دوستان سلام
خودم حدود 35 سال و خانمم 30 سال دارند. 6 سال قبل ازدواج کردیم و فعلا بچه نخواستیم. دکتری مکانیک دارم و پر تلاشم و حدود 10 ساعت در روز کارم یکنم و با وجود همکاری و قناعت خانمم که از ویژگی خوب ایشون هست، شرایط مالی نسبتا خوبی داریم که واقعا حیف است این همه تلاش را به باد فنا داد. خانمم در نوجوانی خواستگاری داشته که تا حدی 2طرفه همو میخواستند اما به لحاظ شرایط تحصیلی و اجتماعی اوشون، نهایتا تصمیمی احساسی نگرفت و خواسته انتخاب عقلانی تری بکند. پس از آشنایی با هم و حدود یکسال شناختف علاقه و احساسی ایجاد شد و نهایت با هم ازدواج کردیم. با هم راحت و صادقیم و سوابق و قضایای قبل یکدیگر رو میدونیم.
به گفته خودشون علیرغم کار زیادم، به لحا مالی و احساسی کم نمیگذارم و واقعا هم سعی کردم همینطور باشه حتی در کارهای خونه و .. هم کمک میدهم. خیلی خانمم و زندگیمون، حس زنانه، سلیقه، آشپزی، ابتکار و محبتش رو دوست دارم اما بزرگترین مشکل که تا حد طلاق ما رو پیش برده، پرخاشگری و عصبانیت خانمم است. وقتی شرایط اوکی است و مهربون هست، همه چیز خوبه. آشپزی، صحبت ، محبت، احترام، تفریح، صمیمیت و ... اما سر مسائل کوچک که واقعا و گاها من متوجه نمیشم مثلاً: بیشتر خریدن در خرید منزل، محکم بسته شدن درب یخچال، فراموش کردن یک خریدی یا مسائل بزرگتر حرفهای خاله زنک هم عروس که خیلی چشم و هم چشم است (کمبودهایی هم دارد که البته من حق را به خانمم میدم چون واقعیت در ظاهر، سلیقه و آشپزی و ... خودش رو خیلی با خانمم مقایسه میکنه و خوب گفتنش خوب نیست، پایین تر هم هست و مدام همش تو فضای به رخ کشیدن آشپزی و برتری سلیقه و زرنگی و .. است) تا مسائلی چون اصرار مادرم بر بیشتر سر زدن به اونها و و ... که همه اینها ظرف 1 ثانیه میتونه خانمم را به اوج عصبانیت برسونه!! واقعا انفجار میشه و اخیرا شدید و شدیدتر شده و خیلی از این موضوع نگرانم!!!
بعد دعوا هم اگر عذرخواهی نکنی یک مشکل، بکنی 100 تا مشکل که توهین میشنوی!! چیه؟ موس موس میکنی؟ خاک بر سرت!! بی عرضه!! دیدی دفعه قبل التماس کردی!! گذشت که نمیکنی، شخصیت نداری!! حالیت نیست!! نیخوامت!! دوستت ندارم!! از زندگیم برو بیرون!! من طلاق میخوام!!
چند روز بعد هم که آشتی میکنیم، ابراز محبت و علاقه و نمیتونم ازت دور باشم!! تو زندگی منی!! بدون تو نمیتونم!! و نهایت منجر به این شده که اخیرا من هم بعد دعوا زیر بار نرم و معذرت هم نخوام!
عصبانیت و توهین در حدی که اگر یک کلمه در هم دردی با ایشون اشتباه و جابجا بگم که حس کنه کمی غیر منصفانه گفتم، هر حرف و فحش و توهینی که اصلا فکرشو نکنید رو میگه. هرچیزی! که حتی فکرشو نکنید!!! به خودم و خانواده، توهین هایی که علاوه بر فحش، حس خورد شدن و تحقیر شدن میکنم ....
ایشون قبل از نامزدی همین قدر بد عصبی میشد و گویا چند مورد گوشی موبایل و ظرف هم شکسته اما فکر می کردم چون فقط همین 1 مشکل را داریم با صبر و گذشتن من حل میشه که نشد!! هیچ!!!! من عصبی تر از اون شدم!
همیشه میگم خانم اندازه تنبیه باید به اندازه خطا باشه. نمیشه کسی را بخاطر یک دزدی یا اشتباه کوچک، اعدام کرد؟؟!! قبول ، من خطا کردم پاسخش که شکستن و فحش به کل خانواده و توهین شخصیتی و تخریبی من نیست!!
اینقدر به تعداد شده و شدید که حس میکنم تحمل اینها در سال های گذشته گذشت و صبوری نیست و قرار نیست چیزی تغییر کند و نه تنها تاثیر مثبتی نداشته بلکه حمل بر حماقت و بی عرضگی من میشود هر چند خانمم می دونه هر کاری را شروع کنم تا به جایی که میخوام نرسد، کار را رها نمی کنم و واقعا اگر تصمیم بر طلاق بشود دیگه برگشتی ندارد.
تنها نکته مثبت این است که ظاهر را نگه میداریم و کسی از هیچ چیزی خبری ندراد!!
من فردی هستم که از 10 سال قبل بین دوستان به حوصله زیاد، گذشت و سازگاری معروف بود و اهل توهین و درگیری فیزیکی نبودم و نیستم اما الان سر هر چیزی به خودم و خانوده شدید ترین توهین ها و فحش های خانوادگی میدهد و اخیرا چند ثانیه ای تحمل میکنم اما اینقدر ادامه میده تا حتما یک چیزی بشکنه!! از این نگرانم آخرین پرده بینمون هم پاره بشه و دستم به ایشون بلند بشه...
حتی یک مرتبه اینقدر ادامه داد و من کوتاه اومدم که غیر ارادی برای اینکه دستم رو ایشون بلند نشه، مشت به درب و دیوار زدم و دست و آرنج خودم رو زخمی کردم...
بدتر اینکه چون در بیشتر بحث ها دیر عصبی میشم و اهل مذاکره، صحبت، استدلال و توجیه هستم و این رفتارها اصلا در روحیات نیست و از این شخصیت جدید خودم به شدت بدم میاد و بلافاصله بعد از درگیری، از رفتار عجیب خودم چند برابر کلافه و عصبی میشم.
اگر هم بعد از چند روز بخواهم بحث را باز کنم مشکل را بهتر بفهمم یا بگم عصبانی نشو تا در محیط آرام صحبت کنیم، قطعا مجدد دعوای شدید میشود و به این نتیجه رسیدم هرچند اشتباهه اما بحث را مجدد باز نکنیم
علاقه مندی ها (Bookmarks)