به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 35

موضوع: قهر از خانه

  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 خرداد 97 [ 11:33]
    تاریخ عضویت
    1396-10-22
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    392
    سطح
    7
    Points: 392, Level: 7
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    7

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان
    همسرم با این حرفش (باید تمرکزو توجهمون روی بچم باشه) ثابت کرد که ارامش بچش از ارامش من مهم تره بچه ای که با یه ادامس هم راضی میشه ولی من از هیچی این زندگی راضی نیستم و کلا با این تفکر ازدواج کردم که اگه بخام بچه یکی دیگه رو بزرگ کنم بچه خودمم میارم و باهم بزرگ میشن.
    درمورد بچه دارشدن با همسرم توافق خاصی نکردیم فقط گفته بود مشکلی نداره با این قضیه.
    الان واقعا از جفتشون بدم اومده بیشتر از قبل که چقد بهشون رسیدگی کردم و الان اینجوری دور انداخته شدم.
    نمیدونم شاید از نظر شما حضور بچه یکی دیگه تو همه لحظه های زندگی ادم غم کمی باشه ولی واسه من خیلی زجر اور بوده و دلم میخواست این غمو با وجود بچه خودم تسکین بدم و بگم بچه خودمم هست که باعث شده نتونم برم مسافرت نتونم با شوهرم خلوت کنم یا چیزای دیگه.
    من قبل ازدواج هیچ تصوری از زندگی با بچه نداشتم فقط محسور حرفای شوهرم و رفتارش شده بودم و تمام. واقعا گند زدم
    الان یک هفته ست که هیچ خبری ازش نیست. یک هفته دیگه هم صبر میکنم اگه خبری نشد مهریمو میزارم اجرا. حالا میفهمم چرا انقد سرمهریه چونه میزد که هروقت خواست راحت بندازدتم دور. ادمایی که یه بار یه شکست سنگین میخورن همه احساس و عاطفشونو از دست میدن و دیگه چیزی واسشون مهم نیست.
    اگه انقد من بی ارزش و بی اهمیتم همون بهتر هرچه زودتر همه چی تموم بشه چون اگه الان این بحث پیش نمیومد مطمئنم یک سال دیگ باز همین وضع بود چون شوهرم معتقده تا 14_15 سالگی بچه باید صبر کرد.

  2. #12
    تمنای عشق
    مهمان
    نقل قول نوشته اصلی توسط Rezveneh نمایش پست ها
    یک هفته دیگه هم صبر میکنم اگه خبری نشد مهریمو میزارم اجرا.
    سلام.عزیزم خواهش می کنم این کارو نکن.کار اشتباهی کردی قهر کردی دیگه کارو بدتر نکن با مشاور خانواده صحبت کن

  3. 4 کاربر از پست مفید تمنای عشق تشکرکرده اند .

    maryam123 (شنبه 23 دی 96), tavalode arezoo (یکشنبه 24 دی 96), میشل (شنبه 23 دی 96), آناهید. (یکشنبه 24 دی 96)

  4. #13
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,024 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام

    برای اجرا گذاشتن مهریه و باز کردن مسیر دادگاه و ریختن حرمتها و بی اعتماد کردن همسرت به خودت و خراب تر کردن ماجرا و انداختن گره دست به دندون همیشه وقت هست و هیچ وقت دیر نمیشه.
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  5. 3 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (یکشنبه 24 دی 96), میشل (شنبه 23 دی 96), آناهید. (یکشنبه 24 دی 96)

  6. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 خرداد 97 [ 11:33]
    تاریخ عضویت
    1396-10-22
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    392
    سطح
    7
    Points: 392, Level: 7
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    7

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم مرسی از دلسوزیتون
    من با مشاورم حرف زدم گفت اگه بچه خودت حالتو بهتر میکنه چه اشکالی داره مادربشی شوهرتو بیار پیش من راضیش کنم که شوهرم هنوز هیچ تماسی نگرفته که من اینو بهش بگم.
    حالا که ازش خبری نیست میگین چیکار کنم؟ همینجوری منتظر بمونم؟ غرورمم اجازه نمیده به هیچ وجه خودم برم جلو و اینکه اگه خودم برم به خواستمم نمیرسم

  7. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    رضوانه جان الان خیلی خیلی برای فکر کردن به بچه زوده... شما تازه 5 ماهه که ازدواج کردی.

    الان تمرکز و وقتت رو بذار روی ساختن یه ارتباط خوب با همسر و دخترت. چالش های موجود رو برطرف کن. بعد از دو سه سال اگه موفق بودی، به بچه فکر کن. اول یه فضای باثبات و امن براش فراهم کن، بعد به این دنیا دعوتش کن. بچه که عروسک نیست عزیزم

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  8. کاربر روبرو از پست مفید میشل تشکرکرده است .

    میس بیوتی (یکشنبه 24 دی 96)

  9. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 دی 97 [ 18:42]
    تاریخ عضویت
    1395-10-20
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    2,250
    سطح
    28
    Points: 2,250, Level: 28
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    35

    تشکرشده 87 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Rezveneh نمایش پست ها
    سلام دوستان
    همسرم با این حرفش (باید تمرکزو توجهمون روی بچم باشه) ثابت کرد که ارامش بچش از ارامش من مهم تره بچه ای که با یه ادامس هم راضی میشه ولی من از هیچی این زندگی راضی نیستم و کلا با این تفکر ازدواج کردم که اگه بخام بچه یکی دیگه رو بزرگ کنم بچه خودمم میارم و باهم بزرگ میشن.
    درمورد بچه دارشدن با همسرم توافق خاصی نکردیم فقط گفته بود مشکلی نداره با این قضیه.
    الان واقعا از جفتشون بدم اومده بیشتر از قبل که چقد بهشون رسیدگی کردم و الان اینجوری دور انداخته شدم.
    نمیدونم شاید از نظر شما حضور بچه یکی دیگه تو همه لحظه های زندگی ادم غم کمی باشه ولی واسه من خیلی زجر اور بوده و دلم میخواست این غمو با وجود بچه خودم تسکین بدم و بگم بچه خودمم هست که باعث شده نتونم برم مسافرت نتونم با شوهرم خلوت کنم یا چیزای دیگه.
    من قبل ازدواج هیچ تصوری از زندگی با بچه نداشتم فقط محسور حرفای شوهرم و رفتارش شده بودم و تمام. واقعا گند زدم
    الان یک هفته ست که هیچ خبری ازش نیست. یک هفته دیگه هم صبر میکنم اگه خبری نشد مهریمو میزارم اجرا. حالا میفهمم چرا انقد سرمهریه چونه میزد که هروقت خواست راحت بندازدتم دور. ادمایی که یه بار یه شکست سنگین میخورن همه احساس و عاطفشونو از دست میدن و دیگه چیزی واسشون مهم نیست.
    اگه انقد من بی ارزش و بی اهمیتم همون بهتر هرچه زودتر همه چی تموم بشه چون اگه الان این بحث پیش نمیومد مطمئنم یک سال دیگ باز همین وضع بود چون شوهرم معتقده تا 14_15 سالگی بچه باید صبر کرد.

    صد البته که آرامش بچه آدم از آرامش همسر مهمتره!!! شما شک داشتید به این موضوع؟! همسرتون معلومه که خیلی پدر خوبی هستن که آرامش فرزندشون رو فدای خودشون نمیکنند. این اشتباه شما بوده که بدون شناخت از روحیات خودتون با یک مرد فرزند دار ازدواج کردید شاید هم همسرتون شرایط رو جور دیگه ای نشون دادند به هر حال اتفاقیه که افتاده.

    دوست عزیز مشخصه که عجول هستید: ۱. بعد از ۵ ماه بچه میخواهید ۲. میگه نه سریع قهر میکنید میرید! ۳. بعد از یک هفته قهر هم به فکر اجرا گذاشتن مهریه میافتید! ترمز رو بکشید با این سرعت به هیچ کجا که نمیرسد که هیچ ممکنه با سرعت بخورید به دیوار!

    به نظر من به همسرتون زنگ بزنید به بهانه اینکه دلتون برای دختر کوچولو تنگ شده و میخوایید باهاش صحبت کنید. ایجاست که میتونید حس مادریه خودتون رو نشون بدید و کمی اعتماد جلب کنید.

  10. کاربر روبرو از پست مفید niloofar_aabi تشکرکرده است .

    tavalode arezoo (یکشنبه 24 دی 96)

  11. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 خرداد 97 [ 11:33]
    تاریخ عضویت
    1396-10-22
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    392
    سطح
    7
    Points: 392, Level: 7
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    7

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرا ارامش فرزندمهم تره؟ اگه مادر خونه ارامش نداشته باشه فرزند میتونه داشته باشه؟ اگه من نباشم خانواده ای هست که توش ارامش باشه؟ کی ما زنا انقدر بدبخت و فداکارشدیم؟ چرا خودمون انقد ارزش خودمونو میاریم پایین؟ یعنی شماها بچتونو بیشتر از شوهرتون دوست دارین؟ با بچتون میخابین؟ پامیشین ؟اون خرجتونو میده؟ اون قراره تا اخر عمر باهاتون پیربشه؟ اون تهش قراره ازدواج کنه اخر هر هفته بیاد خونتون مهمونی شوهره که تا اخر عمر کنارته. حس مادری اگه دارین داشته باشین یه ذره هم منطق بد نیست...
    نمیدونم واقعا من خیلی حساسم یا شرایط من درکش سخته واسه شما؟ من واقعا از زندگی تکراری واسه بزرگ کردن بچه یکی دیگه خسته شدم من زندگیم با بچه شروع شده زندگی عادی نیست که صبر کنم. تو این زندگی حالم خوب نیست احتیاج دارم با بچه خودم امید و انگیزه بگیرم. مگه میخام برم باهاش سر چهاراه گدایی کنم؟ بخدا نه میخام بچه شوهرمو شکنجه بدم نه بچه خودمو
    ویرایش توسط Rezveneh : یکشنبه 24 دی 96 در ساعت 00:24

  12. کاربر روبرو از پست مفید Rezveneh تشکرکرده است .

    بارن (یکشنبه 24 دی 96)

  13. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 07 بهمن 96 [ 20:19]
    تاریخ عضویت
    1396-4-19
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    723
    سطح
    14
    Points: 723, Level: 14
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 36 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.
    یه کم آروم باش.اینجوری که شما تخته گاز میری حتما تصادف میکنی.
    همه اینجا قصد کمک به شما رو دارند.شما دوست داری بچه دار بشی خیلی هم خوب ولی مگه بدون رضایت همسرت امکانش وجود داره؟نه! پس اول باید همسرتو راضی کنی.اما دقیقا داری در خلاف جهت هدفت میری.
    عزیزم شما فقط بله نگفتی که همسر یک مرد بشی شما بله گفتی که همسر یک مرد و مادرخونده دخترش بشی در واقع شما دو تا بله گفتی.اینکه نمیدونستی زندگی با یک بچه کوچیک چطوریه تقصیر اون بچه نیست.تقصیر همسرت هم نیست باید قبل از ازدواج راجع بهش بیشتر بررسی میکردی.یک سایتی هست به اسم گیس گلابتون که نویسنده این سایت خودشون مادرخونده یک پسرهستند.نکته هایی که در مورد رفتار با فرزندشون نوشتند خیلی عالیه.پیشنهاد میکنم حتما مطالعه کنید.

    در رابطه با مشکل الانتون مطمئن نیستم بهترین کار چیه اما فکر میکنم خودتون باید یجوری با همسرتون تماس بگیرید چون این دوری داره زیاد کش پیدا می کنه اما باز هم به راهنمایی های بقیه دوستان توجه کنید.

  14. کاربر روبرو از پست مفید آناهید. تشکرکرده است .

    زن ایرانی (یکشنبه 24 دی 96)

  15. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 خرداد 97 [ 11:33]
    تاریخ عضویت
    1396-10-22
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    392
    سطح
    7
    Points: 392, Level: 7
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    7

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان دیشب خواهرشوهرم زنگ زد گفت مشکلتون چیه؟ منم زیاد حاشیه نرفتم گفتم بچه یه کم واسش توضیح دادم از اوضاع اونم گفت باشوهرم صحبت میکنه گفتم من نهایت تا 6_7ماه دیگه بدون بچه باهاش زندگی میکنم (یعنی تا سالگرد ازدواجمون) بعدش باید بچه داربشیم اونم گفت باشه ولی خودت باید بهش زنگ بزنی چون خودت قهر کردی و اونم ناراحته گفتم باشه شما ببین نظرش درمورد بچه چیه بعد من زنگ میزنم بعد دوباره امروز زنگ زد گفت شوهرم قبول نکرده و گفته تا 2_3سال نمیتونیم بچه دار بشیم منم گفتم پس بهش بگین عقدنامه و شناسنامه منو بفرسته میخام واسه دادگاه اقدام کنم اونم گفت باشه
    سایت گیس گلابتونم خوندم دقیقا نوشته که مادر ناتنی باید بچه دار بشه و قرار نیست ما بخاطر همسرمون که بچه داره تنبیه بشیم.

  16. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام.

    همسرتون با بچه دار شدنتون مخالفت نکرده.فقط با زمانش مشکل داره.شما فقط 28 سالتونه.چرا اینقدر عجله دارید؟

    هم شما و هم همسرتون به دو سه سال زمان نیاز دارید که به شناخت و ارزیابی بیشتری از همدیگه و شرایط زندگیتون برسید.اگر همسرتون موافقت کرد و بچه دار شدید و اونوقت با

    مشکلات بیشتری مواجه شدید که ادامه زندگی رو براتون سخت تر کرد میخواین چه کار کنید؟

    وجود بچه ممکنه نه تنها مشکلی رو حل نکنه بلکه مشکلات دیگه ای رو هم به وجود بیاره.اون وقت شما یک بچه دیگه رو هم قربانی کردید.

    اول ببینید میخواین به این زندگی ادامه بدید یا نه؟ همسرتون میتونن پدر خوبی برای بچه شما باشن؟

    در مورد شرایط زندگی فعلیتون منظورتون از نداشتن خلوت چیه؟یعنی شما شبها هم کنار همدیگه نیستید؟ روابط معمول زناشویی رو ندارید؟

    بچه مدرسه میره؟شما صبحها نمیتونین برای خودتون برنامه بزارین؟یا مثلا همسرتون یه روز صبح سرکار نرن و با هم باشید؟

    به نظرم میشه با برنامه ریزی تا حدی مشکلات رو کمتر کرد.به شرطی که حس مادری شما به اون بچه بیشتر بشه و درخواست هاتون از همسرتون مغایرتی با احساسات ایشون به

    دخترشون نداشته باشه.

    شما میتونین برنامه های سه نفره بزارین و کنار هم خوش باشین. بچه ها خیلی معصوم هستن.اون بچه اگر هم چیزی میگه یا حسودی میکنه از روی بچگی هست.شما نباید حساس

    بشید.

    من شرایط شما رو درک می کنم و میفهمم زندگی شما با زن و شوهرهای دیگه خیلی فرق داره.ولی به این فکر کنید که با مادری کردن برای اون بچه چه ثواب بزرگی میکنید و این

    کار چقدر میتونه باعث رشد معنوی شما بشه.

  17. 2 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (یکشنبه 24 دی 96), آناهید. (یکشنبه 24 دی 96)


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.