هاتو خوندم

    راحت ترین کاری که به ذهن ادم میرسه اینکه

    برای اینکه به ترس هایی که از وصلت با این خانواده الان بهت وارد شده امنیت ببخشی،

    خودتو راحت کنی بگی نمی خوام ....شما رو به خیر مارو به سلامت......ولی ایا با راحت ترین راه حل

    ما تجربه کسب میکنیم؟؟؟!!!!

    حالا نمی خوام پستم طولانی شه خستت کنم چند تا نکته به ذهنم میرسه که حالا فاکتور میگیرم......فقط اینکه با شرایط موجود الان باید چی کار کنی و میگم

    به نظر من الان بهترین کار اینکه ایشون و به عنوان ی کیس گوشه ذهنت داشته باشی و ......این یعنی اینکه

    1.کناه مادر رو به پای پسر نمینویسی(که تو داستان شما من دلم برای پسر سوخت....خودتو بذار جای اون پسر)

    2.ازش خشم تو دلت نمیگیری چون باعث میشه عاقلانه بررسی نکنی

    3.تجربه کسب میکنی که هممون خیلی بهش نیاز داریم و باعث میشه پخته بشیم

    4.بدون اینکه حرفاشونو بشنوی قضاوت نمیکنیاین خیلی مهمه....زنگ نزدو بی احترامی کردن و فلان ....

    برای اینکه اروم شی بگو خب نمره این درس پاییین شد .....میریم سراغ بقیه دروسمگه قراره خواستگار شاگرد ممتاز شه....تو همه درس ها 20 بگیره!!!

    شاید دیدی مثل اون سری که کفت مادرم مریض بود باز دلیلی اورد که قانع شدی.....ازش دلیل بخواه....(با همون جمله بندی و لحنی که اون سری بهت گفتم)

    این معنیش این نیست که می خواهی به هر قیمتی ازدواح کنی......

    5.با عصبانیت و لجبازی تمومش نکن... بررسی میکنی،با اطلاعات کامل، که چرا این شد چرا اون شد بعد میگی نمی خوام ....این عاقلانه و پختگیه

    6.تمرکزت رو بیشتر بذار روی شناخت خود اقا پسر

    سلام الهی زیبایی ها بی حدو اندازه ازت ممنونم که وقت میزاری واقعا نمیدونم به چه زبونی باید تشکر کنم

    بله راحتترین راه اینه که بگم نمی خوام ولی واقعا منو خاستگارم بهم علاقمند هستیم واقعا انگار در یک دنیا زندگی میکنیم
    تمام علایق اعتقادات سلیقه ها بطور عام بخوام بگم خیلی هم فاز هستیم،

    1.شماره یکت رو اون روزی که دروغهای مادرش رو گفت رعایت نکردم همش میگفتم تو نمیتونی راضیش کنی تو باید حلش میکردی و اره پشیمونم دارم میبینم این وسط از همجا بیخبره و نمیدونه چیا گفته شدو شنیده شد


    3.خشم عجیبی تو دلم از مادرش دارم دست خودم نیست مادرش از دسته ادمهاییه که صبح تا شب میگه من مریضم و اهل نالست ازونروز که از خونه ما رفته خدا میدونه راست یا دروغشو اما گویا حالش خیلی بدتر شده و به پسرش گفته تو مقصری
    که حالم اینه و می خوای بکشی منو...در واقع نمی خواد پسرش ازش زده بشه ازین راه می خواد ترحمش و بدست بیاره


    4.خب الهه زیبایی جان برام توضیح داد دیشب که چرا جواب مادرم رو نداد من عصبانی نشدم از دلیلش خودم رو گذاشتم جاش گفتم شاید منم جاش بودم همین حس رو داشتم اما بازم باعث نشد بی احترامیش رو ببخشم
    گفت چون مادرم میگفت من به هیچ عنوان نمی خوام تو با این خانواده وصلت کنی من تماس مادرت رو جواب میدادم چی میگفتم؟شرمنده بودم روم سیاه بود از صحبتهایی که شد چی میگفتم به مادرت؟؟
    گفت داشتم با خودم کلنجار میرفتم عصرش زنگ بزنم اما باز نتونستم چون وضعیت مادرمو رو دیدم...


    5.عصبانی و لجبازی رو هم گذاشتم کنار اروم و خونسرد صحبت کردیم گفتم یعنی تموم شد همجی قطع رابطه کنیم ؟
    گفت قبول نمیکنه مادرم به هیچ عنوان،گفت تنها اگه بیام جلو خانوادت قبول میکنن گفتم نه


    الهی زیبایی عزیزم فکر میکنم تمام ابعاد شخصیتیش رو میشناسم اونهم همینطور انگار که 20 ساله داریم باهم زندگی میکنیم یه ارتباط قلبی عمیقی باهم داریم شاید باورتون نشه اما خیلی وقتها بدون توضیح میفهمیم حس هم رو...
    از لحاظ احساسی و منطقی هردو موافق هستیم که برای هم مناسبیم

    الان مادرم بمن میگه چیکار کنم تماس بگیرم بگم پدرت قبول کرد 114 تا باشه ؟؟چون قرار بود تو این هفته تماس بگیره..
    با اینکه بهش برخورد اقا جواب تلفنشو نداد اما حال روزه منو دیده چیزی نگفت

    ازینور مادر اقا گفتن به هیچ عنوان راضی نیستن حتی به یک سکه (یه البته میدونم این رو بهونه کردن چون فکر میکردن مادرم با با نگرفتن عروسی موافقت کنه اما نکرده و خیلی درخواستهای غیرمنطقی ایشون)
    نمیدونم باید چیکار کنم

    نظر آقاپسر اینه که چیزی نگم و بزارم خودشون حل کنن اعتقاد داره که خودشون ایندمون رو دارن سیاه میکنن خودشونم راجب صحبت کنن،
    ولی ازونجا که مادرش بشدت سروزبون داره و مادر من بشدت مظلوم میترسم مادرش حرکتی نشون
    بده که شرمنده مادرم بشم دوباره
    جواب تلفنشو نده یا شایدم مادرم زنگ بزنه بگه قبول کرد پدرش پایین بیادو مادرش با لحن زشت بگه ما قبول نمیکنیم...

    نظر شما چیه؟
    ویرایش توسط صلحیه : دوشنبه 16 بهمن 96 در ساعت 10:32

  11. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 16:28]
    تاریخ عضویت
    1396-8-23
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    1,218
    سطح
    19
    Points: 1,218, Level: 19
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 89 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    قبل از عروسی خوب چشماتونو باز کنید و از عیب و ایرادها به سادگی نگذرید بعد از عروسی چشم هاتونو روی عیب ها ببندین.
    این ساده ترین راه نیست عاقلانه ترین راهه!
    اشتباهه برعکس رفتار کردن. شما نمیتونی هیچ مردی رو بعد ازدواج تغییر بدی یا خانوادشو حتی. ببین اگر میتونی همینی که هست رو واقعا تحمل کنی اجازه بدی به مادری که یک عمر زحمت بزرگ کردنتو کشیده بی احترامی کنن هیچ توقع مالی ازشون نداشته باشی حرمت و احترامی از خانواده شوهر نخوای خب برو جلو اگر نه برای خودت و خانواده ت حرمت قائلی کلا دیگه جواب این آدم هارو هم نده و اجازه بده یک آدم منطقی تر و جدی تر (پدرت) باهاشون صحبت کنه (اونم فقط اگر اونا خودشون باز اومدن جلو)
    دختری که اینجوری بره خونه بخت خوشبخت نمیشه مدام توی درگیری با مادرشوهری که باهات مخالفه قرار میگیری و پسری که تحت تاثیر حرف مادرشه. انتخاب همسر فقط با احساسات قلبی و اینکه فکر کنی من و اون با هم خیلی جوریم، اشتباهه حداقل در ایران که خانواده ها کاملا درگیر هستن نمیشه. نمیتونی مادر این پسر رو از زندگیت حذف کنی در آینده. این رو هم در نظر بگیر که این پسر الان مثلا خواستار تو هست و اینطوری داره رفتار میکنه و بعد از ازدواج رفتار خودش و مادرش هرچی که الان هست قرار نیست از این بهتر بشه! با همچین خانواده ای وصلت کنی چند وقت دیگه میای همینجا یه لیست از عیب و ایرادهای دیگه از خودش و خانواده شو مینویسی که اون موقع مجبوری فقط تحملشون کنی و دیگه حق انتخاب هم نداری. دیگه تصمیم با خودته

  12. 2 کاربر از پست مفید Fariba.89 تشکرکرده اند .

    Erica (دوشنبه 16 بهمن 96), زن ایرانی (سه شنبه 17 بهمن 96)

  13. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 خرداد 01 [ 02:25]
    تاریخ عضویت
    1396-9-29
    نوشته ها
    147
    امتیاز
    5,314
    سطح
    46
    Points: 5,314, Level: 46
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 144 در 79 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام
    خوب به نظر من این مادر از اول دنبال بهانه ای برای به هم زدن این ازدواج بودن و اون رو دست و پا کردن! حالا این می تونه برای این باشه که ترس از دست دادن پسرشون رو دارن یا هر چیز دیگه ای.

    با توجه به این که ایشون مخالف هستن و تنها شخص زندگی آقا هستن و این مسئله که برای شما مشخص شده که می تونن به دروغ و افترا متوسل بشن و آقا پسرشون هم باور می کنه یعنی شما در صورت سر گرفتن این ازدواج آغوش خودتون رو برای مشکلات ریز و درشت زیادی باز خواهید کرد "به احتمال زیاد"!

    باور کنید این یه اپیدمی بین اکثریت غالب مردان سرزمین ماست که بعد از ازدواج احساس دین و تعهد عجیبی نسبت خانواده خودشون پیدا می کنن حتی اون پسرهایی پیش از ازدواج کلا ساز مخالف با خانواده خودشون رو می زدن.

    شما وابسته شدید متاسفانه. روی وابستگی پا گذاشتن سخته. در نهایت هم انتخاب با شماست اما اگر لازم باشه این کار هم نشدنی نیست.

  14. کاربر روبرو از پست مفید Parastou تشکرکرده است .

    صلحیه (سه شنبه 17 بهمن 96)

  15. #19
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 خرداد 03 [ 00:06]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    815
    امتیاز
    26,013
    سطح
    96
    Points: 26,013, Level: 96
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 337
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,591

    تشکرشده 2,300 در 744 پست

    Rep Power
    203
    Array
    سلام صلیحه جان

    اول بگو ببینم صلیحه یعنی چی؟

    امیدوارم حالت خوب باشه......اروم باشی.....ببین عزیزم از چند زاویه حرف دارم باهات...میدونم خوب گوش میکنی پس اجازه بده برات بنویسم.

    این طور که بوش میاد بدتر از خودم خیلی احساسی هستی و خیلی هم زود تحت تاثیر قرار میگیری!

    "انگار ده ساله میشناسمش....نگاه کنیم حس همو میفهمیم.....ارتباط قلبی عمیییییییق ...."شعر میگی صلیحه جان؟

    گفتید تو این یک سال فقطچند بار همو دیدیم!!!!!!!

    اون وقت این شناخت ده ساله از کجا اومد الان؟؟!!!!زن وشوهر چند سال باهم زندگی میکنن این جوری نمیگن!!!

    پس من این نتیجه رو میگیرم که شناخت تتون از هم کمه و شما احساسی هستی.....ولی خب تا همین جاهم از نقل قولهایی که از اقا زدی به نظر من ادم ناپخته ای نیومد

    ی دلیل اینکه میگم الان تو این مرحله کات نکن همین خود اقا بود ......ببین صلیحه جان ادامه بده نه اینکه همه چی اکیه برید محضر

    حالا ی چیز دیگه:
    الان خیلی خوب شد که یکم حس دافعه پیدا کردی به این کیس برای ازدواج......چون ی سرعت گیر برای فاز احساسات لازم بود.....تا منطفی تر نگاه کنی.

    حالا با فرض به اینکه مراسم خواستگاری هم خوب و منطقی جلومی رفت شما خوب مسیر اشنایی رو ادامه میدادی و حتما هم از یک مشاوره قبل ازدواج میرفتی(که حالا موضوع تاپیکت نیست....بماند)


    یادته گفتم تجربه کسب کنی؟؟صلیحه جان کمربندهاتو محکم ببند که این طرف یکم هوا پسه

    صلیحه جان اون جلسه خواستگاری بود یا بله برون!!!!!!!!!!!!!اونم بدون حضور اقایون!!!!!!!!!!!!!

    شما که روز اول میای میگی مادرش اینو گفت بعد من به پسر گفتم تعجب کرد و فلان.....پس نباید دیگه بدون حضور شاهد با این مادر احوالپرسی هم کنی!!!چون میره میگه

    به من سلام نداد.!!!!سیاست این بود که فقط حرفهای خنثی میزدید تو این جلسه......البته داخل پرانتز هر چند من هدف از این جلسه زنونه رو نفهمیدم.........اگر هم مادرش

    بحث و میبرد به اون طرف شما میگفتید حاج خانم اجازه بدید این صحبت ها باشه بعد ازاینکه بچه ها به نتیجه قطعی رسیدن یا مثلا حاج خانم اجازه بدید با حضور اقایون این

    صحبت ها بشه....و یک کلمه نظرتون رو بروز نمی دادید.و خودتون جلسه رو پیش می بردید.....

    هر جند بازم ادم دردسرساز دردسرسازه...............در مواجه با این جور ادماباید خیلی ظرفیت و صبرتون رو بالا ببرید حتی بعد از کلی سیاست که به خرج میدید.

    خانم های متاهل که خیلی بیشتر از منو شما تجربه دارن برای همین خیلی این قضیه نگرانشون کرده و حق هم دارن که بگن درستش اینه ادامه ندی.....

    و ی چیز دیگه:
    اینکه گفتید ما حلقه هم نمی خوایم!!!!شیرینی بدیم!!!!اونم ساده!!!!

    واقعا چرا؟؟؟؟؟؟خب معلومه همه خانومهای متاهل نگرانتون میشن میگن ببین قراره هیچ حرمت و احترام از خونواده شوهر نبینه!!!!!درست نمیگم فریبا خانم؟؟؟

    این روند پیش بره بعد ازدواج هم مجبور میشی فقط تحمل کنی به قول فریبا خانم.....راست میگن دیگه.

    ولی اگه قلق مادر رو دستت بگیری چی؟؟تا به خودت این فرصت و بدی که شناختت و از این اقا بیشتر کنی نه اینکه فردا برید محضر .

    احتمالا تو برخورد با این خانو مها که تو زندگی تنها بودن و همسر از دست دادن و بچه بزرگ کردن و ....حالا ترس ها یی برای خودشون دارن و....ی فن هایی هست دیگه...

    که حتما خانوم های باتجربه متاهل خوب میتونن بهتون کمک کنن. مثلا فریبا خانوم که گفتن اگر این دفعه خودشون تماس گرفتن ی ادم منطقی حرف بزنه مثلا پدرتون....خب

    کاش بی زحمت بیان بگن که باید چی بگین ؟؟؟تو برخورد با ی همچین مادر سرزبون داری؟؟؟نقطه ضعفش چیه؟؟

    مطمئنا نمیشه گفت که الا بالا ما انقدر سکه می خواییم وام عروسی هم مال خودمونه...چون این طوری اون مادر که شاید مخالف این ازدواجه به اهدافش میرسه....یعنی ما

    کمکش کردیم!!!!درست نمیگم فریبا خانوم ؟؟؟چطوری میشه با پنبه سر برید و همه چی رو به نفع خودمون پیش ببریم؟چطوری پدرشون رفتار کنن که اونا فک
    کنن همه چی داره به خواسته اونا پیش میره ولی در عوض به دخترمون فرصت ی اشنایی با ی پسر خوب رو دادیم؟؟

    مطمئنا این راه ساده نیست و انرژی و سیاست زیادی می طلبه ولی در عوض به خودمون این فرصت و دادیم که اگه داماد خوبه از دستش ندیم ......به خاطر اطرافیانی که به

    هر دلیلی دردرسر سازن و در ضمن....

    مگه تضمینی هست که ما بعد ازدواج با این جور مسائل حاشیه ای برخورد نکنیم و از این مسائل نداشته باشیم؟؟؟

    همون اندازه که ی انتخاب خوب قبل ازدوا ج مهمه بعد ازدواج هم به کار بردن مهارت و صبوری مهمه

    حتما خانم های متاهل بهتر این حرف منو تایید می کنن که هیچ ازدواجی بدون مشکل نیست پس چه بهتر که این مشکل حاشیه ای باشه یعنی مربوط به اطرافیان شوهر

    باشه نه خود شوهر.....حالا مادرشوهر نه.... دوسال بعد ازدواجت عروس دومی که میاد میبینی این طوریه..... و مادرشوهرت هم که تا حالا گل وبلبل بوده میشه مثل الان این

    مادر اقا پسر....ما باید یاد بگیریم زندگی کردن و.

    همون جور که فریبا خانم گفتن چشم ها رو قبل ازدواج خوب باز میکنیم و بعد ازدواج هم یکیش و میبندیم یکیش هم نیمه نگه میداریم.....درسته فریبا خانوم؟؟؟


    این که شما زنگ بزنید بگید 114 تا قبول ....من موافق نیستم....موافق هیچ حرکت محسوسی از طرف خانواده دختر نیستم!!

    ما اندازه ارتباط شما و کم وکیف کارو تو این یک سال نمیدونیم که بتونیم از توش ی چیزی دربیاریم....خودت باید راهشو پیدا کنی

    الان ی فرصتی شده که اقا پسر رو بهتر بشناسی ببینی تو برخورد با چالش های زندگی چطوری مدیریت

    میکنه............(هر چند دلم براش میسوزه)........ازطرفی هم بهش گفتی تو باید بتونی تو نمیتونی.....!!!!!!

    ی چیزی درگوشی بهت بگم صلیحه جان؟


    ما گل لگد میکنیم؟؟؟ این چه جمله بندی بود اخه دختر....این همه گفتیم این جوری بگو اخرش رفتی تحکمی حرف زدی؟




    اینم بگم صلیحه جان زحمت و کم کنم

    گاهی جمله سنگین "من براتون ارزوی خوشبختی میکنم" تو زندگی مجردی ادم پیش میاد .... تو این رابطه ات احتمالش رو بده ....و وقتی تونستی این جمله رو بگی یعنی بزرگ شدی چون

    علی رغم احساساتی که متولد شده با عقلت انتخاب کردی و درد این بزرگ شدن رو هم به جون خریدی.
    پس

    نقل قول نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها نمایش پست ها

    5.با عصبانیت و لجبازی تمومش نکن... بررسی میکنی،با اطلاعات کامل، که چرا این شد چرا اون شد بعد میگی نمی خوام ....این عاقلانه و پختگیه

    6.تمرکزت رو بیشتر بذار روی شناخت خود اقا پسر

    امیدوارم موفق باشی صلیحه جان برات ارزوی خوشبختی و ی انتخاب خوب میکنم
    برای همگی ارزوی روزهای خوب رو دارم
    ویرایش توسط الهه زیبایی ها : سه شنبه 17 بهمن 96 در ساعت 10:29

  16. کاربر روبرو از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده است .

    صلحیه (سه شنبه 17 بهمن 96)

  17. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 16:28]
    تاریخ عضویت
    1396-8-23
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    1,218
    سطح
    19
    Points: 1,218, Level: 19
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 89 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    صلیحه و الهه عزیز شما دخترهای خیلی خوب و پاکی هستین که واقعا هر مردی باید آرزوی ازدواج با شمارو داشته باشه. قدر خودتون رو بدونین چون الان تعداد این جور دخترها واقعا کم شده.
    تنها مشکل این هست که شما بین قبل و بعد ازدواج تمایز کافی قائل نمیشید. شاید حتی بودن یه دختر مجرد اینجا و خوندن اینکه برای شوهرداری چه سیاست هایی باید به کار ببره براش مضر باشه اگر قرار باشه تعمیم بده این رو به روابط پیش از ازدواج و آشنایی ها و خواستگاری ها.


    شما قرار نیست تا قبل از نامزدی با پنبه سر کسی رو ببرید. قرار نیست خانواده داماد رو مجبور به تن دادن به چیزی کنید. بله اگر صلیحه الان شوهر کرده بود و یه همچین مادرشوهری گیرش اومده بود باید قلق اون مادرشوهرو دستش میگرفت ولی الان چرا باید اینکارو بکنه واقعا؟ اتفاقا هرچقدر صاف و صادق تر برخورد کنید شخصیت واقعی طرف مقابل رو راحت تر میتونید بفهمید قرار نیست پیچیده کنید قضیه رو و قرار هم نیست به هر زحمتی شده با همین خواستگار ازدواج کنید. به همه این آشنایی ها اول از همه به چشم تجربه کسب کردن نگاه کنید تا احساساتی نشین.
    باور کنید هدف اصلی لباس عروس پوشیدن و یه شب هلهله نیست! شما میخواید با یه همچین مردی با همچین خانواده ای یه عمر زندگی کنید! اگر الان مثلا دوتا مشکل ناراحت کننده مثل خست و دروغگویی در خانواده داماد میبینید این دوتا مشکل بعد عروسی میشن بیست تا مشکل دیگه که از زیر سایه همین دوتا میتونن دربیان. فکر کنید صلیحه یه چیزی بخواد بخره و همین مادرشوهری که میگه زن باید مستقل باشه و دستش تو جیب خودش باشه حتی صلیحه بره از حقوق خودش اون چیزو بخره میاد اذیتش میکنه (دیدم همچین چیزهایی رو به وفور) یعنی نه تنها نمیتونه به شوهرش تکیه کنه که از پول خودشم باید با زجر برای خودش خرج کنه و این واقعا وضعیت خفت باری میشه براش. حالا اگر این پسر شخصیت مستقلی داشت میشد با این اما و اگرهایی که میگین خوش بینانه گفت که شاید این مسائل پیش نیان ولی این پسر به دلیل نداشتن پدر وابستگی شدیدی به مادرش داره و قطعا همچین مسائلی برای صلیحه بعد عروسی با همچین مردی پیش خواهد اومد. از کجا میتونین اصلا بگین که تحت تعلیم یک مادر دروغگو خودشم همینطور دروغگو نباشه؟ در عجبم که پسرها وقتی میخوان ازدواج کنن تا هفت جد خانواده عروس رو بررسی میکنن ولی دخترهای ساده ما فکر میکنن فقط خود پسر سالم باشه خوب باشه کافیه!


    شما در بهترین شرایط هم با کسی ازدواج کنید بعد ازدواج بهرحال یه سری مشکلات با خود همسر و خانواده ش براتون پیش میاد اون زمان شرایط سخت تر هست و باید تا جای ممکن مصالحه کنید ولی الان لازم نیست چشم هاتونو ببندین. این از خودگذشتگی ها و فداکاری ها تا یه حدی خوبه بیشتر که بشه برای خانواده داماد معنی این رو میده که شما روی دست پدر و مادرتون موندین و فقط میخواین به هر طریقی شده با پسرشون ازدواج کنید. حتی اگر یک خانواده ای کاملا نرمال هم باشن و عیب و ایراد خاصی هم ازشون ندیده باشی این رفتار رو بهشون نشون بدی و خیلی کوتاه بیای ممکنه باعث سوتفاهم براشون بشه که شما به قدر کافی حرمت و عزت نفس نداری و میشه باهات هر جوری رفتار کنن. احترام رو خودتون باید برای خودتون بخرین.


    اصلا لازم نیست من یا هرکسی دیگه بیاد بگه پدر صلیحه اگر این خانواده تماس گرفتن چی باید بهشون بگه. مردها خیلی خوب بلدن این مواقع چطوری محکم صحبت کنن. مادر این پسر با همه زبون بازیش همین که ببینه یه مرد داره جدی باهاش حرف میزنه و پشت دخترش هست و قرار نیست دخترشو دو دستی تو سینی تقدیم پسرش کنه جرئت نمیکنه خودش حرف از پنج تا و یدونه سکه رو بزنه. شک نکنید. اشتباه شما صلیحه جان این بود که به جای یک جلسه خواستگاری رسمی با حضور پدرتون یک جلسه غیررسمی برای همچین مسئله مهمی گذاشتین اونم با وجود بی مهارتی خودتون و مادرتون و زبون بازی مادر این پسر. قرار نیست شما به هر طریقی شده این ازدواج رو به سرانجام برسونید یه زمانی به دخترها میگفتن منفعل نباشید الان انقدر روحیه ها تغییر کرده باید بهشون گفت یکم طنازی کردن یاد بگیرید. مسئولیت به سرانجام رسوندن ازدواج بیشتر از اینکه روی دوش دختر باشه روی پسر هست اگر پسر نخواد اگر مادر پسر نخواد شما به زور که نمیتونید خودتون رو تحمیل کنید. پس یکم با متانت و صبوری بیشتر رفتار کنید که هر اتفاقی هم افتاد حداقل شان و شخصیت و روح و روانتون آسیب نبینه.


    در حال حاضرم به نظر من صلیحه جان هیچ کاری نباید بکنید با این پسر نه خودتون نه مادرتون تماسی نگیرید. این پسر اگر واقعا اینطوری که میگه خواهان شما باشه و یکم استقلال شخصیتی داشته باشه مادرشو راضی میکنه و خودش دوباره میاد جلو. شما نباید مادر ایشون رو راضی کنید در این مرحله!!! و البته اگر اینبار خودش یا مادرش با شما یا مادرتون تماس گرفت خیلی رسمی فقط شماره پدرتون رو بهش بدین تا با پدرتون صحبت کنن. خودتون رو کمی بکشید عقب و نترسین اونا در نمیرن فقط میفهمن که نباید به عروس بگن توقع تکیه گاه بودن از پسر ما نداشته باش!
    ویرایش توسط Fariba.89 : سه شنبه 17 بهمن 96 در ساعت 11:44

  18. کاربر روبرو از پست مفید Fariba.89 تشکرکرده است .

    صلحیه (سه شنبه 17 بهمن 96)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خواستگار دروغگو و دو دلی من برای زندگی مشترک
    توسط الماس صورتی در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: سه شنبه 07 شهریور 96, 12:25
  2. دروغگویی خانواده همسر در مجلس خواستگاری
    توسط shabnam khanoom در انجمن نامزدی و عقد
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 آبان 93, 14:35
  3. زنی که همه دنیام بود وقیح و دروغگو شده (2)
    توسط milad08 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: سه شنبه 14 آبان 92, 15:24
  4. با شوهر دروغگو و لجبازم چیکار کنم؟
    توسط شارلوت در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 28
    آخرين نوشته: شنبه 07 مرداد 91, 09:17
  5. دروغگوهاي 6 ماهه
    توسط دانه در انجمن مقالات آموزشی روانشناسی کودک
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 مهر 87, 00:00

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:20 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.