سلام به دوستان. من از اعضای قدیمی این تالار هستم. با نام کاربری قبلی"khanoomeh shin".من 31 سالمه. دانشجوی دکترا در بهترین دانشگاه تهران. در دوره ارشدم در شهر دیگری یک آشنایی به قصد ازدواج داشتم که با دلشکستگی بسیار مجبور شدیم از هم جدا بشیم. چهار سال از اون موضوع میگذره. تا حدود سه سال من اصلا قادر نبودم ایشون رو فراموش کنم و به شخص دیگری علاقمند بشم. هنوز هم گاهی خوابشون رو میبینم. و خواستگاری به فرم سنتی و پیشنهاد ازدواج داشتم ولی نتونستم علاقه مند بشم.
حدود شش ماه قبل با یک گروه ده نفره یک سفر خارجی داشتیم. از چند ماه قبل سفر در تگلرام مجازا با همسفرها آشنا بودیم. کارهای بلیط و هتل و....من انجام دادم یک جورهایی لیدر بودم. در همسفرهامون یک پسر هم سن و سال من بود. دختر خاله من که دندانپزشک هست گفت ایشون مدتی در مطب من کار میکرده و پسر خوبیه. به غیر از ایشون دو تا خواهر بودن که همکلاسی دانشجویی این آقا بودن.یکی از این خواهرها تمایل زیادی به این آقا داشت و توی سفر یک جورهایی برای این آقا میجنگید. اون آقا ولی کاملا نسبت بهش خنثی بود و کاملا به من توجه نشون میداد و سعی میکرد باب ارتباط رو باز کنه. اون خانم هم به طبع از من خوشش نمیومد و با توجه به اینکه توی هتل ما هم اتاقی بودیم بسیار من رو آزار داد. من تصورم این بود که از قبل سفر بین آقا و خانم چیزی بوده و حالا آقا من رو دیده و.... به همین دلیل و به دلیل قشار زیادی که اون خانم با رفتارهاش به من میاورد من کاملا نسبت به آقا با گارد بسته بودم. بعد از سفر اون آقا توی گروه تلگرام سفر سعی کرد با من باب آشتی باز کنه که با مقاومت زیاد من روبرو شد. و در نهایت اون گروه تلگرام.حذف شد. گویا چندبار به مطب دختر خالم رفته بود و حرف رو به من کشیده بود و گفته بود نمیدونم خانوم شین چرا با من توی سفر ارتباطی برقرار نکرده. من توی ایسنتاگرام ایشون رو فالو کردم و متوجه دو موضوه شدم.یک.شباهت زیاد ایشون به مندر علایق و سلایق د دیدگاه ها. دو. داشتن یک درد مشترک یعنی یک شکست عاطفی سخت در گذشته حدود دوماه پیش قرار شد ما برای چند ماه بعد یک سفر دیگر برنامه ریزی کنیم. ایشون هم اعلام آمادگی کردن. به دختر خاله من گفته بودن اشکال نداره دو تا از دوستانم که زوج هستن هم بیان دختر خالم گفته بودن از من که لیدر هستم بپرسن. این مسئله باعث شد توی تلگرام بمن پیام بدن و یک جورهایی بین ما آشتی به وجود آمد. بعد از اون ایشون به بهانه دادن مدارک سفر یک روزه آمدن تهران و آمدن دم دانشگاه من رو دیدن. اون مدرکی که آوردن اول دادنش غیر ضروری بود دوم قابل پست کردن بود و یک جورهایی اومدنش بهانه بود. بعد از اون به بهانه خرید بلیط و غیره ما گاهی با هم چت یا صحبت کردیم و بینمون یک هم صحبتی در زمینه علایق و سلایق مشترک مثل ادبیات و فلسفه و دیدگاه ها ب زندگی به وجود اومد. من گاهی چیزی مینویسم ایشون میخونن نقد میکنن ایشون گاهی مطلبی میفرستن در موردش بحث میکنیم. و این وسط صحبت هایی هم در مورد خودمون میشه. مثلا تولدم رو تبریک گفتن. ولی خب هنوز رابطه واضحا و رسما عنوان مشخصی نداره که مثلا رابطه تحت عنوان شناخت هم و غیره باشه. حس میکنم ایشون محتاط عمل میکنه که ببینه من چقدر باهاش مچ هستم. چون آدمی هست که پارامترهای اخلاقی و دیدگاه های مشترک براش مهمه این رو خودش به اون خانم قبلی گفته. که من آدمی میخوام اهل دل باشه مادی نباشه و غیره. و ایشون قبلا یک شکست سخت داشته که بنظر میاد باعث شده محتاط بشه.
سوال من از دوستان عزیز این هست که با توجه به اینکه من هم آدمی هستم که سخت و دیر به کسی علاقه مند میشم و با توجه به اینکه حس میکنم حرف مشترک با ایشون دارم و بهش تمایل پیدا کردم چقدر ادامه دادن این رابطه درسته و ممکنه بین ما در آینده رابطه هدف مندی شکل بگیره؟
ما چند ماه دیگه در قالب گروه قراره با هم بریم سفر.
ممنونم و ببخشید که طولانی شد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)